عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima
در عشق هیچ آرامشی وجود ندارد.
هر کس که عشق را برایِ آرامش میخواهد، اشتباه کرده است. حتی لحظه‌ای از عشق برای عاشقْ آرامِ جان نمی‌آورد. که عشق سراسر هیجان، شور و دلشوره است. حُزنی عمیق و شوقی غَریب.
#پائولو_کوئلیو
امروز تا ماشینو روشن کردم دیدم این خانم خوشگله اومد رو کاپوت و زل زد تو چشمام،بعد از۵ دقیقه دیدم انگار نمیخواد تکون بخوره، پیاده شدم رفت سمت چرخ ماشین و دیدم بچش رفته روی لاستیک و از ترس تکون نمیخوره.بچه رو درآوردیم و تحویل مامانش دادیم.
اینروزا که سرده خیلی وقتا گربه هامیرن رو موتور ماشین که گرما میخوابن
قبل از حرکت یک نگاه دور ماشین بیاندازید❤️

@asheghanehaye_fatima
من به امید خوابایی که شبا می‌بینم ،
روزا رو دوام میارم ...

🎥 سیمای زنی در دوردست
#دیالوگ

@asheghanehaye_fatima
خورشيد را مي دزدم
فقط برای تو !
ميگذارم توی جيبم
تا فردا بزنم به موهايت

فردا به تو می گويم چقدر دوستت دارم !
فردا تو می فهمی
فردا تو هم مرا دوست خواهی داشت ، می دانم !

آخ ... فردا !
راستی چرا فردا نمی شود؟
اين شب چقدر طول كشيده...
چرا آفتاب نمی شود ؟
يكی نيست بگويد خورشيد كدام گوری رفته ؟


#شل_سيلور_استاين
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
من کجا توانم بود جز به ياد تو؟ وقتی
خاطرات تو چون خون،در رگان من جاری است

با منی و تصويرت در صف تداعی ها
اختتام پيش از خواب،افتتاح بيداری است..

#حسین_منزوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
گل از پیراهنت چینم که زلف شب بیارایم
چراغ از خنده‌ات گیرم که راه صبح بگشایم

چه تلفیقی‌ست با چشم تو ـ این هر دم اشارت‌گرـ
به استعلای کوهستان و استیلای دریایم؟

به بال جذبه‌ای شیرین، عروجی دلنشین دارم
زمانی را که در بالای تو غرق تماشایم

غنای مرده‌ام را بار دیگر زنده خواهی کرد
تو از این سان که می‌آیی به تاراج غزل‌هایم
***
گل من! گل عذار من! که حتا عطر نام تو
خزان را می‌رماند از حریم باغ تنهایم،

بمان تا من به امداد تو و مهر تو باغم را
همه از هرزه‌های رُسته پیش از تو بپیرایم

بمان تا جاودانه در نیِ سحرآور شعرم
تو را‌ ای جاودانه بهترین تحریر! بسرایم
. ***
دلم می‌خواست می‌شد دیدنت را هرشب و هرشب
کمند اندازم و پنهان درون غرفه‌ات آیم

و یا چون ماجرای قصه‌ها، یک شب که تاریک است،
تو را از بسترت در جامهٔ خواب تو، بربایم...

#حسین_منزوی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از خواب که بپری
تشنه ای  هستی
که دریا هم سیرابت نمی کند!
دقت کرده ای
چطور آب را میجویی؟
همان قدر...
به تو محتاجم!

#حامد_نیازی

@asheghanehaye_fatima
هر روز به وقت
طلیعه ی طلوع
صدایت را با گفتن
"صبـــح بخیر"
مهمان جان و دلم ڪن
تا نوای خوش آوای تـــــو
جان ببخشد به تمام لحظه هایم
مرا با خود ببرد
به خیال،
به رویا،
برای خواستن آن زلال چشمانت
که جرعه ایی عشق بنوشم...

ای خواستنی تر از هر خواستنی
ای قشنگترین تڪرار !
صدایم ڪن ،صدایت بوسیدنی ست...

#باران_مقدم
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ﺑﺎﻧﻮﯼ ﻣﻦ
ﺭﺳﻮﺍﯼ ﺯﯾﺒﺎﯾﻢ
ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺧﻮﺷﺒﻮ ﻣﯽ ﺷﻮﻡ
ﺗﻮ ﺷﻌﺮﯼ ﺷﮑﻮﻫﻤﻨﺪﯼ
ﮐﻪ ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ
ﺍﻣﻀﺎﯼ ﻣﻦ ﺩﺭ ﭘﺎﯼ ﺗﻮ ﺑﺎﺷﺪ
ﻭ ﺳﺤﺮ ﺑﯿﺎﻧﯽ
ﮐﻪ ﻃﻼ ﻭ ﻻﺟﻮﺭﺩﺵ ﻣﯽ ﭼﮑﺪ
ﻣﮕﺮ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ
ﺩﺭ ﻣﯿﺪﺍﻥ ﻫﺎﯼ ﺷﻌﺮ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻧﺰﻧﻢ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﺩﻭﺳﺘﺖ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﮕﺮ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ
ﺧﻮﺭﺷﯿﺪ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﮐﺸﻮ ﻫﺎﯾﻢ ﻧﮕﻪ ﺩﺍﺭﻡ
ﻣﮕﺮ ﻣﯽ ﺷﻮﺩ
ﺑﺎ ﺗﻮ
ﺩﺭ ﭘﺎﺭﮐﯽ ﻗﺪﻡ ﺑﺰﻧﻢ
ﻭ ﻣﺎﻫﻮﺍﺭﻩ ﻫﺎ
ﮐﺸﻒ ﻧﮑﻨﻨﺪ
ﮐﻪ ﺗﻮ ﺩﻟﺪﺍﺭ ﻣﻨﯽ
ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ
ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﺍﯼ ﺭﺍ ﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﮐﻨﻢ
ﮐﻪ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻢ ﺷﻨﺎﻭﺭ ﺍﺳﺖ
ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ
ﯾﺎﺳﻤﻦ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﺩﺍﺭﻡ
ﺍﺯ ﺁﻭﯾﺨﺘﻦ ﺑﺮ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎﯾﻢ
ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ
ﺷﻌﺮﯼ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﺭﺍ
ﺩﺭ ﭘﯿﺮﺍﻫﻨﻢ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﮐﻨﻢ
ﺯﯾﺮﺍ
ﻣﻨﻔﺠﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺷﺪ

#ﻧﺰﺍﺭ_ﻗﺒﺎﻧﯽ
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
یار من خسرو خوبان و لبش شیرین است
خبرش نیست که فرهاد وی این مسکین است

نکنم رو ترش ار تیز شود کز لب او
سخن تلخ چو جان در دل من شیرین است

دید خورشید رخش وز سر انصاف به ماه
گفت من سایهٔ او بودم و خورشید این است

با رخ او که در او صورت خود نتوان دید
هر که در آینه‌ای می‌نگرد خودبین است

پای در بستر راحت نکنم وز غم او
شب نخسبم که مرا درد سر از بالین است

خار مهرش چو برآورد سر از پای کسی
رویش از خون جگر چون رخ گل رنگین است

دلستان تر نبود از شکن طرهٔ او
آن خم و تاب که در گیسوی حورالعین است

در ره عشق که از هر دو جهان است برون
دنیی ای دوست ز من رفت و سخن در دین است

گر کسی ماه ندیده‌ست که خندید آن است
ور کسی سرو ندیده‌ست که رفته است این است

سیف فرغانی تا از تو سخن می‌گوید
مرغ روح از سخنش طوطی شکرچین است

#سیف_فرغانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ای نهاده بر گل از مشک سیه پیچان دو مار
هین که از عالم برآورد آن دو مار تو دمار

روی تو در هر دلی افروخته شمع و چراغ
زلف تو در هر تنی جان سوخته پروانه‌وار

هر کجا بوییست خطت تاخته آنجا سپاه
هر کجا رنگیست خالت ساخته آنجا قرار

آتش عشقت ببرده عالمی را آبروی
باد هجرانت نشانده کشوری را خاکسار

ماه را مانی غلط کردم که مر خورشید را
نورمند از خاک پای تست نورانی عذار

گر براندازی نقاب از روی روح افزای خود
رخت بردارد ز کیهان زحمت لیل و نهار

هر که بر روی تو باشد عاشق ای جان جهان
با جهان جان نباشد بود او را هیچ کار

من نه تنها عاشقم بر تو که بر هفت آسمان
کشته هست از عشق تو چندان که ناید در شمار

من شناسم مر ترا کز هفتمین چرخ آمدم
بچهٔ عشق ترا پرورده بر دوش و کنار

#سنایی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
تا من رخ چون چشمهٔ خورشید تو دیدم
چشمم ز غم عشق تو چون چشمهٔ خونست

ای رفته ز نزدیک سنایی خبرت هست
کز عشق تو حال من دل سوخته چونست

#سنایی
#عزیز_روزهام

@asheghanehaye_fatima
گل فردوس چه باشد که به روی تو رسد
یا نسیمش که به خاک سر کوی تو رسد

از خط سبز تو در آتشم ای آب حیات!
رشکم آید که خضر بر لب جوی تو رسد

ز آفتابم شده در تاب که در روی تو تافت
تاب خورشید چه باشد که به روی تو رسد؟

چشم بد دور ز روی تو و خود چشم بدان
حیف باشد که بدان روی نکوی تو رسد

من به بوی توام ای دوست هواخواه بهار
کز نسیمش به دماغم همه بوی تو رسد

#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
چشمم از پرتو خورشید رخت، گیرد آب
رویت از آتش اندیشه دل یابد تاب

چشم مست تو که بر هر طرفی، می‌افتد
بر من افتاد، زمستی و مرا کرد خراب

با خیال تو مرا، خواب نیاید در چشم
کو خیالت که طلب می‌کندش، دیده در آب

به تمنای لب لعل تو گردد، بر کف
آتشین جان رسانیده به لب، جام شراب

چون نه از آب و گلی، بلکه همه جان و دلی
که گر از ماء و ترابی، پس ازین ما و تراب

دیگران را هوس جنت اگر می‌باشد
روضه جنت سلمان در توست، از همه باب

#سلمان_ساوجی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
تا بسر شوری از آن زلف پریشان دارم
نه سر کفر و نه اندیشهٔ ایمان دارم

پرده بردار که تا بر همه روشن گردد
کز چه رو مذهب خورشید پرستان دارم

با خیال رخت آسوده‌ام از محنت هجر
همره نوح، چه اندیشه ز طوفان دارم

#رضی‌الدین_آرتیمانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
هربار که نگاهت می‌کنم؛
جمله‌ای آشنا ، به ذهنم خطور می‌کند؛
در اين سرزمين، چيزی هست كه
ارزش زندگی كردن دارد...

#محمود_درویش


@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برقع از رخ برفکن ای لعبت مشکین نقاب
در دم صبح از شب تاریک بنمای آفتاب

عالم از لعل تو پر شورست و لعلت پرشکر
فتنه از چشم تو بیدارست و چشمت مست خواب

#خواجوی_کرمانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
ای لب میگون تو هم شکر و هم شراب
وی دل پر خون من هم نمک و هم کباب

خط و لب دلکشت طوطی و شکر ستان
زلف و رخ مهوشت تیره شب و ماهتاب

موی تو و شخص من پر کره و پر شکن
چشم تو و بخت من مست می و مست خواب

گر تو بتیغم زنی کز نظرم دور شو
سایه نگردد جدا ذره‌ئی از آفتاب

لعل تو در چشم من باده بود در قدح
مهر تو در جان من گنج بود در خراب

صعب‌تر از درد من در غم هجران او
دوزخیانرا بحشر هیچ نباشد عذاب

#خواجوی_کرمانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima
گر مرا عقل کشد پای و سر اندر زنجیر
نیست از کوی توام یک نفس ای دوست گزیر

میل هر چیز به اصل و مرا میل به تو
هم‌چنان است که آتش متعلق به اثیر

هرچه جز قامت تو گر همه اوج فلک است
راستی در نظر همّت من هست قصیر

این توان گفت که خورشید غلام رخ توست
در نکویی به تو چیزی نتوان کرد نظیر

گر به دامن کشی‌اش تربیتی فرمایی
هر شب از چرخ ببوسد قدمت بدر منیر

از سر زلف به عطّار صبا ده تاری
تا دماغ من بی‌مغز کند پر ز عبیر

ناف آهوی خَتن خشک شود در شکمش
گر به چین برگذرد باد ز کویت شب گیر

مرده از بوی عرق‌چین تو جان یابد باز
قرطهٔ یوسف یعقوب نکرد این تأثیر

هم ز جایی بود آشوب نزاری آری
بلبل شیفته بر هرزه نیاید به نفیر

#حکیم_نزاری_قهستانی
#عزیز_روزهام


@asheghanehaye_fatima