@asheghanehaye_fatima
به من بگو
این تویی که بی خوابی
در خوابهای من
یا این منم
در وهم خوابی
از تو
در بی خوابی
#کیوان_عطار
به من بگو
این تویی که بی خوابی
در خوابهای من
یا این منم
در وهم خوابی
از تو
در بی خوابی
#کیوان_عطار
@asheghanehaye_fatima
ما که رفتیم ، تو با خالی این خانه،چه میخواهی کرد؟
ما که رفتیم ، تو با این دل دیوانه ، چه می خواهی کرد؟
این دل سوخته در گرمگه سینه فسرد
ما که رفتیم،تو با سینه ویرانه ، چه میخواهی کرد ؟
این چه شمعی ست که پر سوزد و اشک افشاند
ما که رفتیم ، تو با ناله پروانه ، چه می خواهی کرد؟
شرم از این پنجره دارم ، که دلش پر ز نگاه
ما که رفتیم ، تو با پنجره بسته ، چه می خواهی کرد؟
ما که از غنچه گی گل ، به هواداری باغ
ما که رفتیم ، تو با این گل پژمرده ، چه می خواهی کرد؟
#کیوان_شاهبداغ_خان
.
ما که رفتیم ، تو با خالی این خانه،چه میخواهی کرد؟
ما که رفتیم ، تو با این دل دیوانه ، چه می خواهی کرد؟
این دل سوخته در گرمگه سینه فسرد
ما که رفتیم،تو با سینه ویرانه ، چه میخواهی کرد ؟
این چه شمعی ست که پر سوزد و اشک افشاند
ما که رفتیم ، تو با ناله پروانه ، چه می خواهی کرد؟
شرم از این پنجره دارم ، که دلش پر ز نگاه
ما که رفتیم ، تو با پنجره بسته ، چه می خواهی کرد؟
ما که از غنچه گی گل ، به هواداری باغ
ما که رفتیم ، تو با این گل پژمرده ، چه می خواهی کرد؟
#کیوان_شاهبداغ_خان
.
@asheghanehaye_fatima
قسط های عقب مانده
دلشوره برای فردای زمین
با کلماتی که
لب هایم را می دوزند
دست به یکی کردند
تا قلبم
جای امنی برایت نباشد
ترا
در چشم هایم پنهان کردم
#کیوان_ملکی
قسط های عقب مانده
دلشوره برای فردای زمین
با کلماتی که
لب هایم را می دوزند
دست به یکی کردند
تا قلبم
جای امنی برایت نباشد
ترا
در چشم هایم پنهان کردم
#کیوان_ملکی
@asheghanehaye_fatima
من هیچگاه تیر و کمان نداشتم مادر
نه پرندهای را زدهام
نه شیشهی کسی را شکستهام
اما، بچهی چندان خوبی هم نبودم
هیچگاه دلت را نشکستم، همیشه گردن خود را شکستم
من در طول زندگی، همیشه خود را آزردم
هرچند ساکت به نظر آیم
مغرور و طوفانیام مادر
مانند یک نیزه
همیشه در مقابل آئینه
صاف ایستادهام مادر
من هیچگاه کاری نکردم که به تو بد بگویند
یا آبرویت لکهدار شود
اما مشتهای زیادی به سینهام کوبیدهام
قلبم را بسیار خسته کردهام
من در طول عمرم، بیش از همه خود را مواخذه کردهام
من هیچگاه معشوقهای نداشتم مادر
نه آشیانهای ساختم
نه هیچگاه بخت با من یار بود
عمرم حراج شد
بدون آنکه، حتی گلوی کودکام را ببوسم
هرکه را از صمیم قلب دوست داشتم
دلش را به دیگری داد
یک مرغ عشق داشتم، که آن هم از تنهایی دق کرد
مگر تو همیشه مرا با تلخیها شیر دادی مادر؟
یا به اسم فرزند سنگی بزرگ زائیدی مادر؟
اذیت نیستم، زحمت نیستم، به هیچ وجه مصیبت نیستم
تنها روی عسل تو مگس نشست؟ بگو؟
خب مرا به دنیا آوردی،
اما با چه سرشتی؟
من هیچ رویایی نداشتهام مادر
نه برای تو آسایش به ارمغان آوردم
نه خود روی آسایش دیدم
این زندگی حتی یک عکس شاد هم از ما نگرفت
مانند کلیدی گمشده بیصاحبم مادر
نه دست دوستی بر شانهام
نه دست شفقتی بر موهایم
مانند گل و لای بی فایدهی روان روی جادههایم مادر
مانند خیس شدنم
لرزیدنم
مانند بارانم مادر
سالیان سال اشکهایت را در کدامین دریا ریختی مادر
آه بمیرم من
تو مرا به چه امید زائیدی مادر؟
زندگی مگر چیست مادر؟
یک قصه! یک بازی نیست مگر؟
ببین، اسباب بازیهایم شکست
عمرم گذشت
عشقم هدر شد
باور کن من هیچگاه بزرگ نشدم...
