مرا کاشته بودند
کاشته بودندم
تا با خورشیدهای عجول
احاطهام کنند
تو آمدی چنان نرم مرا چیدی
که رفتار نسیم را
در دست تو حس کردم.
They planted me,
I was planted
To be surounded
By hasty suns...
You came and picked me,
So much softly,
That at your hands
I felt the attitude of breeze...
■●شاعر: #بیژن_الهی | ۱۳۸۹--۱۳۲۴ |
■●برگردان: #فخری_موسوی
@asheghanehaye_fatima
کاشته بودندم
تا با خورشیدهای عجول
احاطهام کنند
تو آمدی چنان نرم مرا چیدی
که رفتار نسیم را
در دست تو حس کردم.
They planted me,
I was planted
To be surounded
By hasty suns...
You came and picked me,
So much softly,
That at your hands
I felt the attitude of breeze...
■●شاعر: #بیژن_الهی | ۱۳۸۹--۱۳۲۴ |
■●برگردان: #فخری_موسوی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
تو به عشق، نزدیک و
چراغ در باد است
رها کنیم چراغ را
که صبح از پنجره تو را میبیند
عمریست که من امروز را نمیدانم...
You,
Near to love
And lantern in wind;
Leave the lantern!
That from the window
Morning sees you;
It's now a lifelong
That I don't know
This very day...
■●شاعر: #احمدرضا_احمدی
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
تو به عشق، نزدیک و
چراغ در باد است
رها کنیم چراغ را
که صبح از پنجره تو را میبیند
عمریست که من امروز را نمیدانم...
You,
Near to love
And lantern in wind;
Leave the lantern!
That from the window
Morning sees you;
It's now a lifelong
That I don't know
This very day...
■●شاعر: #احمدرضا_احمدی
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
@asheghanehaye_fatima
آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهنات روی طناب رخت
باران را
اگر که میبارد
بر چتر آبی تـو
و چون تو نماز میخوانی
من خداپرست شدهام.
Because of your shirt
Upon the hangers,
I love sunshine;
And, rain,
Showering over your blue umbrella;
And, for you said the prayers
I became Theist...
■●شاعر: #بیژن_نجدی | ۱۳۷۶ - ۱۳۲۰ |
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
آفتاب را دوست دارم
به خاطر پیراهنات روی طناب رخت
باران را
اگر که میبارد
بر چتر آبی تـو
و چون تو نماز میخوانی
من خداپرست شدهام.
Because of your shirt
Upon the hangers,
I love sunshine;
And, rain,
Showering over your blue umbrella;
And, for you said the prayers
I became Theist...
■●شاعر: #بیژن_نجدی | ۱۳۷۶ - ۱۳۲۰ |
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
@asheghanehaye_fatima
پاییز کوچک من
دنیای سازش همه رنگهاست
با یکدیگر
تا من نگاه شیفتهام را
در خوشترین زمینه به گردش برم
و از درختان باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا بیرنگی را میبینند
در طیف عارفانهی پاییز...؟
My Fall's, small,
The world of colors', all
Composed with the other one;
So that I take
My look, fond
To an outing
On the best ground,
And ask of trees of garden,
In the mystical spectrum of Fall
In which dream they are:
That of colors
Or, of colorlessness,
Which one...?
■●شاعر: #حسین_منزوی | √●بخشی از یکشعر
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
🗓● اول مهرماه زادروز «حسین منزوی»ست | زادهی ۱مهر ۱۳۲۵ – درگذشت ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ |
پاییز کوچک من
دنیای سازش همه رنگهاست
با یکدیگر
تا من نگاه شیفتهام را
در خوشترین زمینه به گردش برم
و از درختان باغ بپرسم
خواب کدام رنگ
یا بیرنگی را میبینند
در طیف عارفانهی پاییز...؟
My Fall's, small,
The world of colors', all
Composed with the other one;
So that I take
My look, fond
To an outing
On the best ground,
And ask of trees of garden,
In the mystical spectrum of Fall
In which dream they are:
That of colors
Or, of colorlessness,
Which one...?
