Hassan kashavarz
65 subscribers
2.91K photos
90 videos
3.6K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

با من كه دلم شكسته كم صحبت كن
يعني كه بيا و با دلم صحبت كن

دل شرط شنيدن از ترا اين گفته
هم دست مرا بگير و هم صحبت كن

📚 #احمد پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

رخسار تو بی نقاب دیدن نتوان
دیدار تو بی حجاب دیدن نتوان

مادام که در کمال اشراق بود
سر چشمهٔ آفتاب دیدن نتوان

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۱۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

کاروان می‌رود و بار سفر می‌بندند
تا دگربار که بیند که به ما پیوندند

خیلتاشان جفاکار و محبان ملول
خیمه را همچو دل از صحبت ما برکندند

آن همه عشوه که در پیش نهادند و غرور
عاقبت روز جدایی پس پشت افکندند

طمع از دوست نه این بود و توقع نه چنین
مکن ای دوست که از دوست جفا نپسندند

ما همانیم که بودیم و محبت باقیست
ترک صحبت نکند دل که به مهر آکندند

عیب شیرین دهنان نیست که خون می‌ریزند
جرم صاحب نظرانست که دل می‌بندند

مرض عشق نه دردیست که می‌شاید گفت
با طبیبان که در این باب نه دانشمندند

ساربان رخت منه بر شتر و بار مبند
که در این مرحله بیچاره اسیری چندند

طبع خرسند نمی‌باشد و بس می‌نکند
مهر آنان که به نادیدن ما خرسندند

مجلس یاران بی ناله سعدی خوش نیست
شمع می‌گرید و نظارگیان می‌خندند

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۲۲۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Mahe Bi Tekrare Man
Hojat Ashrafzadeh
🎼 “ آهنگ ماه بی تکرار من “

🎙حجت اشرف زاده

🔹 @manotanhaih
درود

بامداد خوش

زلف لیلی صفتت دام دل مجنونست
عقل بر دانهٔ خال سیهت مفتونست

تا خیال لب و دندان تو در چشم منست
مردم چشم من از لعل و گهر قارونست

پیش لؤلؤی سرشکم ز حیا آب شود
در ناسفته که در جوف صدف مکنونست

عاقل آنست که منکر نشود مجنون را
کانکه نظارهٔ لیلی نکند مجنونست

خون شد از رشک خطت نافهٔ آهوی ختا
گر چه در اصل طبیعت چو ببینی خونست

عقل را کنه جمالت متصور نشود
زانکه حسن تو ز ادراک خرد بیرونست

می پرستان اگر از جام صبوحی مستند
مستی ما همه زان چشم خوش می‌گونست

تا جدا مانده‌ام از روی تو هرگز گفتی
کان جگر خستهٔ دل سوخته حالش چونست

رحمتی کن که ز شور شکرت خواجو را
سینه آتشکده و دیده ز غم جیحونست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۷۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

کنم مدح خم ابروت یا روت
نهم نام لب یاقوت یا قوت

یقینم هست فایز زنده گردد
رسد بر تخته تابوت تابوت

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۳۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

عاشقا قفل تجرد بر در آمال زن
در صف مردان قدم بر جادهٔ اهوال زن

خاک کوی دوست خواهی جسم و جان بر باد ده
آب حیوان جست خواهی آتش اندر مال زن

مالرا دجال دان و عشق را عیسی شمار
چون شدی از خیل عیسی گردن دجال زن

هر که را درد سرست از دست قیفالش زنند
گر ترا درد دل‌ست از دیدگان قیفال زن

ای مرقع‌پوش بی‌معنی که گویی عاشقم
لال شو زین لاف و قفلی بر زبان لال زن

تا کی از جور تو ای گندم نمای جو فروش
رو یکی ره این جو پوسیده را غربال زن

📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۳۱۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

هر زمان جوری ز خوبان می‌کشم
هر نفس دردی ز دوران می‌کشم

خون دل هر دم دگرگون می‌خورم
جام غم هر شب دگرسان می‌کشم

باز دست غم گریبانم گرفت
گرچه بر افلاک دامان می‌کشم

جور دلدار و جفای روزگار
گرچه دشوار است، آسان می‌کشم

از پی عشق پری رخساره‌ای
زحمتی هر دم ز دیوان می‌کشم

جور بین، کز دست دوران دم به دم
ساغر پر زهر هجران می‌کشم

چون ننالم از جفای ناکسان؟
کین همه بیداد ازیشان می‌کشم

تا نباید دیدنم روی رقیب
هر نفس سر در گریبان می‌کشم

با خیال دوست همدم می‌شوم
وز لب او آب حیوان می‌کشم

تن چو سوزن کرده‌ام، تا روز و شب
مهر او در رشتهٔ جان می‌کشم

نازنینا، ناز کن بر جان من
ناز تو چندان که بتوان می‌کشم

از تو چیزی دیده‌ام ناگفتنی
وین همه محنت پی آن می‌کشم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۷۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

مست آمد دلبرم تا دل برد از بامداد
ای مسلمانان ز دست مست دلبر داد داد

دی دل من می‌جهید و هر دو چشمم می‌پرید
گفتم این دل تا چه بیند وین دو چشمم بامداد

بامدادان اندر این اندیشه بودم ناگهان
عشق تو در صورت مه پیشم آمد شاد شاد

من که باشم باد و خاک و آب و آتش مست اوست
آتش او تا چه آرد بر من و بر خاک و باد

عشق از او آبستن‌ست و این چهار از عشق او
این جهان زین چار زاد و این چهار از عشق زاد

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۴۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

رندم و شهره به شوریدگی و شیدائی
شیوه ام چشم چرانی و قدح پیمائی

عاشقم خواهد و رسوای جهانی چکنم
عاشقانند به هم عاشقی و رسوائی

خط دلبند تو بادا که در اطراف رخت
کار هر بوالهوسی نیست قلم فرسائی

نیست بزمی که به بالای تو آراسته نیست
ای برازنده به بالای تو بزم آرائی

شمع ما خود به شبستان وفا سوخت که داد
یاد پروانه پر سوخته بی پروائی

لعل شاهد نشنیدیم بدین شیرینی
زلف معشوقه ندیدیم بدین زیبائی

کاش یک روز سر زلف تو در دست افتد
تا ستانم من از او داد شب تنهائی

پیر میخانه که روی تو نماید در جام
از جبین تابدش انوار مبارک رائی

شهریار از هوس قند لبت چون طوطی
شهره شد در همه آفاق به شکرخائی

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۲۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

اي كاش كه لب به جام او بگذارم
سر را شده زير گام او بگذارم

اي كاش دلم نترسد از بدنامي
تا جاي ضمير نام او بگذارم

📚 #احمد پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

سودت نکند به خانه در بنشستن
دامنت به دامنم بباید بستن

کان روز که دست ما به دامان تواست
ما را نتوان ز دامنت بگسستن

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۲۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

پیش رویت دگران صورت بر دیوارند
نه چنین صورت و معنی که تو داری دارند

تا گل روی تو دیدم همه گل‌ها خارند
تا تو را یار گرفتم همه خلق اغیارند

آن که گویند به عمری شب قدری باشد
مگر آنست که با دوست به پایان آرند

دامن دولت جاوید و گریبان امید
حیف باشد که بگیرند و دگر بگذارند

نه من از دست نگارین تو مجروحم و بس
که به شمشیر غمت کشته چو من بسیارند

عجب از چشم تو دارم که شبانش تا روز
خواب می‌گیرد و شهری ز غمت بیدارند

بوالعجب واقعه‌ای باشد و مشکل دردی
که نه پوشیده توان داشت نه گفتن یارند

یعلم الله که خیالی ز تنم بیش نماند
بلکه آن نیز خیالیست که می‌پندارند

سعدی اندازه ندارد که چه شیرین سخنی
باغ طبعت همه مرغان شکرگفتارند

تا به بستان ضمیرت گل معنی بشکفت
بلبلان از تو فرومانده چو بوتیمارند

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۲۲۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

آن #ترک_پریچهره مگر لعبت چینست
یا ماه شب چارده بر روی زمینست

در ابر سیه شعشهٔ بدر منیرست
یا در شکن کاکل او نور جبینست

آن ماه تمامست که برگوشه بامست
یا شاه سپهرست که بر چرخ برینست

گویند که زیباست بغایت مه نخشب
لیکن نتوان گفت که زیباتر از اینست

آن لعل گهر پوش مگر چشمهٔ نوشست
یا درج عقیقست که بر در ثمینست

هر چند نمک چون شکرت شور جهانیست
لیکن لب لعلت نمکی بس شکرینست

این نکهت مشکین نفس باد بهارست
یا چین سر زلف تو یا نافهٔ چینست

بالای بلندت که ازو کارتو بالاست
بالاش نگویم که بلای دل و دینست

خواجو اگرش تیغ زنی روی نپیچد
زیرا که تو سلطانی و او ملک یمینست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۷۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بیا تا برگ گل نارفته بر باد
گلی چینیم و بنشینیم دلشاد

بت فایز مکن تاخیر چندان
که تعجیل است عمر آدمیزاد

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۳۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای رخ تو بهار و گلشن من
همچو جانست عشق در تن من

