@asheghanehaye_fatima
ﮔﺮﻣﺎ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﺩﺭ ﺗﻌﺎﺩﻝِ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽِ ﻣﻄﻠﻖ
ﺗﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﭘﺎﺭﺳﻨﮓِ ﻫﻢﺳﻨﮕﯽِ ﮐﻔﻪﻫﺎ ﻧﺸﻮﺩ
ﻭ ﺷﺎﻫﯿﻨَﮏِ ﻣﯿﺰﺍﻥ
ﺑﻪ ﻭﺳﻮﺍﺱِ ﺗﻤﺎﻡ
ﻟﺤﻈﺎﺕِ ﺷﺒﺎﺭﻭﺯﯼ ﮐﺎﻣﻞ ﺭﺍ
ﺩﺍﺩﮔﺮﺍﻧﻪ
ﻣﯿﺎﻥِ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﮔﺬﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ
ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ
ﺯﻣﯿﻦِ ﻣﺎﺩﺭ
ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺭﺵ
ﺳَﺒُﮏﭘﺎﯼ
ﺍﺯ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰ
ﻣﯽﮔﺬﺭﺩ.
ﭘﮕﺎﻩ
ﭼﻮﻥ ﭼﺸﻢ ﻣﯽﮔﺸﺎﯾﻢ
ﻋﻄﺮِ ﺷﮑﻮﻓﻪﻫﺎﯼ ﭼﺘﺮِ ﺑﯽﺍﺩﻋﺎﯼ ﻟﯿﻤﻮﯼ ﺗُﺮﺵ
ﯾﻮﺭﺕِ ﻫﻢﺳﺎﯾﮕﺎﻥ ﺭﺍ
ﺑﻪﻧﺎﺯ
ﺑﺎ ﻫﻢ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺩﺭ ﻣﯽﯾﺎﺑﻢ
ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ
ﮐﻪ ﻣﺎﻩ ﻧﯿﺰ
ﺷﺐِ ﺩﻭﺵ
ﻣﯽﺑﺎﯾﺪ
ﺑَﺪﺭِ ﺗﻤﺎﻡ
ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ !
ﮐﻨﺎﺭِ ﺟﻬﺎﻥِ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ
ﺑﻪ ﻣﻮﺭﻣﻮﺭِ ﺍﻏﻮﺍﮔﺮِ ﺑﺮﮐﻪ ﻣﯽﻧﮕﺮﻡ،
ﭼﺸﻢ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻣﯽﻧﻬﻢ
ﻭ ﺑﺮﺍﻧﮕﯿﺨﺘﻪ ﺍﺯ ﺑﻠﻮﻏﯽ ﺭﺧﻮﺗﻨﺎﮎ
ﺑﻪ ﺩﻋﻮﺕِ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖﻧﺎﭘﺬﯾﺮِ ﺁﺏ
ﻣﺤﺘﺎﻃﺎﻧﻪ
ﺑﻪ ﺳﺎﯾﻪﯼ ﺳﻮﺯﺍﻥِ ﺍﻧﺪﺍﻣﺶ
ﺍﻧﮕﺸﺖ
ﻓﺮﻭﻣﯽﺑﺮﻡ .
ﺍﺣﺴﺎﺱِ ﻋﻤﯿﻖِ ﻣﺸﺎﺭﮐﺖ.
۱۰ ﺷﻬﺮﯾﻮﺭِ ۱۳۶۹
#احمد_شاملو.مدایح بی صله
ﮔﺮﻣﺎ ﻭ ﺳﺮﻣﺎ ﺩﺭ ﺗﻌﺎﺩﻝِ ﻣﺤﺾ ﺍﺳﺖ ﻭ
ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﺩﺭ ﺧﺎﻣﻮﺷﯽِ ﻣﻄﻠﻖ
ﺗﺎ ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﭘﺎﺭﺳﻨﮓِ ﻫﻢﺳﻨﮕﯽِ ﮐﻔﻪﻫﺎ ﻧﺸﻮﺩ
ﻭ ﺷﺎﻫﯿﻨَﮏِ ﻣﯿﺰﺍﻥ
ﺑﻪ ﻭﺳﻮﺍﺱِ ﺗﻤﺎﻡ
ﻟﺤﻈﺎﺕِ ﺷﺒﺎﺭﻭﺯﯼ ﮐﺎﻣﻞ ﺭﺍ
ﺩﺍﺩﮔﺮﺍﻧﻪ
ﻣﯿﺎﻥِ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺒﯽ ﮐﻪ ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﮔﺬﺭ ﺍﺳﺖ ﻭ ﯾﮑﯽ ﺩﺭ ﺭﺍﻩ
ﺗﻘﺴﯿﻢ ﮐﻨﺪ
ﻭ ﺍﮐﻨﻮﻥ
ﺯﻣﯿﻦِ ﻣﺎﺩﺭ
ﺩﺭ ﻣﺪﺍﺭﺵ
ﺳَﺒُﮏﭘﺎﯼ
ﺍﺯ ﺩﺭﻭﺍﺯﻩﯼ ﭘﺎﯾﯿﺰ
ﻣﯽﮔﺬﺭﺩ.
ﭘﮕﺎﻩ
ﭼﻮﻥ ﭼﺸﻢ ﻣﯽﮔﺸﺎﯾﻢ
ﻋﻄﺮِ ﺷﮑﻮﻓﻪﻫﺎﯼ ﭼﺘﺮِ ﺑﯽﺍﺩﻋﺎﯼ ﻟﯿﻤﻮﯼ ﺗُﺮﺵ
ﯾﻮﺭﺕِ ﻫﻢﺳﺎﯾﮕﺎﻥ ﺭﺍ
ﺑﻪﻧﺎﺯ
ﺑﺎ ﻫﻢ ﭘﯿﻮﺳﺘﻪ ﺍﺳﺖ .
ﺁﻧﮕﺎﻩ ﺩﺭ ﻣﯽﯾﺎﺑﻢ
ﺑﻪ ﯾﻘﯿﻦ
ﮐﻪ ﻣﺎﻩ ﻧﯿﺰ
ﺷﺐِ ﺩﻭﺵ
ﻣﯽﺑﺎﯾﺪ
ﺑَﺪﺭِ ﺗﻤﺎﻡ
ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ !
ﮐﻨﺎﺭِ ﺟﻬﺎﻥِ ﻣﻬﺮﺑﺎﻥ
ﺑﻪ ﻣﻮﺭﻣﻮﺭِ ﺍﻏﻮﺍﮔﺮِ ﺑﺮﮐﻪ ﻣﯽﻧﮕﺮﻡ،
ﭼﺸﻢ ﺑﺮ ﻫﻢ ﻣﯽﻧﻬﻢ
ﻭ ﺑﺮﺍﻧﮕﯿﺨﺘﻪ ﺍﺯ ﺑﻠﻮﻏﯽ ﺭﺧﻮﺗﻨﺎﮎ
ﺑﻪ ﺩﻋﻮﺕِ ﻣﻘﺎﻭﻣﺖﻧﺎﭘﺬﯾﺮِ ﺁﺏ
ﻣﺤﺘﺎﻃﺎﻧﻪ
ﺑﻪ ﺳﺎﯾﻪﯼ ﺳﻮﺯﺍﻥِ ﺍﻧﺪﺍﻣﺶ
ﺍﻧﮕﺸﺖ
ﻓﺮﻭﻣﯽﺑﺮﻡ .
ﺍﺣﺴﺎﺱِ ﻋﻤﯿﻖِ ﻣﺸﺎﺭﮐﺖ.
۱۰ ﺷﻬﺮﯾﻮﺭِ ۱۳۶۹
#احمد_شاملو.مدایح بی صله
دلم
مسافر خواب آلود
در آن اتاق خیال اندود
چو روح کهنه ی سرگردان
هنوز می پلکد حیران
به جست و جوی کسی شاید
که از کنار تو می آید..
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
مسافر خواب آلود
در آن اتاق خیال اندود
چو روح کهنه ی سرگردان
هنوز می پلکد حیران
به جست و جوی کسی شاید
که از کنار تو می آید..
#حسین_منزوی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
ترس یعنی
باران بیاید
من و تو زیر یک چتر باشیم!
من با تو حرف بزنم
تو نگاهم کنی
بعد، باران که بایستد
تو را از آغوشم شسته باشد!
ترس یعنی
تو فقط خیال باشی!
#شیما_سبحانی
ترس یعنی
باران بیاید
من و تو زیر یک چتر باشیم!
من با تو حرف بزنم
تو نگاهم کنی
بعد، باران که بایستد
تو را از آغوشم شسته باشد!
ترس یعنی
تو فقط خیال باشی!
#شیما_سبحانی
@asheghanehaye_fatima
می فهمی؟
نه نمی فهمی
نمی فهمی من تا کجا غمگینم .
هیچ کس نمیفهمد آدم تا کجای اش غمگین است
آدم پیت حلبی که نیست
خطی بکشد روی دنده ی سومش و بگوید :
تا اینجا غمگینم
یا خط بکشد روی خرخره اش و بگوید
من تا اینجا عاشق بودم که این طوری شد .
روزی تا خرخره عاشق بودم
تا فرق سرم
منی که حالا حوصله ی دوست داشتن خودم را هم ندارم
و هر دوست داشته شدنی
تنها کسری از مرا نشانه گرفته
یک چهارم
یک پنجم...
#رویا_شاه_حسین_زاده
می فهمی؟
نه نمی فهمی
نمی فهمی من تا کجا غمگینم .
هیچ کس نمیفهمد آدم تا کجای اش غمگین است
آدم پیت حلبی که نیست
خطی بکشد روی دنده ی سومش و بگوید :
تا اینجا غمگینم
یا خط بکشد روی خرخره اش و بگوید
من تا اینجا عاشق بودم که این طوری شد .
روزی تا خرخره عاشق بودم
تا فرق سرم
منی که حالا حوصله ی دوست داشتن خودم را هم ندارم
و هر دوست داشته شدنی
تنها کسری از مرا نشانه گرفته
یک چهارم
یک پنجم...
#رویا_شاه_حسین_زاده
@asheghanehaye_fatima
گفت "اینا چیه میخونی و مینویسی... محبوبم، عزیزم، جانم..."
گفتم "مرتضی...! اینارو بهش میگن شعر... تو چه میفهمی آخه..."
سرشو تکون داد و گفت "حالا واسه کی می نویسی؟!" گفتم "یار دیگه... یاااااااار"
گفت "من یه بیت بلدم فقط، اونو همیشه واسه "سُمی" میخونم..." گفتم " چی هست حالا!"
گفت " اون هست که میگه 《من از عهد آدم تو را دوست دارم. از آغاز عالم تو را دوست دارم》"
بعد با یه قیافه ی حق به جانب برگشت سمت من و گفت " مگه قیصر شعرم میگفت... ولی نه! اون فامیلیش امین پور نبود"
پشتی رو پرت کردم سمتش... خندید... داد زد... "سمی...بیا که قیصرتو کشتن..."
تو دلم گفتم خوبه که بقیه ی شعرو بلد نیست... اونجاش هست که میگه...《به اندازهی غم تو را دوست دارم...》
#مرتضی_دلم_برات_تنگ_شده_یکاری_کن_بیام_پیشت_دادا
گفت "اینا چیه میخونی و مینویسی... محبوبم، عزیزم، جانم..."
گفتم "مرتضی...! اینارو بهش میگن شعر... تو چه میفهمی آخه..."
سرشو تکون داد و گفت "حالا واسه کی می نویسی؟!" گفتم "یار دیگه... یاااااااار"
گفت "من یه بیت بلدم فقط، اونو همیشه واسه "سُمی" میخونم..." گفتم " چی هست حالا!"
گفت " اون هست که میگه 《من از عهد آدم تو را دوست دارم. از آغاز عالم تو را دوست دارم》"
بعد با یه قیافه ی حق به جانب برگشت سمت من و گفت " مگه قیصر شعرم میگفت... ولی نه! اون فامیلیش امین پور نبود"
پشتی رو پرت کردم سمتش... خندید... داد زد... "سمی...بیا که قیصرتو کشتن..."
تو دلم گفتم خوبه که بقیه ی شعرو بلد نیست... اونجاش هست که میگه...《به اندازهی غم تو را دوست دارم...》
#مرتضی_دلم_برات_تنگ_شده_یکاری_کن_بیام_پیشت_دادا
@asheghanehaye_fatima
در این ساعت شلوغ زندگی
در این انبوه رفت و آمدهای
پی در پی
در این سرعت بی درنگ ثانیه ها
تو
یک مکث عاشقانه ای ...
#نیلوفر_ثانی
در این ساعت شلوغ زندگی
در این انبوه رفت و آمدهای
پی در پی
در این سرعت بی درنگ ثانیه ها
تو
یک مکث عاشقانه ای ...
#نیلوفر_ثانی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دانشجویان اروپایی واقعه کربلا را به صورت سه بعدی طراحی کردند, واکنش مردم پس از دیدن فیلم سه بعدی را ببینید.
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
چیزی
از تو در من جامانده؛
چیزی بزرگ
شبیه یک مشت گره شده ،
شبیه یک دل ،
میدانم
روزی دوباره
برای پس گرفتنش خواهی آمد؛
و اینبار
دستانت را رها نخواهم کرد !
دلت را
به قیمت جانم
نگاه داشته ام......؛
#نادر_باقری
چیزی
از تو در من جامانده؛
چیزی بزرگ
شبیه یک مشت گره شده ،
شبیه یک دل ،
میدانم
روزی دوباره
برای پس گرفتنش خواهی آمد؛
و اینبار
دستانت را رها نخواهم کرد !
دلت را
به قیمت جانم
نگاه داشته ام......؛
#نادر_باقری
@asheghanehaye_fatima
بعد از تو ما مثل بنفشهها زندگی کردیم
ناچار بودیم
به درخت ها فکر کنیم
و زندگی کنار پنجره بود
کنار آستین کتم
زندگی در یک قدمی بود
به خاطر تو خشمم را در بهار پنهان کردم
دستم را به نردهها گرفتم
و از هیاهو دست کشیدم
زانو زدم
و سرم را چون دهان عطری باز کردم
#غلامرضا_بروسان
بعد از تو ما مثل بنفشهها زندگی کردیم
ناچار بودیم
به درخت ها فکر کنیم
و زندگی کنار پنجره بود
کنار آستین کتم
زندگی در یک قدمی بود
به خاطر تو خشمم را در بهار پنهان کردم
دستم را به نردهها گرفتم
و از هیاهو دست کشیدم
زانو زدم
و سرم را چون دهان عطری باز کردم
#غلامرضا_بروسان
همه زیبایی پائیز این است که در وقت آن بادهای پُر سوز، گوله بشیم در آغوش کسیکه دوستش داریم
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
#دیالوگ
+ چرا آدما گریه میکنن؟
- تو نمیدونی؟ تو هیچوقت گریه نکردی؟
+ فقط یه بار، خیلی وقت پیش.
- مردم به دلایل مختلفی گریه میکنن
وقتی کسی میمیره ، وقتی تنها میشن
وقتی که دیگه تحمل ندارن.
+ تحملِ چی ؟
- تحملِ زندگی کردن!
فیلمکوتاه #درباره_از
#دیالوگ
+ چرا آدما گریه میکنن؟
- تو نمیدونی؟ تو هیچوقت گریه نکردی؟
+ فقط یه بار، خیلی وقت پیش.
- مردم به دلایل مختلفی گریه میکنن
وقتی کسی میمیره ، وقتی تنها میشن
وقتی که دیگه تحمل ندارن.
+ تحملِ چی ؟
- تحملِ زندگی کردن!
فیلمکوتاه #درباره_از
@asheghanehaye_fatima
من
پاره پاره های تو را جمع خواهم کرد
و خود در تو خواهم خفت
و تو در من خواهی رویید
تو در خون من
سبز خواهی شد
و من می ایستم
بر تو باران خواهد بارید
برتو از دو دیده ی ابری من
باران خواهد بارید.
چه درازنای بی پایانی دارد این فصل
اما من پایداری خواهم کرد
تا تو چون صنوبری بالا شوی
و من تا وقت مرگ
نزد تو خواهم ماند
تا ... تابوت ام را از تو بتراشند...
■ #شیرکو_بیکس
■ترجمه:محمدرئوف مرادی
من
پاره پاره های تو را جمع خواهم کرد
و خود در تو خواهم خفت
و تو در من خواهی رویید
تو در خون من
سبز خواهی شد
و من می ایستم
بر تو باران خواهد بارید
برتو از دو دیده ی ابری من
باران خواهد بارید.
چه درازنای بی پایانی دارد این فصل
اما من پایداری خواهم کرد
تا تو چون صنوبری بالا شوی
و من تا وقت مرگ
نزد تو خواهم ماند
تا ... تابوت ام را از تو بتراشند...
■ #شیرکو_بیکس
■ترجمه:محمدرئوف مرادی
@asheghanehaye_fatima
ﻧﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﻤﯿﺮﯾﻢ، ﻧﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ .ﻧﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﻧﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﻨﯿﻢ .
ﺑﻪ ﺗﻨﮕﻨﺎﯼ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩﺍﯾﻢ ..!
#ژان_پل_ﺳﺎﺭﺗﺮ
ﮔﻮﺷﻪ ﻧﺸﯿﻨﺎﻥ ﺁﻟﺖﻭﻧﺎ
برگردان : ابولحسن نجفی
ﻧﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺑﻤﯿﺮﯾﻢ، ﻧﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﻢ .ﻧﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺑﺒﯿﻨﯿﻢ ﻧﻪ ﻣﯽﺗﻮﺍﻧﯿﻢ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﻨﯿﻢ .
ﺑﻪ ﺗﻨﮕﻨﺎﯼ ﻋﺠﯿﺒﯽ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩﺍﯾﻢ ..!
#ژان_پل_ﺳﺎﺭﺗﺮ
ﮔﻮﺷﻪ ﻧﺸﯿﻨﺎﻥ ﺁﻟﺖﻭﻧﺎ
برگردان : ابولحسن نجفی
@asheghanehaye_fatima
گویی بیمصرفترین موجودِ روی زمین هستم. هر عاملِ بازدارندهای که تا بحال مرا در جای خود نگهداشته است، در حالِ فرو ریختن بنظرم میرسد. با نااُمیدی محض و خشم، نه چندانِ علیهِ محیطِ اطرافم، یا علیهِ سرنوشتم و علیهِ آنچه بالای سرِ ماست، بلکه منحصراً و شدیداً علیهِ خودم، علیهِ خودم #تنها ، در اطرافم چرخ میزنم.
#فرانتس_کافکا
#نامه_به_فلیسه
گویی بیمصرفترین موجودِ روی زمین هستم. هر عاملِ بازدارندهای که تا بحال مرا در جای خود نگهداشته است، در حالِ فرو ریختن بنظرم میرسد. با نااُمیدی محض و خشم، نه چندانِ علیهِ محیطِ اطرافم، یا علیهِ سرنوشتم و علیهِ آنچه بالای سرِ ماست، بلکه منحصراً و شدیداً علیهِ خودم، علیهِ خودم #تنها ، در اطرافم چرخ میزنم.
#فرانتس_کافکا
#نامه_به_فلیسه
@asheghanehaye_fatima
در من گورستانیست
پراز نیمه های مرده ام
آخرین نیمه ام
زنیست با موهای سیاه بلند ...
#هستی_دارایی
در من گورستانیست
پراز نیمه های مرده ام
آخرین نیمه ام
زنیست با موهای سیاه بلند ...
#هستی_دارایی
@asheghanehaye_fatima
گفت و گو
الف: آیا من بیمار بوده ام ؟ بهبود یافته ام؟ چه کسی مرا درمان کرد؟ چگونه اینهمه را فراموش کرده ام؟
ب: خوب، حالا میفهمم که بهبود یافته ای، زیرا آنکس که فراموش کرد بهبود یافت!
#نيچه
گفت و گو
الف: آیا من بیمار بوده ام ؟ بهبود یافته ام؟ چه کسی مرا درمان کرد؟ چگونه اینهمه را فراموش کرده ام؟
ب: خوب، حالا میفهمم که بهبود یافته ای، زیرا آنکس که فراموش کرد بهبود یافت!
#نيچه
@asheghanehaye_fatima
مثل یک دایره به مرکز تو، شده بودی تمام دنیایم
دور تو بی درنگ می گشتم، با تمام اگر و امایم
من پر از استرس پر از ابهام، من شبیه گریز از مرکز
از تو می رفتم و نمیرفتم ، با دلم نه اگر چه با پایم...
بین ما هر چه بود زیبا بود، ازدحام قشنگ رویا بود
اشتیاق تو بود و شرم من، باورم شد نجیب و زیبایم
گفته بودم ولی نفهمیدی، لال بودم ولی نترسیدم
سی و دو حرف مطمئن بودی در من و لکنت الفبایم
بغض کردی و دفتر آوردی، واژه واژه زبان من وا شد
گریه در گریه شعر می گفتی با غزل های بی محابایم
شانه ی سر پناه ممنوعی سهم من از گناه و خواهش بود
می نشستی کنار هر سطرم، مثل یک گل بروی موهایم
تو پرنده تو قاصدک تو باد... رفتنی بودی از همان اول
با خیال تو اشک می ریزم، ابر...باران...تگرگ...دریایم
#عفت_کاظمی
مثل یک دایره به مرکز تو، شده بودی تمام دنیایم
دور تو بی درنگ می گشتم، با تمام اگر و امایم
من پر از استرس پر از ابهام، من شبیه گریز از مرکز
از تو می رفتم و نمیرفتم ، با دلم نه اگر چه با پایم...
بین ما هر چه بود زیبا بود، ازدحام قشنگ رویا بود
اشتیاق تو بود و شرم من، باورم شد نجیب و زیبایم
گفته بودم ولی نفهمیدی، لال بودم ولی نترسیدم
سی و دو حرف مطمئن بودی در من و لکنت الفبایم
بغض کردی و دفتر آوردی، واژه واژه زبان من وا شد
گریه در گریه شعر می گفتی با غزل های بی محابایم
شانه ی سر پناه ممنوعی سهم من از گناه و خواهش بود
می نشستی کنار هر سطرم، مثل یک گل بروی موهایم
تو پرنده تو قاصدک تو باد... رفتنی بودی از همان اول
با خیال تو اشک می ریزم، ابر...باران...تگرگ...دریایم
#عفت_کاظمی