درود
بامداد خوش
سوختی جانم چه می سازی مرا
بر سر افتادم چه می تازی مرا
در رهت افتاده ام بر بوی آنک
بوک بر گیری و بنوازی مرا
لیک می ترسم که هرگز تا ابد
بر نخیزم گر بیندازی مرا
بنده بیچاره گر می بایدت
آمدم تا چاره ای سازی مرا
چون شدم پروانه شمع رخت
همچو شمعی چند بگدازی مرا
گرچه با جان نیست بازی درپذیر
همچو پروانه به جانبازی مرا
تو تمامی من نمی خواهم وجود
وین نمی باید به انبازی مرا
سر چو شمعم بازبر یکبارگی
تا کی از ننگ سرافرازی مرا
دوش وصلت نیم شب در خواب خوش
کرد هم خلوت به دمسازی مرا
تا که بر هم زد وصالت غمزه ای
کرد صبح آغاز غمازی مرا
چو ز تو آواز می ندهد فرید
تا دهی قرب هم آوازی مرا
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
سوختی جانم چه می سازی مرا
بر سر افتادم چه می تازی مرا
در رهت افتاده ام بر بوی آنک
بوک بر گیری و بنوازی مرا
لیک می ترسم که هرگز تا ابد
بر نخیزم گر بیندازی مرا
بنده بیچاره گر می بایدت
آمدم تا چاره ای سازی مرا
چون شدم پروانه شمع رخت
همچو شمعی چند بگدازی مرا
گرچه با جان نیست بازی درپذیر
همچو پروانه به جانبازی مرا
تو تمامی من نمی خواهم وجود
وین نمی باید به انبازی مرا
سر چو شمعم بازبر یکبارگی
تا کی از ننگ سرافرازی مرا
دوش وصلت نیم شب در خواب خوش
کرد هم خلوت به دمسازی مرا
تا که بر هم زد وصالت غمزه ای
کرد صبح آغاز غمازی مرا
چو ز تو آواز می ندهد فرید
تا دهی قرب هم آوازی مرا
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده سه شنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذره بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشه ها گذشت
بی تابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد
📚 #فاضل نظری - گزیده اشعار - زیارت
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جاده سه شنبه شب قم شروع شد
آیینه خیره شد به من و من به آیینه
آن قدر خیره شد که تبسم شروع شد
خورشید ذره بین به تماشای من گرفت
آنگاه آتش از دل هیزم شروع شد
وقتی نسیم آه من از شیشه ها گذشت
بی تابی مزارع گندم شروع شد
موج عذاب یا شب گرداب؟! هیچ یک
دریا دلش گرفت و تلاطم شروع شد
از فال دست خود چه بگویم که ماجرا
از ربنای رکعت دوم شروع شد
در سجده توبه کردم و پایان گرفت کار
تا گفتم السلام علیکم ... شروع شد
📚 #فاضل نظری - گزیده اشعار - زیارت
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
گفتی بگوی عاشق و بیمار کیستی
من عاشق توام تو بگو یار کیستی
بستی میان به فتنه کشیدی ز غمزه تیغ
جانها فدات در پی آزار کیستی
دارم دلی ز هجر تو هر دم فگارتر
تا خود تو مرهم دل افگار کیستی
هر شب من و خیال تو و کنج محنتی
تو با که ای و مونس و غمخوار کیستی
تا چند گرد کوی تو گردم گهی بپرس
کاین جا چه می کنی و طلبگار کیستی
جامی مدار چشم خلاصی ز قید عشق
اندیشه کن ببین که گرفتار کیستی
📚 #جامی - دیوان اشعار - فاتحة الشباب - غزلیات شمارهٔ ۹۸۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
من عاشق توام تو بگو یار کیستی
بستی میان به فتنه کشیدی ز غمزه تیغ
جانها فدات در پی آزار کیستی
دارم دلی ز هجر تو هر دم فگارتر
تا خود تو مرهم دل افگار کیستی
هر شب من و خیال تو و کنج محنتی
تو با که ای و مونس و غمخوار کیستی
تا چند گرد کوی تو گردم گهی بپرس
کاین جا چه می کنی و طلبگار کیستی
جامی مدار چشم خلاصی ز قید عشق
اندیشه کن ببین که گرفتار کیستی
📚 #جامی - دیوان اشعار - فاتحة الشباب - غزلیات شمارهٔ ۹۸۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
