عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima



سر خسته‌ام را بر دو بالشت می‌گذارم
و به تمام مخلوقات روز التماس می‌کنم بگذارند بخوابم.
نیمه شب است، اما آنجا که تویی باید سحر باشد.
ضربان نبض پرشتابرتر از نور سفر می‌کند.
تو بر کدام سو سر گذارده‌ای؟

حس می‌کنم دست راستم
پناه صورت توست؛
لبخندت، لبخند آشنایی ست
که اگر قرار باشد به جنگ بروم با خود می برم.

حالا دوباره مثل  روزی که یکدیگر را دیدیم خوشبختم
نمی‌دانم جوانم یا پیر
اما سر بی‌آشیانه‌ام کنار سر توست
بر یک بالشت.

#شریف_الموسی
ترجمه:
#آزاده_کامیار
لبخندت،
لبخند آشنایی است

که اگر قرار باشد
به جنگ بروم
با خود می برم.


#شریف_الموسی |فلسطین|

🔘برگردان: #آزاده_کامیار

@asheghanehaye_fatima
سر خسته‌ام را بر دو بالشت می‌گذارم
و به تمام مخلوقات روز التماس می‌کنم
بگذارند بخوابم.
نیمه‌شب است، اما آنجا که تویی باید سحر باشد.
ضربان نبض پرشتاب‌تر از نور سفر می‌کند.
تو بر کدام سو سر گذارده‌ای؟

حس می‌کنم دست راستم
پناه صورت توست؛
لبخندت، لبخند آشنایی‌ست
که اگر قرار باشد به جنگ بروم با خود می‌برم.

حالا دوباره مثل روزی که یکدیگر را دیدیم خوشبختم
نمی‌دانم جوانم یا پیر
اما سر بی‌آشیانه‌ام کنار سر توست
بر یک بالشت.


#شریف_الموسی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



سر خسته‌ام را بر دو بالشت می‌گذارم
و به تمام مخلوقات روز التماس می‌کنم بگذارند بخوابم.
نیمه شب است، اما آنجا که تویی باید سحر باشد.
ضربان نبض پرشتابتر از نور سفر می‌کند.
تو بر کدام سو سر گذارده‌ای؟

حس می‌کنم دست راستم
پناه صورت توست؛
لبخندت، لبخند آشنایی ست
که اگر قرار باشد به جنگ بروم با خود می برم.

حالا دوباره مثل  روزی که یکدیگر را دیدیم خوشبختم
نمی‌دانم جوانم یا پیر
اما سر بی‌آشیانه‌ام کنار سر توست
بر یک بالشت.

#شریف_الموسی
لب‌خندت،
لب‌خند آشنایی است

که اگر قرار باشد
به جنگ بروم
با خود می‌برم.

■●شاعر: #شریف_الموسی | فلسطین |

■●برگردان: #آزاده_کامیار

📸●عکس: "Roberto Penien"

@asheghanehaye_fatima
سر خسته‌ام را بر دو بالش‌ات می‌گذارم
و به تمام مخلوقات روز التماس می‌کنم
بگذارند بخوابم.
نیمه‌شب است، اما آن‌جا که تویی باید سحر باشد.
ضربان نبض پرشتاب‌تر از نور سفر می‌کند.
تو بر کدام سو سر گذارده‌ای؟

حس می‌کنم دست راست‌ام
پناه صورت توست؛
لب‌خندت، لب‌خند آشنایی‌ست
که اگر قرار باشد به جنگ بروم با خود می‌برم.

حالا دوباره مثل روزی که یک‌دیگر را دیدیم خوش‌بخت‌ام
نمی‌دانم جوانم یا پیر
اما سر بی‌آشیانه‌ام کنار سر توست
بر یک بالش‌ات.

■●شاعر: #شریف_الموسی | فلسطین |

■●برگردان: #آزاده_کامیار

@asheghanehaye_fatima