عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.51K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




همه چیز
میتوانست بر عکس باشد!
مثلا
بجای جای خالیت
همه جا پر بود از بودنت...
به جای دلتنگی
دلم پر از تو بود...
همه ات را من داشتم،
خودم تنهای تنها...
دیگر نگرانی معنا نداشت!
حسادت هم رنگ می باخت ...
میدانستم جایت امن است
قرار نیست برای داشتنت با کسی شریک باشم...!
آنقدر در خودم قایمت میکردم تا یکی شویم.
میشدم منی پر از تو...!
میشدی من...
میشدم تو!

#ندا_عبدی
@asheghanehaye_fatima




به نظرم تو دنیا هیچی بیشتر از بلاتکلیفی آزاردهنده نیست...
مثلا ندونی
باید ناراحت باشی
یا خوشحال
ندونی باید صبر کنی یا بری
ندونی برمیگرده
یا واقعا رفته...
بلاتکلیفم...
وسط برزخِ بودن و نبودنت...
داشتن و نداشتنت...
خواستن و نخواستنت...
از آدمایی که یهو ول میکنن
میرن خوشم نمیاد
اونا میرن
تو میمونی و
یه دنیا دلتنگی
یه عالمه خاطره که نمیدونی باهاشون چیکار کنی
تو میمونی
و یه دل که گیر کرده
بین آدمی که دوسش داشتی و
آدمی که ازش متنفری...
بلاتکلیفی ترسناکه!
غم انگیزه!
دردناکه
آدم همش میترسه
مدیون دلش بشه!
اومدیم
و من فراموشت کردم،
بعدا اگه یهو برگشتی
اون وقت چیکار کنیم؟!
میدونم...
تو داری راحت زندگیتو میکنی...
این منم که دارم
با خودم می جنگم!
اما نذار پایان این داستان باز بمونه...
تو دنیا هیچی بیشتر از بلاتکلیفی آزار دهنده نیست...
حداقل برگرد
خداحافظی کنیم...

#اهورا_فروزان
@asheghanehaye_fatima



خيانت تنها اين نيست كه
شب را با ديگری بگذرانی ...

خيانت ميتواند
دروغ دوست داشتن باشد !

خيانت تنها اين نيست كه
دستت را
در خفا در دست ديگری بگذاری ...

خيانت ميتواند جاری كردن اشك
بر ديدگان معصومي باشد!

🖊 #شکسپیر
از این همه پریشانی
دلگیر که نه!
خسته‌ام...
پریشانی تنها به موهای تو می‌آید
نه قلب من...

#فاطمه_خرازی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



یک روز به همه چیز عادت میکنم ..
به صندلی تکیه میدهم .. تصنیفِ
"نبسته کس ب من دل، نبسته ام به کس دل"
همایون را بلند میکنم و شروع میکنم به آرام آرام زمزمه کردنش و..
یک مرتبه ساکت میشوم..

"نبسته ام به کس دل" ..

_به کسی دل نبسته بودم؟

..."نبسته کس به من دل"
"چو تخت پاره بر موج"
"رها رها رها من" ....

رها بودم .. از همه چیز.. اما...دل بسته ..
چشمانم را می بندم و به زمرمه کردن ادامه می دهم .. فکر های اشفته را رها می کنم ..
من رها بودم..دیگر چ فرقی می کرد که در گذشته ها، دل بسته بودم یا نه..
یک روز که درحال نوشتن یک عاشقانه ی آرامم، یک مرتبه در ذهنم، به یک اسم آشنا می رسم .. به یک حس، که چندان هم غریب نیس!
چشمانم را می بندم و فکر می کنم .. این اسم را کجا شنیده ام؟ یادم نمی اید .. کلافه می شوم .. همیشه کم حافظه بودم .. قلم را برمی دارم .. به نوشتنم ادامه می دهم..
"چشمان او کلید واژه ی تمام کلمات من است..."

یک روز در یکی از خیابان های شهر، مشغول قدم زدن میشوم .. هوا گرم است و آفتاب ، صورت مرا نشانه گرفته..
همانطور که با ناسزا گفتن ، زیپِ کیفم را برای پیدا کردنِ عینکِ افتابی باز می کنم ، یک مرتبه، دستم به یک شی کوچک می خورد .. بر می دارمش .. دفترچه ام! .. این همان دفترچه ای بود ک اسمش را گذاشته بودم : "همدم لحظه ها" .. همان که خط به خَطَش را از بَرَم ..چقد دنبالش گشتم و پیدایش نکردم .. سرم گیج می رود .. یک آن همه چیز از مقابل چشمانم می گذرد ..
افتاب ، خاطرات مرا نشانه گرفته است ..

روزی میرسد که همه ی اتفاقات گذشته را مرور میکنم و عادت کردن می شود بی معنی ترین فعل دنیا!
روزی می رسد که خودم را گول می زنم .. به خرید می روم، قهوه را با یک عالمه شکر می نوشم، می خندم ،زندگی می کنم و به زندگی کردن ادامه می دهم!
روزی می رسد ، که خودم را به خاطر دفترچه های پر از نوشته، همایون شجریان را به خاطر تصنیفَش، و تو را به خاطر بی رحمیت، نفرین می کنم ..
روزی می رسد که خاطراتت ، اسمت ، نگاهت و تمام تو را به یاد خواهم اورد ..
یک روز می فهمم که "نبودت" در هیچ زمانی برایم عادت نمی شود ..
بی شک
یک روز به اشتباهم ..
به این که در تمام این سال ها
به "دل مردگی" عادت کرده ام ..
نه به همه چیز
پی می برم!

#رقیه_رستمی
چه آرزوها
که داشتم من
و دیگر ندارم ...


#مهدی_اخوان_ثالث

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
🔻
یخورده تو آسمون حرکات
آکروباتیک از خودم به نمایش گذاشتم
بعد قیافه عقابا رو گرفتم،
مث سیمرغ پیچیدم رفتم بالا
فوت کردم مثلا آتیش بیاد،
خلاصه هر اطواری که شد درآوردم
یهو دیدم کُت قشنگه صدا میزنه :
" + عزیزم، شما همیشه انقد #دیوونه ای
گفتم نه ، الان جو پرواز گرفتتم ..
دارم از شور به در میکنم
گف پاشو .، پاشو جم کن بساطتتو باید بریم ..

+ هیچی خلاصه ..
دیدن جنبه ندارم ، #بالامو ازم گرفتن .

#چهرازی
@asheghanehaye_fatima



از دلتنگی می‌میرم
در آتش می‌میرم
بر سر دار می‌میرم
با گلوی بریده می‌میرم
اما نخواهم گفت
زمانِ عشق من و تو به سر رسیده است
که مرگ
به عشق ما راه ندارد

«محمود درویش»
ترجمه:اسماء خواجه زاده

#محمود_درویش
@asheghanehaye_fatima



سخن با تو می گویم
تا کلام تو را بهتر بشنوم
کلام تو را می شنوم
تا به درک خود یقین یابم

تو لبخند می زنی که مرا تسخیر کنی
تو لبخند می زنی
و چشم من به جهان باز می شود

تو را در آغوش می گیرم
تا زندگی کنم
زندگی می کنیم
تا هر چه هست به کام ما باشد

تو را ترک می کنم
تا به یاد هم باشیم
از هم جدا می شویم
تا دوباره به هم برسم.

«پل الوار »
ترجمه: محمد رضا پارسایار

#پل_الوار
@asheghanebaye_fatima




هر آنچه را که به سختی
در دست هایت نگاه داشته ای
هر آنچه را که به سختی
به آن عشق می ورزی
هر آنچه را که اکنون به سختی
از آن توست
رها کن ای مونس من
تا به راستی از آن تو باشد ...

«یانیس ریتسوس»
باد اگر بودم
از میان گندم زار ها و چنارها
از میان شاخ و برگ ها و چمن زارها ..،
سراغ موهایت می رفتم
سراغِ دامنت ،
روســرے ات ..،
چـــــــــادرِ گـلـدارت .

#پوریا_نبی_پور
#نامه_هايي_براي_حنا
@asheghanehaye_fatima


#عاشقانه

دﻭﺗﺎ ﺩﺳﺘﺎﺷﻮ ﻣﺸﺖ ﮐﺮﺩ ﺟﻠﻮﻡ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ:
ﺍﮔﻪ ﺑﮕﯽ گل ﮐﺪﻭﻣﻪ ﻣﯿﻤﻮﻧﻢ..!

ﭼﻪ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﺳﺨﺘﯽ ﺑﻮﺩ...
ﺗﺮﺱ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﻧﺶ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩﻣﻮ ﻓﺮﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ...

ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻧﺪﺍﺩﻧﺶ ﻣﺤﮑﻢ ﺯﺩﻡ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﭼﭙﺶ..!
ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﮔﻠﻪ...

ﺩﺳﺘﺸﻮ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩ...
گل بود 😃

ﺍﺷﮑﺎﻡ ﺟﺎﺭﯼ ﺷﺪ ﺭﻭﯼ ﮔﻮﻧﻪ ﻫﺎﻡ...
ﺣﻮﺍﺳﺶ ﻧﺒﻮﺩ، ولی ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﺍﺷﮑﺎﻣﻮ ﭘﺎﮎ ﮐﺮﺩ...
ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ تو ﺩﺳﺖ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻫﻢ گل بود..!

آنکه تو را میخواهد...
به هر بهانه ای میماند..!

#حسین_پناهی
#افلاطون میگوید؛

اگر با دلت ،
چیزی یا كسی را دوست داری ؛
زیاد جدی نگیر ،
زیرا كار دل دوست داشتن است،
همانند چشم ، كه كارش دیدن است .
اما !
اگر روزی
با عقلت كسی را دوست داشتی ؛
اگرعقلت عاشق شد ،
بدان كه چیزی را تجربه میكنی ؛
كه اسمش عشق است..


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



رگ های خالی ... قلب خالی ... خالیِ لبریز
با خاطراتی کهنه از ته مانده ی هر چیز

عشقی که زیرِ پوست داغ تنت مرده
که در تعفن هی ورم کرده ... ترک خورده

خونابه پاشیده به دنیات و نمی فهمی
این عشق مسموم است ، اما تو نمی فهمی

چسبیده ای به لاشه ی گندیده اش که چی؟
دائم به خود از درد توی گریه می پیچی

می پیچم از این خواب در رگ های تو با درد
که خاطراتم توی مغزِ تو ورم می کرد

که حجم آماسیده ای از هق هق ات بودم
در تو عفونت کردم اما ... عاشقت بودم

پاشیدم از قلب تو در دیوانگی ... در خون
این غده ی بدخیم را از خود بکش بیرون

گم کن تنِ خالیِ خود را توی آغوشی
که پر کند آهسته مغزت را فراموشی

این عشق چیزی جز سقوطِ در سیاهی نیست
من را بکش در خود ... که غیر از مرگ راهی نیست ...


#الهام_میزبان
خدا کند به کسی چون خودت دچار شوی

که بی قرار نباشد، که بی قرار شوی ...

#سید_محمد_حسینی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima





تو رفتی و سفرِ روزهای بعد از تو/ هزار پله‌ی تاریکِ رو به پایین بود
هزار خاطره‌ات را بدون من بردی/در این سفر چمدانت چقدر سنگین بود
.
و رفت خاطره‌‌ی عشقِ بی اجازه‌ی من/ و پله پله پی‌اش رفت خون تازه‌ی من
و شب که گوشه‌ی در خشک شد جنازه‌ی من/ فضای خانه پر از خنده‌ی شیاطین بود
.
مسافری که تمام وسائلش را برد/ و خرده ریزه‌ی جامانده‌ی دلش را برد
جزیره‌ای که سحر اشک ساحلش را برد/ همان فرشته که دردش بدون تسکین بود...
.
تو از من از تو من از من...چقدر بد شده بود/ و ذهن خانه پر از نه! نمی‌شود! شده بود
زنی در آینه از یک جنازه رد شده بود/ زنی در آینه در انتظار ماشین بود...

پس از توخانه سراسر تبِ سکوت گرفت/ تمام پنجره را تار عنکبوت گرفت
و روح مرده‌ی من دست بر قنوت گرفت/ که رفتن تو برایش شبیه نفرین بود
.
:عجیب نیست که من مرده‌ام در این خانه/ نرفته‌ای تو چرا پس هنوز؟ دیوانه!
چرا صدات می‌آید از آشپزخانه؟ چقدر چاییِ صبحانه‌ی تو شیرین بود!
.
چقدر ساعتِ شومِ بدون تنظیمی‌ست! سکوت می‌کنم و می‌روی...چه تصمیمی‌ست؟!
چقدر زود ورق خورد...این چه تقویمی‌ست...به من بگو که قرار کدام ما این بود؟
.
پس از تو شاعر تو مثل کارگردانی/ شده‌ست عاشقت اما خودت نمی‌دانی
سکوت کردم و رفتی ولی تو می‌مانی! سکانس رفتنت اصلاً برای تمرین بود...
.
چه ناگزیر رسیدی چه ناگهان رفتی/چه زود دور شدی تا ته زمان رفتی
چه زود خانمِ بازیگرِ جوان! رفتی/ چقدر آخر این فیلمنامه غمگین بود...

#محمدسعید_میرزائی
@asheghanehay_fatima



سرنوشت من و تو هم این بود
گریه با یک دروغ تکراری
من تعهّد به دیگری دارم
تو تعلّق به دیگری داری


#علی_اکبر_یاغی_تبار
.
هیچ زنی احــمق نیست !
همیشه نمیشه زنها رو با پول شاد کرد
با ارزشترین هدیه که میشه به یک زن داد ؛
تـوجـّه است
توجّهی مداوم...

#پائولو_كوئيلو


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



کبوتر اشتباه کرده است.
چه اشتباهی!
سوی شمال رفت، به جنوب رسید.
فکر کرد گندم، آب است.
چه اشتباهی!
فکر کرد دریا، آسمان است
و شب، بامداد.
چه اشتباهی!

ستاره‌ها، قطره‌های شبنم،
و گرما، برف
چه اشتباهی!

که دامن‌ات، پیراهنش بود،
و دل‌ات، لانه‌اش.
چه اشتباهی!
[او بر ساحل خوابید،
تو بر بالای شاخه‌ای.]



#رافائل_آلبرتی
■ترجمه‌: مؤدب میرعلایی
@asheghanehaye_fatima


اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است 
دست سرنوشت
خون درد را 
با گلم سرشته است 
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را رها کنم؟

درد
رنگ و بوی غنچه‌ی دل است
پس چگونه من
رنگ و بوی غنچه را ز برگ‌های تو به توی آن جدا کنم؟

دفتر مرا
دست درد می‌زند ورق
شعر تازه‌ی مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می‌زنم؟

درد، حرف نیست
درد، نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟ 
                                                                               
#قیصر_امین‌پور
🍀🍀