عاشقانه های فاطیما
812 subscribers
21.2K photos
6.49K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



بیا با من زندگی کن
تا بنشینیم
روی صخره‌ها
کنار رودخانه‌های کم‌عمق.

بیا با من زندگی کن
تا میوه‌ی بلوط بکاریم
در دهان یکدیگر
و این آیین ما شود.

برای سلام گفتن به زمین
پیش از آنکه پرت‌مان کند
دوباره به میان برف‌ها
و حفره‌های درون‌مان
لبریز شود از
ناگواری‌ها.

بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه زمستان دست بکشد از
تنها بالشتی
که آسمان تا به امروز بر آن سر گذارده
و حفره‌های درون‌مان
لبریز شود از برف.

بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه بهار
این هوا را ببلعد و
و پرندگان آواز بخوانند...




#جان_یائو
■ترجمه : #آزاده_کامیار
#شعر
@adheghanehaye_fatima


❑ بیا با من زندگی کن


بیا با من زندگی کن
تا بنشینیم
روی صخره‌ها
کنار رودخانه‌های کم‌عمق

بیا با من زندگی کن
تا میوه‌ی بلوط بکاریم
در دهان یکدیگر
و این آیین ما شود

برای سلام گفتن به زمین
پیش از آنکه پرت‌مان کند
دوباره به میان برف‌ها
و حفره‌های درون‌مان
لبریز شود از
ناگواری‌ها

بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه زمستان دست بکشد
از تنها بالشتی
که آسمان تا به امروز بر آن سر گذارده
و حفره‌های درون‌مان
لبریز شود از برف

بیا با من زندگی کن
پیش از آنکه بهار
این هوا را ببلعد
و پرندگان آواز بخوانند.


#جان_یائو
#آزاده_کامیار
@asheghanehaye_fatima



سر خسته‌ام را بر دو بالشت می‌گذارم
و به تمام مخلوقات روز التماس می‌کنم بگذارند بخوابم.
نیمه شب است، اما آنجا که تویی باید سحر باشد.
ضربان نبض پرشتابرتر از نور سفر می‌کند.
تو بر کدام سو سر گذارده‌ای؟

حس می‌کنم دست راستم
پناه صورت توست؛
لبخندت، لبخند آشنایی ست
که اگر قرار باشد به جنگ بروم با خود می برم.

حالا دوباره مثل  روزی که یکدیگر را دیدیم خوشبختم
نمی‌دانم جوانم یا پیر
اما سر بی‌آشیانه‌ام کنار سر توست
بر یک بالشت.

#شریف_الموسی
ترجمه:
#آزاده_کامیار
‍ 〇🍂

قلم بر در نبسته‌ام 
شمع روشن نکرده‌ام 
وتو می‌دانی که خسته‌تر از آن‌ام
که به خواب فکر کنم
دشت‌ها را تماشا می‌کنم 
که در تاریکی شام‌گاهی، شب می‌شوند 
من محو صدای توام 
صدای تو در این‌جا پژواک پیدا می‌کند
فقدان، بار سنگینی‌ست بر دوش 
و زندگی دوزخی‌ست نفرین شده
پیش از این چه سخت باور داشتم 
تو باز می‌گردی...


🔘شاعر: #آنا_آخماتووا*
🔘برگردان: #آزاده_کامیار

★"آنّا آخماتووا" (Анна Ахматова) شاعر و نویسنده‌ی روس(۱۹۶۶-۱۸۸۹)
لبخندت،
لبخند آشنایی است

که اگر قرار باشد
به جنگ بروم
با خود می برم.


#شریف_الموسی |فلسطین|

🔘برگردان: #آزاده_کامیار

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

□دستان تو

دستان تو چند سال دارند؟
درختان پرگره
به موهای من که دست می‌کشند
بهار می‌شوند
بوی ریشه‌هایی که از خواب برخاسته‌اند
زمزمه‌ی زمین
پشت خمیده‌ی پاییز را
می‌شکند
باد بهار
در میان انگشتان خشکیده می‌رقصد
گردن سبزم را
بیش‌تر خم می‌کنم
لب‌ریزم از این هرم اشتیاق
که پوست گرم تن‌ام را
زیر دستان تو
حس کنم.

○●شاعر: #هالینا_پوشویا_توفسکا |لهستان، ۱۹۶۷-۱۹۳۵| "Halina Poświatowska" |
○●برگردان: #آزاده_کامیار

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



پنجره‌ای می‌کشم
که یک مرد کنار آن نشسته.
پرنده‌ای می‌کشم که بر فراز نعل درگاه می‌‌پروازد.
این نقاشی من است از اندیشیدن.

حالا اگر به جای مرد
زنی بگذارم، می‌شود نقاشیِ گفتن.

اگر پرنده دیگری بکشم
نشسته بر دامن زن می‌شود مراقبت.
اگر پرنده سوم را زیر پاهای‌اش در پرواز بکشم
یعنی آواز.

حالا اگر پرنده‌ها را پاک کنم
و پیچکی بکشم که می‌‌پیچد
به دور مچ‌پای زن و بالا می‌‌رود
تا زانوهاش، می‌شود به یاد آوردن.

هر که هستی باش، هر چه می‌‌خواهی بخواه
اما باید که تصاویر خود را بیابی...

○●شاعر: #لی_یانگ_لی | Li-Young Lee | آمریکا، زاده‌ی۱۹۵۷ در اندونزی از پدر و مادری چینی |

○●برگردان: #آزاده_کامیار
@asheghanehaye_fatima




دستان تو چند سال دارند؟
درختان پرگره
به موهای من که دست می‌کشند
بهار می‌شوند
بوی ریشه‌هایی که از خواب برخاسته‌اند
زمزمهٔ زمین
پشت خمیده پاییز را
می‌شکند
باد بهار
در میان انگشتان خشکیده می‌رقصد
گردن سبزم را
بیشتر خم می‌کنم
لبریزم از این هرم اشتیاق
که پوست گرم تنم را
زیر دستان تو حس کنم.

#هالینا_پوشویاتوسکا
#آزاده_کامیار
بیا با من زندگی کن
تا بنشینیم
روی صخره‌ها
کنار رودخانه‌های کم‌عمق
بیا با من زندگی کن
تا میوه‌ی بلوط بکاریم
در دهان یک‌دیگر
و این آیین ما شود
برای سلام گفتن به زمین
پیش از آن‌که پرت‌مان کند
دوباره به میان برف‌ها
و حفره‌های درون‌مان
لب‌ریز شود از
ناگواری‌ها
بیا با من زندگی کن
پیش از آن‌که زمستان دست کشد از
تنها بالشتی
که آسمان تا به امروز بر آن سر گذارده
و حفره‌های درون‌مان
لب‌ریز شود از برف
بیا با من زندگی کن
پیش از آن‌که بهار
این هوا را ببلعد
و پرندگان آواز بخوانند.

■●شاعر: #جان_یائو | آمریکا |

■●برگردان: #آزاده_کامیار


@asheghanehaye_fatima
لب‌خندت،
لب‌خند آشنایی است

که اگر قرار باشد
به جنگ بروم
با خود می‌برم.

■●شاعر: #شریف_الموسی | فلسطین |

■●برگردان: #آزاده_کامیار

📸●عکس: "Roberto Penien"

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



قفل بر در نَبسته‌‌ام
شمع روشن نکرده‌ام
و تو می‌دانی خسته‌تَر از آنم
که به خواب فکر کنم

دشتها را تماشا می‌کنم
که در تَشِ تيره‌ی شامگاهی شب می‌شوند

من مَستِ صدای تواَم

صدای تو که در اينجا پژواک می‌يابد

فقدان ، بارِ سنگينی است بر دوش
و زندگی دوزخی است نفرين شده

پيش از اين
چه سخت
باور داشتم تو باز می‌گردی ...



#آنا_اخماتوا
#آزاده_کامیار