@asheghanehaye_fatima
باید همیشه مست بود،
همه چیز در اینست: یگانه مطلب اینست.
تا بارِ هولناکِ زمان را که شانههای شما را درهم میشکند و پشتِ شما را خم میکند، احساس نکنید
باید همواره مست باشید،
از چه؟
از شراب، از شعر، از تقوا
هرگونه دلخواه شماست، امّا مست شوید.
و اگر گاهی بر پلکانِ قصری، یا بر علفِ سبزِ گودالی، یا در غربتِ اندوهبارِ اتاقتان، بیدار شدید و دیدید که مستی کاهش یافته یا از سرتان پریده؛ بپرسید از باد، از موج، از ستاره، از پرنده، از ساعت، از هرچه میگریزد، از هرچه مینالد، از هرچه میچرخد، از هرچه سرود میخواند، از هرچه سخن میگوید،
بپرسید چه وقت است؟
و باد، موج، ستاره، پرنده، ساعت به شما پاسخ خواهند داد:
"وقت آن است که مست شوید! برای آنکه بردهی ذلیلِ زمان نباشید مست شوید،
پیوسته مست شوید!
از شراب، از شعر، یا از تقوا،
هرگونه دلخواه شماست.
■●شاعر: #شارل_بودلر | فرانسه، ۱۸۶۷-۱۸۲۱ | Charles Baudelaire |
■●برگردان: #محمدعلی_اسلامیندوشن
باید همیشه مست بود،
همه چیز در اینست: یگانه مطلب اینست.
تا بارِ هولناکِ زمان را که شانههای شما را درهم میشکند و پشتِ شما را خم میکند، احساس نکنید
باید همواره مست باشید،
از چه؟
از شراب، از شعر، از تقوا
هرگونه دلخواه شماست، امّا مست شوید.
و اگر گاهی بر پلکانِ قصری، یا بر علفِ سبزِ گودالی، یا در غربتِ اندوهبارِ اتاقتان، بیدار شدید و دیدید که مستی کاهش یافته یا از سرتان پریده؛ بپرسید از باد، از موج، از ستاره، از پرنده، از ساعت، از هرچه میگریزد، از هرچه مینالد، از هرچه میچرخد، از هرچه سرود میخواند، از هرچه سخن میگوید،
بپرسید چه وقت است؟
و باد، موج، ستاره، پرنده، ساعت به شما پاسخ خواهند داد:
"وقت آن است که مست شوید! برای آنکه بردهی ذلیلِ زمان نباشید مست شوید،
پیوسته مست شوید!
از شراب، از شعر، یا از تقوا،
هرگونه دلخواه شماست.
■●شاعر: #شارل_بودلر | فرانسه، ۱۸۶۷-۱۸۲۱ | Charles Baudelaire |
■●برگردان: #محمدعلی_اسلامیندوشن
سختی اش اینجاست که ما هر دو حضور داریم، من و او، هر دو هستیم ولی انگار نیستیم. یعنی نباید هم باشیم. یک جورایی هر دو فهمیدیم که بهتر است پایمان را از زندگی آن دیگری بکشیم بیرون. هر دو فهمیدیم علیرغم آنچه که وانمود می کنیم، خیلی چیزها دیگر بینمان نیست. خیلی چیزها تمام شده. ما تمام شدیم. تمام شدنمان را دیر فهمیدیم اما یک روز دو قرانی مان افتاد که جایی و جایگاهی در پیش آن نیمه دیگرمان نداریم. به عبارت درست تر عطای آن نیمه دیگر را به لقایش بخشیدیم و یک خداحافظی قشنگ کردیم، آنهم برای همیشه .
قضیه اما غروب های سنگین جمعه بغرنج می شود. یکی از ما دلش تنگ می شود. یکی دلش پر می کشد. یکی آنقدر بیقرار است که نمی داند با خودش چه کند. یکی از ما، ده بیست باری تلفن را بر می دارد که زنگ بزند. که بگوید مرده شوی تمام معادله های بی ربط و بی معنی زندگی، اصلا فاتحه همه چارچوب ها، بیا دلتنگی هامان را بیخودی کش ندهیم. بیا قراری بگذاریم. بیا یکبار دیگر بگوییم ساعت همیشگی، جای همیشگی! بگوییم تا زود!
بعد همان یک نفر محکم روی دست خودش می زند و می گوید؛ همه چی تمام شده .... همه چی تمام شده ... بفهم، نفهم !
@asheghanehaye_fatima
#نیکی_فیروزکوهی
قضیه اما غروب های سنگین جمعه بغرنج می شود. یکی از ما دلش تنگ می شود. یکی دلش پر می کشد. یکی آنقدر بیقرار است که نمی داند با خودش چه کند. یکی از ما، ده بیست باری تلفن را بر می دارد که زنگ بزند. که بگوید مرده شوی تمام معادله های بی ربط و بی معنی زندگی، اصلا فاتحه همه چارچوب ها، بیا دلتنگی هامان را بیخودی کش ندهیم. بیا قراری بگذاریم. بیا یکبار دیگر بگوییم ساعت همیشگی، جای همیشگی! بگوییم تا زود!
بعد همان یک نفر محکم روی دست خودش می زند و می گوید؛ همه چی تمام شده .... همه چی تمام شده ... بفهم، نفهم !
@asheghanehaye_fatima
#نیکی_فیروزکوهی
به بهشت میماند هورامان
Radio Deev
اپیزود بیست و ششم رادیو دیو: «به بهشت میماند هورامان»
پیچ رادیوتونو بچرخونید و یکم رادیو گوش کنید. تا اینبار بریم هورامان کردستان...
بچه های رادیو دیو عالیان.
#رادیو_دیو
#رادیو
@asheghanehaye_fatima
پیچ رادیوتونو بچرخونید و یکم رادیو گوش کنید. تا اینبار بریم هورامان کردستان...
بچه های رادیو دیو عالیان.
#رادیو_دیو
#رادیو
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هر دو تنها بودند
آنکه آغوش می گرفت ...
تنها تر
#حمید_جدیدی
از مجموعه
#پنج_گانه
#آغوش
@asheghanehaye_fatima
آنکه آغوش می گرفت ...
تنها تر
#حمید_جدیدی
از مجموعه
#پنج_گانه
#آغوش
@asheghanehaye_fatima
شوخی نیست ماه ها و سال ها هر کاری می کنی، هر برنامه ای که می ریزی، هر تصمیمی که می گیری تنها به این امید باشد که یکی را دوست داری و می خواهی به او برسی. می خواهی زیر یک سقف بودن را با او تجربه کنی. می خواهی عشق را به کمال برسانی.
بارها از خودت می پرسی؛ کمال عشق کجاست؟
بارها از خودت می پرسی؛ ته این رابطه کجاست؟
بارها خسته می شوی. بارها طرفت خسته می شود. بارها یکی از طرفین رابطه عقب می کشد. یکی سرد می شود. یکی آن دیگری را و عشقش را و احساسش را ندیده می گیرد. بارها کشمکش و اعتراض شما را از هم دور می کند و بارها نیاز به دوست داشتن، نیاز به دوست داشته شدن شما را به هم بر می گرداند.
شوخی نیست یک روز به خودت بیایی و ندانی کجای یک رابطه ایستاده ای. شوخی نیست کار به جایی برسد که یک روز صبح که از خواب بیدار می شوی ندانی طرفت کجای رابطه با تو ایستاده است ....
همه این ندانستن ها مثل یک تبر آهنی می افتد به جان پایه های یک رابطه. در هیاهوی روز مرگی ها و چه کنم چه کنم هامان صدای ضربه را نمی شنویم یا خودمان را به نشنیدن می زنیم. روزی که بنای عشق و دوست داشتن فروپاشید، آن روز می فهمیم که دیوارهای رابطه مان پر از موریانه بوده اند و ما نمی دانستیم.
#نیکی_فیروزکوهی
📚راس ساعت هیچ/نشر ایجاز
@asheghanehaye_fatima
بارها از خودت می پرسی؛ کمال عشق کجاست؟
بارها از خودت می پرسی؛ ته این رابطه کجاست؟
بارها خسته می شوی. بارها طرفت خسته می شود. بارها یکی از طرفین رابطه عقب می کشد. یکی سرد می شود. یکی آن دیگری را و عشقش را و احساسش را ندیده می گیرد. بارها کشمکش و اعتراض شما را از هم دور می کند و بارها نیاز به دوست داشتن، نیاز به دوست داشته شدن شما را به هم بر می گرداند.
شوخی نیست یک روز به خودت بیایی و ندانی کجای یک رابطه ایستاده ای. شوخی نیست کار به جایی برسد که یک روز صبح که از خواب بیدار می شوی ندانی طرفت کجای رابطه با تو ایستاده است ....
همه این ندانستن ها مثل یک تبر آهنی می افتد به جان پایه های یک رابطه. در هیاهوی روز مرگی ها و چه کنم چه کنم هامان صدای ضربه را نمی شنویم یا خودمان را به نشنیدن می زنیم. روزی که بنای عشق و دوست داشتن فروپاشید، آن روز می فهمیم که دیوارهای رابطه مان پر از موریانه بوده اند و ما نمی دانستیم.
#نیکی_فیروزکوهی
📚راس ساعت هیچ/نشر ایجاز
@asheghanehaye_fatima
با چه رنگی نوازشت کنم؟
همینجا نشستهام، پشت این در
از پنجره که نمیآیی؟
از همینجا وارد میشوی.
نمیدانم کی،
اما روزی از همینجا میآیی
و من تا همان روز اینجا مینشینم، همینجا.
چه فرقی میکند کجا باشم؟
من که جز تو چیزی نمیبینم.
خیال دستهات تنم را از من گرفته است.
گفته بودم؟
میبرم تو را در شهری بزرگ، در میدانی قشنگ، روی دیوار چین، وسط میدان سرخ مسکو...
نه،
یک جای باشکوه، روبروی کافهای که روزی همینگوِی شراب نوشید
یا رستورانی که زولا پول نداشت غذا بخورد
یا خانه کافکا.
میخواهی وسط چهارراهی در نیویورک باز عاشقت شوم؟
نمیشود لباسهام را همینجور که تنم است، بپوشانم به تن تو؟
و لباسهات را همینجور که تنت است، بپوشم به تنم؟
میشود جوری توی لباسها گیر بیفتیم که برای بیرون آمدن چارهای جز عشقبازی نباشد؟
نمیشود از هر طرف بچرخم لبهای تو برابرم باشد؟
میشود از هر طرف بیایی با چشمهام ببوسمت؟
میچرخم
و باز میچرخم، شاید چشمهات را باز کردی.
شاید حواست نبود، خوابآلود بوسم کردی باز.
باز صورتی میبوسمت، با طعم پرتقالی.
تو به هر رنگی خواستی، نفس بکش...
رنگ خدا خوب است
یا رنگ دیگری نوازشت کنم؟
#عباس_معروفی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
همینجا نشستهام، پشت این در
از پنجره که نمیآیی؟
از همینجا وارد میشوی.
نمیدانم کی،
اما روزی از همینجا میآیی
و من تا همان روز اینجا مینشینم، همینجا.
چه فرقی میکند کجا باشم؟
من که جز تو چیزی نمیبینم.
خیال دستهات تنم را از من گرفته است.
گفته بودم؟
میبرم تو را در شهری بزرگ، در میدانی قشنگ، روی دیوار چین، وسط میدان سرخ مسکو...
نه،
یک جای باشکوه، روبروی کافهای که روزی همینگوِی شراب نوشید
یا رستورانی که زولا پول نداشت غذا بخورد
یا خانه کافکا.
میخواهی وسط چهارراهی در نیویورک باز عاشقت شوم؟
نمیشود لباسهام را همینجور که تنم است، بپوشانم به تن تو؟
و لباسهات را همینجور که تنت است، بپوشم به تنم؟
میشود جوری توی لباسها گیر بیفتیم که برای بیرون آمدن چارهای جز عشقبازی نباشد؟
نمیشود از هر طرف بچرخم لبهای تو برابرم باشد؟
میشود از هر طرف بیایی با چشمهام ببوسمت؟
میچرخم
و باز میچرخم، شاید چشمهات را باز کردی.
شاید حواست نبود، خوابآلود بوسم کردی باز.
باز صورتی میبوسمت، با طعم پرتقالی.
تو به هر رنگی خواستی، نفس بکش...
رنگ خدا خوب است
یا رنگ دیگری نوازشت کنم؟
#عباس_معروفی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
حافظ غزل نمی نوشت
اگر تو نبودی
و مولوی
در همان مثنوی منجمد میشد
گلستان سعدی می پژمرد
خیام رباعی را نمی شناخت
و باباطاهر دوبیتیهای سوزناکش را...
نیما تمام عمرش را
به نوشتن قصیده میگذراند
-اگر تو نبودی-
و شاملو
آیدا را پیدا نمی کرد...
تو دختر همسایه ی نصرت رحمانی بودی
مشیری بی تو از آن کوچه گذشت
و سیبی که حمید مصدق چید
از دستان تو به خاک افتاد...
تو فرشته ی الهام تمام شاعران بودی
مخاطب همه شعر های عاشقانه
یک روز لیلی نام گرفتی
یک روز شیرین
روز دیگر زهره...
در شعرهای من اما
نام تو نامرییست!
عاشقانه ای برایت خواهم نوشت
که با صدا زدن نامت
تمام زنان فارسیزبان برگردند!
#یغما_گلرویی
@asheghanehaye_fatima
اگر تو نبودی
و مولوی
در همان مثنوی منجمد میشد
گلستان سعدی می پژمرد
خیام رباعی را نمی شناخت
و باباطاهر دوبیتیهای سوزناکش را...
نیما تمام عمرش را
به نوشتن قصیده میگذراند
-اگر تو نبودی-
و شاملو
آیدا را پیدا نمی کرد...
تو دختر همسایه ی نصرت رحمانی بودی
مشیری بی تو از آن کوچه گذشت
و سیبی که حمید مصدق چید
از دستان تو به خاک افتاد...
تو فرشته ی الهام تمام شاعران بودی
مخاطب همه شعر های عاشقانه
یک روز لیلی نام گرفتی
یک روز شیرین
روز دیگر زهره...
در شعرهای من اما
نام تو نامرییست!
عاشقانه ای برایت خواهم نوشت
که با صدا زدن نامت
تمام زنان فارسیزبان برگردند!
#یغما_گلرویی
@asheghanehaye_fatima
میدانی؟
من فکر میکنم رودخانهها حق دارند
از ریختن به باتلاق خسته شوند
حق دارند
بروند دنبال دریا بگردند
حق دارند
مسیر سرنوشتشان را عوض کنند
امّا تو باور میکنی؟
بغض خاطرهای در گلوی سرچشمه گیر نکرده باشد؟
تو
باور میکنی؟...
#ليلا_كردبچه
#يكشب_پرنده_اي🔻
@asheghanehaye_fatima🌸
من فکر میکنم رودخانهها حق دارند
از ریختن به باتلاق خسته شوند
حق دارند
بروند دنبال دریا بگردند
حق دارند
مسیر سرنوشتشان را عوض کنند
امّا تو باور میکنی؟
بغض خاطرهای در گلوی سرچشمه گیر نکرده باشد؟
تو
باور میکنی؟...
#ليلا_كردبچه
#يكشب_پرنده_اي🔻
@asheghanehaye_fatima🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#استوری
در کنج حیاط
در میان حبابهای ریزِ آب
چند شاخه گل سرخ
بر زیرِ بارِ رایحهی خوشِ خود خمیدهاند
همان گلهای سرخی
که هیچکس آنها را نبوییده است
هیچ تنهاییای
کوچک نیست
.
#یانیس_ریتسوس
کتاب "نفس عمیق"
ترجمه #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
در کنج حیاط
در میان حبابهای ریزِ آب
چند شاخه گل سرخ
بر زیرِ بارِ رایحهی خوشِ خود خمیدهاند
همان گلهای سرخی
که هیچکس آنها را نبوییده است
هیچ تنهاییای
کوچک نیست
.
#یانیس_ریتسوس
کتاب "نفس عمیق"
ترجمه #بابک_زمانی
@asheghanehaye_fatima
آغوش ات
تنها سرزمین من شد،
نگران نباش
جیبم را از بوسه هایت پر کرده ام
دیگر برایم فرقی نمیکند
جهنم
بهشت
یا میدان جنگ!
#سایبر_هاکا
@asheghanehaye_fatima
تنها سرزمین من شد،
نگران نباش
جیبم را از بوسه هایت پر کرده ام
دیگر برایم فرقی نمیکند
جهنم
بهشت
یا میدان جنگ!
#سایبر_هاکا
@asheghanehaye_fatima
تهران، از این طرف
محمد صالح علا - بمرانی
#اجراهایی_که_دوستشان_دارم ♥️
در جاده ی هراز، رودی پر از خروش،دشتی پر از علف
برمرکبی سوار، گم کرده راه خویش، تنها و بی هدف
دیدم کنار راه جایی نوشته بود، تهران از این طرف
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،...
تهران از این طرف
دیدم پرنده ای نوک میزند به برف،
با کوه گفتگو با قله ها به حرف
پر زد پرک پرک با بالهای سرد،
از شمشک و دیزین تا دره ی اوین
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،...
تهران از این طرف
هرساله نوبهار در عالم خیال رفتم سر قرار
پایین لاله زار میدان مولوی آنسوتر بهار
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،...
تهران از این طرف
مردی که مینواخت در گرگ و میش شهر در نای نی لبک
مردی که میگریست با چشم آسمان بالاتر از ونک
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،...
تهران از این طرف....
@asheghanehaye_fatima
در جاده ی هراز، رودی پر از خروش،دشتی پر از علف
برمرکبی سوار، گم کرده راه خویش، تنها و بی هدف
دیدم کنار راه جایی نوشته بود، تهران از این طرف
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،...
تهران از این طرف
دیدم پرنده ای نوک میزند به برف،
با کوه گفتگو با قله ها به حرف
پر زد پرک پرک با بالهای سرد،
از شمشک و دیزین تا دره ی اوین
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،...
تهران از این طرف
هرساله نوبهار در عالم خیال رفتم سر قرار
پایین لاله زار میدان مولوی آنسوتر بهار
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،...
تهران از این طرف
مردی که مینواخت در گرگ و میش شهر در نای نی لبک
مردی که میگریست با چشم آسمان بالاتر از ونک
یادت بهانه شد کم کم ترانه شد،...
تهران از این طرف....
@asheghanehaye_fatima
Forwarded from ♫ DialogueBox | دیالوگباکس
دوست داشتم برای سالیانی که با تو بودهام،
به احترام تمام حادثههایی که در ولیعصر قهقهه زدیم،
به خاطر ایستگاه تئاتر شهر و سرودهها و آواز خوانیات،
بخاطر اولین قرارمان در پارک ساعی،
به احترام دستانی که موهایت را نوازش کرد
و گوشی که صدای تپش قلبت را شنید،
بخاطر آن پیرمرد که بهمان گفت "خوشبخت شوید"،
به احترام اشک شوقی که بخاطر این جمله در چشمانم حلقه زده بود،
برای تمامی داستان خوانیام در شبهای تاریکت،
برای چشمهایی که در طولِ فیلم سراسر تو را تماشا میکرد،
برای آن بعد از ظهر بارانی تهران و عطر موهایی که مستت کرده بود
و آن چاییِ روضه حتی..
به احترام واژههای شعرم
و برای دوست داشتنی که یک زمان همه غبطهاش را میخوردند،
مرا عاشقانهتر ترک میکردی ... همین.
#کاف_وفا
اپیزود سوم و آخرین قسمت از مجموعه عاشقانههای تهران که با حمایت معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران در قالب طرح #نوروزخانه با مروری دیگر بر فیلمهای عاشقانه تهران ساخته شده است، به ترتیب از فیلم های: چیزهایی هست که نمیدانی، چند متر مکعب عشق، چند کیلو خرما برای مراسم تدفین، شبهای روشن، اینجا بدون من و بینامی تشکیل شده است.
اطلاعات اپیزود به ترتیب ورود:
موسیقی Dear Gravity - The Land Untouched
موسیقی Eric Clapton - Autumn Leaves
موسیقی از بمرانی، خوانش محمدصالح علاء
موسیقی Matt Tondut & Venn - The Woods Between Us
متن و خوانش: احمد شاملو
موسیقی Requiescence
مش آپ از یغما (امیر ملکی)
موسیقی Still Alice Soundtrack
موسیقی Naser Montazeri - Mobtala
موسیقی Unknown
متن: حسین منزوی، خوانش: فرخ نعمتی
موسیقی Anson Seabra - Hindenburg Lover
موسیقی: بخشی سهراب محمدی - شاره جان
موسیقی Eik Octobre - For The Two in Me
متن: ژاک پرور، خوانش: احمدرضا احمدی
متن: کاف وفا، خوانش: امیرنظام صمدآبادی
موسیقی Olafur Arnalds - Near Light
طراحی و تنظیم: مهدی ستوده
دستیار تهیه: سعید قاسمی
عکس کاور از: محمد امیراحمدی
ارادتمند،
مهدی ستوده،
یازدهم اردیبهشت ماه 1399
instagram.com/dialoguebox_episodes
@dialoguebox
به احترام تمام حادثههایی که در ولیعصر قهقهه زدیم،
به خاطر ایستگاه تئاتر شهر و سرودهها و آواز خوانیات،
بخاطر اولین قرارمان در پارک ساعی،
به احترام دستانی که موهایت را نوازش کرد
و گوشی که صدای تپش قلبت را شنید،
بخاطر آن پیرمرد که بهمان گفت "خوشبخت شوید"،
به احترام اشک شوقی که بخاطر این جمله در چشمانم حلقه زده بود،
برای تمامی داستان خوانیام در شبهای تاریکت،
برای چشمهایی که در طولِ فیلم سراسر تو را تماشا میکرد،
برای آن بعد از ظهر بارانی تهران و عطر موهایی که مستت کرده بود
و آن چاییِ روضه حتی..
به احترام واژههای شعرم
و برای دوست داشتنی که یک زمان همه غبطهاش را میخوردند،
مرا عاشقانهتر ترک میکردی ... همین.
#کاف_وفا
اپیزود سوم و آخرین قسمت از مجموعه عاشقانههای تهران که با حمایت معاونت امور اجتماعی و فرهنگی شهرداری تهران در قالب طرح #نوروزخانه با مروری دیگر بر فیلمهای عاشقانه تهران ساخته شده است، به ترتیب از فیلم های: چیزهایی هست که نمیدانی، چند متر مکعب عشق، چند کیلو خرما برای مراسم تدفین، شبهای روشن، اینجا بدون من و بینامی تشکیل شده است.
اطلاعات اپیزود به ترتیب ورود:
موسیقی Dear Gravity - The Land Untouched
موسیقی Eric Clapton - Autumn Leaves
موسیقی از بمرانی، خوانش محمدصالح علاء
موسیقی Matt Tondut & Venn - The Woods Between Us
متن و خوانش: احمد شاملو
موسیقی Requiescence
مش آپ از یغما (امیر ملکی)
موسیقی Still Alice Soundtrack
موسیقی Naser Montazeri - Mobtala
موسیقی Unknown
متن: حسین منزوی، خوانش: فرخ نعمتی
موسیقی Anson Seabra - Hindenburg Lover
موسیقی: بخشی سهراب محمدی - شاره جان
موسیقی Eik Octobre - For The Two in Me
متن: ژاک پرور، خوانش: احمدرضا احمدی
متن: کاف وفا، خوانش: امیرنظام صمدآبادی
موسیقی Olafur Arnalds - Near Light
طراحی و تنظیم: مهدی ستوده
دستیار تهیه: سعید قاسمی
عکس کاور از: محمد امیراحمدی
ارادتمند،
مهدی ستوده،
یازدهم اردیبهشت ماه 1399
instagram.com/dialoguebox_episodes
@dialoguebox
@asheghanehaye_fatima
من از میان تن تو همچنان میگذرم که از میان جهان،
شکم تو میدانیست سوخته از آفتاب،
پستانهای تو دو معبد توأماناند که در آن
خون تو پاسدار اسرار متوازی خویش است
نگاههای من چون پیچکی بر تو میپیچد،
تو آن شهری که دریایات محاصره کرده است،
باروهایی که نور دو نیمهشان کرده است،
به رنگ هلو، نمکزار
به رنگ صخرهها و پرندههایی
که مقهور نیمروزی هستند که اینهمه را به خود کشیدهاند،
به رنگ هوسهای من لباس پوشیده
چون اندیشهی من عریان میروی،
من از میان چشمانات میگذرم بدانسان که از میان آب،
چشمانی که ببرها برای نوشیدن رؤیا به کنارش میآیند،
شعلههایی که مرغ زرینپر در آن آتش میگیرد،
من از میان پیشانیات میگذرم بدانسان که از میان ماه،
و از میان اندیشهات همچنان که از میان ابری،
و از میان شکمات بدانسان که از میان رؤیایات.
■●شاعر: #اوکتاویو_پاز | Octavio paz | مکزیک●۱۹۹۸-۱۹۱۴ |
■●برگردان: #احمد_میرعلایی
من از میان تن تو همچنان میگذرم که از میان جهان،
شکم تو میدانیست سوخته از آفتاب،
پستانهای تو دو معبد توأماناند که در آن
خون تو پاسدار اسرار متوازی خویش است
نگاههای من چون پیچکی بر تو میپیچد،
تو آن شهری که دریایات محاصره کرده است،
باروهایی که نور دو نیمهشان کرده است،
به رنگ هلو، نمکزار
به رنگ صخرهها و پرندههایی
که مقهور نیمروزی هستند که اینهمه را به خود کشیدهاند،
به رنگ هوسهای من لباس پوشیده
چون اندیشهی من عریان میروی،
من از میان چشمانات میگذرم بدانسان که از میان آب،
چشمانی که ببرها برای نوشیدن رؤیا به کنارش میآیند،
شعلههایی که مرغ زرینپر در آن آتش میگیرد،
من از میان پیشانیات میگذرم بدانسان که از میان ماه،
و از میان اندیشهات همچنان که از میان ابری،
و از میان شکمات بدانسان که از میان رؤیایات.
■●شاعر: #اوکتاویو_پاز | Octavio paz | مکزیک●۱۹۹۸-۱۹۱۴ |
■●برگردان: #احمد_میرعلایی
🎼●«بهار دلنشین»
🎙●خواننده: #بنان | «غلامحسین بنان»، ۱۳۶۴-۱۲۹۰ |
○●ترانهسرا: #بیژن_ترقی
○●آهنگساز: #روحالله_خالقی
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
هر روز بی صبحانه از خود میزنم بیرون
پشت چراغ قرمزو اطراف هر میدان
دنبال من هستم ولی... انگار "من" مُرده...
هر کوچه یک قبر است و من هم تهل قبرستان
#امیر_شکفته
@asheghanehaye_fatima
پشت چراغ قرمزو اطراف هر میدان
دنبال من هستم ولی... انگار "من" مُرده...
هر کوچه یک قبر است و من هم تهل قبرستان
#امیر_شکفته
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
به گیسوان سیاهت کلاف می گویند
به شانه های بلند تو قاف می گویند
نشسته دشنه ی گیسو به زیر روسریت
حجاب کن به حجابت غلاف می گویند
قبول کرده ام این را که عاشقت هستم
به گریه های بلند اعتراف می گویند
تجمعی که اساسا به موت وابسته ست
به سربه زیری من اعتکاف می گویند
گذشته از خط قرمز لبت خبر داری؟
به رنگ قرمز تند انحراف می گویند
(هزار وعده ی خوبان یکی وفا نکند)
تو فرق میکنی آخر خلاف میگویند
قبیله ام به زبان مولف تاتی
همیشه فاصله ها را شکاف می گویند
#فوادمیرشاه_ولد
#شما_فرستادید
به گیسوان سیاهت کلاف می گویند
به شانه های بلند تو قاف می گویند
نشسته دشنه ی گیسو به زیر روسریت
حجاب کن به حجابت غلاف می گویند
قبول کرده ام این را که عاشقت هستم
به گریه های بلند اعتراف می گویند
تجمعی که اساسا به موت وابسته ست
به سربه زیری من اعتکاف می گویند
گذشته از خط قرمز لبت خبر داری؟
به رنگ قرمز تند انحراف می گویند
(هزار وعده ی خوبان یکی وفا نکند)
تو فرق میکنی آخر خلاف میگویند
قبیله ام به زبان مولف تاتی
همیشه فاصله ها را شکاف می گویند
#فوادمیرشاه_ولد
#شما_فرستادید