حقیقت به من نزدیک بود روزی زمزمهکنان؛
وسوسهبرانگیز
– همچون زنی سرشار از عشق –
با عطوفت و مهربانی در آغوشم کشید
مژگانم را نوازش کرد
گونههایش را دوبار بوسیدم
به من گفت: نزدیک شو و در قلبم سکونت گزین!
نزدیکمان نگهبانی بود
که پنهانی، کوچکترین گناه را ثبت میکرد
گفتمش: دوری کن از من
بر حذر باش از من
چرا که نگران توام
و از پروردگارم میترسم...
بدون خداحافظی با من ترکم کرد و رفت
و گفت: میبینمت؛
هر زمان که دیگر از چیزی نترسی!
وتبدو الحقيقةُ يومًا بقُربي
توشوشُ، تهمسُ،
تخطبُ حُبّي
كأنثى تُعانقني، تحتويني،
برِفقٍ ولُطفٍ
تُداعِبُ هُدْبي
طبَعْتُ على خَدِّها قُبلَتَينِ
فقالت: تعالَ استَقرَّ بقلبي!
وكانَ على القُرْبِ مِنّا رقيبٌ
يُسجّلُ في سِرِّهِ كلَّ ذَنبِ
فقُلتُ: حذارِ حذارِ فإنّي
أخافُ عَليكِ،
أخافُ ورَبّي!
فوَلَّتْ بغيرِ وَداعٍ وقالت:
أراكَ متى صِرتَ مِن غيرِ رُعبِ!
#جورج_جریس_فرح
برگردان: #الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima
وسوسهبرانگیز
– همچون زنی سرشار از عشق –
با عطوفت و مهربانی در آغوشم کشید
مژگانم را نوازش کرد
گونههایش را دوبار بوسیدم
به من گفت: نزدیک شو و در قلبم سکونت گزین!
نزدیکمان نگهبانی بود
که پنهانی، کوچکترین گناه را ثبت میکرد
گفتمش: دوری کن از من
بر حذر باش از من
چرا که نگران توام
و از پروردگارم میترسم...
بدون خداحافظی با من ترکم کرد و رفت
و گفت: میبینمت؛
هر زمان که دیگر از چیزی نترسی!
وتبدو الحقيقةُ يومًا بقُربي
توشوشُ، تهمسُ،
تخطبُ حُبّي
كأنثى تُعانقني، تحتويني،
برِفقٍ ولُطفٍ
تُداعِبُ هُدْبي
طبَعْتُ على خَدِّها قُبلَتَينِ
فقالت: تعالَ استَقرَّ بقلبي!
وكانَ على القُرْبِ مِنّا رقيبٌ
يُسجّلُ في سِرِّهِ كلَّ ذَنبِ
فقُلتُ: حذارِ حذارِ فإنّي
أخافُ عَليكِ،
أخافُ ورَبّي!
فوَلَّتْ بغيرِ وَداعٍ وقالت:
أراكَ متى صِرتَ مِن غيرِ رُعبِ!
#جورج_جریس_فرح
برگردان: #الهام_صالحی
@asheghanehaye_fatima