@asheghanehaye_fatima☘
دیروز رفته بودم داروخانه. سه قلم دارو خریدم ،شد 33 هزار تومان ناقابل.
راستش را بخواهید وقتی وارد داروخانه شدم کنجکاوانه سر چرخاندم سمت قفسه ی پدهای بهداشتی، شش بسته مانده بود! تا بیایم پلک بزنم؛ زنی از پشتم پیچید و خودش را رساند به قفسه و هر شش تا را برداشت. دقیقا چند ثانیه شد. ناگهان زل زدم به قفسه که خالی شده بود، زن به نفرات بعدی رحم نکرده بود!
خانمی که چندوقتی است در داروخانه ی محل مشغول به کار شده گفت:« شده شش تومن! یه کارتن هم بیشتر بهمون ندادن!»
خریدار کیفش را باز کرد و صورت حساب را پرداخت. مچاله شدم در خودم و رفتم سمت پذیرش نسخه: «آقا یه بسته ویتامین ب 1، یه قرص جوشان، دوتا کلداستاپ!»
- خانوم می شه33 تومن!
از داروخانه که زدم بیرون محض کنجکاوی رفتم فروشگاه کوروش. قفسهها خالی بود. درواقع هشت کارتن خالی آنجا بود که در یکی از آنها چند بسته نواربهداشتی باقی مانده بود!
بعد که راهم را کشیدم سمت خانه به این فکر کردم ما زنها چقدر در رکود اقتصادی نقش داریم؟ چقدر در تغییر و ثبات قیمت نقش داریم؟ چه بار اجتماعیای روی دوش ماست؟ آنچه روی دوش ماست اعتراض به حجاب اجباری، و آه و ناله کردن از دست مردهاست؟ جز رای دادن و ادعای مشارکت اجتماعی دقیقا برای بهبود زندگی چه کرده ایم؟چند نفرمان در اعتراض و اعتصاب و مسیر مخالف رفتن ثبات قدم داشته ایم؟
اینکه ناگهان می ریزیم و بسته بسته نواربهداشتی انبار میکنیم اسمش احتکار و نقش داشتن در افزایش قیمتها نیست؟ مجبوریم؟ باید بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم؟
اصلا اگر خبر بسته شدن کارخانجات غلط باشد، پس فردا میخواهیم افزایش قیمت را بیندازیم گردن بوش و اوباما و و روحانی و احمدی نژاد؟
یادم است خبری خواندم از گران شدن گوشت در آمریکا. زنان سه روز دست به دست دادند و گوشت نخریدند. قیمت گوشت برگشت به نرخ اولش.
زنان ایرانی چه کرده اند؟
برابری میخواهند و اسیر دست مردان اند؟
برابری می خواهند و درس می خوانند، اما بی سواد می مانند؟
زنان ایران چه میکنند؟ به وقت قحطی، احتکار میکنند و قیمتها را ناخودآگاه افزایش می دهند و وقتی از نقششان سوال می کنی همواره یک گول خورده ی بدبخت اند که چاره ای نداشته اند؟
دیشب داشتم به خانه برمیگشتم و به مسایل روزهای اخیر فکر می کردم: نمایشگاه نقاشی تهمینه میلانی و دزدی او از یک تصویرگر خارجی، تهمینه میلانی و فیلم ملی و راه های نرفته اش . به دخترک توسری خور بدبختی که نشانه ها را می دید، راه فرار داشت اما می نشست تا بیایند نجاتش بدهند.اوووف! ملی بدبخت!
و بعد به این فکر میکردم که اگر چندمیلیون زن وقتی می شنوند نواربهداشتی، شیر، ماست، دوغ گران شده، خود را یک فرد مظلوم بدبخت ندانند که وظیفه دارند خرید کنند، قطعا چرخه ی اقتصاد توسط 50 درصد مردم این مملکت به ثبات می رسد! فکر می کردم اگر اولین زنی که کتک خورد جمع می کرد و می رفت، خشونت جزو ذات مردان حساب و بعد قانونی نمی شد!
دارم فکر می کنم شاید یک روز نواربهداشتی تمام شود. که یک سال بعد مجبور شویم از کهنه و ابزار دیگریک استفاده کنیم. آنوقت لابد زرنگی، فکر اقتصادی، هوشیاری و مبارزه ی سیاسی خود را میخواهیم اینطور عنوان کنیم؟ «در راستای اهداف فمینیسم ضمن نداشتن حقوق برابر، چند بسته نواربهداشتی در انبار بیشتر دارم!»
#آلما_توکل
#شما_فرستادید
#سعید
دیروز رفته بودم داروخانه. سه قلم دارو خریدم ،شد 33 هزار تومان ناقابل.
راستش را بخواهید وقتی وارد داروخانه شدم کنجکاوانه سر چرخاندم سمت قفسه ی پدهای بهداشتی، شش بسته مانده بود! تا بیایم پلک بزنم؛ زنی از پشتم پیچید و خودش را رساند به قفسه و هر شش تا را برداشت. دقیقا چند ثانیه شد. ناگهان زل زدم به قفسه که خالی شده بود، زن به نفرات بعدی رحم نکرده بود!
خانمی که چندوقتی است در داروخانه ی محل مشغول به کار شده گفت:« شده شش تومن! یه کارتن هم بیشتر بهمون ندادن!»
خریدار کیفش را باز کرد و صورت حساب را پرداخت. مچاله شدم در خودم و رفتم سمت پذیرش نسخه: «آقا یه بسته ویتامین ب 1، یه قرص جوشان، دوتا کلداستاپ!»
- خانوم می شه33 تومن!
از داروخانه که زدم بیرون محض کنجکاوی رفتم فروشگاه کوروش. قفسهها خالی بود. درواقع هشت کارتن خالی آنجا بود که در یکی از آنها چند بسته نواربهداشتی باقی مانده بود!
بعد که راهم را کشیدم سمت خانه به این فکر کردم ما زنها چقدر در رکود اقتصادی نقش داریم؟ چقدر در تغییر و ثبات قیمت نقش داریم؟ چه بار اجتماعیای روی دوش ماست؟ آنچه روی دوش ماست اعتراض به حجاب اجباری، و آه و ناله کردن از دست مردهاست؟ جز رای دادن و ادعای مشارکت اجتماعی دقیقا برای بهبود زندگی چه کرده ایم؟چند نفرمان در اعتراض و اعتصاب و مسیر مخالف رفتن ثبات قدم داشته ایم؟
اینکه ناگهان می ریزیم و بسته بسته نواربهداشتی انبار میکنیم اسمش احتکار و نقش داشتن در افزایش قیمتها نیست؟ مجبوریم؟ باید بین بد و بدتر یکی را انتخاب کنیم؟
اصلا اگر خبر بسته شدن کارخانجات غلط باشد، پس فردا میخواهیم افزایش قیمت را بیندازیم گردن بوش و اوباما و و روحانی و احمدی نژاد؟
یادم است خبری خواندم از گران شدن گوشت در آمریکا. زنان سه روز دست به دست دادند و گوشت نخریدند. قیمت گوشت برگشت به نرخ اولش.
زنان ایرانی چه کرده اند؟
برابری میخواهند و اسیر دست مردان اند؟
برابری می خواهند و درس می خوانند، اما بی سواد می مانند؟
زنان ایران چه میکنند؟ به وقت قحطی، احتکار میکنند و قیمتها را ناخودآگاه افزایش می دهند و وقتی از نقششان سوال می کنی همواره یک گول خورده ی بدبخت اند که چاره ای نداشته اند؟
دیشب داشتم به خانه برمیگشتم و به مسایل روزهای اخیر فکر می کردم: نمایشگاه نقاشی تهمینه میلانی و دزدی او از یک تصویرگر خارجی، تهمینه میلانی و فیلم ملی و راه های نرفته اش . به دخترک توسری خور بدبختی که نشانه ها را می دید، راه فرار داشت اما می نشست تا بیایند نجاتش بدهند.اوووف! ملی بدبخت!
و بعد به این فکر میکردم که اگر چندمیلیون زن وقتی می شنوند نواربهداشتی، شیر، ماست، دوغ گران شده، خود را یک فرد مظلوم بدبخت ندانند که وظیفه دارند خرید کنند، قطعا چرخه ی اقتصاد توسط 50 درصد مردم این مملکت به ثبات می رسد! فکر می کردم اگر اولین زنی که کتک خورد جمع می کرد و می رفت، خشونت جزو ذات مردان حساب و بعد قانونی نمی شد!
دارم فکر می کنم شاید یک روز نواربهداشتی تمام شود. که یک سال بعد مجبور شویم از کهنه و ابزار دیگریک استفاده کنیم. آنوقت لابد زرنگی، فکر اقتصادی، هوشیاری و مبارزه ی سیاسی خود را میخواهیم اینطور عنوان کنیم؟ «در راستای اهداف فمینیسم ضمن نداشتن حقوق برابر، چند بسته نواربهداشتی در انبار بیشتر دارم!»
#آلما_توکل
#شما_فرستادید
#سعید
🎼●آهنگ فرانسوی:
«سقوطی آهسته» | La Chute est lente
🎙●خواننده: #آلما | Alma | فرانسه، ۱۹۸۸ |
■●شاعر: ناظم یحیی کمال خالد
■●برگردان: #عباس_پژمان
در شروعاش تقریبن هیچی نبود
نقطهای کوچک که به زحمت
در دورها در تاریکی میبینی
مثل خورشیدی که سایه میافشانَد
اعتراف میکنم که ندیدم میآید
آن درخشش لبخندت
توی جعبهی جواهرش
توی جعبهی جواهرش
در شروعاش خیلی زیبا بود
تو میآیی، تو بارهایم را بر دوشات میگیری
خودم را خیلی سبکتر احساس میکنم
مثل زندانییی که آزادش میکنند
بهار را میدهند بهش
زمستان را ازش میدزدند
و امیدوار است، امیدوار است
من میبایست راه خودم را میرفتم
خاکستر شدم در میان دستهایت
میبایست میرفتم فرداهای بهتر جستجو میکردم
میبایست به جای دل بستن به افسانههای پریان
به واقعیتها دل میبستم
هر چه تنگتر در آغوشات میفشرم، کمتر میخواهی کاری کنی
سقوطی میکنم آهسته، آهسته، آهسته، آهسته
تو تسخیرم میکنی، آهسته، آهسته، آهسته
و من در هر لحظهام چیزی از تو میبینم
در شبهایم، که میگذرد آهسته، آهسته، آهسته
دیگر هیچ چیزی آواز نمیخوانَد، نمیخوانَد، نمیخوانَد
از وقتی که صدایات میخوانَد خیلی دور از من، خیلی دور از من
اولاش فقط گاهگاهی اتفاق میافتاد
گاهگاهی تو کمی دیر به خانه برمیگردی
میگویی من شلوغاش میکنم
نباید این را به یک درام تبدیل کنم
گاهی پیش میآید که آدم یکدفعه عشقاش میکشد
برود یک حالوهوایی عوض کند
و این چیزی نیست، نه چیزی نیست
من میبایست راه خودم را میرفتم
تو هنوز به من تکیه داری
بیآنکه بخواهی مانعام میشوی
میبایست به واقعیتها دل میبستم
تو از من بردی، بگیر این پیروزیات را
اشکهایم بالاخره دارد بیهوده میریزد
سقوطی کردهام آهسته، آهسته، آهسته
تو تسخیرم میکنی، تسخیرم، تسخیرم، تسخیرم
و من در هر لحظهام چیزی از تو میبینم
در شبهایم، که میگذرد آهسته، آهسته، آهسته
دیگر هیچ چیزی آواز نمیخوانَد، نمیخوانَد، نمیخوانَد
از وقتی که صدایات میخوانَد خیلی دور از من، خیلی دور از من
از وقتی که از تو دورم
سقوطی میکنم آهسته، آهسته، آهسته، آهسته
تو تسخیرم میکنی، تسخیرم، تسخیرم، تسخیرم
و من در هر لحظهام چیزی از تو میبینم
در شبهایم، که میگذرد آهسته، آهسته، آهسته
دیگر هیچ چیزی آواز نمیخوانَد، نمیخوانَد، نمیخوانَد
از وقتی که صدایات میخوانَد خیلی دور از من، خیلی دور از من
از وقتی که از تو دورم
سقوطی میکنم آهسته، آهسته، آهسته، آهسته
سقوطی میکنم آهسته، آهسته، آهسته، آهسته
تو تسخیرم میکنی، تسخیرم، تسخیرم، تسخیرم
و من در هر لحظهام چیزی از تو میبینم.
#موزیک
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
🎼●آهنگ فرانسوی:
«سقوطی آهسته» | La Chute est lente
🎙●خواننده: #آلما | Alma | فرانسه، ۱۹۸۸ |
■●شاعر: #ناظم_یحیی_کمال_خالد
■●برگردان: #عباس_پژمان
در شروعاش تقریبن هیچی نبود
نقطهای کوچک که به زحمت
در دورها در تاریکی میبینی
مثل خورشیدی که سایه میافشانَد
اعتراف میکنم که ندیدم میآید
آن درخشش لبخندت
توی جعبهی جواهرش
توی جعبهی جواهرش
در شروعاش خیلی زیبا بود
تو میآیی، تو بارهایم را بر دوشات میگیری
خودم را خیلی سبکتر احساس میکنم
مثل زندانییی که آزادش میکنند
بهار را میدهند بهش
زمستان را ازش میدزدند
و امیدوار است، امیدوار است
من میبایست راه خودم را میرفتم
خاکستر شدم در میان دستهایت
میبایست میرفتم فرداهای بهتر جستجو میکردم
میبایست به جای دل بستن به افسانههای پریان
به واقعیتها دل میبستم
هر چه تنگتر در آغوشات میفشرم، کمتر میخواهی کاری کنی
سقوطی میکنم آهسته، آهسته، آهسته، آهسته
تو تسخیرم میکنی، آهسته، آهسته، آهسته
و من در هر لحظهام چیزی از تو میبینم
در شبهایم، که میگذرد آهسته، آهسته، آهسته
دیگر هیچ چیزی آواز نمیخوانَد، نمیخوانَد، نمیخوانَد
از وقتی که صدایات میخوانَد خیلی دور از من، خیلی دور از من
اولاش فقط گاهگاهی اتفاق میافتاد
گاهگاهی تو کمی دیر به خانه برمیگردی
میگویی من شلوغاش میکنم
نباید این را به یک درام تبدیل کنم
گاهی پیش میآید که آدم یکدفعه عشقاش میکشد
برود یک حالوهوایی عوض کند
و این چیزی نیست، نه چیزی نیست
من میبایست راه خودم را میرفتم
تو هنوز به من تکیه داری
بیآنکه بخواهی مانعام میشوی
میبایست به واقعیتها دل میبستم
تو از من بردی، بگیر این پیروزیات را
اشکهایم بالاخره دارد بیهوده میریزد
سقوطی کردهام آهسته، آهسته، آهسته
تو تسخیرم میکنی، تسخیرم، تسخیرم، تسخیرم
و من در هر لحظهام چیزی از تو میبینم
در شبهایم، که میگذرد آهسته، آهسته، آهسته
دیگر هیچ چیزی آواز نمیخوانَد، نمیخوانَد، نمیخوانَد
از وقتی که صدایات میخوانَد خیلی دور از من، خیلی دور از من
از وقتی که از تو دورم
سقوطی میکنم آهسته، آهسته، آهسته، آهسته
تو تسخیرم میکنی، تسخیرم، تسخیرم، تسخیرم
و من در هر لحظهام چیزی از تو میبینم
در شبهایم، که میگذرد آهسته، آهسته، آهسته
دیگر هیچ چیزی آواز نمیخوانَد، نمیخوانَد، نمیخوانَد
از وقتی که صدایات میخوانَد خیلی دور از من، خیلی دور از من
از وقتی که از تو دورم
سقوطی میکنم آهسته، آهسته، آهسته، آهسته
سقوطی میکنم آهسته، آهسته، آهسته، آهسته
تو تسخیرم میکنی، تسخیرم، تسخیرم، تسخیرم
و من در هر لحظهام چیزی از تو میبینم.
#موزیک
@ashehanehaye_fatima
Telegram
attach 📎