#یوسوف_حایال_اوغلو
ترجمه #کیوان_روان_بخش
من هیچگاه تیر و کمان نداشتم مادر
نه پرندهای را زدهام
نه شیشهی کسی را شکستهام
اما، بچهی چندان خوبی هم نبودم
هیچگاه دلت را نشکستم، همیشه گردن خود را شکستم
من در طول زندگی، همیشه خود را آزردم
هرچند ساکت به نظر آیم
مغرور و طوفانیام مادر
مانند یک نیزه
همیشه در مقابل آئینه
صاف ایستادهام مادر
من هیچگاه کاری نکردم که به تو بد بگویند
یا آبرویت لکهدار شود
اما مشتهای زیادی به سینهام کوبیدهام
قلبم را بسیار خسته کردهام
من در طول عمرم، بیش از همه خود را مواخذه کردهام
من هیچگاه معشوقهای نداشتم مادر
نه آشیانهای ساختم
نه هیچگاه بخت با من یار بود
عمرم حراج شد
بدون آنکه، حتی گلوی کودکام را ببوسم
هرکه را از صمیم قلب دوست داشتم
دلش را به دیگری داد
یک مرغ عشق داشتم، که آن هم از تنهایی دق کرد
مگر تو همیشه مرا با تلخیها شیر دادی مادر؟
یا به اسم فرزند سنگی بزرگ زائیدی مادر؟
اذیت نیستم، زحمت نیستم، به هیچ وجه مصیبت نیستم
تنها روی عسل تو مگس نشست؟ بگو؟
خب مرا به دنیا آوردی،
اما با چه سرشتی؟
من هیچ رویایی نداشتهام مادر
نه برای تو آسایش به ارمغان آوردم
نه خود روی آسایش دیدم
این زندگی حتی یک عکس شاد هم از ما نگرفت
مانند کلیدی گمشده بیصاحبم مادر
نه دست دوستی بر شانهام
نه دست شفقتی بر موهایم
مانند گل و لای بی فایدهی روان روی جادههایم مادر
مانند خیس شدنم
لرزیدنم
مانند بارانم مادر
سالیان سال اشکهایت را در کدامین دریا ریختی مادر
آه بمیرم من
تو مرا به چه امید زائیدی مادر؟
زندگی مگر چیست مادر؟
یک قصه! یک بازی نیست مگر؟
ببین، اسباب بازیهایم شکست
عمرم گذشت
عشقم هدر شد
باور کن من هیچگاه بزرگ نشدم...
#یوسوف_حایال_اوغلو
ترجمه #کیوان_روان_بخش
@asheghanehaye_fatima
همچون سرزمینم زخمیام
نه کمتر و نه بیشتر!
چون پرتگاهی عمیقم
بر روی تمام نقشهها
شبها در کابوسهایم
صدای جیغ میشنوم
هرگز معنای آرامش را نفهمیدم
در تاریخ پر از دروغ و اشتباهم
همچون سرزمینم زخمیام
به تنهایی ایستادهام
در مقابل تمام دنیا
این سالها، تقویم نیستند
امید من هستند
که بی صدا
خاکستر میشوند.
