میخواهم آب شوم در گستره افق
آنجا که دریا به آخر میرسد و آسمان آغاز میشود،
میخواهم با هر آنچه
مرا در بر گرفته یکی شوم،
حس میکنم و میدانم
دست میسایم و میترسم ،
باور میکنم و امیدوارم که هیچ چیز
با آن به عناد بر خیزد ،
میخواهم آب شوم در گستره افق،
آنجا که دریا به آخر میرسد و آسمان آغاز میشود.
***
پس از سفرهای بسیار
و عبور از فراز و فرود امواج این دریایِ طوفان خیز،
بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم،
بادبان بر چینم،
پارو وا نهم،
سکان رها کنم،
به خلوت لنگرگاهت در آیم
و در کنارت پهلو گیرم،
آغوشت را باز یابم،
استواری امن زمین را زیر پای خویش!!
@asheghanehaye_Fatima
#مارگوت_بیکل
#شاعر_آلمان
ترجمه:
#احمد_شاملو
آنجا که دریا به آخر میرسد و آسمان آغاز میشود،
میخواهم با هر آنچه
مرا در بر گرفته یکی شوم،
حس میکنم و میدانم
دست میسایم و میترسم ،
باور میکنم و امیدوارم که هیچ چیز
با آن به عناد بر خیزد ،
میخواهم آب شوم در گستره افق،
آنجا که دریا به آخر میرسد و آسمان آغاز میشود.
***
پس از سفرهای بسیار
و عبور از فراز و فرود امواج این دریایِ طوفان خیز،
بر آنم که در کنار تو لنگر افکنم،
بادبان بر چینم،
پارو وا نهم،
سکان رها کنم،
به خلوت لنگرگاهت در آیم
و در کنارت پهلو گیرم،
آغوشت را باز یابم،
استواری امن زمین را زیر پای خویش!!
@asheghanehaye_Fatima
#مارگوت_بیکل
#شاعر_آلمان
ترجمه:
#احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
آه دوباره همان چشم ها
که زماني مرا چنان عاشقانه سلام می داد
و دوباره همان لبها
که زندگي ام را شيرين می کرد
و دوباره همان صدا
صدايي که زماني چنان مشتاقانه می شنيدم اش
فقط من همان نيستم که بودم
به خانه بازگشته ام اما دگرگون
از بازوان سفيد و زيبايش
که سفت و عاشقانه به دورم می پيچيد
به قلبش رسيده ام
به احساسات راکد و بی حوصله
#هاينريش_هاينه
#شاعر_آلمان🇩🇪
ترجمه :
#فرشته_وزيری_نسب
آه دوباره همان چشم ها
که زماني مرا چنان عاشقانه سلام می داد
و دوباره همان لبها
که زندگي ام را شيرين می کرد
و دوباره همان صدا
صدايي که زماني چنان مشتاقانه می شنيدم اش
فقط من همان نيستم که بودم
به خانه بازگشته ام اما دگرگون
از بازوان سفيد و زيبايش
که سفت و عاشقانه به دورم می پيچيد
به قلبش رسيده ام
به احساسات راکد و بی حوصله
#هاينريش_هاينه
#شاعر_آلمان🇩🇪
ترجمه :
#فرشته_وزيری_نسب
@asheghanehaye_fatima
شامگاهان
جزر و مد روشنیهای در هم تاب
در آینه فرو می رود .
راهب اریب راه می رود
در زمین
و آیه های نوشته بر دیوار را
تفسیر می کند .
ماهی شنا می کند
دم دروازه ی بسته ی آسمان .
در آینه آتشی نیز هست
که شعله ور است
و یک بار دست هایم را گرم کرده است
در سر تا سر کوهه ی گذرگاه
خرام نرم و سبک پای شتران .
در جلو غار
در احاطه ی سایه ی برف انبوه
تنهایی جغد از نفس افتاده .
#پیتر_هوخل
#شاعر_آلمان🇩🇪
ترجمه:
#محمد_مختاری
شامگاهان
جزر و مد روشنیهای در هم تاب
در آینه فرو می رود .
راهب اریب راه می رود
در زمین
و آیه های نوشته بر دیوار را
تفسیر می کند .
ماهی شنا می کند
دم دروازه ی بسته ی آسمان .
در آینه آتشی نیز هست
که شعله ور است
و یک بار دست هایم را گرم کرده است
در سر تا سر کوهه ی گذرگاه
خرام نرم و سبک پای شتران .
در جلو غار
در احاطه ی سایه ی برف انبوه
تنهایی جغد از نفس افتاده .
#پیتر_هوخل
#شاعر_آلمان🇩🇪
ترجمه:
#محمد_مختاری
@asheghanehaye_fatima
دلتنگي های آدمی را
باد ترانه ای مي خواند.
روياهايش را
آسمان پرستاره ناديده می انگارد،
و هر دانه ی برفی
به اشكی نريخته می ماند؛
سكوت
سرشار از ناگفته هاست...
#مارگوت_بيگل
#شاعر_آلمان🇩🇪
ترجمه:
#احمد_شاملو
دلتنگي های آدمی را
باد ترانه ای مي خواند.
روياهايش را
آسمان پرستاره ناديده می انگارد،
و هر دانه ی برفی
به اشكی نريخته می ماند؛
سكوت
سرشار از ناگفته هاست...
#مارگوت_بيگل
#شاعر_آلمان🇩🇪
ترجمه:
#احمد_شاملو
از تنهـــايی مگريــز
به تنهـــايی مگريــز
گهگاه
آن را بجــوی
و تحمل کن
#مارگوت_بیکل
#شاعر_آلمان🇩🇪
ترجمه: #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
به تنهـــايی مگريــز
گهگاه
آن را بجــوی
و تحمل کن
#مارگوت_بیکل
#شاعر_آلمان🇩🇪
ترجمه: #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima