@asheghanehaye_fatima
❑برای تو ای یار
رفتم راستهی پرندهفروشها و
پرندههایی خریدم
برای تو ای یار
رفتم راستهی گلفروشها و
گلهایی خریدم
برای تو ای یار
رفتم راستهی آهنگرها و
زنجیرهایی خریدم
زنجیرهای سنگینی برای تو ای یار
بعد رفتم راستهی بردهفروشها و
دنبال تو گشتم
اما نیافتمت ای یار.
■ژاک پرهور
■ترجمه: #احمد_شاملو
#ژاک_پره_ور
❑برای تو ای یار
رفتم راستهی پرندهفروشها و
پرندههایی خریدم
برای تو ای یار
رفتم راستهی گلفروشها و
گلهایی خریدم
برای تو ای یار
رفتم راستهی آهنگرها و
زنجیرهایی خریدم
زنجیرهای سنگینی برای تو ای یار
بعد رفتم راستهی بردهفروشها و
دنبال تو گشتم
اما نیافتمت ای یار.
■ژاک پرهور
■ترجمه: #احمد_شاملو
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
من آن پرنده را که می خواند در سر من
و مدام می گوید که دوستم داری
و مدام می گوید که دوستت دارم
من آن پرنده ی پُرگویِ پُرملال را
صبح فردا خواهم کشت
#ژاک_پره_ور
من آن پرنده را که می خواند در سر من
و مدام می گوید که دوستم داری
و مدام می گوید که دوستت دارم
من آن پرنده ی پُرگویِ پُرملال را
صبح فردا خواهم کشت
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
ﺳﻪ ﮐﺒﺮﯾﺖ ، ﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ
ﺍﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﺗﻮ
ﺩﻭﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﺳﻮﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﻟﺒﺎﻧﺖ
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻏﻠﯿﻆ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺴﭙﺮﻡ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﻭﺍﻧﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ...
#ژاک_پره_ور
ﺳﻪ ﮐﺒﺮﯾﺖ ، ﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺩﺭ ﺷﺐ ﺭﻭﺷﻦ ﺷﺪ
ﺍﻭﻟﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﺗﻤﺎﻣﯽ ﺻﻮﺭﺕ ﺗﻮ
ﺩﻭﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ
ﺳﻮﻣﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﺪﻥ ﻟﺒﺎﻧﺖ
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺗﺎﺭﯾﮑﯽ ﻏﻠﯿﻆ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻨﮑﻪ
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺑﺴﭙﺮﻡ ﻫﻤﻪ ﺭﺍ
ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﯿﺎﻥ ﺑﺎﺯﻭﺍﻧﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﻡ...
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
هزاران هزار سال
کفایت نمی کند
برای شرح
آن لحظه ی جاوید
که مرا در آغوش کشیدی
که تو را در آغوش کشیدم
سپیده دمی در روشنای زمستان
در پارک مونسوری
در پاریس
در پاریس
روی همین زمین
زمینی که یک جرم آسمانی است .
■ژاک پرهور
■ترجمه :غزال صحرائی
#ژاک_پره_ور
هزاران هزار سال
کفایت نمی کند
برای شرح
آن لحظه ی جاوید
که مرا در آغوش کشیدی
که تو را در آغوش کشیدم
سپیده دمی در روشنای زمستان
در پارک مونسوری
در پاریس
در پاریس
روی همین زمین
زمینی که یک جرم آسمانی است .
■ژاک پرهور
■ترجمه :غزال صحرائی
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
لب هایت را
بیشتر از تمامی کتاب هایم
دوست می دارم؛
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم ، می دانم...
لب هایت را
بیشتر از تمامی گل ها
دوست می دارم؛
چرا که لب هایت
لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست...
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
دوست می دارم؛
چرا که با لب های تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت...
#ژاک_پره_ور
لب هایت را
بیشتر از تمامی کتاب هایم
دوست می دارم؛
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم ، می دانم...
لب هایت را
بیشتر از تمامی گل ها
دوست می دارم؛
چرا که لب هایت
لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست...
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
دوست می دارم؛
چرا که با لب های تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت...
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
.
_می روم آن را که دوست می دارم آزاد کنم
اگر هنوز فرصتی به جای مانده باشد.
آن را که به بند کشیده ام
از سر مهر،ستمگرانه
در نهانی ترین هوسم
در شنیع ترین شکنجه ام
در دروغ های آینده
در بلاهت پیمان ها.
می خواهم رهاییش بخشم
می خواهم آزاد باشد
و حتا از یادم ببرد
و حتا برود
و حتا باز گردد و
دیگر بار دوستم بدارد
یا دیگری را دوست بدارد
اگر دیگری را خوش داشت.
#ژاک_پره_ور
احمد_شاملو
همچون_کوچه_ئی_بی_انتها
.
_می روم آن را که دوست می دارم آزاد کنم
اگر هنوز فرصتی به جای مانده باشد.
آن را که به بند کشیده ام
از سر مهر،ستمگرانه
در نهانی ترین هوسم
در شنیع ترین شکنجه ام
در دروغ های آینده
در بلاهت پیمان ها.
می خواهم رهاییش بخشم
می خواهم آزاد باشد
و حتا از یادم ببرد
و حتا برود
و حتا باز گردد و
دیگر بار دوستم بدارد
یا دیگری را دوست بدارد
اگر دیگری را خوش داشت.
#ژاک_پره_ور
احمد_شاملو
همچون_کوچه_ئی_بی_انتها
Forwarded from پیوند نگار
.
لب هایت را
بیشتر از تمامی کتاب هایم
#دوستمیدارم
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم ، می دانم ...
لب هایت را
بیشتر از تمامی گل ها
#دوستمیدارم
چرا که لب هایت
لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست ...
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
#دوستمیدارم
چرا که با لب های تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت ...
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
لب هایت را
بیشتر از تمامی کتاب هایم
#دوستمیدارم
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم ، می دانم ...
لب هایت را
بیشتر از تمامی گل ها
#دوستمیدارم
چرا که لب هایت
لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست ...
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
#دوستمیدارم
چرا که با لب های تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت ...
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach📎
امروز چه روزی است؟
- ما خود تمامی روزهاییم ای دوست
ما خود زندگیایم به تمامی ای یار،
یکدیگر را دوست میداریم و زندگی میکنیم
زندگی میکنیم و یکدیگر را دوست میداریم و
نه میدانیم زندگی چیست و
نه میدانیم روز چیست و
نه میدانیم عشق چیست...
#ژاک_پره_ور
ترجمه #احمد_شاملو
- ما خود تمامی روزهاییم ای دوست
ما خود زندگیایم به تمامی ای یار،
یکدیگر را دوست میداریم و زندگی میکنیم
زندگی میکنیم و یکدیگر را دوست میداریم و
نه میدانیم زندگی چیست و
نه میدانیم روز چیست و
نه میدانیم عشق چیست...
#ژاک_پره_ور
ترجمه #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
من آن پرنده را
كه مىخواند در سرِ من
و مدام میگويد كه
«دوستم دارى»
و مدام مىگويد كه
«دوستت دارم»
-من آن پرنده پُرگوىِ پُرملال را-
صبحِ فردا
خواهم کشت
#ژاک_پره_ور
من آن پرنده را
كه مىخواند در سرِ من
و مدام میگويد كه
«دوستم دارى»
و مدام مىگويد كه
«دوستت دارم»
-من آن پرنده پُرگوىِ پُرملال را-
صبحِ فردا
خواهم کشت
#ژاک_پره_ور
●🎼●برگردان آهنگ فرانسوی: «تو همچون ترانه هستی» | "T'as l'air d'une chanson"
🎙●خواننده: "Isabelle Boulay"
Avec des mots faciles
Et ton air difficile,
Avec tes mots d'amour
Qu'on ne comprend pas toujours,
T'as l'air d'une chanson
Qu'on chante à la maison.
تو چون ترانهای
با واژههایی روان،
و ظاهری در هم پیچیده
آمیخته با واژههای عشق
که فراتر از فهم هر روزه است
تو چون ترانهای
که در خانه زمزمهات میکنم
Y'a des jours où, tu sais,
Tu n'es pas un succès,
Y'a des jours où ton père
N'est sûrement pas Prévert,
Mais t'as l'air d'une chanson
Qu'on chante entre garçons.
میدانی روزهایی هست
که همچون ترانهای ناموفقی
روزهایی که شاعر ترانهات پرهور* نیست
اما تو چون آوازی هستی
که ما پسرها زمزمه میکنیم
Ma femme, la la la la la la...
Ma femme, la la la la la la...
بانوی من
بانوی من...
Ça fait belle lurette
Que je t'ai dans la tête,
T'es pas la Madelon,
Mais t'as l'air d'une chanson
Qu'a fait bien d'autres guerres
Dont j'étais l'adversaire...
مدتیست
که تو را زمزمه میکنم
ترانه مادلون** نیستی
اما همچون آوازی
که در پیکارها حریف من است
Et puis, malgré les crises,
Malgré mes maints exodes,
Comme le temps des cerises
T'es revenue à la mode,
T'as l'air d'une chanson
Fidèle à son violon...
زین پس، با وجود بحرانها
با وجود گریزهای بسیار
همچون موسم گیلاسها***
تو مد روز شدی
تو چون ترانهای
همصدا با ویولوناش
Ma femme, la la la la la...
Ma femme, la la la la la...
بانوی من
بانوی من...
Tu es faite de quoi?
Quatre coups de crayon,
Deux-trois notes de joie
Et beaucoup de brouillons
Et tu racontes quoi?
Une histoire qui me plaît...
از چه ساخته شدی؟
چهار ضربه قلم
دو سه نت شادی
و دستنوشتههای فراوان
و راوی چه هستی؟
داستانی که دوست دارم
Si je ne suis pas toujours
Là, dans tous les couplets,
Je reviens au refrain
Et j'appelle ça l'amour,
Tu es faite de quoi?
Tu es faite de moi...
گر چه مادام آنجا نیستم
در تمامی بندها
باز به ترجیعبند گریز میزنم
و آن راعشق مینامام
از چه ساخته شدی؟
تو از من ساخته شدی
Ma femme, la la la la la...
Ma femme, la la la la la...
بانوی من
بانوی من...
Y'a des jours où, tu sais,
Tu n'es pas un succès,
Y'a des jours où ton père
N'est sûrement pas Prévert,
Mais tu es la chanson
Qui ne doit pas finir...
می دانی، روزهایی هست
که تو گویی ترانهای ناموفقی
روزهایی که شاعر ترانهات پرهور نیست
اما تو یک ترانهای
همانی که نباید به سر برسد
Je te joue longuement,
Je me trompe souvent,
Car, depuis tant de temps
Que je t'apprends par coeur,
J'ai encore peur
De ne pas te retenir...
چه بسیار که با تو قمار کردم
گاه خود را میفریبم
چرا که دیرزمانیست
از صمیم قلب میشناسمات
و هنوز در هراسام
که دوباره یافتنات نتوانم.
Ma femme, la la la la la...
Ma femme, la la la la la...
بانوی من
بانوی من...
#ژاک_پره_ور
★ژاک پره ِوِر Jacques Prévert شاعر بزرگ فرانسوی
★★از ترانههای معروف فرانسوی در جنگ جهانی اول
★★★موسم گیلاسها (Le Temps des cerises)
ترانهی معروف فرانسوی که نخستینبار شعر آن در سال ١٨۶۶ سروده شده است.
#ترجمه_آهنگ
#موسیقی_فرانسه
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
صبحانه - #ژاک_پره_ور
مترجم: #احمد_شاملو
-
-
قهوه رو ریخ تو فنجون
شیرو ریخ رو قهوه
قندو انداخ تو شیرقهوه
با قاشق چایی خوری همش زد
شیرقهوه رو خورد و فنجونو گذاشت
بی این که به من چیزی بگه،سیگاری چاق کرد
دودشو حلقه حلقه بیرون داد
خاکسترشو تکوند تو زیرسیگاری
بی این که به من نگاهی کنه،
پاشد کلاشو گذاش سرش
بارونی شو تنش کرد چون که داشت می بارید
و زیر بارون از خونه رفت
بی یک کلمه حرف
بی یه نگاه.
من سرمو گرفتم تو دستام و
اشکام سرازیر شد.
#نقاشی : "صبحانه و مرد کور" / اثر: #پابلو_پیکاسو / 1903
@asheghanehaye_fatima
-
پ.ن: امروز 11 آوریل، سالگرد وفات #ژاک_پرِه_ور شاعر و فیلمنامهنویس فرانسوی است. شعرهای او در جهان فرانسهزبان بسیار رایج است و در کتابهای درسی این زبان بسیار نقل شدهاست. وی برای کارگردانهایی مثل ژان رنوار، کلود اوتان لارا و مارسل کارنه فیلمنامه نوشت. از آن طرف، پای ثابت محفل #سوررئالیستها بود. با لوئی آراگون و آندره برتون میگشت و شعر میگفت.
مترجم: #احمد_شاملو
-
-
قهوه رو ریخ تو فنجون
شیرو ریخ رو قهوه
قندو انداخ تو شیرقهوه
با قاشق چایی خوری همش زد
شیرقهوه رو خورد و فنجونو گذاشت
بی این که به من چیزی بگه،سیگاری چاق کرد
دودشو حلقه حلقه بیرون داد
خاکسترشو تکوند تو زیرسیگاری
بی این که به من نگاهی کنه،
پاشد کلاشو گذاش سرش
بارونی شو تنش کرد چون که داشت می بارید
و زیر بارون از خونه رفت
بی یک کلمه حرف
بی یه نگاه.
من سرمو گرفتم تو دستام و
اشکام سرازیر شد.
#نقاشی : "صبحانه و مرد کور" / اثر: #پابلو_پیکاسو / 1903
@asheghanehaye_fatima
-
پ.ن: امروز 11 آوریل، سالگرد وفات #ژاک_پرِه_ور شاعر و فیلمنامهنویس فرانسوی است. شعرهای او در جهان فرانسهزبان بسیار رایج است و در کتابهای درسی این زبان بسیار نقل شدهاست. وی برای کارگردانهایی مثل ژان رنوار، کلود اوتان لارا و مارسل کارنه فیلمنامه نوشت. از آن طرف، پای ثابت محفل #سوررئالیستها بود. با لوئی آراگون و آندره برتون میگشت و شعر میگفت.
Telegram
attach📎
.
آه! چقد دلم میخواست به یاد آوری
روزهای خوشی را که یار هم بودیم..
آن روزها زندگی زیباتر بود
و خورشید درخشان تر از امروز.
برگهای زرد به کناری جارو میشوند
میبینی! از یادم نرفته است
برگهای زرد به کناری جارو میشوند
خاطرات و افسوسها هم
و باد شمالی آنها را
به شب سرد فراموشی میسپرد
میبینی! هنوز از یادم نرفته است
ترانهای را که تو برای من میخواندی...!
این ترانه قصه زندگی ماست
قصه تو که مرا دوست میداشتی و من که تو را دوست میداشتم
و ما با هم زندگی میکردیم
با تو، تویی که دوستم داری با من، منی که دوستت دارم....
ولی زندگی عاشقان را از هم جدا میکند
بسیار آرام و بدون هیاهو
و موج دریا ردپای عشاق جدا افتاده را
از ماسهها میشوید.
برگهای زرد به کناری جارو میشوند
خاطرات و افسوسها هم!
ولی عشق بیصدا و وفادار من
همیشه لبخند میزند و زندگی را سپاس میگوید
بسیار دوستت داشتم و چقد زیبا بودی،
چطور میخواهی فراموشت کنم؟
آن روزها زندگی زیباتر بود
و خورشید درخشان تر از امروز
تو شیرینترین یار من بودی
ولی فقط پشیمانی برایم مانده است
و ترانهای که تو میخواندی
همیشه و همیشه به آن گوش فرا خواهم داد...!
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima🌸
آه! چقد دلم میخواست به یاد آوری
روزهای خوشی را که یار هم بودیم..
آن روزها زندگی زیباتر بود
و خورشید درخشان تر از امروز.
برگهای زرد به کناری جارو میشوند
میبینی! از یادم نرفته است
برگهای زرد به کناری جارو میشوند
خاطرات و افسوسها هم
و باد شمالی آنها را
به شب سرد فراموشی میسپرد
میبینی! هنوز از یادم نرفته است
ترانهای را که تو برای من میخواندی...!
این ترانه قصه زندگی ماست
قصه تو که مرا دوست میداشتی و من که تو را دوست میداشتم
و ما با هم زندگی میکردیم
با تو، تویی که دوستم داری با من، منی که دوستت دارم....
ولی زندگی عاشقان را از هم جدا میکند
بسیار آرام و بدون هیاهو
و موج دریا ردپای عشاق جدا افتاده را
از ماسهها میشوید.
برگهای زرد به کناری جارو میشوند
خاطرات و افسوسها هم!
ولی عشق بیصدا و وفادار من
همیشه لبخند میزند و زندگی را سپاس میگوید
بسیار دوستت داشتم و چقد زیبا بودی،
چطور میخواهی فراموشت کنم؟
آن روزها زندگی زیباتر بود
و خورشید درخشان تر از امروز
تو شیرینترین یار من بودی
ولی فقط پشیمانی برایم مانده است
و ترانهای که تو میخواندی
همیشه و همیشه به آن گوش فرا خواهم داد...!
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima🌸
@asheghanehaye_fatima
قهوه رو ريخ تو فنجون
شيرو ريخ رو قهوه
قندو انداخ تو شيرقهوه
با قاشق چايى خورى همش زد
شيرقهوهرو خورد و فنجونو گذاشت
بیاین كه به من چيزى بگه،
سيگارى چاق كرد
دودشو حلقه حلقه بيرون داد
خاكسترشو تكوند تو زيرسيگارى
بیاینكه به من نگاهى كنه،
پا شد كلاشو گذاش سرش
بارونىشو تنش كرد چون كه داشت میبارید
و زير بارون از خونه رفت
بییک کلمه حرف
بییه نگاه.
من سرمو گرفتم تو دستام و
اشکام سرازیر شد.
ژاک پرهور | شاعر فرانسوی
برگردان و دکلمه احمد شاملو
#ژاک_پره_ور
#احمد_شاملو
قهوه رو ريخ تو فنجون
شيرو ريخ رو قهوه
قندو انداخ تو شيرقهوه
با قاشق چايى خورى همش زد
شيرقهوهرو خورد و فنجونو گذاشت
بیاین كه به من چيزى بگه،
سيگارى چاق كرد
دودشو حلقه حلقه بيرون داد
خاكسترشو تكوند تو زيرسيگارى
بیاینكه به من نگاهى كنه،
پا شد كلاشو گذاش سرش
بارونىشو تنش كرد چون كه داشت میبارید
و زير بارون از خونه رفت
بییک کلمه حرف
بییه نگاه.
من سرمو گرفتم تو دستام و
اشکام سرازیر شد.
ژاک پرهور | شاعر فرانسوی
برگردان و دکلمه احمد شاملو
#ژاک_پره_ور
#احمد_شاملو
با هم زیستیم
تویی که مرا دوست می داشتی
و منی که ترا دوست می داشتم
اما زندگی ،کسانی را
که عشق می ورزند
جداشان می کند از هم
گرچه بسیار آرام و
بی هیچ خش خشی
و دریا از ساحل برمی دارد
ردپای عاشقانی که
با راه خویش رفتند...
#ژاک_پره_ور
#محمد_رضا_فرزاد
#تو_مشغول_مردنت_بودی
@asheghanehaye_fatima
تویی که مرا دوست می داشتی
و منی که ترا دوست می داشتم
اما زندگی ،کسانی را
که عشق می ورزند
جداشان می کند از هم
گرچه بسیار آرام و
بی هیچ خش خشی
و دریا از ساحل برمی دارد
ردپای عاشقانی که
با راه خویش رفتند...
#ژاک_پره_ور
#محمد_رضا_فرزاد
#تو_مشغول_مردنت_بودی
@asheghanehaye_fatima
لبهایت را
بیشتر از تمامی کتاب هایم
دوست می دارم
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم ، می دانم
لبهایت را
بیشتر از تمامی گل ها
دوست می دارم
چرا که لبهایت
لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
دوست می دارم
چرا که با لبهای تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت ...
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
بیشتر از تمامی کتاب هایم
دوست می دارم
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم ، می دانم
لبهایت را
بیشتر از تمامی گل ها
دوست می دارم
چرا که لبهایت
لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
دوست می دارم
چرا که با لبهای تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت ...
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
این عشق
این اندازه حقیقی
این عشق
این اندازه زیبا
این اندازه خجسته
این اندازه شاد
و این اندازه ریشخند آمیز
لرزان از وحشت
مثل طفلی در ظلمت
و این اندازه متکی به خود
آرام مثل مردی در دل شب
این عشقی که وحشت به جان دیگران می اندازد
به حرفشان می آورد
و رنگ از رخسارشان می پراند
این عشقِ دست نخورده ی
هنوز این اندازه زنده و سراپا آفتابی
از توست
از توست و از من است
این چیز همیشه تازه که تغییری نکرده است
واقعی ست مثل گیاهی
لرزان است مثل پرنده ای
به گرمی و جان بخشی تابستان
ما دو
می توانیم برویم و برگردیم
می توانیم از یاد ببریم و بخوابیم
بیدار شویم و رنج بکشیم و پیر شویم
دوباره بخوابیم و خواب مرگ ببینیم
بیدار شویم و بخوابیم و بخندیم
و جوانی از سر بگیریم
اما عشقمان به جا می ماند مثل
موجود بی ادراکی
زنده
مثل هوس
ستمگر
مثل خاطره
ابله
مثل حسرت
مهربان
مثل یادبود
به سردی مرمر
به زیبایی روز
به تردی کودک
لرزان به او گوش می دهم
و به فریاد درمی آیم برای تو و برای خودم
بخاطر تو
بخاطر من
و بخاطر همه دیگران که نمی شناسمشان
دست به دامانش می شوم استغاثه کنان
که بمان
همان جا که هستی
همان جا که پیش از این بودی
حرکت مکن
مرو
بمان
ما که عشق آشناییم
از یادت نبرده ایم
تو هم از یادمان مبر
جز تو در عرصه ی خاک کسی نداریم
مگذار سرد شویم
هر روز و از هرکجا که شد
نشانه ای از حیات به ما ده
ناگهان پیدا شو
دست به سوی ما دراز کن
و نجاتمان بده
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
این اندازه حقیقی
این عشق
این اندازه زیبا
این اندازه خجسته
این اندازه شاد
و این اندازه ریشخند آمیز
لرزان از وحشت
مثل طفلی در ظلمت
و این اندازه متکی به خود
آرام مثل مردی در دل شب
این عشقی که وحشت به جان دیگران می اندازد
به حرفشان می آورد
و رنگ از رخسارشان می پراند
این عشقِ دست نخورده ی
هنوز این اندازه زنده و سراپا آفتابی
از توست
از توست و از من است
این چیز همیشه تازه که تغییری نکرده است
واقعی ست مثل گیاهی
لرزان است مثل پرنده ای
به گرمی و جان بخشی تابستان
ما دو
می توانیم برویم و برگردیم
می توانیم از یاد ببریم و بخوابیم
بیدار شویم و رنج بکشیم و پیر شویم
دوباره بخوابیم و خواب مرگ ببینیم
بیدار شویم و بخوابیم و بخندیم
و جوانی از سر بگیریم
اما عشقمان به جا می ماند مثل
موجود بی ادراکی
زنده
مثل هوس
ستمگر
مثل خاطره
ابله
مثل حسرت
مهربان
مثل یادبود
به سردی مرمر
به زیبایی روز
به تردی کودک
لرزان به او گوش می دهم
و به فریاد درمی آیم برای تو و برای خودم
بخاطر تو
بخاطر من
و بخاطر همه دیگران که نمی شناسمشان
دست به دامانش می شوم استغاثه کنان
که بمان
همان جا که هستی
همان جا که پیش از این بودی
حرکت مکن
مرو
بمان
ما که عشق آشناییم
از یادت نبرده ایم
تو هم از یادمان مبر
جز تو در عرصه ی خاک کسی نداریم
مگذار سرد شویم
هر روز و از هرکجا که شد
نشانه ای از حیات به ما ده
ناگهان پیدا شو
دست به سوی ما دراز کن
و نجاتمان بده
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
لب هایت را
بیشتر از تمامی کتاب هایم
دوست می دارم
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم، می دانم
لب هایت را
بیشتر از تمامی گل ها
دوست می دارم
چرا که لب هایت
لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
دوست می دارم
چرا که با لب های تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت
#ژاک_پره_ور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
بیشتر از تمامی کتاب هایم
دوست می دارم
چرا که با لبان تو
بیش از آنکه باید بدانم، می دانم
لب هایت را
بیشتر از تمامی گل ها
دوست می دارم
چرا که لب هایت
لطیف تر و شکننده تر از تمامی آن هاست
لب هایت را
بیش از تمامی کلمات
دوست می دارم
چرا که با لب های تو
دیگر نیازی به کلمه ها نخواهم داشت
#ژاک_پره_ور
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
مهربان و دهشتناک
سيمای عشق
شبی ظاهر شد
بعد بلندای يک روز بلند
گويا كمانگيری بود
با كمانش
و يا نوازندهای
با چنگش
ديگر نمیدانم
هيچ ديگر نمیدانم
تنها میدانم بر من زخم زده
بر قلبم
شايد با تيری
شايد به ترانهای
و تا ابد میسوزد
اين زخم عشق
چه میسوزد!
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
سيمای عشق
شبی ظاهر شد
بعد بلندای يک روز بلند
گويا كمانگيری بود
با كمانش
و يا نوازندهای
با چنگش
ديگر نمیدانم
هيچ ديگر نمیدانم
تنها میدانم بر من زخم زده
بر قلبم
شايد با تيری
شايد به ترانهای
و تا ابد میسوزد
اين زخم عشق
چه میسوزد!
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
می خواهم بمیرم
می خواهم یک میلیارد بار بمیرم
و در جهانی برخیزم
که همسایگان یکدیگر را بشناسند
و مردم
همه رنگ ها را دوست بدارند
می خواهم در جهانی برخیزم
که عشق به قیمت لبخند باشد
مردان نَمیرند
زنان نگریند
می خواهم یک میلیارد بار بمیرم و در جهانی برخیزم
که هیچ انسانی ، بیش از یک بار نمیرد
#ژاک_پره_ور
#ترجمه: #احمدشاملو
...🚶♂...
@asheghanehaye_fatima
می خواهم یک میلیارد بار بمیرم
و در جهانی برخیزم
که همسایگان یکدیگر را بشناسند
و مردم
همه رنگ ها را دوست بدارند
می خواهم در جهانی برخیزم
که عشق به قیمت لبخند باشد
مردان نَمیرند
زنان نگریند
می خواهم یک میلیارد بار بمیرم و در جهانی برخیزم
که هیچ انسانی ، بیش از یک بار نمیرد
#ژاک_پره_ور
#ترجمه: #احمدشاملو
...🚶♂...
@asheghanehaye_fatima
ما که عشق آشناییم
از یادت نبردهایم
تو هم از یادمان مبر!
جز تو در عرصهی خاک، کسی نداریم
مگذار سرد شویم!
هر روز و از هرکجا که شد
نشانهای از حیات به ما ده
دیرتر از کنج بیشهای
در جنگل خاطرهها
ناگهان پیدا شو!
دست بهسوی ما دراز کن
و نجاتمان بده!
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima
از یادت نبردهایم
تو هم از یادمان مبر!
جز تو در عرصهی خاک، کسی نداریم
مگذار سرد شویم!
هر روز و از هرکجا که شد
نشانهای از حیات به ما ده
دیرتر از کنج بیشهای
در جنگل خاطرهها
ناگهان پیدا شو!
دست بهسوی ما دراز کن
و نجاتمان بده!
#ژاک_پره_ور
@asheghanehaye_fatima