"دم عشق،دمشق"
1.7K subscribers
3.2K photos
643 videos
139 files
698 links
Download Telegram
"دم عشق،دمشق"
چقدر رخت شهادت به قامتت زیباست درست مثل تولد، شهادتت زیباست😭 ✍️ عكس نوشت: شهيد مدافع حرم محسن حججى 🆔 @labbaykeyazeinab
"برای شهیدی که بیچاره‌مان کرده است"

✍️ یکم؛ لنز دوربین
نمی‌شناختمت؛ اما به خیالم تا آخر عمر، هر بار که این عبارت «سرت را بالا بگیر» را بشنوم؛ یاد تو بیفتم. شاید هم حالا حالاها، هیچ جا و در هیچ جمعی، روی آن را نداشته باشم که سرم را بالا بگیرم. اصلا آن‌طور که تو در #لنز_دوربین نگاه می‌کردی، یعنی هنوز هم نگاه می‌کنی، دیگر نمی‌شود با هیچ دوربینی مواجه شد. حتی دوربین #سلفی موبایل. بعد از تو همه سلفی‌ها #سلفی_حقارت خواهند بود. وقتی دارم با رفقا و بستگان می‌خندم و به دوربین نگاه می‌کنم یاد تو خواهم افتاد، یاد آن داعشی زشت منظر که پشتت ایستاده است. یاد آن چهره زیبای تو که اصلا اثری از غم یا شکست در آن نیست. خنده‌ام تلخ خواهد شد...

✍️ دوم؛ شرمندگی ما
آهای! جناب آقای #محسن_حججی! صدای من را می‌شنوی؟ یعنی صدای ما به شما می‌رسد؟ می‌شود کمی هم به این پایین‌ترها توجه کنی؟ آخر تو با ما چه کردی؟! از جان ما چه می‌خواهی؟ داشتیم زندگیمان را می‌کردیم. اصلا گفتیم، داستان سوریه و مدافعان حرم دیگر تمام شد. خدا را شکر این هم #به_خیر_گذشت و دیگر نیازی به حضور و دفاع نیست؛ که از نبودن در آن معرکه شرمگین باشیم. #شرمندگی خیلی چیز بدی است...

✍️ سوم؛ غریبی
روضه‌خوان‌ها چند سالی است در اوج روضه #سیدالشهداء، یک عبارت را تکرار می‌کنند، که بیشتر به تکه کلام لوطی‌ها و مشتی‌های تهران قدیم می‌ماند. همان‌ها که #جوانمردی و مردانگی برایشان حرف اول و آخر را می‌زد. شاید خودت شنیده باشی. حتما شنیده‌ای. حتما شنیده‌ای و از خود ارباب همین را خواسته‌ای. روضه‌خوان‌های سنگ‌دل شهر ما، در اوج حرارت روضه قتل‌گاه، خطاب به سیدالشهداء می‌گویند: #غریب_گیر_آوردنت. از آن جملاتی که مردانگی را شعله‌ور می‌کند. از آنها که غیرت‌سوز می‌کند مرد را. از آن دست حرف‌هایی که جان آدم را در روضه به لب می‌رساند، اما صد افسوس که به در نمی‌برد...

✍️ چهارم؛ فرمانده فاتح
#غریبی خیلی چیز بدی است. #داعش هم حسابی ترسناک است. یعنی برای ما ترسناک است. چون تو که ظاهراً نترسیدی. چهره‌ات به هرچه و هرکه شبیه باشد به ترسیده‌ها نمی‌ماند. چنان مستحکم #چشم دوخته‌ای به #دوربین که انگار تو آنها را به اسارت گرفته‌ای. اگر دستانت بسته نبود، چهره پلشت آن داعشی بد سیرت، بیشتر به یک اسیر ترسیده و مستأصل می‌مانست تا تو که انگار فرماندهی یک سپاه فاتح در صبح نبرد را برعهده داری...

✍️ پنجم؛ یتیمی
می‌گویند فرزندت دو ساله است. گاهی به حس شما #شهدای_مدافع_حرم که همسر جوان و فرزندان خردسال در خانه دارید فکر کرده‌ام. به اینکه چطور برای دفاع از حرم به این سادگی ترک خانواده می‌کنید. اما داستان تو فرق می‌کند. فرزندت٬ حالا که دو سال بیشتر ندارد و درد #یتیمی را چندان درک نمی‌کند. بعد از آن هم، فکر می‌کنم تو پدری را در حق او با همین تصویر تمام کرده‌ای. برای یتیم یک #شهید چه فخری از این بالاتر که قاب عکس پدر برای همیشه پر از #صلابت و #مردانگی است. از آن قاب عکس‌ها که با دیدنشان دل آدم گرم می‌شود...

✍️ ششم؛ چهره تو
نمی‌دانم در هنگام ثبت آن عکس، داعشی‌ها به تو چه گفته‌اند. شاید به تنهایی و غربتت می‌خندیدند، شاید هم به سخت‌ترین شکنجه‌ها و دردناک‌ترین نوع قتل‌ها تهدیدت می‌کردند. از همان روش‌های سبوعانه و وحشیانه که فقط از دست آنها بر می‌آید. پس تو چرا خم به ابرو نیاوردی؟ چرا اینقدر به این وحوش از خدا بی‌خبر که آماده ذبح تو می‌شوند بی‌اعتنایی؟ قبل از سفر به #سوریه فیلم جنایات آنها را ندیده بودی؟ یا داعشی‌ها را نمی‌شناسی یا مرگ را و یا پاک هوش و حواست را به کسی باخته‌ای. که اگر جز این است چرا در چهره‌ات ترس نیست؟ چرا؟ می‌بینی! چهره تو در آن تصویر مرا #دیوانه کرده؟ مرا و بسیاری از جوانان هم‌وطنت را. دو سه شب است که دست از سر ما بر نمی‌دارد. بیچاره‌مان کرده‌ای آقا محسن...

✍️ هفتم؛ روضه
محسن‌جان! زیاد وقتت را نمی‌گیرم. حالا دیگر با شهدا و اولیا هم صحبتی و کلام چون منی جز ملال برایت نیست. اما بگذار بگویم که چهره‌ات و آن چشم‌ها، مرا یاد روضه #حضرت_عباس انداخته است. روضه وفای برادر حسین. آنجا که روضه‌خوان‌ها می‌گویند، برایش #امان‌نامه آوردند تا دست از برادر بردارد و او با ناراحتی آن را پس زد. نمی‌دانم خودت در آن لحظات آخر یاد کدام روضه افتاده‌ای. حتما در آن لحظات غریبی، در حلقه پر سر و صدای وحوش داعشی، وجودت آنقدر شبیه اربابت در لحظات واپسین #قتل‌گاه شده است که #روضه دیگری جز آن، در یادت نقش نبسته باشد. روضه همان لحظاتی که اربابت زیر لب زمزمه می‌کرد: الهی رِضاً بِرِِضِاکَ، صََبراً عَلی قَضائِک

عبدالمطهر محمدخانى

🆔 @labbaykeyazeinab
"دم عشق،دمشق"
می‌خواستی در لحظه معراج تاعشق خورشید بالای سرت عباس باشد نامت اگر سرباز گردان حرم شد می‌خواستی سر لشكرت عباس باشد ✍️عكس نوشت: شهيدمصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) "ساعت به وقت شهادت" ‏🆔 @labbaykeyazeinab
نحوه اعلام رسمی شهادت شهيد مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) توسط شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى) به روایت یکی از همرزمان؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

"اعلام رسمی خبر شهادت" ...

🔻درون پادگان بودیم آمد. #شانه راستش [ابوعلى] کاملاً از #خون قرمز بود. به بچه‌ها گفت: بیایید بالا تو حسینیه‌ای که به یاد شهید دامرودی بنا کرده بودند و روضه خواندیم.
🔸#روز_تاسوعا بود و در میان روضه گفت: این خون سید ابراهیمه،
🔺و این طور خبر شهادت شهيد صدرزاده را داد. در انتهای #روضه همه شانه‌اش را بوسیدیم.
ابوعلی تو به رفیقت رسیدی برای ما جامانده‌ها دعا کن.

✍️ پى نوشت:
قبل از اين واقعه بسيارى از دوستان در جريان شهادت شهيد مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) قرار گرفته بودند و به اين نحو شهيد مرتضى عطايى (ابوعلى) خبر شهادت دوست و رفيق همرزم خود را به صورت رسمى اعلام كردند.

🆔 @labbaykeyazeinab
"دم عشق،دمشق"
سری بالابند و سربلند از امتحان ... آری مُرید حضرت زینب ازین کمتر نمی‌خواهد ✍️ عكس نوشت: به ترتيب از جلو شهيدان مدافع حرم قدير سرلك، محمدحسين محمدخانى (حاج عمار) و ميثم مدوارى 🆔 @labbaykeyazeinab
روايتى از شهيدان مدافع حرم مصطفى صدرزاده (سيدابراهيم) و محمدحسين محمدخانى (حاج عمار)؛

🌷بسم رب الشهداء و الصدیقین🌷

"شهيد تاسوعا" ...

🔻مصطفی صدرزاده روز #تاسوعا شهید شد. خیلی دمغ و ناراحت بودیم. کمرمان شکسته بود.
🔸عصر عاشورا بعد از شکسته شدن محاصره توانستیم به عقب برگردیم. با عمار رفتیم مقر، با چند نفر دیگر #روضه گرفته و به سر و صورتشان ِل مالیده بودند.
🔺با سر و ریش گل زده آمد پیش ما. تک‌تک نیروهای سیدابراهیم را بوسید. جمله‌اش به بچه‌های عرب زبان این بود: "أَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ". به من که رسید، توی گوشم آرام گفت: "غصه نخور! منم چند روز دیگه #مهمان سیدابراهیم هستم".

✍️ برگرفته از كتاب:
"#عمار_حلب"؛ شهيد محمدحسين محمدخانى
انتشارات روايت فتح

🆔 @labbaykeyazeinab
"دم عشق،دمشق"
خاطره اى از شهيد مدافع حرم پويا ايزدى به روايت يكى از همرزمان؛ 🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷 "پرچم عباس [ع] تا بالاست در شهر دمشق، سینه چاکانِ حرم آسوده‌تر می‌ايستند؛ (بخش يازدهم)، نماز اول وقت ظهر تاسوعا" ... 🔻آخرین نماز ظهر در روز تاسوعا قبل از شهادت، در…
روايتى از شهيد مدافع حرم محمد جاودانى (ميثم)؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

"پرچم عباس [ع] تا بالاست در شهر دمشق، سینه چاکانِ حرم آسوده‌تر می‌ايستند؛ (بخش دوازدهم)، اشك بر اباعبدالله [عليه السلام]" ...

🔻يكى از شهدايى كه در بحث "#اخلاق" خيلى ويژه هستند، شهيد محمد جاودانى است. محمد در اخلاق، رفتار، سر به زيرى، "#حيا" جزء بى‌نظيرهاست. شهيد جاودانى نمونه بارز يك آدمِ محجوب، سر به زير، مؤدب، خيلى باحيا، خيلى باشخصيت و "مخلصى" بود.
🔸اين‌هايى كه شهيد مى‌شوند يك "#رمز" دارند. رمزشان همان "#اشك" براى اباعبدالله [عليه السلام] و روضه‌هاى امام حسين [عليه السلام] است.
🔺ويژگى شهادت در محرم شهدايى مثل شهيد جاودانى نشان مى‌دهد كه اين شهدا براى اباعبدالله [عليه السلام] گريه زياد كردند، "اشك" بر مظلوميت اباعبدالله [عليه السلام]، اشك بر مظلوميت و اسارت حضرت زينب [سلام الله عليها]. "#گريه" و "#روضه" بر اباعبدالله [عليه السلام] آدم را شهيد مى‌كند. اين رمزى است كه بچه‌ها خوب ياد گرفتند و خوب اجرا كردند.

صفحه ١٢
ادامه دارد ...

✍️ مجموعه #منش_شهدا
#محرم_با_شهدا

🔘 @labbaykeyazeinab
برشى از وصيت شهيد مدافع حرم محمد جاودانى؛

سفارش می‌کنم به #زیارت_عاشورا و مداومت بر #روضه امام حسین علیه السلام که در آن برکات فراوانی است و بنده حقیر هر چه دارم از آن دارم و بس.

🔘 @labbaykeyazeinab
"دم عشق،دمشق"
برشى از وصيت شهيد مدافع حرم محمد جاودانى؛ سفارش می‌کنم به #زیارت_عاشورا و مداومت بر #روضه امام حسین علیه السلام که در آن برکات فراوانی است و بنده حقیر هر چه دارم از آن دارم و بس. 🔘 @labbaykeyazeinab
✍️ وصیت‌نامه شهيد مدافع حرم محمد جاودانى؛

اینجانب محمد جاودانی بافکر فرزند قاسم

🔻با نام و یاد خداوند بخشنده مهربان و با درود و سلام به آقا رسول الله و اهل بیت مطهرش و با تحیت به روان پاک امام خمینی و شهیدان راه حق در طول تاریخ، بنده حقیر کوچکتر از آنم که نصیحت کنم اما به همه برادران و خواهران خود وصیت می‌کنم پیرو #ولی‌فقیه زمان باشید و بدانید این #انقلاب با هزینه‌های فراوان به دست ما رسیده است و راه نجات فقط پیروی از #امام_خامنه‌ای می‌باشد.

🔸بروید و #وصیت شهیدان راه حق و #سیره_عملی آنان علی‌الخصوص سرور و سالار شهیدان امام حسین علیه السلام را مطالعه کنید و الگوی خود قرار دهید.

🔸سفارش می‌کنم به #زیارت_عاشورا و مداومت بر #روضه امام حسین علیه السلام که در آن برکات فراوانی است و بنده حقیر هر چه دارم از آن دارم و بس.

🔸از همه برادران و خواهران طلب عفو و حلالیت می‌کنم و همچنین از خداوند می‌خواهم گناهان، خطاها و کوتاهیم در انجام تکلیف را به رحمت واسعه خودش ببخشد.

🔸در پایان از مسئولین امر می‌خواهم در صورت امکان مرا در کنار پیکر #رفیقان سفر کرده‌ام شهیدان عارفی و اسدی به خاک بسپارند.

🔺همچنین در خصوص بدهی‌های مالی و حساب هایم که غالب آن به علت سفرهای مکرر به عراق برای جهاد بوده است وصیت نامه‌ای نوشته‌ام و در منزل موجود می‌باشد.
تاریخ تکمیل: ۹۶/۳/۲

🔘 @labbaykeyazeinab
"دم عشق،دمشق"
از ابتدا تو نذر حسین و حسن شدی این شد که در حسینیه‌ها سینه‌زن شدی زهراست مادر تو و محبوب تو حسین زین رو شکسته پهلو و خونین بدن شدی ✍️ عکس نوشت: شهيد مدافع حرم جواد محمدى (محرم) 🔘 @labbaykeyazeinab
روايتى از شهيد مدافع حرم جواد محمدى (محرم)؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

"پرچم عباس [ع] تا بالاست در شهر دمشق، سینه چاکانِ حرم آسوده‌تر می‌ايستند؛ (بخش هفدهم)، روضه امام حسين [عليه السلام]" ...

🔻وقتی باب روضه باز می‌شد بلند بلند #گریه می‌کرد. در عرصه #کار_فرهنگی کم نمی‌گذاشت و از ارکان هیئت رزمندگان درچه بود.
🔸یک ماه به ماه #محرم آرام و قرار نداشت و برای مراسم بانی پیدا می‌کرد و خودش در دهه اول در #آشپزخانه #هیئت خدمت می‌کرد.
🔺نکته مهم این بود که به محض شنیدن صدای #روضه به سرعت لباس آشپزخانه را از تن در می‌آورد و به جمع #عزاداران می‌رفت و پس از اتمام روضه، دوباره #لباس_آشپزخانه را به تن می‌کرد. روحیات عجیبی داشت که او را به شهادت نزدیک‌تر می‌کرد و شهادت برازنده وجود نازنینش بود.

صفحه ١٧
ادامه دارد ...

✍️ مجموعه #منش_شهدا
#محرم_با_شهدا

🔘 @labbaykeyazeinab
"دم عشق،دمشق"
برای اینکه بیفتم، به پای حضرت زینب به اشک دیده نوشتم، برای حضرت زینب خدا کند بنویسد مرا ملیکهء باران همیشه گریه کن گریه‌های حضرت زینب ✍️ عكس نوشت: شهيد مدافع حرم محمدحسين بشيرى 🔘 @labbaykeyazeinab
روايتى از شهيد مدافع حرم محمدحسين بشيرى؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

"پرچم عباس [ع] تا بالاست در شهر دمشق، سینه چاکانِ حرم آسوده‌تر می‌ايستند؛ (بخش بيست و هفتم)، دستمال اشك" ...

🔻ایام #محرم سال ۱۳۹۵ بود که یک روز محمدحسین آمد اتاق محل کارم. می‌دانستم داره پیگیری می‌کنه برود سوریه ولی، به این زودی که برود فکر نمی‌کردم. چند شبی بود که با هم در هیئت مسجد امام حسن مجتبی [عليه السلم] همدان خادم بودیم و بعد از دهه اول، به منازل دوستان که هیئت داشتند می‌رفتیم.
🔸چشمم به یک #دستمال قشنگ و چهارخانه که محمدحسین از جیبش وقت #روضه در می‌آورد و با آن #اشک‌های روی گونه‌هایش را پاک می‌کرد دوخته می‌شد و دلم می‌خواست آن را یواشکی تک بزنم ولی، مگر می‌شد از محمدحسین با آن زور و بازو و تکنیکی که داشت چیزی تک زد. آن روز که آمد اتاق کارم گفت: "...؛ دارم می‌روم سوریه. آمدم خداحافظی کنم و چیزی هم ندارم، #یادگاری بهت بدهم به غیر از این دستمال که آن را می‌دهم و یادگاری داشته باش". من هم از خدا خواسته دستمال را گرفتم و تا کردم و گذاشتم جیبم و محمدحسین هم چند روز بعد رفت.
🔺نیم دوم ماه صفر بود و اکثر مردم ایران مشغول رفتن به پیاده روی بزرگ اربعین در عتبات عالیات بودند. من هم در هیئت پای روضه، روضه‌خوان بودم که ناگهان خبری رسید که محمدحسین بشیری فرمانده #تخریب‌چی در حلب سوریه به شهادت رسیده. داشتم از غصه دق می‌کردم و اشک‌هایم را با دستمال روضه محمدحسین که بهم یادگاری داده بود، پاک می‌کردم. چند روز بعد محمدحسین را آوردند در پادگان و طی مراسمی عقد دلم را وا کردم و با پیکرش خداحافظی کردم.

صفحه ٢٧
ادامه دارد ...

✍️ مجموعه #منش_شهدا
#محرم_با_شهدا

🔘 @labbaykeyazeinab
"دم عشق،دمشق"
فدایی زینب [س]، پر از شور و عشقیم اگر که خدا خواست، به زودی دمشقیم ... ✍️ عكس نوشت: شهيد مدافع حرم ابوالفضل نيكزاد 🔘 @labbaykeyazeinab
شهيد مدافع حرم ابوالفضل نيكزاد به روايت مادر گرامى شهيد؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

"کنار قدم‌های جابر سوی نینوا رهسپاریم، ستون‌های این جاده را ما به شوق حرم می‌شماریم؛ (بخش اول)، دلتنگ كربلا" ...

🔻ابوالفضل به #روضه امام حسین [عليه السلام] خیلی اهمیت می‌داد. هر وقت به شهرستان می‌رفت با دوستانش جمع شده و روضه می‌گرفتند، همیشه برای روضه‌خوانی اشتیاق داشت.
🔸#‌راهپیمایی_اربعین، یکی از مهم‌ترین برنامه‌های زندگی‌اش بود و از چند ماه مانده به اربعین تلاش می‌کرد تا گروهی را برای رفتن به #کربلا آماده کند. در این چندسال اخیر گروهش بزرگ‌تر شده بود و زمانی که بر‌می‌گشت به دوستانش می‌گفت: "خودتان را برای سال آینده اربعین آماده کنید و باید از حالا آماده باشیم".
سال گذشته به دوستانش هم گفته بود که من سال دیگر نیستم.
🔺در #وصیت‌نامه هم قید کرده است که
من خیلی زود دلم برای کربلا تنگ می‌شود، اگر رفتید کربلا من را هم #یاد کنید.

صفحه ١
ادامه دارد ...

✍️ مجموعه #منش_شهدا
#اربعين_قدم_به_قدم_با_شهدا

🔘 @labbaykeyazeinab
"دم عشق،دمشق"
ای که در علقمه خم شد کمرت می‌بینی از مصیبات تو خم شد کمر نوکرها اربعین پای پیاده به حرم می‌آییم می‌شود پخش در عالم خبر نوکرها ✍️ عكس نوشت: شهيد مدافع حرم اكبر شهريارى 🔘 @labbaykeyazeinab
روايتى از شهيد مدافع حرم اكبر شهريارى؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

"کنار قدم‌های جابر سوی نینوا رهسپاریم، ستون‌های این جاده را ما به شوق حرم می‌شماریم؛ (بخش دوازدهم)، زيارت اربعين" ...

🔻#اربعین سال ۹۲ بود که با عده‌ای از دوستان عازم #کربلا شدیم. در آن سفر یکی از بچه‌ها هم که تازه مجروح شده بود، حضور داشت. اکبر کلاً در این سفر عوض شده بود. انگار آمده بود که شهادتش را بگیرد.
🔸رسیدیم #بین_الحرمین که شروع کرد به #روضه خواندن و بلند بلند گریه کردن. تا حالا ندیده بودم که این‌طوری گریه کند. با بچه‌ها رفتیم #حرم امام حسین [علیه السلام].
🔺آمدیم که بریم سمت حرم حضرت اباالفضل [علیه السلام]. اکبر نیامد، گفت: شما برید من اینجا می‌نشینم تا برگردید. همه تعجب کردیم، گفتیم تو که #عشق حضرت عباس [علیه السلام] بودی، تو که ترک اصیلی ... دیدیم نه انگار قصد آمدن نداشت. ما رفتیم و برگشتیم. اول ماه #ربیع_الاول بود که رفت منطقه. ۱۷ ربیع الاول بود که محمودرضا بيضائى شهید شد. اکبر آن روز که محمود شهید شد، خیلی داغون شد. لباس محمود را تنش کرد، گفت: انتقامش را می‌گیرم. روز ۱۹ ربیع الاول که اکبر هم به حاجتش رسید. آن موقع بود که فهمیدیم دلیل نیامدن آن روزش به حرم را.
او #خجالت می‌کشید از آقا که هنوز نتوانسته در راه حرم خواهرشان جان بده.

"خدا کند که منم به تو برسم رفیق"

صفحه ١٢
ادامه دارد ...

✍️ مجموعه #منش_شهدا
#اربعين_قدم_به_قدم_با_شهدا

🔘 @labbaykeyazeinab
Forwarded from عکس نگار
🗞 «زبان‌حالی براى همسران شهدا»؛
🔸 با تمجيد رهبر معظم انقلاب از موضوع و محتواى شعر

روی اجاق، قوری شبنم گذاشتم
دمنوش #خاطرات تو را دم گذاشتم

شد آخرین #لباس تنت، دستمال اشک
این #روضه را برای محرّم گذاشتم

گفتی که #صبر پیشه کن ای #باغ_مریمم
هر روز ختم سوره‌ی #مریم گذاشتم

هر بار روی #خون تو قیمت گذاشتند
غم‌های تازه‌ای به روی #غم گذاشتم

#هرگز تکان شانه‌ی من را کسی ندید
من #داغ لرزه را به #دل بم گذاشتم

تو در #رکاب «حضرت زینب» #قدم زدی
من بر رکاب #صبر تو، خاتم گذاشتم

حالا من و یتیمی گل‌های #باغ تو
عمری که پای #چادر بختم گذاشتم

این خانه بعد رفتن تو #سنگر من است
این گونه پا به خطّ مقدّم گذاشتم

شعر از: عاليه مهرابى

📸 عکس نوشت:
شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى) به همراه فرزندان شهيد

🆔 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs
Forwarded from عکس نگار
شهيد مدافع حرم ابراهيم عشريه به روايت همسر گرامى؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

⚫️ «قسم به معنی لایمکن الفرار از عشق، که پُر شده است جهان از حسين سرتاسر؛ (بخش دوم)، لهوف» ...

در #خون کشید قافیه‌ها را، #حروف را از بس که #گریه کرد تمام لهوف را ...

يك كتاب #لهوف - كتاب #مقتل امام حسين عليه‌السلام- در سجاده‌شان بود. هميشه مقيد بودند بعد از هر «#نماز_اول_وقت» براى دو-سه دقيقه‌ای #روضه يكى از #اهل‌بيت عليهم‌السلام - #ياران اباعبدالله عليه‌السلام- را از کتاب بخوانند.

🏴 «صلى الله عليك يا اباعبدالله»

📸 عكس نوشت:
شهيد مدافع حرم ابراهيم عشريه

صفحه ٢
ادامه دارد ...

✍️ مجموعه #منش_شهدا
#محرم_با_شهدا (محرم دوم)

«دم عشق، دمشق»
پیام‌رسان سروش
🔘 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs

پیام‌رسان تلگرام
🔘 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab
Forwarded from عکس نگار
روايتى از شهيد مدافع حرم محمودرضا بيضايى (حسين نصرتى)؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

⚫️ «قسم به معنی لایمکن الفرار از عشق، که پُر شده است جهان از حسين سرتاسر؛ (بخش هفتم)، دمِ على على ...»

 من چگونه سوی #خیمه خبرت را ببرم؟
خبر ریختن بــــــــــال و پرت را ببرم ...

محمودرضا #قد بلندی داشت. پیکرش توی تابوتی که در #معراج_شهدا برای #تشییع آماده شده بود، جا نگرفت. رفتند #تابوت دیگری بیاورند. رفقایش در این فاصله نشستند بالای سرش. یکی از بچه‌ها خواست که #روضه بخواند. گفت: «محمودرضا دهه #محرم گاهی که کارش زیاد بود، همه ده شب را نمی‌توانست #هیئت بیاید، اما شب #روضه حضرت #علی_اکبر (علیه‌السلام) حتماً می‌آمد و دمِ علی علی می‌گرفت.» این را که گفت دیگر نتوانست ادامه بدهد و زد زیر #گریه.

📚 برگرفته از کتاب «تو شهید نمی‌شوی»

🏴 «صلى الله عليك يا اباعبدالله»

📸 عكس نوشت:
شهيد مدافع حرم محمودرضا بيضايى (حسين نصرتى)

صفحه ٧
ادامه دارد ...

✍️ مجموعه #منش_شهدا
#محرم_با_شهدا (محرم دوم)

«دم عشق، دمشق»
پیام‌رسان سروش
🔘 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs

پیام‌رسان تلگرام
🔘 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab
Forwarded from عکس نگار
‍ شهيد مدافع حرم محمدحسين محمدخانى (حاج عمار) به روايت همسر گرامى؛

🌷بسم رب الشهداء و الصديقين🌷

⚫️ «قسم به معنی لایمکن الفرار از عشق، که پُر شده است جهان از حسين سرتاسر؛ (بخش دهم)، روضه بى‌بى»

🔻نماز مغرب را در مسجد #رأس_الحسین (علیه‌السلام) خواندیم. #مسجد بزرگی که اسرای #کربلا شبی را در آنجا بیتوته کردند. در این مسجد مکانی به عنوان جایگاه عبادت #امام_سجاد (علیه‌السلام) مشخص شده بود، قسمتی هم به عنوان محل نگهداری از #سر مبارک #امام_حسین (علیه‌السلام). همان‌جا نشست به #زیارت_عاشورا خواندن، لابه‌لایش #روضه هم می‌خواند.
🔸«#رأس تو می‌رود بالای نیزه‌ها من زار می‌زنم در پای #نیزه‌ها ...
آه ای ستاره‌ی دنباله‌دار من زخمی‌ترین سر #نیزه‌سوار من ...
با #گریه آمدم اطراف #قتلگاه گفتی که خواهرم برگرد خیمه‌گاه ...
بعد از دقایقی دیدم که پیکرت در #خون فتاده و بر نیزه‌ها سرت ...
ای #بی‌کفن چه با این پاره تن کنم با #چادرم تو را باید #کفن کنم ...
من می‌روم ولی جانم کنار توست تا سال‌های سال شمع #مزار توست»
🔺بعد هم دم گرفت: «#عمه‌جانم، عمه‌جانم، #عمه‌جان مهربانم! عمه‌جانم، عمه‌جانم، عمه‌جان نگرانم! عمه جانم، عمه جانم، عمه جان #قدکمانم

📚 برشى از كتاب «قصه دلبرى»؛ شهيد محمدحسين محمدخانى به روايت همسر، انتشارات روايت فتح

🏴 «صلى الله عليك يا اباعبدالله»

📸 عكس نوشت:
شهيد مدافع حرم محمدحسين محمدخانى (حاج عمار)

صفحه ١٠
ادامه دارد ...

✍️ مجموعه #منش_شهدا
#محرم_با_شهدا (محرم دوم)

«دم عشق، دمشق»
پیام‌رسان سروش
🔘 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs

پیام‌رسان تلگرام
🔘 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab
🌹روايتى از شهيد مدافع حرم محمدحسين محمدخانى (حاج عمار)؛

🔸اگر سردردى، مريضى يا هر مشكلى داشتيم، معتقد بوديم برويم #هيئت خوب مى‌شويم. مى‌گفت: «مى‌شه #توشه تمام عمر و تموم سالت رو در هيئت ببندى!» ... جزو آرزوهايش بود در #خانه روضه هفتگى بگيريم، اما نمى‌شد. چون خانه‌مان كوچك بود و وسايل‌مان زياد ...
🔸البته زياد هيئت دو نفرى داشتيم. براى هم #سخنرانى مى‌كرديم و چاشنى‌اش چندخط #روضه هم مى‌خوانديم، بعد #چاى، نسكافه يا بستنى مى‌خورديم. مى‌گفت: «اين خوردنيا الان مال هيئته!» هر وقت چاى مى‌ريختم مى‌آوردم، مى‌گفت: «بيا دوسه خط روضه بخونيم تا #چاى_روضه خورده باشيم!»
🔸#زيارت_عاشورا مى‌خوانديم و #تفسير مى‌كرديم. اصرار نداشتيم زيارت #جامعه_كبيره را تا ته بخوانيم. يكى دو صفحه را با #معنى مى‌خوانديم، چون به زبان عربى مسلط بود، برايم #ترجمه مى‌كرد و #توضيح مى‌داد.

📚برشى از كتاب «قصه دلبرى، شهيد مدافع حرم محمدحسين محمدخانى به روايت همسر»

«دم عشق، دمشق»

پیام‌رسان سروش
🆔 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs

پیام‌رسان تلگرام
🆔 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab
🌹روايتى از شهيد مدافع حرم محمدحسين محمدخانى (حاج عمار)؛

🔸يك‌بار خيلى جدى به من گفت: «اگر يك شب چندتا #مجلس داشتى، نكند بگويى در مجلس اول صدايم را نگه دارم! خودت را خرج #امام_حسين كن». اصلاً #تكيه‌كلام او اين بود كه «خودت رو #خرج امام حسين كن. معلوم نيست از اين مجلس، به #جلسه بعدى برسى!»
🔸خودش خيلى وقت‌ها با صداى گرفته هم #روضه مى‌خواند. فكر اين را نمى‌كرد كه ممكن است بگويند چه‌قدر صدايش بد است. مى‌گفت الان وظيفه‌ام روضه خواندن است، حتى با صداى گرفته. آخرهاى روضه هم نصيحت مى‌كرد «#رفيق نكنه جا بمونى! نكنه #ارباب تو رو نخره! نكنه روسياه شى! اگه نخره #آبروت مى‌ره».

📚برشى از كتاب «عمار حلب، زندگى‌نامه شهيد مدافع حرم محمدحسين محمدخانى»

«دم عشق، دمشق»

پیام‌رسان سروش
🆔 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs

پیام‌رسان تلگرام
🆔 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab
🌹شهيد مدافع حرم مرتضى عطايى (ابوعلى) به روايت همسر گرامى؛

🔸هر كدام از دوستانش #شهيد مى‌شدند يك #نكته از زندگى‌شان مى‌شد #سرلوحه كارهاى مرتضى. مثلاً شهيد نجفى كه در عمليات تل‌قرين شهيد شد، سفارشش شده بود #برنامه هر #روز مرتضى. شهيد نجفى گفته بود حتى اگر شده روزى چند دقيقه براى خودتان #روضه #امام_حسين عليه‌السلام بخوانيد. نجفى اولين دوستِ شهيدِ مرتضى بود. شهادتش بدجور مرتضى را به هم ريخت.

📸 عكس‌نوشت:
شهيدان مدافع حرم نعمت الله نجفى و مرتضى عطايى (ابوعلى)

«دم عشق، دمشق»

پیام‌رسان سروش
🆔 http://sapp.ir/Labbaykeyazeinabs

پیام‌رسان تلگرام
🆔 https://tttttt.me/Labbaykeyazeinab