تا دل به برم هوای دل بر دارد
افسانه عشق دل بر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دل بر چگونه دل بر دارد
📚 #فروغی_بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تا دل به برم هوای دل بر دارد
افسانه عشق دل بر از بر دارد
دل رفت ز بر چو رفت دلبر آری
دل از دل بر چگونه دل بر دارد
📚 #فروغی_بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم؛ عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی
📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - بعد از من
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی
ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از این دفتر نخواندی
گرفتم؛ عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی
گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به امید که ماندی
📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - بعد از من
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
سر خاک شد و نقش خیال تو نرفت
خون گشت دل و شوق وصال تو نرفت
هر چند ز هجران تو زنگار گرفت
ز آینه دل عکس جمال تو نرفت
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
سر خاک شد و نقش خیال تو نرفت
خون گشت دل و شوق وصال تو نرفت
هر چند ز هجران تو زنگار گرفت
ز آینه دل عکس جمال تو نرفت
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بی تو اندیشیده ام کمتر به خیلی چیزها
می شوم بی اعتنا دیگر به خیلی چیزها
تا چه پیش آید برای من! نمی دانم هنوز...
دوری از تو می شود منجر به خیلی چیزها
غیر معمولی ست رفتار من و شک کرده است
چند روزی می شود - مادر به خیلی چیزها
نامه هایت، عکسهایت، خاطرات کهنه ات
می زنند اینجا به روحم ضربه، خیلی چیزها
هیچ حرفی نیست، دارم کم کم عادت می کنم
من به این افکار زجر آور... به خیلی چیزها
می روم هرچند بعد از تو برایم هیچ چیز...
بعد من اما تو راحت تر به خیلی چیزها
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۳۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بی تو اندیشیده ام کمتر به خیلی چیزها
می شوم بی اعتنا دیگر به خیلی چیزها
تا چه پیش آید برای من! نمی دانم هنوز...
دوری از تو می شود منجر به خیلی چیزها
غیر معمولی ست رفتار من و شک کرده است
چند روزی می شود - مادر به خیلی چیزها
نامه هایت، عکسهایت، خاطرات کهنه ات
می زنند اینجا به روحم ضربه، خیلی چیزها
هیچ حرفی نیست، دارم کم کم عادت می کنم
من به این افکار زجر آور... به خیلی چیزها
می روم هرچند بعد از تو برایم هیچ چیز...
بعد من اما تو راحت تر به خیلی چیزها
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۳۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
رفتی! ببین چگونه زمین سوت و کور ماند؟
بی تو هزار جاده ی شب بی عبور ماند
می خواست چشم باز کند آفتاب مهر
چون نشنوید ضرب قدم هات کور ماند!
این جا سراب شد همه ی آرزوی ما
صد التماس تازه ی دیگر که دور ماند
مثل مترسک سر جالیز شد دلم
توی تنم مچاله شدو بی شعور ماند
رفتی و بی تو آینه ها هم ترک زدند
وقتی نفس بدون تو حتی به زور ماند!
بی ماه تاب چشم تو دنیای ما سیاه!
بی تو هزار جاده ی شب بی عبور ماند
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - جاده ی شب
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
رفتی! ببین چگونه زمین سوت و کور ماند؟
بی تو هزار جاده ی شب بی عبور ماند
می خواست چشم باز کند آفتاب مهر
چون نشنوید ضرب قدم هات کور ماند!
این جا سراب شد همه ی آرزوی ما
صد التماس تازه ی دیگر که دور ماند
مثل مترسک سر جالیز شد دلم
توی تنم مچاله شدو بی شعور ماند
رفتی و بی تو آینه ها هم ترک زدند
وقتی نفس بدون تو حتی به زور ماند!
بی ماه تاب چشم تو دنیای ما سیاه!
بی تو هزار جاده ی شب بی عبور ماند
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - جاده ی شب
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
دیشب سر زلف یار بگرفتم مست
کز دست من دلشده چون خواهی رست
گفتا که شب است دست از دستم بدار
تا با تو نگیردم کسی دست به دست
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
دیشب سر زلف یار بگرفتم مست
کز دست من دلشده چون خواهی رست
گفتا که شب است دست از دستم بدار
تا با تو نگیردم کسی دست به دست
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
پای تو اگرچه در وفا محکم نیست
در دست تو یک درد مرا مرهم نیست
با این همه از غمت گزیرم هم نیست
دل بی غم دار کز تو دل بی غم نیست
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
پای تو اگرچه در وفا محکم نیست
در دست تو یک درد مرا مرهم نیست
با این همه از غمت گزیرم هم نیست
دل بی غم دار کز تو دل بی غم نیست
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چون من به خودی نیامدم روز نخست
گر غم خورم از بهر شدن ناید چست
هر چند رهی اسیر در قبضه توست
زین آمد و شد رضای تو باید جست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چون من به خودی نیامدم روز نخست
گر غم خورم از بهر شدن ناید چست
هر چند رهی اسیر در قبضه توست
زین آمد و شد رضای تو باید جست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۴۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم
دلم را جز تو جانانی نمیبینم نمیبینم
ز خود صبری و آرامی نمییابم نمییابم
ز تو لطفی و احسانی نمیبینم نمیبینم
ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم
بجز روی تو درمانی نمیبینم نمیبینم
بیا، گر خواهیم دیدن که دور از روی خوب تو
بقای خویش چندانی نمیبینم نمیبینم
بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم
که آن را هیچ پایانی نمیبینم نمیبینم
ز راه لطف و دلداری، بیا، سامان کارم کن
که خود را بی تو سامانی نمیبینم نمیبینم
عراقی را به درگاهت رهی بنما، که در عالم
چو او سرگشته حیرانی نمیبینم نمیبینم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم
دلم را جز تو جانانی نمیبینم نمیبینم
ز خود صبری و آرامی نمییابم نمییابم
ز تو لطفی و احسانی نمیبینم نمیبینم
ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم
بجز روی تو درمانی نمیبینم نمیبینم
بیا، گر خواهیم دیدن که دور از روی خوب تو
بقای خویش چندانی نمیبینم نمیبینم
بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم
که آن را هیچ پایانی نمیبینم نمیبینم
ز راه لطف و دلداری، بیا، سامان کارم کن
که خود را بی تو سامانی نمیبینم نمیبینم
عراقی را به درگاهت رهی بنما، که در عالم
چو او سرگشته حیرانی نمیبینم نمیبینم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
در این ظلمت سرا تا کی به بوی دوست بنشینم
گهی انگشت بر دندان گهی سر بر سر زانو
بیا ای طایر دولت بیاور مژده وصلی
عسی الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۲۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
در این ظلمت سرا تا کی به بوی دوست بنشینم
گهی انگشت بر دندان گهی سر بر سر زانو
بیا ای طایر دولت بیاور مژده وصلی
عسی الایام ان یرجعن قوما کالذی کانوا
📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۲۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گر نخسپی شبکی جان چه شود
ور نکوبی در هجران چه شود
ور بیاری شبکی روز آری
از برای دل یاران چه شود
ور دو دیده ز تو روشن گردد
کوری دیده شیطان چه شود
ور بگیرد ز گل افشانی تو
همه عالم گل و ریحان چه شود
آب حیوان که در آن تاریکیست
پر شود شهر و بیابان چه شود
ور خضروار قلاووز شوی
تا لب چشمه حیوان چه شود
ور ز خوان کرم و نعمت تو
زنده گردد دو سه مهمان چه شود
ور ز دلداری و جان بخشی تو
جان بیابد دو سه بیجان چه شود
ور سواره سوی میدان آیی
تا شود سینه چو میدان چه شود
روی چون ماهت اگر بنمایی
تا رود زهره به میزان چه شود
ور بریزی قدحی مالامال
بر سر وقت خماران چه شود
ور بپوشیم یکی خلعت نو
ما غلامان ز تو سلطان چه شود
ور چو موسی تو بگیری چوبی
تا شود چوب چو ثعبان چه شود
ور برآری ز تک دریا گرد
چو کف موسی عمران چه شود
ور سلیمان بر موران آید
تا شود مور سلیمان چه شود
بس کن و جمع کن و خامش باش
گر نگویی تو پریشان چه شود
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۳۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گر نخسپی شبکی جان چه شود
ور نکوبی در هجران چه شود
ور بیاری شبکی روز آری
از برای دل یاران چه شود
ور دو دیده ز تو روشن گردد
کوری دیده شیطان چه شود
ور بگیرد ز گل افشانی تو
همه عالم گل و ریحان چه شود
آب حیوان که در آن تاریکیست
پر شود شهر و بیابان چه شود
ور خضروار قلاووز شوی
تا لب چشمه حیوان چه شود
ور ز خوان کرم و نعمت تو
زنده گردد دو سه مهمان چه شود
ور ز دلداری و جان بخشی تو
جان بیابد دو سه بیجان چه شود
ور سواره سوی میدان آیی
تا شود سینه چو میدان چه شود
روی چون ماهت اگر بنمایی
تا رود زهره به میزان چه شود
ور بریزی قدحی مالامال
بر سر وقت خماران چه شود
ور بپوشیم یکی خلعت نو
ما غلامان ز تو سلطان چه شود
ور چو موسی تو بگیری چوبی
تا شود چوب چو ثعبان چه شود
ور برآری ز تک دریا گرد
چو کف موسی عمران چه شود
ور سلیمان بر موران آید
تا شود مور سلیمان چه شود
بس کن و جمع کن و خامش باش
گر نگویی تو پریشان چه شود
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۳۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
با این دل ماتم زده آواز چه سازم
بشکسته نی ام بی لب دم ساز چه سازم
در کنج قفس می کشدم حسرت پرواز
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم
گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
با این همه افسونگری و ناز چه سازم
خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم
گیرم که نهان برکشم این آه جگر سوز
با اشک تو ای دیده ی غماز چه سازم
تار دل من چشمه ی الحان خدایی ست
از دست تو ای زخمه ی ناساز چه سازم
ساز غزل سایه به دامان تو خوش بود
دو از تو من دل شده آواز چه سازم
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - نی شکسته
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
با این دل ماتم زده آواز چه سازم
بشکسته نی ام بی لب دم ساز چه سازم
در کنج قفس می کشدم حسرت پرواز
با بال و پر سوخته پرواز چه سازم
گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
با این همه افسونگری و ناز چه سازم
خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم
گیرم که نهان برکشم این آه جگر سوز
با اشک تو ای دیده ی غماز چه سازم
تار دل من چشمه ی الحان خدایی ست
از دست تو ای زخمه ی ناساز چه سازم
ساز غزل سایه به دامان تو خوش بود
دو از تو من دل شده آواز چه سازم
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - نی شکسته
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
جز بودن بي تو در دل اندوهي نيست
در كالبدم بدون تو روحي نيست
ابرم كه به بوسه زمين محتاجم
افسوس كه در مسير من كوهي نيست
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
جز بودن بي تو در دل اندوهي نيست
در كالبدم بدون تو روحي نيست
ابرم كه به بوسه زمين محتاجم
افسوس كه در مسير من كوهي نيست
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
اول همه جام آشنایی دادی
آخر بستم زهر جدایی دادی
چون کشته شدم بگفتی این کشتهٔ کیست
داد از تو که داد بیوفایی دادی
📚 #ابوسعبد ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۳۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
اول همه جام آشنایی دادی
آخر بستم زهر جدایی دادی
چون کشته شدم بگفتی این کشتهٔ کیست
داد از تو که داد بیوفایی دادی
📚 #ابوسعبد ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۳۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد
خاک سر هر کویی بی فایده میبیزم
در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد
تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم
مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر
فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم
گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم
ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم
با یاد تو گر سعدی در شعر نمیگنجد
چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۰۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
یک روز به شیدایی در زلف تو آویزم
زان دو لب شیرینت صد شور برانگیزم
گر قصد جفا داری اینک من و اینک سر
ور راه وفا داری جان در قدمت ریزم
بس توبه و پرهیزم کز عشق تو باطل شد
من بعد بدان شرطم کز توبه بپرهیزم
سیم دل مسکینم در خاک درت گم شد
خاک سر هر کویی بی فایده میبیزم
در شهر به رسوایی دشمن به دفم برزد
تا بر دف عشق آمد تیر نظر تیزم
مجنون رخ لیلی چون قیس بنی عامر
فرهاد لب شیرین چون خسرو پرویزم
گفتی به غمم بنشین یا از سر جان برخیز
فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم
گر بی تو بود جنت بر کنگره ننشینم
ور با تو بود دوزخ در سلسله آویزم
با یاد تو گر سعدی در شعر نمیگنجد
چون دوست یگانه شد با غیر نیامیزم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۰۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بنوش لعل مذاب از زمردین اقداح
ببین که جوهر روحست در قدح یا راح
خوشا بروی سمن عارضان سیم اندام
عقیق ناب مروق ز سیمگران اقداح
بریز خون صراحی که در شریعت عشق
شدست خون حریفان سبیل و خمر مباح
بشوی دلق مرقع به آب دیدهٔ جام
که بی قدح نبود در صلاح و تو به صلاح
لب تو باده گساران روح را ساقیست
رخ تو خلوتیان صبوح را مصباح
در تو زمرهٔ ارباب شوق را منزل
غم تو مخزن اسرار عشق را مفتاح
فروغ روی چو ماه تو مشرق الانوار
کمند زلف سیاه تو قابض الارواح
دهد دو دیدهٔ من شرح مجمع البحرین
کند جمال تو تقریر فالق الاصباح
بساز بزم صبوحی کنون که خواجو را
لب تو جام صبوحست و طلعت تو صباح
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بنوش لعل مذاب از زمردین اقداح
ببین که جوهر روحست در قدح یا راح
خوشا بروی سمن عارضان سیم اندام
عقیق ناب مروق ز سیمگران اقداح
بریز خون صراحی که در شریعت عشق
شدست خون حریفان سبیل و خمر مباح
بشوی دلق مرقع به آب دیدهٔ جام
که بی قدح نبود در صلاح و تو به صلاح
لب تو باده گساران روح را ساقیست
رخ تو خلوتیان صبوح را مصباح
در تو زمرهٔ ارباب شوق را منزل
غم تو مخزن اسرار عشق را مفتاح
فروغ روی چو ماه تو مشرق الانوار
کمند زلف سیاه تو قابض الارواح
دهد دو دیدهٔ من شرح مجمع البحرین
کند جمال تو تقریر فالق الاصباح
بساز بزم صبوحی کنون که خواجو را
لب تو جام صبوحست و طلعت تو صباح
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چشمم ز غمت، به هر عقیقی که بسفت
بر چهره هزار گل ز رازم بشکفت
رازی، که دلم ز جان همی داشت نهفت
اشکم به زبان حال با خلق بگفت
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1