Hassan kashavarz
65 subscribers
2.91K photos
90 videos
3.6K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی

هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی

آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی

سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من
هر که با قیمت جان بود خریدار کسی

سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نکوشید پی گرمی بازار کسی

من به بیداری از این خواب چه سنجم که بود
بخت خوابیدهٔ کس دولت بیدار کسی

غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
کس مبادا چو من زار گرفتار کسی

تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید
بارالها که عزیزی نشود خوار کسی

آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او
به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی

لطف حق یار کسی باد که در دورهٔ ما
نشود یار کسی تا نشود بار کسی

گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی

شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم
به که بر سر فتدم سایه دیوار کسی

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۴۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

تصوير جهنم است دنيا بي تو
امروز نميرسد به فردا بي تو

چون زخمي خفته در نمك سر كردم
آدينه انتهاي دي را بي تو

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بختی نه که با دوست در آمیزم من
صبری نه که از عشق بپرهیزم من

دستی نه که با قضا در آویزم من
پایی نه که از دست تو بگریزم من

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۵۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بی‌دل گمان مبر که نصیحت کند قبول
من گوش استماع ندارم لمن یقول

تا عقل داشتم نگرفتم طریق عشق
جایی دلم برفت که حیران شود عقول

آخر نه دل به دل رود انصاف من بده
چونست من به وصل تو مشتاق و تو ملول

یک دم نمی‌رود که نه در خاطری ولیک
بسیار فرق باشد از اندیشه تا وصول

روزی سرت ببوسم و در پایت اوفتم
پروانه را چه حاجت پروانه دخول

گنجشک بین که صحبت شاهینش آرزوست
بیچاره در هلاک تن خویشتن عجول

نفسی تزول عاقبه الامر فی الهوی
یا منیتی و ذکرک فی النفس لایزول

ما را بجز تو در همه عالم عزیز نیست
گر رد کنی بضاعت مزجاه ور قبول

ای پیک نامه بر که خبر می‌بری به دوست
یالیت اگر به جای تو من بودمی رسول

دوران دهر و تجربتم سر سپید کرد
وز سر به در نمی‌رودم همچنان فضول

سعدی چو پای بند شدی بار غم ببر
عیار دست بسته نباشد مگر حمول

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۴۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

زلف هندوی تو در تابست و ما را تاب نیست
چشم جادوی تو در خوابست و ما را خواب نیست

با لبت گر باده لاف جانفزائی می‌زند
پیش ما روشن شد این ساعت که او را آب نیست

نرگست در طاق ابرو از چه خفتد بی خبر
زانکه جای خواب مستان گوشهٔ محراب نیست

#ساکن #کوی #خرابات #مغان #خواهم #شدن
کز در مسجد مرا امید فتح الباب نیست

خاک ره بر من شرف دارد اگر مست و خراب
بر درمیخانه خفتن خوشتر از سنجاب نیست

پیش رویش ز آتش دل سوختم پروانه وار
زانکه شمعی چون رخش در مجلس اصحاب نیست

گفتمش کاخر دل گمگشته‌ام را باز ده
گفت باری این بضاعت در جهان نایاب نیست

روضهٔ رضوان بدان صورت که وصفش خوانده‌ئی
چون بمعنی بنگری جز منزل احباب نیست

ایکه خواجو را ز تاب آتش غم سوختی
این همه آتش چه افروزی که او را تاب نیست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

دلم را جز تو کس دلبر نباشد
به جز شور توام در سر نباشد

دل فایز تو عمدا می کنی تنگ
که تا جای کس دیگر نباشد

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۵۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

روزی که رخ خوب تو در پیش ندارم
آن روز دل خلق و سر خویش ندارم

چندین چه کنی جور و جفا با من مسکین
چون طاقت هجرت من درویش ندارم

در مجمره عشق و غمت سوخته گشتم
زین بیش سر گفت و کمابیش ندارم

تا سلسله عشق تو بربست مرا دست
جز سلسله بر دست دل ریش ندارم

زان غمزه غماز غم افزای تو بر من
اسلام شد و قبله شد و کیش ندارم

📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۲۴۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک

به لطف صید کنی صدهزار دل هر دم
ولی نگاه نداری تو خود دل غمناک

کدام دل که به خون در نمی‌کشد دامن؟
کدام جان که نکرد از غمت گریبان چاک؟

دل مرا، که به هر حال صید لاغر توست
چو می کشیش، میفگن، ببند بر فتراک

کنون اگر نرسی، کی رسی به فریادم؟
مرا که جان به لب آمد کجا برم تریاک؟

دلم که آینه‌ای شد، چرا نمی‌تابد
درو رخ تو؟ همانا که نیست آینه پاک

چو آفتاب بهر ذره می‌نماید رخ
ولیک چشم عراقی نمی‌کند ادراک

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۴۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

سحری چو شاه خوبان به وثاق ما درآمد
به مثال ساقیان او به سبو و ساغر آمد

نه سبوی او بدیدم نه ز ساغرش چشیدم
که هزار موج باده به دماغ من برآمد

بگشاد این دماغم پر و بال بی‌نهایت
که به آفتاب ماند که به ماه و اختر آمد

به مبارکی و شادی چو جمال او بدیدم
ز جمال او دو دیده ز دو کون برتر آمد

📚 #مولوی - غزلیات - غزل شماره ۷۷۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

رفتی و در دل هنوزم حسرت دیدار باقی
حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقی

عقده بود اشکم به دل تا بیخبر رفتی ولیکن
باز شد وقتی نوشتی یار باقی کار باقی

وه چه پیکی هم پیام آورده از یارم خدایا
یار باقی وآنکه می آرد پیام یار باقی

آمدی و رفتی اما با که گویم این حکایت
غمگسارا همچنان غم باقی و غمخوار باقی

کافر نعمت نباشم بارها روی تو دیدم
لیک هر بارت که بینم شوق دیگربار باقی

شب چو شمعم خنده میآید به خود کز آتش دل
آبم و از من همین پیراهن زر تار باقی

گلشن آزادی من چون نباشد در هوایت
مرغ مسکین قفس را ناله های زار باقی

تو به مردی پایداری آری آری مرد باشد
بر سر عهدی که بندد تا به پای دار باقی

از خزان هجر گل ای بلبل شیدا چه نالی
گر بهار عمر شد گل باقی و گلزار باقی

عمر باد و تندرستی از ره دورم چه پروا
زاد شوقی همره است و توسن رهوار باقی

می تپد دلها به سودای طوافت ای خراسان
باز باری تو بمان ای کعبه احرار باقی

شهریارا ما از این سودا نمانیم و بماند
قصه ما بر سر هر کوچه و بازار باقی

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۴۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

پر است چشم تو از صد ستاره چندين ماه
كجا دهند مرا در چنين بهشتي راه

سياهپوش لب سرخ تو كه نيست شدم
بدون شعله تنور دل است و دود سياه

غزل بدون تو آخر به جان من افتاد
غزل مرا بگدازد دل غزل را آه

مرا كجا برهاند دعا ازين اندوه
نجات مورچه از موج كي شود با كاه

دعاي آخر شعرم هميشه جز اين نيست
كه دلشكن نشود آنكه ميشود دلخواه

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای گشته سراسیمه به دریای تو من
وی از تو و خود گم شده در رای تو من

من در تو کجا رسم که در ذات و صفات
پنهانی من تویی و پیدای تو من

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۵۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

نشسته بودم و خاطر به خویشتن مشغول
در سرای به هم کرده از خروج و دخول

شب دراز دو چشمم بر آستان امید
که بامداد در حجره می‌زند مأمول

خمار در سر و دستش به خون هشیاران
خضیب و نرگس مستش به جادویی مکحول

بیار ساقی و همسایه گو دو چشم ببند
که من دو گوش بیاکندم از حدیث عذول

چنان تصور معشوق در خیال منست
که دیگرم متصور نمی‌شود معقول

حدیث عقل در ایام پادشاهی عشق
چنان شدست که فرمان عامل معزول

شکایت از تو ندارم که شکر باید کرد
گرفته خانه درویش پادشه به نزول

بر آن سماط که منظور میزبان باشد
شکم پرست کند التفات بر مأکول

به دوستی که ز دست تو ضربت شمشیر
چنان موافق طبع آیدم که ضرب اصول

مرا به عاشقی و دوست را به معشوقی
چه نسبتست بگویید قاتل و مقتول

مرا به گوش تو باید حکایت از لب خویش
دریغ باشد پیغام ما به دست رسول

درون خاطر سعدی مجال غیر تو نیست
چو خوش بود به تو از هر که در جهان مشغول

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۵۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود

بامداد خوش

بدایت غم عشاق را نهایت نیست
نهایت ره مشتاقرا بدایت نیست

سخن بگوی که پیش لب شکر بارت
حدیث شکر شیرین بجز حکایت نیست

بسی شکایتم از فرقت تو در جانست
وگرنه از غم عشقت مرا شکایت نیست

گرم بتیغ جفا می‌کشی حیات منست
چرا که قصد حبیبان بجز عنایت نیست

چنین شنیده‌ام از راویان آیت عشق
که در قرائت دلدادگان روایت نیست

کدام رند خرابات دیده‌ئی کو را
هزار زاهد صد ساله در حمایت نیست

مباش منکر احوال عاشقان خواجو
که قطع بادیهٔ عشق بی هدایت نیست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بهشت از روی تو بهتر نباشد
ز حوران حسن تو کمتر نباشد

از آن لعل لب و دندان، فایز
یقین دارم که در کوثر نباشد

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۵۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود

بامداد خوش

الحق نه دروغ سخت زارم
تا فتنه آن بت عیارم

من پار شراب وصل خوردم
امسال هنوز در خمارم

صاحب سر درد و رنج گشتم
تا با غم عشق یار غارم

قتال ترین دلبرانست
قلاش ترین روزگارم

وز درد فراق و رنج هجرش
از دیده و دل در آب و نارم

با حسن و جمال یار جفتست
با درد و خیال و رنج یارم

با آتش عشق سوزناکش
بنگر که همیشه سازگارم

گر منزل عشق او درازست
شکر ایزد را که من سوارم

در شادی عشق او همیشه
من بر سر گنج صدهزارم

منگر تو بتا بدانکه امروز
چون موی تو هست روزگارم

فردا صنما به دولت تو
گردد چو رخ تو خوب کارم

یک راه تو باش دستگیرم
یک روز تو باش غمگسارم

تا چند سنایی نوان را
چون خر به زنخ فرو گذارم

📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۲۴۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بیا، که خانهٔ دل پاک کردم از خاشاک
درین خرابه تو خود کی قدم نهی؟ حاشاک

هزار دل کنی از غم خراب و نندیشی
هزار جان به لب آری، ز کس نداری باک

کدام دل که ز جور تو دست بر سر نیست؟
کدام جان که نکرد از جفات بر سر خاک؟

دلم، که خون جگر می‌خورد ز دست غمت،
در انتظار تو صد زهر خورده بی تریاک

کنون که جان به لب آمد مپیچ در کارم
مکن، که کار من از تو بماند در پیچاک

نه هیچ کیسه‌بری همچو طره‌ات طرار
نه هیچ راهزنی همچو غمزه‌ات چالاک

به طره صید کنی صدهزار دل هر دم
به غمزه بیش کشی هر نفس دو صد غمناک

دل عراقی مسکین، که صید لاغر توست
چو می کشیش میفگن، ببند بر فتراک

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۴۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

به میان دل خیال مه دلگشا درآمد
چو نه راه بود و نی در عجب از کجا درآمد

بت و بت پرست و مؤمن همه در سجود رفتند
چو بدان جمال و خوبی بت خوش لقا درآمد

دل آهنم چو آتش چه خواست در منارش
نه که آینه شود خوش چو در او صفا درآمد

به چه نوع شکر گویم که شکرستان شکرم
ز در جفا برون شد ز در وفا درآمد

همه جورها وفا شد همه تیرگی صفا شد
صفت بشر فنا شد صفت خدا درآمد

همه نقش‌ها برون شد همه بحر آبگون شد
همه کبریا برون شد همه کبریا درآمد

همه خانه‌ها که آمد در آن به سوی دریا
چو فزود موج دریا همه خانه‌ها درآمد

همه خانه‌ها یکی شد دو مبین به آب بنگر
که جدا نیند اگر چه که جدا جدا درآمد

همه کوزه‌ها بیارید همه خنب‌ها بشویید
که رسید آب حیوان و چنین سقا درآمد

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۷۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای گل به شکر آنکه در این بوستان گلی
خوش دار خاطری ز خزان دیده بلبلی

فردا که رهزنان دی از راه میرسند
نه بلبلی به جای گذارند و نه گلی

دیشب در انتظار تو جانم به لب رسید
امشب بیا که نیست به فردا تقبلی

گلچین گشوده دست تطاول خدای را
ای گل بهر نسیم نشاید تمایلی

گردون ز جمع ما همه تفریق می کند
با این حساب باز نماند تفاضلی

عمر منت مجال تغافل نمی دهد
مشنو که هست شرط محبت تغافلی

ای باغبان که سوختی از قهرم آشیان
روزی ببینمت که نه سروی نه سنبلی

حالی خوش است کام حریفان به دور جام
گر دور روزگار نیابد تحولی

گر دوستان به علم و هنر تکیه کرده اند
ما را هنر نداده خدا جز توکلی

عاشق به کار خویش تعلل چرا کند
گردون به کار فتنه ندارد تعللی

شکرانه تفضل حسنت خدای را
با شهریار عاشق شیدا تفضلی

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۴۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
به مناسبت روزجهانی زبان مادری


#عشق_به_زبان_مادری
گرم تر است از
که چنین بلبل زبانی می کند این صبح زمستانی
وقلب تو در سینه ی این درختِ تبریزیِ خوابگرد که راه افتاده یا نیفتاده
تا در گوشه ای از زبان بیدارشود یا
سرهای سبز را بخواباند بر شاخه ای که هست؟نیست؟
می خواباند/بیدارمی کند
آفتاب لای این کتابِ خطی را
در سکوت که به زبان مادری سردتر از
این صبح زمستانی با
بلبل زبانی می کند بر شاخه ای که
گرم تر از عشق به زبان مادری
که ذوب می شود که فرو می ریزد شُرشُر تا قعرِآسمان؟
تا در زبانم...(زبانم لال!) دیلیمده اویانماسین دیلیمله نن قیرمیزیلار کی
گرم تر از
عشق به

📚" #امین‌صدیقی #جمجمه‌ام‌در‌‌آکواریوم "

انتشارات مانیاهنر

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih