Hassan kashavarz
65 subscribers
2.91K photos
90 videos
3.6K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
Mara Mibinio
Mohammadreza Shajarian
🎼 تصنيف ''مرا می بینی و هر دم ''

🎙 استاد محمدرضا شجريان


🔷 @manotanhaih
درود

بامداد خوش

گلبنان پیرایه بر خود کرده‌اند
بلبلان را در سماع آورده‌اند

ساقیان لاابالی در طواف
هوش میخواران مجلس برده‌اند

جرعه‌ای خوردیم و کار از دست رفت
تا چه بی هوشانه در می‌کرده‌اند

ما به یک شربت چنین بیخود شدیم
دیگران چندین قدح چون خورده‌اند

آتش اندر پختگان افتاد و سوخت
خام طبعان همچنان افسرده‌اند

خیمه بیرون بر که فراشان باد
فرش دیبا در چمن گسترده‌اند

زندگانی چیست مردن پیش دوست
کاین گروه زندگان دل مرده‌اند

تا جهان بودست جماشان گل
از سلحداران خار آزرده‌اند

عاشقان را کشته می‌بینند خلق
بشنو از سعدی که جان پرورده‌اند

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۲۲۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

سحاب سیل فشان چشم رودبار منست
سموم صاعقه سوز آه پرشرار منست

غم ار چه خون دلم می‌خورد مضایقه نیست
که اوست در همه حالی که غمگسار منست

هلال اگر چه به ابروی یار می‌ماند
ولی نمونه‌ئی از این تن نزار منست

چو اختیار من از کاینات صحبت تست
گمان مبر که جدائی باختیار منست

خیال لعل تو هر جا که می‌کنم منزل
مقیم حجرهٔ چشم گهر نگار منست

کنار چون کنم از آب دیده گوهر شب
برزوی تو تا روز در کنار منست

مرا ز دیده می‌فکن که آبروی محیط
ز فیض مردمک چشم در نثار منست

فرونشان بنم جام گرد هستی من
اگر غبار حریفان ز رهگذر منست

طمع مدار که خواجو ز یار برگردد
که از حیات ملول آمدن نه کار منست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۷۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

رخت تا در نظر می آرم ای دوست
خودم را زنده می پندارم ای دوست

ولی چون تو برفتی یار فایز
بگو این دل به کی بسپارم ای دوست

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۲۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای به راه عشق خوبان گام بر میخواره زن
نور معنی را ز دعوی در میان زنار زن

بر سر کوی خرابات از تن معشوق هست
صدهزاران بوسه بر خاک در خمار زن

قیل و قال لایجوز از کوی دل بیرون گذار
بر در همت ز هستی پس قوی مسمار زن

تا تویی با تو نیایی خویشتن رنجه مدار
بر در نادیده معنی خیمهٔ اسرار زن

نوش شهد از پیش آن در زهر قاتل بار کن
طمع از روی حقیقت پیش زهر مار زن

چون به نامحرم رسی بدروز و کافر رنگ باش
بر طراز رنگ ظاهر نام را طرار زن

📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۳۱۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی

تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجمله اش فروخوان از میوه بهشتی

📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۳۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بر من نظری کن، که منت عاشق زارم
دلدار و دلارام به غیر از تو ندارم

تا خار غم عشق تو در پای دلم شد
بی‌روی تو گلهای چمن خار شمارم

نی طاقت آن تا ز غمت صبر توان کرد
نی فرصت آن تا نفسی با تو برآرم

تا شام درآید، ز غمت، زار بگریم
باشد که به گوش تو رسد نالهٔ زارم

کم کن تو جفا بر دل مسکین عراقی
ورنه، به خدا، دست به فریاد برآرم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۷۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

برنشست آن شاه عشق و دام ظلمت بردرید
همچو ماه هفت و هشت و آفتاب روز عید

اختران در خدمت او صد هزار اندر هزار
هر یکی از نور روی او مزید اندر مزید

چون در آن دور مبارک برج‌ها را می‌گذشت
سوی برج آتشین عاشقان خود رسید

در دلش یاد من آمد هر طرف کرد التفات
مر مرا در هیچ صفی آن زمان آن جا ندید

موج دریاهای رحمت از دلش در جوش شد
هم نظر می‌کرد هر سو هم عنان را می‌کشید

گفت نزدیکان خود را کان فلان غایت چراست
آن خراب عاشق حاضرمثال ناپدید

آنک دیده هر شبش در سوختن مانند شمع
آنک هر صبحی که آمد ناله‌های او شنید

آنک آتش‌های عالم ز آتش او کاغ کرد
تا فسون می‌خواند عشق و بر دل او می‌دمید

آن یکی خاکی که چون مهتاب بر وی تافتیم
همچو مهتاب از ثری سوی ثریا می‌دوید

آنک چون جرجیس اندر امتحان عشق ما
گشت او صد بار زنده کشته شد صد ره شهید

آنک حامل شد عدم از آفرینش بخت نیک
ناف او بر عشق شمس الدین تبریزی برید

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۴۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای ماه شب دریا ای چشمه زیبائی
یک چشمه و صد دریا فری و فریبائی

