بوسههایم ابری میشوند و
پشتسرت
آسمان، آسمان فرو میریزند
و مثل پرستویی
کنار پنجره اتاقات میخوابند و
سراغات را میگیرند
هرجا که بوی تو باشد
همانجا فرو میریزند
بوسههایم نیز مثل خودم
نه مادر دارند، نه وطن
و نه کسی که غمخوارشان باشد
بوسههایم تکه ابری بیمرزند
و گردباد سبزِ عشق
که یکسر سراغ تو را میگیرند
اگر شبی زمستانی و یخبندان
صدایی از پشت درِ خانهات شنیدی
بدان ابرِ بوسههای من است
که دارد درِ خانهات را میکوبد.
■●شاعر: #لطیف_هلمت | کردستان-عراق، ۱۹۴۷ |
■●برگردان: #فریاد_شیری
@asheghanehaye_fatima
بوسههایم ابری میشوند و
پشتسرت
آسمان، آسمان فرو میریزند
و مثل پرستویی
کنار پنجره اتاقات میخوابند و
سراغات را میگیرند
هرجا که بوی تو باشد
همانجا فرو میریزند
بوسههایم نیز مثل خودم
نه مادر دارند، نه وطن
و نه کسی که غمخوارشان باشد
بوسههایم تکه ابری بیمرزند
و گردباد سبزِ عشق
که یکسر سراغ تو را میگیرند
اگر شبی زمستانی و یخبندان
صدایی از پشت درِ خانهات شنیدی
بدان ابرِ بوسههای من است
که دارد درِ خانهات را میکوبد.
■●شاعر: #لطیف_هلمت | کردستان-عراق، ۱۹۴۷ |
■●برگردان: #فریاد_شیری
@asheghanehaye_fatima
■قلب ِ زن
قلب ِ زن تنها سرزمينيست
كه بیگذرنامه سفر توانم كرد،
جايي كه ماموری نيست
برای خواستن كارتشناساییام
يا زير و رو كردن چمدانهايم
پر از شادیهای قاچاق
شعرهای ممنوعه
و غمهای شيرين.
قلب زن تنها سرزمينیست
كه تسليحاتسنگين انبار نمیكند
برای جنگيدن تا آخرين قطرهی خون جواناناش.
■●شاعر: #لطیف_هلمت | کردستان-عراق، ۱۹۴۷ |
■●برگردان: #فریده_حسنزاده
📗●از کتاب: «گزیدهی شعر عراق معاصر» | ●نشر: #نگاه
@asheghanehaye_fatima
قلب ِ زن تنها سرزمينيست
كه بیگذرنامه سفر توانم كرد،
جايي كه ماموری نيست
برای خواستن كارتشناساییام
يا زير و رو كردن چمدانهايم
پر از شادیهای قاچاق
شعرهای ممنوعه
و غمهای شيرين.
قلب زن تنها سرزمينیست
كه تسليحاتسنگين انبار نمیكند
برای جنگيدن تا آخرين قطرهی خون جواناناش.
■●شاعر: #لطیف_هلمت | کردستان-عراق، ۱۹۴۷ |
■●برگردان: #فریده_حسنزاده
📗●از کتاب: «گزیدهی شعر عراق معاصر» | ●نشر: #نگاه
@asheghanehaye_fatima
آنگاه که من و تو
به هم می رسیم
سه نفر میشویم:
بوسه و تو و من
آنگاه که من و تو
از هم جدا میشویم
چهار نفر میشویم:
تو و تنهایی
من و محنت...
که من و تۆ یه ک ده گرین
ده بین به سیان
ماچ و تۆ و من
که من و تۆ یه ک به جێ دێلین
ده بین به چوار
تۆو ته نیایی
من و ئازار...
لطیف هلمت | شاعر کورد(کوردستان عراق)
برگردان: شجاع نینوا
#لطیف_هلمت
#شجاع_نینوا
#لەتیف_هەڵمەت
@asheghanehaye_fatima
به هم می رسیم
سه نفر میشویم:
بوسه و تو و من
آنگاه که من و تو
از هم جدا میشویم
چهار نفر میشویم:
تو و تنهایی
من و محنت...
که من و تۆ یه ک ده گرین
ده بین به سیان
ماچ و تۆ و من
که من و تۆ یه ک به جێ دێلین
ده بین به چوار
تۆو ته نیایی
من و ئازار...
لطیف هلمت | شاعر کورد(کوردستان عراق)
برگردان: شجاع نینوا
#لطیف_هلمت
#شجاع_نینوا
#لەتیف_هەڵمەت
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
"اگر..."
اگر آتش بنامم تو را
به شعلهای جزغالهام میکنی
اگر باران بنامم تو را
به طوفانی میلرزانیم
اگر خوشهی گندم بنامم تو را
پرندگانِ گرسنه تو را میبلعند
اگر تو را وطن بنامم
بر خاک و خونت میکشند!
لطیف هلمت | شاعر کوردستانی(کورد عراق)
برگردان: آرش سنجابی
کتاب: عاشقانههای شعر کورد
نشر: ثالث
#لطیف_هلمت
#آرش_سنجابی
"اگر..."
اگر آتش بنامم تو را
به شعلهای جزغالهام میکنی
اگر باران بنامم تو را
به طوفانی میلرزانیم
اگر خوشهی گندم بنامم تو را
پرندگانِ گرسنه تو را میبلعند
اگر تو را وطن بنامم
بر خاک و خونت میکشند!
لطیف هلمت | شاعر کوردستانی(کورد عراق)
برگردان: آرش سنجابی
کتاب: عاشقانههای شعر کورد
نشر: ثالث
#لطیف_هلمت
#آرش_سنجابی
@asheghanehaye_fatima
من از استعمار متنفّرم ؛
امّا دلم میخواهد
وجب به وجبِ تُو را
مستعمرهی خویش کنَم !
نفت وُ خودخواهی
دموکراسی را
از بِین میبرد ...
#لطیف_هلمت
#شما_فرستادید
من از استعمار متنفّرم ؛
امّا دلم میخواهد
وجب به وجبِ تُو را
مستعمرهی خویش کنَم !
نفت وُ خودخواهی
دموکراسی را
از بِین میبرد ...
#لطیف_هلمت
#شما_فرستادید