#احمد_ارهان
ترجمه #کیوان_روان_بخش
همچون سرزمینم زخمیام
نه کمتر و نه بیشتر!
چون پرتگاهی عمیقم
بر روی تمام نقشهها
شبها در کابوسهایم
صدای جیغ میشنوم
هرگز معنای آرامش را نفهمیدم
در تاریخ پر از دروغ و اشتباهم
همچون سرزمینم زخمیام
به تنهایی ایستادهام
در مقابل تمام دنیا
این سالها، تقویم نیستند
امید من هستند
که بی صدا
خاکستر میشوند.
#احمد_ارهان
ترجمه #کیوان_روان_بخش
ماهی خسته من (فریدون،نلی و کیوان)
کانال رسمی فریدون فروغیt.me/fereydoun_foroughi
🐠 #ماهیِ_خَسته_یِ_مَن 🐟
صدای:
▪ #فریدون▪ #نِلی▪ #کیوان▪
🔸کلام:میرزالو
🔸آهنگساز : ویلیام خنو
@asheghanehaye_fatima
صدای:
▪ #فریدون▪ #نِلی▪ #کیوان▪
🔸کلام:میرزالو
🔸آهنگساز : ویلیام خنو
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
آدمهايی هستن توی زندگی، نه نزديک، كه گاهی حتی هزار فرسنگ دورتر، ولی انگار اين آدم ها هميشه بايد باشن، چسبيده به تو، چشم تو چشم با تو، همنفس با تو.
اين آدم ها انگار حق تو هستن، مال تو هستن و تو امروز برای من اين نقش رو داری و امان از وقتی كه اين آدم ها گم و گور بشن و نباشن، برزخ از همون موقع شروع میشه.
✍ #کیوان_ارزاقی
📕 زندگی_منفی_يک
آدمهايی هستن توی زندگی، نه نزديک، كه گاهی حتی هزار فرسنگ دورتر، ولی انگار اين آدم ها هميشه بايد باشن، چسبيده به تو، چشم تو چشم با تو، همنفس با تو.
اين آدم ها انگار حق تو هستن، مال تو هستن و تو امروز برای من اين نقش رو داری و امان از وقتی كه اين آدم ها گم و گور بشن و نباشن، برزخ از همون موقع شروع میشه.
✍ #کیوان_ارزاقی
📕 زندگی_منفی_يک
🎼●تصنیف: «هزار جهد»
🎙●خواننده: #ایرج_بسطامی
●○شعر: #سعدی | ○●آهنگ: #کیوان_ساکت
هزار جهد بکردم که سر عشق بپوشم
نبود بر سر آتش میسرم که نجوشم
به هوش بودم از اول که دل به کس نسپارم
شمایل تو بدیدم نه صبر ماند و نه هوشم
حکایتی ز دهانت به گوش جان من آمد
دگر نصیحت مردم حکایتست به گوشم
مگر تو روی بپوشی و فتنه بازنشانی
که من قرار ندارم که دیده از تو بپوشم...
🗓● یک اردیبهشت روز استاد سخن «سعدی شیرازی» (ابومحمّد مُشرفالدین مُصلح بن عبدالله بن مشرّف ۶۰۶ -۶۹۰ هجریقمری) است. (به مناسبت آغاز نگارش گلستان)
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
@asheghanehaye_fatima
چهگونه میتوان چشمها را بست و تصویر ِ پشتِ پلکهای بسته را بازنمایی کرد؟ چهگونه میشود چیزی ندیدن را توصیف کرد، وقتی، با چشمهای بسته، رگههایی از نورِ نمیدانمچهرنگِتغییرشکلدهنده و سیاهیی غلیظشونده و ضربانِ پلکهای بسته میدوند؟ چهگونه میشود آنچه را که در ندیدنِ خود میبینیم بگوییم، جز با آنچه در نگفتنِ خود میگوییم؟
#کیوان_طهماسبیان
#صادقیه_در_بیات_اصفهان
چهگونه میتوان چشمها را بست و تصویر ِ پشتِ پلکهای بسته را بازنمایی کرد؟ چهگونه میشود چیزی ندیدن را توصیف کرد، وقتی، با چشمهای بسته، رگههایی از نورِ نمیدانمچهرنگِتغییرشکلدهنده و سیاهیی غلیظشونده و ضربانِ پلکهای بسته میدوند؟ چهگونه میشود آنچه را که در ندیدنِ خود میبینیم بگوییم، جز با آنچه در نگفتنِ خود میگوییم؟
#کیوان_طهماسبیان
#صادقیه_در_بیات_اصفهان
@asheghanehaye_fatima
بغلت گریهی خاموش چه حالی دارد
غزل و بوسه و آغوش چه حالی دارد!
من که یک عمر شکار توام ای کاش شبی
کبک من باشی و من قوش، چه حالی دارد!
غمزهی چشم دلآشوب تو کم چیزی نیست
ناز ابروی تو هم روش، چه حالی دارد
دل دیوانهی زنجیری من میگوید:
حبس در حلقهی گیسوش چه حالی دارد!
عسلستان غریبیست گل روش ولی
عسل از شانهی کندوش چه حالی دارد
طالع شورم اگر پرده بگرداند، آه
چنگ در تار سر موش چه حالی دارد
تار لطفی، غزل سایه -شب از نیمه گذشت-
سر من بر سر زانوش چه حالی دارد!
#کمالالدین_علاءالدینی_شورمستی
#شما_فرستادید
#کیوان
بغلت گریهی خاموش چه حالی دارد
غزل و بوسه و آغوش چه حالی دارد!
من که یک عمر شکار توام ای کاش شبی
کبک من باشی و من قوش، چه حالی دارد!
غمزهی چشم دلآشوب تو کم چیزی نیست
ناز ابروی تو هم روش، چه حالی دارد
دل دیوانهی زنجیری من میگوید:
حبس در حلقهی گیسوش چه حالی دارد!
عسلستان غریبیست گل روش ولی
عسل از شانهی کندوش چه حالی دارد
طالع شورم اگر پرده بگرداند، آه
چنگ در تار سر موش چه حالی دارد
تار لطفی، غزل سایه -شب از نیمه گذشت-
سر من بر سر زانوش چه حالی دارد!
#کمالالدین_علاءالدینی_شورمستی
#شما_فرستادید
#کیوان
@asheghanehaye_fatima
من هیچگاه تیر و کمان نداشتم مادر
نه پرندهای را زدهام
نه شیشهی کسی را شکستهام
اما، بچهی چندان خوبی هم نبودم
هیچگاه دلت را نشکستم، همیشه گردن خود را شکستم
من در طول زندگی، همیشه خود را آزردم
هرچند ساکت به نظر آیم
مغرور و طوفانیام مادر
مانند یک نیزه
همیشه در مقابل آئینه
صاف ایستادهام مادر
من هیچگاه کاری نکردم که به تو بد بگویند
یا آبرویت لکهدار شود
اما مشتهای زیادی به سینهام کوبیدهام
قلبم را بسیار خسته کردهام
من در طول عمرم، بیش از همه خود را مواخذه کردهام
من هیچگاه معشوقهای نداشتم مادر
نه آشیانهای ساختم
نه هیچگاه بخت با من یار بود
عمرم حراج شد
بدون آنکه، حتی گلوی کودکام را ببوسم
هرکه را از صمیم قلب دوست داشتم
دلش را به دیگری داد
یک مرغ عشق داشتم، که آن هم از تنهایی دق کرد
مگر تو همیشه مرا با تلخیها شیر دادی مادر؟
یا به اسم فرزند سنگی بزرگ زائیدی مادر؟
اذیت نیستم، زحمت نیستم، به هیچ وجه مصیبت نیستم
تنها روی عسل تو مگس نشست؟ بگو؟
خب مرا به دنیا آوردی،
اما با چه سرشتی؟
من هیچ رویایی نداشتهام مادر
نه برای تو آسایش به ارمغان آوردم
نه خود روی آسایش دیدم
این زندگی حتی یک عکس شاد هم از ما نگرفت
مانند کلیدی گمشده بیصاحبم مادر
نه دست دوستی بر شانهام
نه دست شفقتی بر موهایم
مانند گل و لای بی فایدهی روان روی جادههایم مادر
مانند خیس شدنم
لرزیدنم
مانند بارانم مادر
سالیان سال اشکهایت را در کدامین دریا ریختی مادر
آه بمیرم من
تو مرا به چه امید زائیدی مادر؟
زندگی مگر چیست مادر؟
یک قصه! یک بازی نیست مگر؟
ببین، اسباب بازیهایم شکست
عمرم گذشت
عشقم هدر شد
باور کن من هیچگاه بزرگ نشدم...
#یوسوف_حایال_اوغلو
ترجمه #کیوان_روان_بخش
من هیچگاه تیر و کمان نداشتم مادر
نه پرندهای را زدهام
نه شیشهی کسی را شکستهام
اما، بچهی چندان خوبی هم نبودم
هیچگاه دلت را نشکستم، همیشه گردن خود را شکستم
من در طول زندگی، همیشه خود را آزردم
هرچند ساکت به نظر آیم
مغرور و طوفانیام مادر
مانند یک نیزه
همیشه در مقابل آئینه
صاف ایستادهام مادر
من هیچگاه کاری نکردم که به تو بد بگویند
یا آبرویت لکهدار شود
اما مشتهای زیادی به سینهام کوبیدهام
قلبم را بسیار خسته کردهام
من در طول عمرم، بیش از همه خود را مواخذه کردهام
من هیچگاه معشوقهای نداشتم مادر
نه آشیانهای ساختم
نه هیچگاه بخت با من یار بود
عمرم حراج شد
بدون آنکه، حتی گلوی کودکام را ببوسم
هرکه را از صمیم قلب دوست داشتم
دلش را به دیگری داد
یک مرغ عشق داشتم، که آن هم از تنهایی دق کرد
مگر تو همیشه مرا با تلخیها شیر دادی مادر؟
یا به اسم فرزند سنگی بزرگ زائیدی مادر؟
اذیت نیستم، زحمت نیستم، به هیچ وجه مصیبت نیستم
تنها روی عسل تو مگس نشست؟ بگو؟
خب مرا به دنیا آوردی،
اما با چه سرشتی؟
من هیچ رویایی نداشتهام مادر
نه برای تو آسایش به ارمغان آوردم
نه خود روی آسایش دیدم
این زندگی حتی یک عکس شاد هم از ما نگرفت
مانند کلیدی گمشده بیصاحبم مادر
نه دست دوستی بر شانهام
نه دست شفقتی بر موهایم
مانند گل و لای بی فایدهی روان روی جادههایم مادر
مانند خیس شدنم
لرزیدنم
مانند بارانم مادر
سالیان سال اشکهایت را در کدامین دریا ریختی مادر
آه بمیرم من
تو مرا به چه امید زائیدی مادر؟
زندگی مگر چیست مادر؟
یک قصه! یک بازی نیست مگر؟
ببین، اسباب بازیهایم شکست
عمرم گذشت
عشقم هدر شد
باور کن من هیچگاه بزرگ نشدم...
#یوسوف_حایال_اوغلو
ترجمه #کیوان_روان_بخش
آدم باید همیشه یه کسی رو توی این زندگی کوفتی داشته باشه که بتونه بابهونه و بی بهونه جلوش گریه کنه ...!
#زندگی _منفی یک
#کیوان_ارزاقی
@asheghanehaye_fatima
#زندگی _منفی یک
#کیوان_ارزاقی
@asheghanehaye_fatima
Dariush: Be Man Fekr Kon | داریوش: به من فکر کن | Official Audio
<unknown>
🎼●آهنگ: «به من فکر کن»
🎙●خواننده: #داریوش_اقبالی
●●ترانه: #مریم_دلشاد
●●آهنگ: #کیوان_رجبی
●●تنظیم: #علی_مهراسبی
@asheghanehaye_fatima
🎙●خواننده: #داریوش_اقبالی
●●ترانه: #مریم_دلشاد
●●آهنگ: #کیوان_رجبی
●●تنظیم: #علی_مهراسبی
@asheghanehaye_fatima
آدمهايی هستن توی زندگی، نه نزديک، كه گاهی حتی هزار فرسنگ دورتر،
ولی انگار اين آدم ها هميشه بايد باشن،
چسبيده به تو، چشم تو چشم با تو،
همنفس با تو.
اين آدم ها انگار حق تو هستن،مال تو هستن و تو..
امروز برای من اين نقش رو داری و امان
از وقتی كه اين آدم ها گم و گور بشن و نباشن
برزخ از همون موقع شروع میشه..
👤 #کیوان_ارزاقی
📚 زندگی منفی يک
@asheghanehaye_fatima
ولی انگار اين آدم ها هميشه بايد باشن،
چسبيده به تو، چشم تو چشم با تو،
همنفس با تو.
اين آدم ها انگار حق تو هستن،مال تو هستن و تو..
امروز برای من اين نقش رو داری و امان
از وقتی كه اين آدم ها گم و گور بشن و نباشن
برزخ از همون موقع شروع میشه..
👤 #کیوان_ارزاقی
📚 زندگی منفی يک
@asheghanehaye_fatima
حتی اگر که نیایی ،
نبینمت
یادم نمی رود آن مهربانیت
جاری اگر چه نیست
مهر نگاه تو در دیدگان من
می بندم این دو چشم
ظرف خیال خویش
پر می کنم ز قطره قطره ی آن یاد آشنا
از لابه لای صخره گذرهای روزگار
این سنگدل زمانه ی سد کرده راه عشق
من
چکه
چکه
چکه
یاد تو را جمع می کنم
نوشانده آن زلال عاشقی ات را به کام جان
سیراب اگر که نه
این کام خشک را
با قطره قطره یاد تو
تر می کنم مدام...
#کیوان_شاهبداغی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
نبینمت
یادم نمی رود آن مهربانیت
جاری اگر چه نیست
مهر نگاه تو در دیدگان من
می بندم این دو چشم
ظرف خیال خویش
پر می کنم ز قطره قطره ی آن یاد آشنا
از لابه لای صخره گذرهای روزگار
این سنگدل زمانه ی سد کرده راه عشق
من
چکه
چکه
چکه
یاد تو را جمع می کنم
نوشانده آن زلال عاشقی ات را به کام جان
سیراب اگر که نه
این کام خشک را
با قطره قطره یاد تو
تر می کنم مدام...
#کیوان_شاهبداغی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
خانه اي خواهم ساخت
آسمانش آبی
باز باشد همه پنجره هايش به پذيرايي نور
ساحت باغچه اش پر زنسيم
حوض ماهي پر آب
سر هر طاقچه شمعی روشن
قامت پاک درختانش سبز
وتو را خواهم خواند ، که در اين خانه کنارم باشی
دل این خانه به دیدار تو روشن گردد
سينه آينه تصويرتورا مي جويد ، که در آيي چون نور
تو بدین خانه در آ
ای سر آغاز امید
من به دیدار تو می اندیشم
و به آرامش بودن با تو
این دل تنگ ، تو را می خواهد
ای که با آمدنت ، همدم روز و شب ام ، تنهایی ، خواهد رفت
تو بدین خانه بیا
در خيابان اميد
کوچه باور سبز
نبش ميدان صبوري ، آن جا
خانه اي خواهي يافت
سر در خانه چراغي روشن
روي سکويش گلدان گلي
در دل خانه اجاقي دلگرم
سر دیوار حیاط
یا کریمی به تو خواهد خندید
و به تو خواهد گفت ، من چه اندازه دلم تنگ تو بود
وسعت خانه به اندازه خوشبختی ماست
حد آن ، خانه همسایه نباشد هرگز
ته دیوار حیاط ، آخر وسعت اندیشه ماست
با حضور تو در اين خانه ، چه جشني بر پاست
من در این خانه به دیدار تو می اندیشم
سفره ای دارم از جنس دلم ، جنس حریر
کاسه ای آب ، دلی پر ز امید
و نگاهی که تو را می جوید
سینه ای دارم از جنس بلور
چه سر سفره ، چه در کنج حیاط
عشق خود را تو در این سینه ، عیان خواهی دید
من به شوق تو در این باغچه گل خواهم کاشت
گل یاسی خوشبو ، نسترن ، نرگس پاک
گل سرخی زیبا
بوته ای نیلوفر ، سر به دیوار حیاط
گل صد رنگ امید
گل صبرم را ، با آمدنت خواهم چید
لب هر پنجره گلدانی گل
و به هر گلدان ، شاخه ای از لبخند
آسمان شب اين خانه ، پر از چشمک و مهتاب و نسيم
ناودانش پر موسيقي آب
شب در ایوان حیاط
نور مهتاب تو را خواهد دید
که به این خانه کوچک ، چه صفایی دادی
صبح فرداد ، که چشم و دل این خانه ، به لبخند تو روشن گردد
همگان می فهمند ، تو بدین خانه ، چو نور آمده ای
سر در خانه به خطی زیبا
می نویسم این را
غم نیاید اینجا
و بداند دیگر
خانه ی تو ،
این جاست ...
#کیوان_شاهبداغی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
آسمانش آبی
باز باشد همه پنجره هايش به پذيرايي نور
ساحت باغچه اش پر زنسيم
حوض ماهي پر آب
سر هر طاقچه شمعی روشن
قامت پاک درختانش سبز
وتو را خواهم خواند ، که در اين خانه کنارم باشی
دل این خانه به دیدار تو روشن گردد
سينه آينه تصويرتورا مي جويد ، که در آيي چون نور
تو بدین خانه در آ
ای سر آغاز امید
من به دیدار تو می اندیشم
و به آرامش بودن با تو
این دل تنگ ، تو را می خواهد
ای که با آمدنت ، همدم روز و شب ام ، تنهایی ، خواهد رفت
تو بدین خانه بیا
در خيابان اميد
کوچه باور سبز
نبش ميدان صبوري ، آن جا
خانه اي خواهي يافت
سر در خانه چراغي روشن
روي سکويش گلدان گلي
در دل خانه اجاقي دلگرم
سر دیوار حیاط
یا کریمی به تو خواهد خندید
و به تو خواهد گفت ، من چه اندازه دلم تنگ تو بود
وسعت خانه به اندازه خوشبختی ماست
حد آن ، خانه همسایه نباشد هرگز
ته دیوار حیاط ، آخر وسعت اندیشه ماست
با حضور تو در اين خانه ، چه جشني بر پاست
من در این خانه به دیدار تو می اندیشم
سفره ای دارم از جنس دلم ، جنس حریر
کاسه ای آب ، دلی پر ز امید
و نگاهی که تو را می جوید
سینه ای دارم از جنس بلور
چه سر سفره ، چه در کنج حیاط
عشق خود را تو در این سینه ، عیان خواهی دید
من به شوق تو در این باغچه گل خواهم کاشت
گل یاسی خوشبو ، نسترن ، نرگس پاک
گل سرخی زیبا
بوته ای نیلوفر ، سر به دیوار حیاط
گل صد رنگ امید
گل صبرم را ، با آمدنت خواهم چید
لب هر پنجره گلدانی گل
و به هر گلدان ، شاخه ای از لبخند
آسمان شب اين خانه ، پر از چشمک و مهتاب و نسيم
ناودانش پر موسيقي آب
شب در ایوان حیاط
نور مهتاب تو را خواهد دید
که به این خانه کوچک ، چه صفایی دادی
صبح فرداد ، که چشم و دل این خانه ، به لبخند تو روشن گردد
همگان می فهمند ، تو بدین خانه ، چو نور آمده ای
سر در خانه به خطی زیبا
می نویسم این را
غم نیاید اینجا
و بداند دیگر
خانه ی تو ،
این جاست ...
#کیوان_شاهبداغی
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima