عاشقانه های فاطیما
820 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima


«عشق»

گاه چون ماری در دل می خزد
و زهر خود را آرام در آن می ریزد،
گاه یک روز تمام چون کبوتری
بر هره ٔ پنجره ات کز می کند
و خرده نان می چیند.

گاه از درون گلی خواب آلود بیرون می جهد
وچون یخ نمی بر گلبرگ آن می درخشد،
و گاه حیله گرانه تو را
از هر آنچه شاد است و آرام
دور می کند.

گاه در آرشهٔ ویولونی می نشیند
و در نغمهٔ غمگین آن هق هق می کند،
وگاه زمانی که حتی نمی خواهی باورش کنی
در لبخند یک نفر جا خوش می کند.

#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه 🇷🇺

کتاب:
#خاطره_ای_در_درونم_است

ترجمه:
#احمد_پوری
@asheghanehaye_fatima


ديروز از صبح چشم انتظار تو بودم.
می گفتند: نمی آيد!
چنين می پنداشتند

امروز آمدی،
پايان روز عبوس،
روزی به رنگ سرب،
و چشم انداز و شاخه ها
در تسخير قطره های آب،
و من،
بی نياز به تن پوش

واژه که تسکين نمی دهد،
دستمال که اشک را نمی زدايد .


#آرسنی_تارکوفسکی
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#بابک_احمدی
@asheghanehaye_fatima

قفل بر در نبسته‌ ام
شمع روشن نکرده‌ام
و تو مي‌داني خسته‌تر از آنم
که به خواب فکر کنم
دشتها را تماشا مي‌کنم
که در تَشِ تيره شامگاهي شب مي‌شوند
من مست صداي توام
صداي تو که در اينجا پژواک مي‌يابد
فقدان ، بار سنگيني است بر دوش
و زندگي دوزخي است نفرين شده
پيش از اين چه سخت باور داشتم
تو بازمي‌گردي


#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#آزاده_کامیار
@asheghanehaye_fatima


گریستم ، اشک تنها تسلی بخش من
و لب فرو بستم، بی هیچ شکوه ای
روحم غرق در سیاهی اندوه
و پنهان در ژرفنای شادمانی تلخ خود
مرا بر رویای رفته ی زندگانیم دریغی نیست
فنا شو در تاریکی، ای روح عریان!
که من ،تنها به تاوان عشق خویش می اندیشم
پس بگذار بمیرم اما عاشق بمیرم!


#الکساندر_پوشکین
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه :
#مستانه_پورمقدم
با مرگِ هر انسانی
نخستین برف
نخستین بوسه
وَ نخستین دعوا هم می میرند؛
آدم ها نمی میرند
دنیاها در آنها می میرند.

#یوگنی_یوفتوشنکو
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#عباس_مخبر

@asheghanehaye_fatima
دست‌ تان را بدهید!
این قفسه‌ ی سینه است
گوش کنید
دیگر تپشی در آن نیست
همه آه است.

#ولادیمیر_مایاکوفسکی
#شاعر_روسیه 🇷🇺
ترجمه: #حسن_گلمحمدی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




...قدمم
مسافت را
در کوچه ها
لگد مال می کند
جهنم درونم را
اما
چاره چیست؟

#ولادیمیر_مایاکوفسکی
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#مدیا_کاشیگر 🌱
@asheghanehaye_fatima




...صدای نام تو
سنگی‌ست که به دریاچه‌ی آرام پرتاب می‌شود
نام تو
صدای آرام سم‌ضربه‌هایی‌ست در شب
روی شقیقه‌ی من ، نام تو 
شلیک سریع تفنگی مسلح شده است

نام تو  غیرممکن 
بوسه‌ای روی چشم‌هایم
سردی پلک‌های بسته است
نام تو بوسه‌ی برف
جرعه‌ی آبی آب چشمه‌ای خنک
خواب با نام تو  عمیق می‌شود

#مارینا_تسوتایوا
#شاعر_روسیه
ترجمه :
#سینا_کمال_آبادی
...قلب مشتعلم را
با ملایمت
خاموش کنید
خودم
برایتان
اب خواهم آورد.

#ولادیمیر_مایاکوفسکی
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#مدیا_کاشیگر


@asheghanehsye_fatima
@asheghanehaye_fatima




تو بس بیش از آنکه مرگ
بخواهد درباره ات چیزی بیاموزد
یا جرات کند که چیزی درباره ات فاش سازد می دانستی .

شاید این
به جای قدیمی و تاریک بماند
بی هیچ کبریتی برای افروختن
جایی که هر واژه آزمون قفل است .

زیرا این سقف
گوشت
کل ناپیدایی جان درنگی را
در خود می پذیرد .

در آسمان
با آواز دروغین بادنما
به صدا در می آید ناقوست
این ساعت شماطه دار دائمی .

#جوزف_برادسکی
#شاعر_روسیه🇷🇺(لنینگراد)
ترجمه : #محمد_مختاری
کتاب : #زاده_اضطراب_جهان
...قلب مشتعلم را
با ملایمت خاموش ڪنید
خودم برایتان
آب خواهم آورد.

#ولادیمیر_مایاڪوفسڪی
#شاعر_روسیه🇷🇺
ترجمه: #مدیا_ڪاشیگر

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



شب هنگام زمانی که در انتظار او هستم
زندگی گویی از مویی آویزان است
در برابر این میهمان عزیز فلوت در دست
افتخار چیست؟ جوانی چیست، آزادی چیست؟
و او فرا می رسد، نقاب از چهره کنار می زند
و خیره در من می نگرد
می پرسم از او" تو بودی دوزخ را در گوش دانته خواندی؟"
و او پاسخ می دهد:

" من بودم"


#آنا_آخماتووا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#آزاده_کامیار🌱
@asheghanehaye_fatima

آنقدر سنگباران شده‌ام
که دیگر از سنگ نمی‌ترسم
این سنگ‌ها از چاله‌ی من برجی بلند ساخته‌اند
بلند در میان درختان بلند
سپاس از شما ای معماران
پریشانی و اندوه را نای عبور از میان این سنگ‌ها نیست
اینجا آفتاب زودتر بر من طلوع می‌کند
و آخرین نورهای سرخوش خورشید
دیرتر غروب می‌کنند
گاهی از پنجره‌ی اتاقم
نسیم شمالی به درون پرواز می‌کند
کبوتری از دستان من دانه می‌چیند
صفحات ناتمام مرا نیز
دست‌ گندم‌گون الهه‌ی شعر،
این دست آرام آسمانی تمام خواهد کرد.


#آنا_آخماتووا
#انزوا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#آزاده_کامیار🌱
@asheghanehaye_fatima



من و تو جفت همیم، مثل دست راست
در دست چپ
من و تو یکی‌هستیم، گرم مثل بال راست
بر بال چپ
بعد ناگهان گردبادی وزیدن می‌گیرد
و بین ما باقی نمی‌گذارد هیچ
جز حفره‌ای بزرگ
مثل دهانه کوه‌های ماه .
 
#مارینا_تسوتایوا
#شاعر_روسیه
ترجمه:
#آزاده_کامیار🌱