درود
بامداد خوش
ای شمع دلم قامت سنجیدهٔ تو
وصل تو حیوت این ستمدیدهٔ تو
چون آینه پر شد دلم از عکس رخت
سویت نگرم ولیک از دیدهٔ تو
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۹۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای شمع دلم قامت سنجیدهٔ تو
وصل تو حیوت این ستمدیدهٔ تو
چون آینه پر شد دلم از عکس رخت
سویت نگرم ولیک از دیدهٔ تو
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۹۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
از در درآمدی و من از خود به درشدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۷۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
از در درآمدی و من از خود به درشدم
گفتی کز این جهان به جهان دگر شدم
گوشم به راه تا که خبر میدهد ز دوست
صاحب خبر بیامد و من بیخبر شدم
چون شبنم اوفتاده بدم پیش آفتاب
مهرم به جان رسید و به عیوق برشدم
گفتم ببینمش مگرم درد اشتیاق
ساکن شود بدیدم و مشتاقتر شدم
دستم نداد قوت رفتن به پیش یار
چندی به پای رفتم و چندی به سر شدم
تا رفتنش ببینم و گفتنش بشنوم
از پای تا به سر همه سمع و بصر شدم
من چشم از او چگونه توانم نگاه داشت
کاول نظر به دیدن او دیده ور شدم
بیزارم از وفای تو یک روز و یک زمان
مجموع اگر نشستم و خرسند اگر شدم
او را خود التفات نبودش به صید من
من خویشتن اسیر کمند نظر شدم
گویند روی سرخ تو سعدی چه زرد کرد
اکسیر عشق بر مسم افتاد و زر شدم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۷۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست
کاندر شکرستان شکری بی مگسی نیست
کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد
کانرا که غم عشق کسی نیست کسی نیست
باز آی که با هم نفسی خوش بنشینیم
کز عمر کنون حاصل ما جز نفسی نیست
تنها نه مرا با رخ و زلفت هوسی هست
کامروز کسی نیست که صاحب هوسی نیست
شب نیست که فریاد بگردون نرسانم
لیکن چه توان کرد که فریاد رسی نیست
برطرف چمن نالهاش آن سوز ندارد
هر بلبل دلسوخته کاندر قفسی نیست
از قافلهٔ عشق به جز نالهٔ خواجو
در وادی هجران تو بانگ جرسی نیست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۱۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مشنو که مرا با لب لعلت هوسی نیست
کاندر شکرستان شکری بی مگسی نیست
کس نیست که در دل غم عشق تو ندارد
کانرا که غم عشق کسی نیست کسی نیست
باز آی که با هم نفسی خوش بنشینیم
کز عمر کنون حاصل ما جز نفسی نیست
تنها نه مرا با رخ و زلفت هوسی هست
کامروز کسی نیست که صاحب هوسی نیست
شب نیست که فریاد بگردون نرسانم
لیکن چه توان کرد که فریاد رسی نیست
برطرف چمن نالهاش آن سوز ندارد
هر بلبل دلسوخته کاندر قفسی نیست
از قافلهٔ عشق به جز نالهٔ خواجو
در وادی هجران تو بانگ جرسی نیست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۱۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
شازده کوچولو پرسید: چرا آدما وقتی میفهمن
بودنشون باعث دلگرمیته، خودشونو ازت دریغ میکنن؟
روباه گفت: خب بالاخره یه جایی باید معلوم بشه آدم نیستن دیگه.
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بودنشون باعث دلگرمیته، خودشونو ازت دریغ میکنن؟
روباه گفت: خب بالاخره یه جایی باید معلوم بشه آدم نیستن دیگه.
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
دلم در حلقه زلفش گره گیر
چو دزدان گرفتار به زنجیر
بپرسید ای هواداران فایز
از آن زنجیربان، ما را چه تقصیر
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۸۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
دلم در حلقه زلفش گره گیر
چو دزدان گرفتار به زنجیر
بپرسید ای هواداران فایز
از آن زنجیربان، ما را چه تقصیر
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۸۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
به یک پلک تو می بخشم تمام روزها و شبها را
که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تبها را
بخوان! با لهجه ات حسی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پر کن به هم نگذار لبها را
به دست آور دل من را چه کارت با دل مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
دلیل دل خوشیهایم! چه بغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟ ... نمی فهمم سببها را
بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم
که دارم یاد می گیرم زبان با ادبها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقبها را
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
به یک پلک تو می بخشم تمام روزها و شبها را
که تسکین می دهد چشمت غم جانسوز تبها را
بخوان! با لهجه ات حسی عجیب و مشترک دارم
فضا را یک نفس پر کن به هم نگذار لبها را
به دست آور دل من را چه کارت با دل مردم!
تو واجب را به جا آور رها کن مستحبها را
دلیل دل خوشیهایم! چه بغرنج است دنیایم!
چرا باید چنین باشد؟ ... نمی فهمم سببها را
بیا این بار شعرم را به آداب تو می گویم
که دارم یاد می گیرم زبان با ادبها را
غروب سرد بعد از تو چه دلگیر است ای عابر
برای هر قدم یک دم نگاهی کن عقبها را
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
من زنده بودم اما، انگار مرده بودم
از بس که روزها را تا شب شمرده بودم
یک عمر دور و تنها، تنها به جرم این که
او سرسپرده می خواست، من دل سپرده بودم
یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
📚 #محمدعلی_بهمنی - او سرسپرده می خواست من دل سپرده بودم
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
من زنده بودم اما، انگار مرده بودم
از بس که روزها را تا شب شمرده بودم
یک عمر دور و تنها، تنها به جرم این که
او سرسپرده می خواست، من دل سپرده بودم
یک عمر می شد آری در ذره ای بگنجم
از بس که خویشتن را در خود فشرده بودم
در آن هوای دلگیر وقتی غروب می شد
گویی بجای خورشید من زخم خورده بودم
وقتی غروب می شد وقتی غروب می شد
کاش آن غروب ها را از یاد برده بودم
📚 #محمدعلی_بهمنی - او سرسپرده می خواست من دل سپرده بودم
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
تو کز زلال دو چشمم شبانه می باری
به من بگو که چرا بی بهانه می باری؟
ستاره ای که دمیدی از آسمان دلم
تو شبنمی که به روی جوانه می باری
زنغمه غم و اندوه هق هق ات ای اشک
به لحظه لحظه شعرم ترانه می باری
به روی گونه زردم غبار اندوه است
برای شستن آن عاشقانه می باری؟
تجسم همه درد روح من هستی
از ارغنون دلم جاودانه می باری
مجال گفتن شعرم نمانده اما تو
به طبع شعر دلم دانه دانه می باری....
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - اشک
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تو کز زلال دو چشمم شبانه می باری
به من بگو که چرا بی بهانه می باری؟
ستاره ای که دمیدی از آسمان دلم
تو شبنمی که به روی جوانه می باری
زنغمه غم و اندوه هق هق ات ای اشک
به لحظه لحظه شعرم ترانه می باری
به روی گونه زردم غبار اندوه است
برای شستن آن عاشقانه می باری؟
تجسم همه درد روح من هستی
از ارغنون دلم جاودانه می باری
مجال گفتن شعرم نمانده اما تو
به طبع شعر دلم دانه دانه می باری....
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - اشک
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بیماری شمع بین و آن مردن او
تب دارد و می رود عرق از تن او
بر شمع دلم سوخت که در بیماری
کس بر سر او نیست به جز دشمن او
📚 #سلمان ساوجی - رباعیات - رباعی شماره ۱۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بیماری شمع بین و آن مردن او
تب دارد و می رود عرق از تن او
بر شمع دلم سوخت که در بیماری
کس بر سر او نیست به جز دشمن او
📚 #سلمان ساوجی - رباعیات - رباعی شماره ۱۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هجری که به روز غم مبادا دل و دست
بر دامن دل که گرد ننشست نشست
وصلی که چو دل به دست بودی پیوست
دردا که ازو درد دلی ماند به دست
📚 #انوری - رباعیات - رباعی شماره ۲۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هجری که به روز غم مبادا دل و دست
بر دامن دل که گرد ننشست نشست
وصلی که چو دل به دست بودی پیوست
دردا که ازو درد دلی ماند به دست
📚 #انوری - رباعیات - رباعی شماره ۲۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود
بامداد خوش
عشقست مرا بهینه تر کیش بتا
نوشست مرا ز عشق تو نیش بتا
من می باشم ز عشق تو ریش بتا
نه پای تو گیرم نه سر خویش بتا
📚 #سنایی - رباعیات - رباعی شماره ۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
عشقست مرا بهینه تر کیش بتا
نوشست مرا ز عشق تو نیش بتا
من می باشم ز عشق تو ریش بتا
نه پای تو گیرم نه سر خویش بتا
📚 #سنایی - رباعیات - رباعی شماره ۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ساقی، چو نمیدهی شرابم
خونابه بده بجای آبم
خون شد جگرم، شراب در ده
تا کی دهی از جگر کبابم؟
دردی غمم مده، که من خود
از درد فراق تو خرابم
از تابش می دلم برافروز
تا روی دل از جهان بتابم
در کیسهٔ من چو نیست نقدی
دانم ندهی شراب نابم
چون خاک در توام ، کرم کن
یاد آر به جرعهای شرابم
می ده، که ز هستی عراقی
یک باره مگر خلاص یابم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۶۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ساقی، چو نمیدهی شرابم
خونابه بده بجای آبم
خون شد جگرم، شراب در ده
تا کی دهی از جگر کبابم؟
دردی غمم مده، که من خود
از درد فراق تو خرابم
از تابش می دلم برافروز
تا روی دل از جهان بتابم
در کیسهٔ من چو نیست نقدی
دانم ندهی شراب نابم
چون خاک در توام ، کرم کن
یاد آر به جرعهای شرابم
می ده، که ز هستی عراقی
یک باره مگر خلاص یابم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۶۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
عشرتی هست در این گوشه غنیمت دارید
دولتی هست حریفان سر دولت خارید
چو شکر یک دل و آغشته این شیر شوید
که ظریفید و لطیفید و نکومقدارید
دانه چیدن چه مروت بود آخر مکنید
که امیران دو صد خرمن و صد انبارید
با چنین لاله رخان روح چرا نفزایید
در چنین معصرهای غوره چرا افشارید
دست در دامن همچون گل و ریحانش زنید
نه که پرورده و بسرشته آن گلزارید
رنگ دیدیت بسی جان و حیاتیش نبود
مه خوبان مرا از چه چنین پندارید
چون ره خانه ندانید که زاده وصلید
چون سره و قلب ندانید کز این بازارید
فخر مصرید چو یوسف هله تعبیر کنید
چو لب نوش وفا جمله شکر میکارید
ملکانید و ملک زاده ز آغاز و سرشت
گر چه امروز گدایانه چنین میزارید
ساقیان باده به کف گوش شما میپیچند
گرد خمخانه برآیید اگر خمارید
همه صیاد هنر گشته پی بیعیبی
همه عیبید چو در مجلس جان هشیارید
شمس تبریز درآمد به عیان عذر نماند
دیده روح طلب را به رخش بسپارید
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۰۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
عشرتی هست در این گوشه غنیمت دارید
دولتی هست حریفان سر دولت خارید
چو شکر یک دل و آغشته این شیر شوید
که ظریفید و لطیفید و نکومقدارید
دانه چیدن چه مروت بود آخر مکنید
که امیران دو صد خرمن و صد انبارید
با چنین لاله رخان روح چرا نفزایید
در چنین معصرهای غوره چرا افشارید
دست در دامن همچون گل و ریحانش زنید
نه که پرورده و بسرشته آن گلزارید
رنگ دیدیت بسی جان و حیاتیش نبود
مه خوبان مرا از چه چنین پندارید
چون ره خانه ندانید که زاده وصلید
چون سره و قلب ندانید کز این بازارید
فخر مصرید چو یوسف هله تعبیر کنید
چو لب نوش وفا جمله شکر میکارید
ملکانید و ملک زاده ز آغاز و سرشت
گر چه امروز گدایانه چنین میزارید
ساقیان باده به کف گوش شما میپیچند
گرد خمخانه برآیید اگر خمارید
همه صیاد هنر گشته پی بیعیبی
همه عیبید چو در مجلس جان هشیارید
شمس تبریز درآمد به عیان عذر نماند
دیده روح طلب را به رخش بسپارید
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۰۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هر چند که گرد من برانگیخته ای
باران بلا بر سر من ریخته ای
چون اشک مرو ز پیش چشمم که هنوز
چون ناله به دامان دل آویخته ای
📚 #سایه - سیاه مشق - رباعیات - هنوز
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هر چند که گرد من برانگیخته ای
باران بلا بر سر من ریخته ای
چون اشک مرو ز پیش چشمم که هنوز
چون ناله به دامان دل آویخته ای
📚 #سایه - سیاه مشق - رباعیات - هنوز
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
در چنگ جهان اسير و در خود گيرم
زندان مكرر است در تقديرم
با اخم خودت اگر كه جان ميگيري
با خنده تو دوباره جان ميگيرم
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
در چنگ جهان اسير و در خود گيرم
زندان مكرر است در تقديرم
با اخم خودت اگر كه جان ميگيري
با خنده تو دوباره جان ميگيرم
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ما را نبود دلی که کار آید ازو
جز ناله که هر دمی هزار آید ازو
چندان گریم که کوچهها گل گردد
نی روید و نالهای زار آید ازو
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۹۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ما را نبود دلی که کار آید ازو
جز ناله که هر دمی هزار آید ازو
چندان گریم که کوچهها گل گردد
نی روید و نالهای زار آید ازو
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۹۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم
اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد
مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پیوندم
کسی مانند من جستی زهی بدعهد سنگین دل
مکن کاندر وفاداری نخواهی یافت مانندم
اگر خود نعمت قارون کسی در پایت اندازد
کجا همتای من باشد که جان در پایت افکندم
به جانت کز میان جان ز جانت دوستتر دارم
به حق دوستی جانا که باور دار سوگندم
مکن رغبت به هر سویی به یاران پراکنده
که من مهر دگر یاران ز هر سویی پراکندم
شراب وصلت اندرده که جام هجر نوشیدم
درخت دوستی بنشان که بیخ صبر برکندم
چو پای از جاده بیرون شد چه نفع از رفتن راهم
چو کار از دست بیرون شد چه سود از دادن پندم
معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم
پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم
به خواری در پیت سعدی چو گرد افتاده میگوید
پسندی بر دلم گردی که بر دامانت نپسندم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۷۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
خرامان از درم بازآ کت از جان آرزومندم
به دیدار تو خوشنودم به گفتار تو خرسندم
اگر چه خاطرت با هر کسی پیوندها دارد
مباد آن روز و آن خاطر که من با جز تو پیوندم
کسی مانند من جستی زهی بدعهد سنگین دل
مکن کاندر وفاداری نخواهی یافت مانندم
اگر خود نعمت قارون کسی در پایت اندازد
کجا همتای من باشد که جان در پایت افکندم
به جانت کز میان جان ز جانت دوستتر دارم
به حق دوستی جانا که باور دار سوگندم
مکن رغبت به هر سویی به یاران پراکنده
که من مهر دگر یاران ز هر سویی پراکندم
شراب وصلت اندرده که جام هجر نوشیدم
درخت دوستی بنشان که بیخ صبر برکندم
چو پای از جاده بیرون شد چه نفع از رفتن راهم
چو کار از دست بیرون شد چه سود از دادن پندم
معلم گو ادب کم کن که من ناجنس شاگردم
پدر گو پند کمتر ده که من نااهل فرزندم
به خواری در پیت سعدی چو گرد افتاده میگوید
پسندی بر دلم گردی که بر دامانت نپسندم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۷۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست
ضایع آن دیده که برطلعت زیبائی نیست
اگر از دوست تمنای تو چیز دگرست
اهل دل را بجز از دوست تمنائی نیست
ای تماشاگه جان عارض شهرآرایت
بجز از روی تو در شهر تماشائی نیست
ظاهر آنست که برصفحهٔ منشور جمال
مثل ابروی دلارای تو طغرائی نیست
در هوای گل رخسار تو شب تا سحرم
بجز از بلبل شوریده هم آوائی نیست
هر سری لایق سودای تو نبود لیکن
از تو در هیچ سری نیست که سودائی نیست
جای آن هست که بنوازی و دستم گیری
که بجز سایهٔ لطف تو مرا جائی نیست
نه که چون لعل شکر بار تو نبود شکری
که به هنگام سخن چون تو شکر خائی نیست
خواجو از عشق تو تا منصب لالائی یافت
همچو الفاظ خوشش لؤلؤ لالائی نیست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۱۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هیچ دل نیست که میلش بدلارائی نیست
ضایع آن دیده که برطلعت زیبائی نیست
اگر از دوست تمنای تو چیز دگرست
اهل دل را بجز از دوست تمنائی نیست
ای تماشاگه جان عارض شهرآرایت
بجز از روی تو در شهر تماشائی نیست
ظاهر آنست که برصفحهٔ منشور جمال
مثل ابروی دلارای تو طغرائی نیست
در هوای گل رخسار تو شب تا سحرم
بجز از بلبل شوریده هم آوائی نیست
هر سری لایق سودای تو نبود لیکن
از تو در هیچ سری نیست که سودائی نیست
جای آن هست که بنوازی و دستم گیری
که بجز سایهٔ لطف تو مرا جائی نیست
نه که چون لعل شکر بار تو نبود شکری
که به هنگام سخن چون تو شکر خائی نیست
خواجو از عشق تو تا منصب لالائی یافت
همچو الفاظ خوشش لؤلؤ لالائی نیست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۱۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ندانم خواب یا بیدار بودم
ز شوقش مست یا هشیار بودم
به باغ خلد فایز بود گویا
و یا سر در کنار یار بودم
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۸۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ندانم خواب یا بیدار بودم
ز شوقش مست یا هشیار بودم
به باغ خلد فایز بود گویا
و یا سر در کنار یار بودم
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۸۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
نخواست او به من خسته - بی گمان - برسد
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آن که دوست ترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند ... نه! نفرین نمی کنم ... نکند
به او - که عاشق او بوده ام - زیان برسد
خدا کند فقط این #عشق از #سرم برود
خدا کند که فقط #زود آن زمان #برسد
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غرل شماره ۱۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
نخواست او به من خسته - بی گمان - برسد
شکنجه بیشتر از این؟ که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه می کنی؟ اگر او را که خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد...
رها کنی برود از دلت جدا باشد
به آن که دوست ترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند و دو تا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه جهان برسد
گلایه ای نکنی بغض خویش را بخوری
که هق! هق!... تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند ... نه! نفرین نمی کنم ... نکند
به او - که عاشق او بوده ام - زیان برسد
خدا کند فقط این #عشق از #سرم برود
خدا کند که فقط #زود آن زمان #برسد
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غرل شماره ۱۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih