Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌀 یاد آر
🖊 برای تیرگان (سیزدهم تیر ماه) روز قلم و نویسنده در ایران باستان، که در ایران کنونی به روز چهاردهم تیر تغییر کرد.
📌آدمیزاد که خیک ماست نیستش،
انگشت بزنیم توش، جای انگشت هَم بیاد.
جای انگشتِ درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بیپناهی و اینها در آدم میمونه...
و ادبیات بههرحال اگر نتونه شکل این ردانگشتانِ بلا رو در درون انسان کشف کنه، خب پس چهکارس؟ (محمد مختاری)
🔹 به یاد جان هایی که بر سر قلم رفتند ... از شیخ اشراق تا میر علائی، مجید شریف، زال زاده، پوینده و مختاری
#فرهنگ
#روز_قلم
#قتل_نویسندگان
#قتل_های_زنجیره_ای
🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @Kasenfi
🖊 برای تیرگان (سیزدهم تیر ماه) روز قلم و نویسنده در ایران باستان، که در ایران کنونی به روز چهاردهم تیر تغییر کرد.
📌آدمیزاد که خیک ماست نیستش،
انگشت بزنیم توش، جای انگشت هَم بیاد.
جای انگشتِ درد و فقر و رنج و بلا و تنهایی و بیپناهی و اینها در آدم میمونه...
و ادبیات بههرحال اگر نتونه شکل این ردانگشتانِ بلا رو در درون انسان کشف کنه، خب پس چهکارس؟ (محمد مختاری)
🔹 به یاد جان هایی که بر سر قلم رفتند ... از شیخ اشراق تا میر علائی، مجید شریف، زال زاده، پوینده و مختاری
#فرهنگ
#روز_قلم
#قتل_نویسندگان
#قتل_های_زنجیره_ای
🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @Kasenfi
🖋 روز قلم
سیزدهم تیرماه در ایران باستان روز گرامیداشت #قلم بود از آنجهت که جمشید پیشدادی، نویسندگان را گرد آورده و گرامیداشت. اما در ایران کنونی، یک روز بعد یعنی روز چهاردهم را بهنام #روز_قلم نامگذاری کردهاند.
قلم اسلحه نیست، وسیله است، وسیلهای برای معلم. از روز یازدهم اردیبهشت، مقارن با روز معلم تا به اکنون که روز قلم باشد، دوستان و همکاران ما در زندانند. جای هیچ قلم به دستی در زندان نیست.
#جای_معلم_زندان_نیست
🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @Kasenfi
سیزدهم تیرماه در ایران باستان روز گرامیداشت #قلم بود از آنجهت که جمشید پیشدادی، نویسندگان را گرد آورده و گرامیداشت. اما در ایران کنونی، یک روز بعد یعنی روز چهاردهم را بهنام #روز_قلم نامگذاری کردهاند.
قلم اسلحه نیست، وسیله است، وسیلهای برای معلم. از روز یازدهم اردیبهشت، مقارن با روز معلم تا به اکنون که روز قلم باشد، دوستان و همکاران ما در زندانند. جای هیچ قلم به دستی در زندان نیست.
#جای_معلم_زندان_نیست
🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @Kasenfi
📝به نام خداوند جان و خرد
پیام #کانون_صنفی_معلمان_ایران به مناسبت #روز_قلم
❇️نزدیک به دو دهه است که چهاردهم تیر، در کنار جشن باستانی تیرگان بوسیله انجمن قلم ایران "#روز_قلم" نامیده شده است. این روز فرصتی است برای گرامیداشت انسانهایی که با اندیشیدن و بازگو کردن آن با نوشتن و نویسندگی راههای رفته و نرفته را ثبت کرده و جرئت بلند فکر کردن را در جهان گستراندند.
❇️اما امروز در حالی روز قلم را به جشن نشستهایم که بسیاری از #نویسندگان و #قلم_بدستان یا در زندانند یا مهاجرانی غربتزده و یا خزیدگانی به کنج عزلت! در تاریخ معاصر ایران کمتر زمانی بوده که به این اندازه قلم و قلم بدستان تحت فشار باشند؛ از نویسندگان دگراندیش و روزنامه نگاران و اندیشمندانِ صاحب اثر بگیر تا معلمانی که برای خواستههای صنفی و مدنیشان تحت جور حاکمیت قلم ستیزند. در روز قلم معلمان صاحب قلمی همچون #محمد_تقی_فلاحی، #محمد_حبیبی، #جعفر_ابراهیمی از #کانون_تهران و شماری دیگر از کانونها و انجمنهای صنفی دیگر نقاط کشور در بند دشمنان قلم و اندیشهاند. به امید آزادی همه این عزیزان و آنانی که قلم خود را چراغی برای راهنمایی انسانهای دیگر نموده و به خاطر این روشنایی بخشی هزینه میدهند.
❇️ #روز_قلم را به نویسندگان، این پرچمداران آزادی و اندیشه به ویژه به همکاران عزیز در بندمان تبریک میگوییم و آرزو میکنیم به همین زودی در ایران جشن آزادی قلم و قلم بدستان را شاهد باشیم.
کانون صنفی معلمان ایران
۱۴ تیرماه ۱۴۰۱
🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @Kasenfi
پیام #کانون_صنفی_معلمان_ایران به مناسبت #روز_قلم
❇️نزدیک به دو دهه است که چهاردهم تیر، در کنار جشن باستانی تیرگان بوسیله انجمن قلم ایران "#روز_قلم" نامیده شده است. این روز فرصتی است برای گرامیداشت انسانهایی که با اندیشیدن و بازگو کردن آن با نوشتن و نویسندگی راههای رفته و نرفته را ثبت کرده و جرئت بلند فکر کردن را در جهان گستراندند.
❇️اما امروز در حالی روز قلم را به جشن نشستهایم که بسیاری از #نویسندگان و #قلم_بدستان یا در زندانند یا مهاجرانی غربتزده و یا خزیدگانی به کنج عزلت! در تاریخ معاصر ایران کمتر زمانی بوده که به این اندازه قلم و قلم بدستان تحت فشار باشند؛ از نویسندگان دگراندیش و روزنامه نگاران و اندیشمندانِ صاحب اثر بگیر تا معلمانی که برای خواستههای صنفی و مدنیشان تحت جور حاکمیت قلم ستیزند. در روز قلم معلمان صاحب قلمی همچون #محمد_تقی_فلاحی، #محمد_حبیبی، #جعفر_ابراهیمی از #کانون_تهران و شماری دیگر از کانونها و انجمنهای صنفی دیگر نقاط کشور در بند دشمنان قلم و اندیشهاند. به امید آزادی همه این عزیزان و آنانی که قلم خود را چراغی برای راهنمایی انسانهای دیگر نموده و به خاطر این روشنایی بخشی هزینه میدهند.
❇️ #روز_قلم را به نویسندگان، این پرچمداران آزادی و اندیشه به ویژه به همکاران عزیز در بندمان تبریک میگوییم و آرزو میکنیم به همین زودی در ایران جشن آزادی قلم و قلم بدستان را شاهد باشیم.
کانون صنفی معلمان ایران
۱۴ تیرماه ۱۴۰۱
🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @Kasenfi
بغض رودابههای سرزمین من
با صدای محمد حبیبی
🖋 #روز_قلم
🎼 بغض رودابه های سرزمین من
🍃با صدای #محمد_حبیبی
دلنوشتهٔ: "رودابه" های سرزمین من
بازنشر به مناسبت روز قلم و قلم در زنجیر #محمد_حبیبی
🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @Kasenfi
🎼 بغض رودابه های سرزمین من
🍃با صدای #محمد_حبیبی
دلنوشتهٔ: "رودابه" های سرزمین من
بازنشر به مناسبت روز قلم و قلم در زنجیر #محمد_حبیبی
🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @Kasenfi
🖋 #روز_قلم
#داستانک
«شیفت ویژه»
نویسنده: #جعفر_ابراهیمی
اولین بار بود که این کار را میکرد. حالش بد شد و هر چه خورده بود را بالا آورد و بعد توی آینه که نگاه کرد انگار چیزی توی چشمش تاب می خورد. خیره که شد سرش گیج رفت و افتاد. انگار از داخل آینه از میان چشمانش یک جفت چشم بیرون می زد . تازه فهمیده بود چه کاری کرده، باورش نمیشد که یک بار دیگر هم بتواند. ولی کرده بود، بارها.
بعدها هم اینطور برای زنش جا انداخته بود که چهارشنبه ها شیفت ویژه دارد و کارش تا اذان صبح طول می کشد. و هر باری هم که زنگ زده بود تا به زنش بگوید این هفته هم شیفت ویژه دارد تلفن را که قطع میکرد با خودش گفته بود دیگر نمی کنم اما باز ...
حالا دیگر توی کارش وارد بود و سعی می کرد هیچ موقع چشم توی چشم نشود یاد اولین بار که میافتاد احساس می کرد یک جفت چشم پشت سر او حرکت می کند و هر لحظه ممکن است از دیوار روبرو یا از صفحه تلفن بیرون بزند حتی یکبار که زنش را بغل کرده بود و سنگینی چانه اش را روی شانه سمت چپ زنش انداخته بود و داشت توی آینه چنگ زدنش به موهای زن را تماشا می کرد احساس کرده بود یک جفت چشم از داخل آینه انگار دارد نگاهش می کند. زنش را هل داد عقب .شانس آورد که زن با پشت سرش نرفته بود توی آینه.
حالا سعی می کرد فاصله و زاویه اش طوری باشد که چشمش با چشمان آنها گره نخورد. البته همان یکبار هم اگر از سر کنجکاوی زود نمی آمد اصلا آن صورت را نمیدید. برای همین زمان را هم خوب می شناخت دقیقا وقتش را می شناخت. چند ثانیه قبل از شروع کار وارد سالن می شد، سعی می کرد اصلا گوش ندهد و چیزی نشنود. می دانست هر کلمه ای که بشنود تا مدت ها روی مغزش رژه می رود.
همیشه به بار اولی ها می گفت تو این کار نه چشم لازم است نه گوش و نه احساس. باید همه چیز رو بذاری کنار و تو یک لحظه خلاصش کنی. بعضی موقع هم به آنها می گفت اگر دوست دارند بیایند کارش را از نزدیک ببینند.
همیشه از پشت به محکوم نزدیک می شد اول یک تکان کوچک به صندلی می داد طوری که فکر کند زیر پایش خالی شده است بعد در یک حرکت صندلی را از زیر پایش می کشید و سعی می کرد دست و پا زدن ها را نبیند برمی گشت به سمت در خروجی و یکراست می رفت سمت دستشویی اول آبی به صورت می زد تو آینه با ترس چشمانش را نگاه می کرد وضو می گرفت و آنقدر همانجا می ماند تا اذان دهند نماز که می خواند آرام می شد.
#فرهنگ
#داستانک
#اعدام
#نه_به_اعدام
#قلم
#روز_قلم
🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @Kasenfi
#داستانک
«شیفت ویژه»
نویسنده: #جعفر_ابراهیمی
اولین بار بود که این کار را میکرد. حالش بد شد و هر چه خورده بود را بالا آورد و بعد توی آینه که نگاه کرد انگار چیزی توی چشمش تاب می خورد. خیره که شد سرش گیج رفت و افتاد. انگار از داخل آینه از میان چشمانش یک جفت چشم بیرون می زد . تازه فهمیده بود چه کاری کرده، باورش نمیشد که یک بار دیگر هم بتواند. ولی کرده بود، بارها.
بعدها هم اینطور برای زنش جا انداخته بود که چهارشنبه ها شیفت ویژه دارد و کارش تا اذان صبح طول می کشد. و هر باری هم که زنگ زده بود تا به زنش بگوید این هفته هم شیفت ویژه دارد تلفن را که قطع میکرد با خودش گفته بود دیگر نمی کنم اما باز ...
حالا دیگر توی کارش وارد بود و سعی می کرد هیچ موقع چشم توی چشم نشود یاد اولین بار که میافتاد احساس می کرد یک جفت چشم پشت سر او حرکت می کند و هر لحظه ممکن است از دیوار روبرو یا از صفحه تلفن بیرون بزند حتی یکبار که زنش را بغل کرده بود و سنگینی چانه اش را روی شانه سمت چپ زنش انداخته بود و داشت توی آینه چنگ زدنش به موهای زن را تماشا می کرد احساس کرده بود یک جفت چشم از داخل آینه انگار دارد نگاهش می کند. زنش را هل داد عقب .شانس آورد که زن با پشت سرش نرفته بود توی آینه.
حالا سعی می کرد فاصله و زاویه اش طوری باشد که چشمش با چشمان آنها گره نخورد. البته همان یکبار هم اگر از سر کنجکاوی زود نمی آمد اصلا آن صورت را نمیدید. برای همین زمان را هم خوب می شناخت دقیقا وقتش را می شناخت. چند ثانیه قبل از شروع کار وارد سالن می شد، سعی می کرد اصلا گوش ندهد و چیزی نشنود. می دانست هر کلمه ای که بشنود تا مدت ها روی مغزش رژه می رود.
همیشه به بار اولی ها می گفت تو این کار نه چشم لازم است نه گوش و نه احساس. باید همه چیز رو بذاری کنار و تو یک لحظه خلاصش کنی. بعضی موقع هم به آنها می گفت اگر دوست دارند بیایند کارش را از نزدیک ببینند.
همیشه از پشت به محکوم نزدیک می شد اول یک تکان کوچک به صندلی می داد طوری که فکر کند زیر پایش خالی شده است بعد در یک حرکت صندلی را از زیر پایش می کشید و سعی می کرد دست و پا زدن ها را نبیند برمی گشت به سمت در خروجی و یکراست می رفت سمت دستشویی اول آبی به صورت می زد تو آینه با ترس چشمانش را نگاه می کرد وضو می گرفت و آنقدر همانجا می ماند تا اذان دهند نماز که می خواند آرام می شد.
#فرهنگ
#داستانک
#اعدام
#نه_به_اعدام
#قلم
#روز_قلم
🔸🔸🔸
📚 کانال صنفی معلمان ایران
🆔 @Kasenfi