من زشتم و زندانی اما مه رخشنده
در پرده نه زیبنده است با آنهمه زیبائی

افلاک چراغان کن کآفاق همه چشمند
غوغای شبابست و آشوب تماشائی

سیمای تو روحانی در آینه دریاست
ارزانی دریا باد این آینه سیمائی

زرکوب کواکب راخال رخ دریا کن
بنگار چو میناگر این صفحه مینائی

با چنگ خدایان خیز آشفته و شورانگیز
ای زهره شهر آشوب ای شهره به شیدائی

چنگ ابدیت را بر ساز مسیحا زن
گو در نوسان آید ناقوس کلیسائی

چون خواجه تن تنها با سوز تو دمسازم
ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۲۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گفتم به دلم كه بي خيالت باشد
بيخود چه به حسرت وصالت باشد

دل گفت برو بمير اگر ميخواهي
بي حسرت يار خوش به حالت باشد

📚 #احمد پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بر گوش دلم ز غیب آواز رسان
مرغ دل خسته را به پرواز رسان

یا رب که به دوستی مردان رهت
این گمشدهٔ مرا به من باز رسان

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۱۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

آخر ای سنگ دل سیم زنخدان تا چند
تو ز ما فارغ و ما از تو پریشان تا چند

خار در پای گل از دور به حسرت دیدن
تشنه بازآمدن از چشمه حیوان تا چند

گوش در گفتن شیرین تو واله تا کی
چشم در منظر مطبوع تو حیران تا چند

بیم آنست دمادم که برآرم فریاد
صبر پیدا و جگر خوردن پنهان تا چند

تو سر ناز برآری ز گریبان هر روز
ما ز جورت سر فکرت به گریبان تا چند

رنگ دستت نه به حناست که خون دل ماست
خوردن خون دل خلق به دستان تا چند

سعدی از دست تو از پای درآید روزی
طاقت بار ستم تا کی و هجران تا چند

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۲۲۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

گل بستان خرد لفظ دلارای منست
بلبل باغ سخن منطق گویای منست

منم آن طوطی خوش نغمه که هنگام سخن
طوطیانرا شکر از لفظ شکر خای منست

بلبل آوای گلستان فلک را همه شب
گوش بر زمزمهٔ نغمه و آوای منست

پیش طبعم که ازو لؤلؤ لالا خیزد
نام لؤلؤ نتوان برد که لالای منست

سخنم زادهٔ جانست و گهر زادهٔ کان
بلکه دریا خجل از طبع گهر زای منست

الف قامتم ارزانکه بصورت نونست
کاف و نون نکته ئی از حرف معمای منست

سخنم سحر حلالست ولی گاه سخن
خجلت بابلیان از ید بیضای منست

گر چه در عالم خاکست مقامم لیکن
برتر از چرخ برین منزل و ماوای منست

چشمهٔ آب حیاتی که خضر تشنهٔ اوست
کمترین قطره‌ئی از طبع چو دریای منست

گر چه آن ترک ختا هندوی خویشم خواند
ترک مه روی فلک هندوی کرای منست

دولت صدر جهان باد که از دولت او
برتر از صدرنشینان جهان جای منست

چکنم ساغر صهبا که چو خواجو بصبوح
قدح دیدهٔ من ساغر صهبای منست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۷۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

هر روز که صبح بردمیدی
یوسف رخ مشرقی رسیدی

کردی فلک ترنج پیکر
ریحانی او ترنجی از زر

لیلی ز سر ترنج بازی
کردی ز زنخ ترنج سازی

زان تازه ترنج نو رسیده
نظاره ترنج کف بریده

چون بر کف او ترنج دیدند
از عشق چو نار می کفیدند

شد قیس به جلوه گاه غنجش
نارنج رخ از غم ترنجش

📚 #نظامی - خمسه - لیلی و مجنون - بخش ۱۲ - عاشق شدن لیلی و مجنون به یکدیگر

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

برفت آن یار و از ما مهر برداشت
خیالش هم مرا آسوده نگذاشت

به فایز آنچه کرده آن جفاجو
نه باور کرد دل، نه عقل پنداشت

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۳۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای هوایی یار یک ره تو هوای یار زن
آتشی بفروز و اندر خرمن اغیار زن

طبل از هستی خویش اندر جهان تاکی زنی
بر در هستی یکی از نیستی مسمار زن

با می تلخ مغانه دامن افلاس گیر
آز را بر روی آن قرای دعوی‌دار زن

زاهدان ار تکیه بر زهد و صیام خود کنند
تو چو مردان تکیه بر خمر و در خمار زن

دور شو از صحبت خود بر در صورت پرست
بوسه بر خاک کف پای ز خود بیزار زن

چون خوری می با حریف محرم پر درد خور
چون زنی کم با ندیم زیرک هشیار زن

گر برون هفت چرخ و چار طبع‌ست این سخن
بارگاهش هم برون از هفت و هشت و چار زن

تا تو اندر بند طبع و دهر و چرخ و کوکبی
کی بود جایز که گویی دم قلندوار زن

قیل و قال و دانش و تیمار پندار رهند
خاک بر چشم همه تیمارهٔ پندار زن

📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۳۱۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ساقیا باده که اکسیر حیات است بیار
تا تن خاکی من عین بقا گردانی

چشم بر دور قدح دارم و جان بر کف دست
به سر خواجه که تا آن ندهی نستانی

همچو گل بر چمن از باد میفشان دامن
زانکه در پای تو دارم سر جان افشانی

بر مثانی و مثالث بنواز ای مطرب
وصف آن ماه که در حسن ندارد ثانی

📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۳۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

نگارا، بی‌تو برگ جان ندارم
سر کفر و غم ایمان ندارم

به امید خیالت می‌دهم جان
وگرنه طاقت هجران ندارم

مرا گفتی که: فردا روز وصل است
امید زیستن چندان ندارم

دلم دربند زلف توست، ورنه
سر سودای بی‌پایان ندارم

نیاید جز خیالت در دل من
بخر یوسف، سر زندان ندارم

غمت هر لحظه جان می‌خواهد از من
چه انصاف است؟ چندین جان ندارم

خیالت با دل من دوش می‌گفت
که: این درد تو را درمان ندارم

لب شیرین تو گفتا: ز من پرس
که من با تو بگویم کان ندارم

وگر لطف خیال تو باشد
عراقی را چنین حیران ندارم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۷۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

فخر جمله ساقیانی ساغرت در کار باد
چشم تو مخمور باد و جان ما خمار باد

ای ز نوشانوش بزمت هوش‌ها بی‌هوش باد
وی ز جوشاجوش عشقت عقل بی‌دستار باد

چون زنان مصر جان را دست و دل مجروح باد
یوسف مصری همیشه شورش بازار باد

ساقیا از دست تو بس دست‌ها از دست شد
مست تو از دست تو پیوسته برخوردار باد

مغز ما پرباد باد و مشک ما پرآب باد
باد ما را و آب ما را عشق پذرفتار باد

شاه خوبان میر ما و عشق گیراگیر ما
جان دولت یار ما و بخت و دولت یار باد

سرکشیم و سرخوشیم و یک دگر را می‌کشیم
این وجود ما همیشه جاذب اسرار باد

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۴۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

مایه حسن ندارم که به بازار من آئی
جان فروش سر راهم که خریدار من آئی

ای غزالی که گرفتار کمند تو شدم باش
تا به دام غزل افتی و گرفتار من آئی

گلشن طبع من آراسته از لاله و نسرین
همه در حسرتم ای گل که به گلزار من آئی

سپر صلح و صفا دارم وشمشیر محبت
با تو آن پنجه نبینم که به پیکار من آئی

صید را شرط نباشد همه در دام کشیدن
به کمند تو فتادم که نگهدار من آئی

نسخه شعر تر آرم به شفاخانه لعلت
که به یک خنده دوای دل بیمار من آئی

روز روشن به خود از عشق تو کردم چو شب تار
به امیدی که تو هم شمع شب تار من آئی

گفتمش نیشکر شعر از آن پرورم از اشک
که تو ای طوطی خوش لهجه شکر خوار من آئی

گفت اگر لب بگشایم تو بدان طبع گهربار
شهریارا خجل از لعل شکربار من آئی

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۲۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih