اى هذيان دلپذيركه ستاره گان رابه سرگيجه میكشى
شعله یى
دودلالايى رؤياها را اغوا میكند
دلم بيدارمینشيندگرچه خوددرخواب ام
©
#کلارا_خانس
#شعر_اسپانیا🇪🇸
@asheghanehaye_fatima
شعله یى
دودلالايى رؤياها را اغوا میكند
دلم بيدارمینشيندگرچه خوددرخواب ام
©
#کلارا_خانس
#شعر_اسپانیا🇪🇸
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
〇🍂
در اندیشهی تو خواهم بود
بیشتر از سایهای مبهم نخواهم بود
در لحظهای خواهم زیست
که شادی و حسرت
چشمان تو را میسوزانند
ولی میخواهم
همیشه ناشناس بمانم در تو
ناشناخته
بهسادگی پیچیده در شادکامیات
پریشان در نور خویش
تو و من، فقط زنده در آن
و چنین عاشقِ نامحسوس
در انتظار ناپیدایی
ولی شاید
دیگر به سایهای نازک از هم جدا شدهایم
و هریک در نور خویشایم
و نور من
همانیست که تواش متروک میبینی●
🔘شاعر: #آنتونیو_گاموندا
#محسن_عمادی
#شعر_اسپانیا
〇🍂
در اندیشهی تو خواهم بود
بیشتر از سایهای مبهم نخواهم بود
در لحظهای خواهم زیست
که شادی و حسرت
چشمان تو را میسوزانند
ولی میخواهم
همیشه ناشناس بمانم در تو
ناشناخته
بهسادگی پیچیده در شادکامیات
پریشان در نور خویش
تو و من، فقط زنده در آن
و چنین عاشقِ نامحسوس
در انتظار ناپیدایی
ولی شاید
دیگر به سایهای نازک از هم جدا شدهایم
و هریک در نور خویشایم
و نور من
همانیست که تواش متروک میبینی●
🔘شاعر: #آنتونیو_گاموندا
#محسن_عمادی
#شعر_اسپانیا
@asheghanehaye_fatima
〇🍂
جز آزادی زندانی کسی بودن
آزادی دیگری نمیشناسم
کسی که نمیتوانم ناماش را بیرعشه بشنوم
کسی که به خاطرش این وجود حقیر را از یاد میبرم
کسی که روز و شبام چنان است که او میخواهد
و تن و جانام در تن و جاناش شناور است
چونان تختهپارههای گمشده
که به دریا فرو میروند و بالا میآیند
در عین رهایی، با آزادی عشق
با آزادی یگانهای که سرفرازم میکند
با آزادی یگانهای که برایاش میمیرم
دلیلِ وجود منی تو
اگر نشناسمات، زندگی نکردهام
و اگر بمیرم بیشناختنات
نمیمیرم
چراکه نزیستهام●
🔘شاعر: #لوییس_سرنودا
🔘برگردان: #محسن_عمادی
#شعر_اسپانیا
〇🍂
جز آزادی زندانی کسی بودن
آزادی دیگری نمیشناسم
کسی که نمیتوانم ناماش را بیرعشه بشنوم
کسی که به خاطرش این وجود حقیر را از یاد میبرم
کسی که روز و شبام چنان است که او میخواهد
و تن و جانام در تن و جاناش شناور است
چونان تختهپارههای گمشده
که به دریا فرو میروند و بالا میآیند
در عین رهایی، با آزادی عشق
با آزادی یگانهای که سرفرازم میکند
با آزادی یگانهای که برایاش میمیرم
دلیلِ وجود منی تو
اگر نشناسمات، زندگی نکردهام
و اگر بمیرم بیشناختنات
نمیمیرم
چراکه نزیستهام●
🔘شاعر: #لوییس_سرنودا
🔘برگردان: #محسن_عمادی
#شعر_اسپانیا
@asheghanehaye_fatima
صعود
مرگ آنجا بود، نشسته در کنار جاده
- نه لاغر بود نه استخوانی
نه خشکیده و فرسوده
گیسوان انبوهش رها از قید لچکی کهنه و ژنده.
مثل همیشه تنها بود
نشسته بر تخته سنگی
در حال بافتن ژاکتی برای خود
چنین پنداشتم که مرا ندید،
بی درنگ بانگ زد: «هنوز نوبت تو فرا نرسیده است»
و دیوانه وار ادامه داد به بافتن.
باشد! تو می توانی شعرهای مرا فراچنگ آوری،
عشقم را، میلم را به سیگار،
و این تن را که به نابودی ام میکشاند.
اما روحم را زنهار ! دست نمی توانی زد:
مرگ را به اندیشیدن واداشته ام
زیرا در مانده است از گسستن بند عقل در من.
#گلوریا_فوئرتس
#شعر_اسپانیا
ترجمه:
#فریده_حسن_زاده
صعود
مرگ آنجا بود، نشسته در کنار جاده
- نه لاغر بود نه استخوانی
نه خشکیده و فرسوده
گیسوان انبوهش رها از قید لچکی کهنه و ژنده.
مثل همیشه تنها بود
نشسته بر تخته سنگی
در حال بافتن ژاکتی برای خود
چنین پنداشتم که مرا ندید،
بی درنگ بانگ زد: «هنوز نوبت تو فرا نرسیده است»
و دیوانه وار ادامه داد به بافتن.
باشد! تو می توانی شعرهای مرا فراچنگ آوری،
عشقم را، میلم را به سیگار،
و این تن را که به نابودی ام میکشاند.
اما روحم را زنهار ! دست نمی توانی زد:
مرگ را به اندیشیدن واداشته ام
زیرا در مانده است از گسستن بند عقل در من.
#گلوریا_فوئرتس
#شعر_اسپانیا
ترجمه:
#فریده_حسن_زاده