■●شاعر: #حسین_منزوی | √●بخشی از یکشعر
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
🗓● اول مهرماه زادروز «حسین منزوی»ست | زادهی ۱مهر ۱۳۲۵ – درگذشت ۱۶ اردیبهشت ۱۳۸۳ |
@asheghanehaye_fatima
همهی رویاهایم را نیلوفری کردهای
و همهی خیالهایم را به بوی شراب آغشتهای
همه جا،
گرمای خانه و جان و جهان است حضورت
ولی چشم که باز میکنم،
نمیبینمات دیگر
با آنکه میدانم
تو میبینیام همه جا
من شیدای توام
یا تو مرا گرفتهای به بازوی سودا
ای چشم شیرین بیپروا...
All my dreams,
Water-lily-alike,
By you,
And, my memories,
Integrated with scent of wine...
Everywhere,
Presence of you,
The warmth cause
Of world, of soul, of home...
Yet, as I open my eyes
No longer see you,
Though know
Everywhere see me, you...
By arms of dream
You've taken me
Or, I'm insane of you?
O, the sweet fearless eyes!
■●شاعر: #منوچهر_آتشی | √●بخشی از یکشعر
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
🗓دوم مهرماه زادروز «منوچهر آتشی» است | ۲مهر ۱۳۱۰ دشتستان (بوشهر) -- ۲۹آبان ۱۳۸۴ تهران |
همهی رویاهایم را نیلوفری کردهای
و همهی خیالهایم را به بوی شراب آغشتهای
همه جا،
گرمای خانه و جان و جهان است حضورت
ولی چشم که باز میکنم،
نمیبینمات دیگر
با آنکه میدانم
تو میبینیام همه جا
من شیدای توام
یا تو مرا گرفتهای به بازوی سودا
ای چشم شیرین بیپروا...
All my dreams,
Water-lily-alike,
By you,
And, my memories,
Integrated with scent of wine...
Everywhere,
Presence of you,
The warmth cause
Of world, of soul, of home...
Yet, as I open my eyes
No longer see you,
Though know
Everywhere see me, you...
By arms of dream
You've taken me
Or, I'm insane of you?
O, the sweet fearless eyes!
■●شاعر: #منوچهر_آتشی | √●بخشی از یکشعر
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
🗓دوم مهرماه زادروز «منوچهر آتشی» است | ۲مهر ۱۳۱۰ دشتستان (بوشهر) -- ۲۹آبان ۱۳۸۴ تهران |
من دلام میخواهد
دختران، دختر آبی باشند
دامن از موج بپوشند و برقصند سبک
روح من
انعطاف خزه را داشته باشد در آب
در زمینی که ز بیم
اشک هم حتا
سقط میباید کرد.
گریه در آب چه لذت بخش است
من که انباشته هستم از اشک
داخل آب اگر گریه کنم
تو نخواهی فهمید
من دلام میخواهد
خانهای داشته باشم در آب
آب یعنی همهی خوبیها...
I'd like that girls
To be blue ones
To wear a skirt of wave
And lightly sway...
I'd like my soul
Like moss in water
To be limber;
On a ground, which even
Out of fear of tear drops
Should go under the abortion
How's it pleasant: crying in water!
In-water-crying of me
Overflown of teardrops,
Won't get your regard...
I'd like
To have a house in water!
Water means the goodness...all
■●شاعر: #عمران_صلاحی
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
🗓یازدهم مهرماه سالروز درگذشت «عمران صلاحی» (۱۰ اسفند ۱۳۲۵ تهران -- ۱۱مهر ۱۳۸۵ تهران) شاعر و طنزپرداز ایرانیست.
@asheghanehaye_fatima
من دلام میخواهد
دختران، دختر آبی باشند
دامن از موج بپوشند و برقصند سبک
روح من
انعطاف خزه را داشته باشد در آب
در زمینی که ز بیم
اشک هم حتا
سقط میباید کرد.
گریه در آب چه لذت بخش است
من که انباشته هستم از اشک
داخل آب اگر گریه کنم
تو نخواهی فهمید
من دلام میخواهد
خانهای داشته باشم در آب
آب یعنی همهی خوبیها...
I'd like that girls
To be blue ones
To wear a skirt of wave
And lightly sway...
I'd like my soul
Like moss in water
To be limber;
On a ground, which even
Out of fear of tear drops
Should go under the abortion
How's it pleasant: crying in water!
In-water-crying of me
Overflown of teardrops,
Won't get your regard...
I'd like
To have a house in water!
Water means the goodness...all
■●شاعر: #عمران_صلاحی
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
🗓یازدهم مهرماه سالروز درگذشت «عمران صلاحی» (۱۰ اسفند ۱۳۲۵ تهران -- ۱۱مهر ۱۳۸۵ تهران) شاعر و طنزپرداز ایرانیست.
@asheghanehaye_fatima
🎼●آهنگ: «شهر حسود»
🎙●خواننده: #علی_زندوکیلی
○●ترانه: #حسین_قیاسی | ○●آهنگ: #علیرضا_افکاری
ما از این شهر غریبه، بیتفاوت کوچ کردیم
از رفیقا زخم خوردیم، تا یه روزی برنگردیم
خونهمون رو دوشمونه،
ما یه آه دورهگردیم ما واقعن با هم چه کردیم؟
ما غنیمتهای بیرویای این جنگای سردیم
زندگیمون کو ببین، ما کشتههای بینبردیم
بیخبر از حال هم، آوارهی دنیای دردیم
ما واقعن با هم چه کردیم...؟
From this stranger city
Emigrated indifferently...we
Our friends wounded us
Lest one day return we;
Shouldering our house,
A wanderer...we
Really, what did with eachother...we?
Of these cold wars,
The dreamless booties...we
Where's our lives,
Look! The battleless killeds...we
Unaware of each other,
The wanderer of pain's world...we
Really, what did with eachother...we?
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
#موزیک
@asheghanehaye_fatima
🎼●آهنگ: «شهر حسود»
🎙●خواننده: #علی_زندوکیلی
○●ترانه: #حسین_قیاسی | ○●آهنگ: #علیرضا_افکاری
ما از این شهر غریبه، بیتفاوت کوچ کردیم
از رفیقا زخم خوردیم، تا یه روزی برنگردیم
خونهمون رو دوشمونه،
ما یه آه دورهگردیم ما واقعن با هم چه کردیم؟
ما غنیمتهای بیرویای این جنگای سردیم
زندگیمون کو ببین، ما کشتههای بینبردیم
بیخبر از حال هم، آوارهی دنیای دردیم
ما واقعن با هم چه کردیم...؟
From this stranger city
Emigrated indifferently...we
Our friends wounded us
Lest one day return we;
Shouldering our house,
A wanderer...we
Really, what did with eachother...we?
Of these cold wars,
The dreamless booties...we
Where's our lives,
Look! The battleless killeds...we
Unaware of each other,
The wanderer of pain's world...we
Really, what did with eachother...we?
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
#موزیک
@asheghanehaye_fatima
Telegram
attach 📎
آبی ناگهان
تکانام میدهد
دهان روز،
هنوز
بیطلوع تو
بسته مانده است...
★★★★★
The sudden blue
Trembles me;
Mouth of day,
Yet's remained closed
Without rise-up of you...
■●شاعر: #منصور_خورشیدی
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
@asheghanehaye_fatima
آبی ناگهان
تکانام میدهد
دهان روز،
هنوز
بیطلوع تو
بسته مانده است...
★★★★★
The sudden blue
Trembles me;
Mouth of day,
Yet's remained closed
Without rise-up of you...
■●شاعر: #منصور_خورشیدی
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ناماش برف بود
تناش برفی
قلباش از برف
و تپشاش صدای چکیدن برف
بر بامهای کاهگلی،
و من او را
چون شاخهای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم
★★★★★
His name, snow
His body, made of snow
His heart, of snow
And, his heart beats
Dripping sound of snow,
Upon thatched roof...
And,
Alike a broken branch
Under avalanch
I loved him...
■●شاعر: #بیژن_الهی | ۱۳۸۹--۱۳۲۴ |
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
ناماش برف بود
تناش برفی
قلباش از برف
و تپشاش صدای چکیدن برف
بر بامهای کاهگلی،
و من او را
چون شاخهای که زیر بهمن شکسته باشد
دوست میداشتم
★★★★★
His name, snow
His body, made of snow
His heart, of snow
And, his heart beats
Dripping sound of snow,
Upon thatched roof...
And,
Alike a broken branch
Under avalanch
I loved him...
■●شاعر: #بیژن_الهی | ۱۳۸۹--۱۳۲۴ |
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
سر از دامانِ ابری شهر
برگرفته است
زنی كه آنسو میانِ ملافهها
پلکِ باران گرفتهاش را
باز میكند
با لبخندِ ابریاش
یكدم
صبحِ گیج را مینگرد:
جهان آشناست
و همچنان آفتابی نیست
اما من معاصرِ بادها هستم.
Through the cloudy lap of town
The woman has rised up
Whom over there
Amid the bedcloths
Opens her cloudy lids of eyes;
For a second,
By her cloudy smile
Look at the confused dawn:
"Familiar's the world, all
Yet, there's no sunshine;
Wind and me blong but,
To the same period of time..."
■●شاعــــر: #نازنین_نظامشهیدی | ۱۳۸۳-۱۳۳۳ |
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
@asheghanehaye_fatima
برگرفته است
زنی كه آنسو میانِ ملافهها
پلکِ باران گرفتهاش را
باز میكند
با لبخندِ ابریاش
یكدم
صبحِ گیج را مینگرد:
جهان آشناست
و همچنان آفتابی نیست
اما من معاصرِ بادها هستم.
Through the cloudy lap of town
The woman has rised up
Whom over there
Amid the bedcloths
Opens her cloudy lids of eyes;
For a second,
By her cloudy smile
Look at the confused dawn:
"Familiar's the world, all
Yet, there's no sunshine;
Wind and me blong but,
To the same period of time..."
■●شاعــــر: #نازنین_نظامشهیدی | ۱۳۸۳-۱۳۳۳ |
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
@asheghanehaye_fatima
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقهی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود بهسوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را
از بخشش شبانهی عطر ستارههای کریم
سرشار میکند.
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست.
★★★★★
One window to see;
One window to listen;
One window that like a well ring
At its end
To the heart of earth reaches
And opens to the broadness
Of this continuous blue kindness;
One window that by nightly generousity
Of giving stars' scent
Makes overflown the small hands of loneliness
And through which, sun can be invited
To the geraniums' alienness;
One window's enough to me...
■●شاعر: #فروغ_فرخزاد | ۱۳۴۵ - ۱۳۱۳ |
■●برگردان: #فخری_موسوی
@asheghanehaye_fatima
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقهی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز میشود بهسوی وسعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را
از بخشش شبانهی عطر ستارههای کریم
سرشار میکند.
و میشود از آنجا
خورشید را به غربت گلهای شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست.
★★★★★
One window to see;
One window to listen;
One window that like a well ring
At its end
To the heart of earth reaches
And opens to the broadness
Of this continuous blue kindness;
One window that by nightly generousity
Of giving stars' scent
Makes overflown the small hands of loneliness
And through which, sun can be invited
To the geraniums' alienness;
One window's enough to me...
■●شاعر: #فروغ_فرخزاد | ۱۳۴۵ - ۱۳۱۳ |
■●برگردان: #فخری_موسوی
@asheghanehaye_fatima
یک نفر آمد،
تا عضلات بهشت
دست مرا امتداد داد.
یک نفر آمد که نور صبح مذاهب
در وسط دگمههای پیرهناش بود...
Someone came,
Till the paradise's muscles
Did extention my hand...
Someone came;
Amid the shirt's buttons of whose,
The light of religions'morning was...
■●شاعر: #سهراب_سپهری | √●بخشی از یکشعر
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
@asheghanehaye_fatima
تا عضلات بهشت
دست مرا امتداد داد.
یک نفر آمد که نور صبح مذاهب
در وسط دگمههای پیرهناش بود...
Someone came,
Till the paradise's muscles
Did extention my hand...
Someone came;
Amid the shirt's buttons of whose,
The light of religions'morning was...
■●شاعر: #سهراب_سپهری | √●بخشی از یکشعر
■●برگردان به انگلیسی: #فخری_موسوی
@asheghanehaye_fatima