راست چون زلف تو بود تاریک
بی رخ تو جهان روشن من

همچو خورشید و ماه در تابد
عشق تو هر شبی ز روزن من

دست تو طوق گردن دگری
عشق تو طوق گردن من

ماه را راه گم شود بر چرخ
هر شبی از خروش و شیون من

گر تو یک ره جمال بنمایی
برزند بابهشت برزن من

خاک پایت برم چو سرمه به کار
گر چه دادی به باد خرمن من

رنجه کن پای خویش و کوته کن
دست جور و بلا ز دامن من

رادمری کنی به در نبری
بنهی بار خلق بر تن من

چون درآیی ز در توام به زمان
بردمد لاله‌زار و سوسن من

تا سنایی ترا همی گوید
ای رخ تو بهار و گلشن من

📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۳۱۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای راحت روانم، دور از تو ناتوانم
باری، بیا که جان را در پای تو فشانم

این هم روا ندارم کایی برای جانی
بگذار تا برآید در آرزوت جانم

بگذار تا بمیرم در آرزوی رویت
بی روی خوبت آخر تا چند زنده مانم؟

دارم بسی شکایت چون نشنوی چه گویم؟
بیهوده قصهٔ خود در پیش تو چه خوانم؟

گیرم که من نگویم لطف تو خود نگوید:
کین خسته چند نالد هر شب بر آستانم؟

ای بخت خفته، برخیز، تا حال من ببینی
وی عمر رفته، بازآ، تا بشنوی فغانم

ای دوست گاهگاهی میکن به من نگاهی
آخر چو چشم مستت من نیز ناتوانم

بر من همای وصلت سایه از آن نیفکند
کز محنت فراقت پوسیده استخوانم

ای طرفه‌تر که دایم تو با منی و من باز
چون سایه در پی تو گرد جهان دوانم

کس دید تشنه‌ای را غرقه در آب حیوان
جانش به لب رسیده از تشنگی؟ من آنم

زان دم که دور ماندم از درگهت نگفتی:
کاخر شکسته‌ای بد، روزی بر آستانم

هرگز نگفتی، ای جان، کان خسته را بپرسم
وز محنت فراقش یک لحظه وارهانم

اکنون سزد ، نگارا، گر حال من بپرسی
یادم کنی، که این دم دور از تو ناتوانم

بر دست باد کویت بوی خودت فرستی
تا بوی جان فزایت زنده کند روانم

باری، عراقی این دم بس ناخوش است و در هم
حال دلش دگر دم، تا چون شود، چه دانم؟

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۷۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

شاد شد جانم که چشمت وعده احسان نهاد
ساده دل مردی که دل بر وعده مستان نهاد

چون حدیث بی‌دلان بشنید جان خوشدلم
جان بداد و این سخن را در میان جان نهاد

برج برج و خانه خانه جویم آن خورشید را
کو کلید خانه از همسایگان پنهان نهاد

مشک گفتم زلف او را زین سخن بشکست زلف
هندوی زلفش شکسته رو به ترکستان نهاد

من نیم سلطان ولیکن خاک پای او شدم
خاک پای خویشتن را او لقب سلطان نهاد

همچو گربه عطسه شیری بدم از ابتدا
بس شدم زیر و زبر کو گربه در انبان نهاد

گفت ار تو زاده شیری نه‌ای گربه برآ
بردر انبان شیر در انبان درون نتوان نهاد

من چو انبان بردریدم گفت آن انبان مرا
چون تویی را هر که گربه دید او بهتان نهاد

شمس تبریزیست تابان از ورای هفت چرخ
لاجرم تاب نوآیین بر چهارارکان نهاد

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۵۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
شکفته ام به تماشای چشم شهلائی
که جز به چشم دلش نشکفد تماشائی

جمال پردگی جاودانه ننماید
مگر به آینه پاکان سینه سینائی

رواق چشم که یک انعکاس او آفاق
محیط نه فلکش زورقی به دریائی

دلی که غرق شود در شکوه این دریا
به چشم باز رود در شگفت رؤیائی

به قدر خواستنم نیست تاب سوختنم
به اسم عاشقم و اسم بی مسمائی

سواد زلف تو و سر جاودانه تست
که جلوه می کنداز هر سری به سودائی

به خاکپای تو ای سرو برکشیده من
که سر فرود نیاورده ام به دنیائی

به زیر سایه سروم به خاک بسپارید
که سرسپارده بودم به سرو بالائی

صدای حافظ شیراز بشنوی که رسید
به شهر شیفتگان شهریار شیدائی

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۲۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih