عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
_ناشیانه با بیداد باد و برگ
خاموش تراز آنچه که درساقه ی لرزان درخت ،جولان میدهد به رگبار لرزش صوت ها و دست ها-
میگریزم از جهالت نرم الفاظی که باصمیمیتی کاذب
درگستردگی شمیم باغ و بیداد زاغ
غروب های آسوده ی چنار را
به بازی گرفتند
وکوبیدند
و هی هی هیهات...
که تماشا سررفت از ادامه ی شکوفایی تو
من چشم سپرده ام به تمامی کرنش های بی اندازه و بی تقصیر باد
که تنها روزنه ی دیدنت
همین باریکه ی نور بود؛
_در بلندای هبوط این چینی بی سقف!_
درشلع وقلع این ولع بی پایان بادوبوران
بخدا لرزان تر از غروب کهربایی دلفریب عجیب
شکل آهسته ی خوابیدن توبود و
تکلیف آن فرشته بی پروایی که مسبب سیب بود
و قصه ی پرستویی که لانه اش
در سراسیمه گی غروب گم شد
تنها از نجابتِ برهنگی تو مشق می گرفت
باور نمیکنی؟!


#الهام_صالحی_ارغنون

@asheghanehaye_fatima
با انگشتانت جوری این زخم ها را پنهان کن
که پدر نهال کوچکش را در زمستان...

من را در خودت پنهان کن
-و کشف کن تمامم را
در حس فراموش شده ی لامسه ات-
باور کن، تنها
تلخیِ رفتارِ توست
که طعم شیرینی دارد...!

@asheghanehaye_fatima


#الهام_صالحی_ارغنون
@asheghanehaye_fatima



بالاخره تاریکی باید یقه ی یکی را بگیرد
بکشاندش تا آن بالاها
میشد شکستگی نازک شاخه ها باشد
در قرص کامل ماه
یا مثلا ساری با نیم رخش
خیره به نقطه های پراکنده ی برف...
صبور و خستگی ناپذیر...
تا زمستان تمام شود؛
ازاین تصویرها زیاد می بینیم!
قاعده این است که بالاخره
با تاریکی دست به یقه بشوی
تنگاتنگ در آغوشش بگیری
و تیغه ی صیقلی داده چاقویت را
جوری درقعرش فروببری
که ازشکست خاموشی اش ،
ساری نپرد
تو بایدنیمی از قرص ماه را
به طور دقیق
هر شش ساعت یکبارببلعی
تا باور کنی قاتل ها هم
وجدانی فراموشی ناپذیر دارند...




#الهام_صالحی_ارغنون
@asheghanehaye_fatima



وترحمت کفنی از ابریشم سیاه
برپیله ی پروانه ای مرده
که دربرابر شمع روشنی
نا آشنا باسوختن است!
وترحمت دقایق نفس گیر انتخاب است بین ماندن یا رفتن
وترحمت ته نشین آب مانده ای است دربرابرقطره های شبنم زلال
که نمیخواست صدایش را خورشید تبخیرکند!

وترحمت قطعه قطعه شدن صدای دوستم داشته باش با دوستم دارد
وقتی اضطراب را نفهمیدی
وترحمت شرم تکرار عقربه هاست در گوش های کرشده ی دیوار!

وترحمت مرگ را ملموس میکند به نرمی یک تیغ
وترحمت سوت قطارسریع السیر است
درخواب مسافرانی که خسته اند و ناگزیربه کوچ...!

وترحمت...
شاعری را نیامده؛برمی گرداند...

#الهام_صالحی_ارغنون
با من حرف بزن
کسی نیست که روشنی اعترافاتم را بفهمد
تا با خدا از صبوری‌ام بگوید
حتا وقتی که خیلی خسته است

تو از اندوه این غروب‌ها باخبر بودی
از آشتی دوباره‌ی گوزن‌ها
که به کوه‌ستان برمی‌گشتند

تو رؤیاها را می‌تابیدی
و از پل‌های شکسته‌ی پشت سرم
قایقی می‌ساختی برای برگشتن

هر بار که عطر آشنای آویشن
رسیدن بهار را وعده می‌داد
صدای تو را می‌شنیدم
که حضورم را از دهان شیر بیرون می‌کشید

با من حرف بزن
چشم‌های تو آسمان‌های زیادی را می‌شناسند
برای خالی کردن بغض‌های فرو‌خورده‌ی من!

#الهام_صالحی

@asheghanehaye_fatima
نمی‌خواهم
تو را در ذهن‌ام
مثل ماهی يخ‌زده نگه دارم؛
می‌خواهم از سؤالات سوزنده پر باشی
و همیشه سرشار از تغییر و دگرگونی باشی
مثل: دریا!

#نزار_قبانی
برگردان: #الهام_صالحی

@asheghanehaye_fatima
آیا آینه‌ها ما را به یاد می‌آورند؟
زمانی که دیگر نیستیم؟

■شاعر: #عدنان_الصائغ

■برگردان: #الهام_صالحی

@asheghanehaye_fatima
همه‌ جا در جست‌وجوی توام
و نمی‌یابمت!
مثل ماهی‌یی که تازه از آب بیرون‌اش کشیده‌اند و واپسین نفس‌هایش را می‌کشد
و دیوانه‌وار به خود می‌پیچد!

لگد می‌پرانم در هوا؛
مثل کودکی که از دو طرف بلندش کرده‌اند و فریاد می‌کشد
همه‌جا در جست‌وجوی توام
و نمی‌یابمت!

مثل آهویی که زیر بار نیزه‌یی بی‌رحم تکان می‌خورد!
همه‌ جا در جست‌وجوی توام
و نمی‌یابمت...!

برگرد به من
اگر دیر کنی
– من –
از دست رفته‌ام!

■شاعر: #قاسم_حداد

■برگردان: #الهام_صالحی

@asheghanehaye_fatima
غروب‌ها...
آن هنگام که جهان از روشنایی شب زاده می‌شود
و رخنه می کند در قلب من
هیچ چیز رهایی‌ام نمی‌دهد از آن
جز گرداب‌های خواب
به سمت‌اش می‌روم

هر غروب، سیاهی خاطره
از مزارش برمی‌خیزد
سوق می‌دهد قلب‌ام را به سمت سرگردانی
جای می‌دهد خود را تا آخرین نفس‌ها، در تپش‌هایش...
خاموش می‌کند هیاهوی دنیا را در چشمان‌ام
نورها را می‌بلعد و بعد...
دور می‌شود...
قلب‌ام را سکوت مرگ فرا گرفته است
زندگی دود می‌شود
و بعد پراکنده می‌شود...!

●●●●●●●●
كُلُّ مساءٍ
حينَ العالمُ يُولَدُ في أضواءِ الليلِ

ويدخلُ قلبي
يوئَد!

لا يُنقِذني منهُ سوى أن تَهدُرَ دوامَاتُ النَّومِ..
فأرحلُ فيهْ

كُلُّ مساءٍ تنهضُ سودُ الذِّكرى من مَرقَدِها
تأخُذُ قلبي حيثُ التيهْ

تُسكِنُ فيهِ النَّبضَ إلى أن يَهمَد!
يُطفَأُ صَخَبُ العالم في عَينَيَّ

وتنسَحِبُ الأنوارُ وتبعُد!
يتَّشِحُ القلبُ بخرسِ الموت

فيهوي العمرُ دُخاناً
ثم يُبَدَّد!

■شاعر: #حمزة_قناوی

■برگردان: #الهام_صالحی

@asheghanehaye_fatima
حقیقت به من نزدیک بود روزی زمزمه‌کنان؛
وسوسه‌برانگیز
– هم‌چون زنی سرشار از عشق –
با عطوفت و مهربانی در آغوشم کشید
مژگانم را نوازش کرد
گونه‌هایش را دوبار بوسیدم
به من گفت: نزدیک شو و در قلبم سکونت گزین!

نزدیک‌مان نگهبانی بود
که پنهانی، کوچک‌ترین گناه را ثبت می‌کرد
گفتمش: دوری کن از من
بر حذر باش از من
چرا که نگران توام
و از پروردگارم می‌ترسم...
بدون خداحافظی با من ترکم کرد و رفت
و گفت: می‌بینمت؛
هر زمان که دیگر از چیزی نترسی!



وتبدو الحقيقةُ يومًا بقُربي
توشوشُ، تهمسُ،
تخطبُ حُبّي
كأنثى تُعانقني، تحتويني،
برِفقٍ ولُطفٍ
تُداعِبُ هُدْبي
طبَعْتُ على خَدِّها قُبلَتَينِ
فقالت: تعالَ استَقرَّ بقلبي!

وكانَ على القُرْبِ مِنّا رقيبٌ
يُسجّلُ في سِرِّهِ كلَّ ذَنبِ
فقُلتُ: حذارِ حذارِ فإنّي
أخافُ عَليكِ،
أخافُ ورَبّي!
فوَلَّتْ بغيرِ وَداعٍ وقالت:
أراكَ متى صِرتَ مِن غيرِ رُعبِ!

#جورج_جریس_فرح
برگردان: #الهام_صالحی

@asheghanehaye_fatima
روزهای عشق چقدر شیرین‌اند
رؤیاهایش چه گوارایند
غم واندوه شب‌هایش چقدر تلخ‌اند
و هراس‌هایش چقدر زیادند!


#جبران_خلیل_جبران
برگردان: #الهام_صالحی

@asheghanehaye_fatima
عشقی که چیزی نمی‌دهد جز خودش
و چیزی نمی‌گیرد جز از خودش
عشقی که تصاحب نمی‌‌کند،
عشقی که تصاحب نمی‌شود،
فقط آن عشق را
عشق حساب کن!

#جبران_خلیل_جبران
ترجمه:
#الهام_صالحی


@asheghanehaye_fatima
نمی‌خواهم
تو را در ذهنم
مثلِ ماهیِ يخ‌زده نگه دارم؛
می‌خواهم از سؤالاتِ سوزنده پر باشی
و همیشه سرشار از تغییر و دگرگونی باشی
مثلِ: دریا!

■شاعر: #نزار_قبانی [ سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ ]

■برگردان: #الهام_صالحی

@asheghanehaye_fatima