.
نمیدانم کدام درد بزرگتر است: دردی که آن را بیپرده تحمل میکنی یا دردی که به خاطر ناراحت نکردن آنکه دوستش داری، توی دلت میریزی و تاب میآوری.
#پل_آستر
@asheghanehaye_fatima
نمیدانم کدام درد بزرگتر است: دردی که آن را بیپرده تحمل میکنی یا دردی که به خاطر ناراحت نکردن آنکه دوستش داری، توی دلت میریزی و تاب میآوری.
#پل_آستر
@asheghanehaye_fatima
...
تنها آرزو دارم تو را دوست داشته باشم
یک طوفان، درهای را پر میکند
یک ماهی، رودخانهای را
تو را به اندازهی تنهاییام درآوردهام
تا همهی دنیا در تو پنهان شود
و روزها و شبها بدانند
که نباید به چشمان تو نگاه کنند
بیشتر از آنکه
من به تو و جهانی که در تصویر توست
فکر میکنم
تا روزها و شبها به فرمان پلکهای تو در بیایند.
#پل_الوار
@asheghanehaye_fatima
تنها آرزو دارم تو را دوست داشته باشم
یک طوفان، درهای را پر میکند
یک ماهی، رودخانهای را
تو را به اندازهی تنهاییام درآوردهام
تا همهی دنیا در تو پنهان شود
و روزها و شبها بدانند
که نباید به چشمان تو نگاه کنند
بیشتر از آنکه
من به تو و جهانی که در تصویر توست
فکر میکنم
تا روزها و شبها به فرمان پلکهای تو در بیایند.
#پل_الوار
@asheghanehaye_fatima
تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم،
برای برفی که آب میشود دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که دوست نداشتهام دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
برای اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت،
لبخندی که محو شد و هيچ گاه نشکفت
دوست میدارم ...
تو را به خاطر خاطرهها دوست میدارم!
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خيال دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به خاطر بوی لاله های وحشی
به خاطر گونهی زرين آفتاب گردان
برای بنفشی ِ بنفشهها دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که نديدهام دوست میدارم!
تورا برای لبخند ِ تلخ ِ لحظهها،
پرواز ِ شيرين ِ خاطرهها دوست میدارم!
تو را به اندازهی همهی کسانی که نخواهم ديد،
دوست میدارم ...
اندازهی قطرات باران ، اندازهی ستارههای آسمان دوست میدارم!
تو را به اندازهی خودت ، اندازهی آن قلب پاکت دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کساني که نمیشناختهام ...دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزيستهام ...دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
و برفی که آب میشود
و برای نخستين گناه
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست میدارم!
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمیدارم،
دوست میدارم ...
تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ گستردهی بیکران
و برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
برای خاطر ِ برفی که آب میشود،
برای خاطر ِ نخستین گلها
برای خاطر ِ جانوران ِ پاکی که آدمی نمیرمانَدشان،
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم!
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک میبینم!
بی تو جز گسترهای بیکرانه نمیبینم
میان ِ گذشته و امروز.
از جدار ِ آینهی خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم،
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست می دارم برای خاطر ِ فرزانگیات که از آن ِ من نیست
تو را برای خاطر ِ سلامت
بهرغم ِ همه آن چیزها که بهجز وهمی نیست دوست می دارم!
برای خاطر ِ این قلب ِ جاودانی که بازش نمیپندارم.
تو میپنداری که شَکّی، حال آن که بهجز دلیل نیستی.
#پل_الوار
@asheghanehaye_fatima
تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم،
برای برفی که آب میشود دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که دوست نداشتهام دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
برای اشکي که خشک شد و هيچ وقت نريخت،
لبخندی که محو شد و هيچ گاه نشکفت
دوست میدارم ...
تو را به خاطر خاطرهها دوست میدارم!
برای پشت کردن به آرزوهای محال
به خاطر نابودی توهم و خيال دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به خاطر بوی لاله های وحشی
به خاطر گونهی زرين آفتاب گردان
برای بنفشی ِ بنفشهها دوست میدارم!
تو را به خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کسانی که نديدهام دوست میدارم!
تورا برای لبخند ِ تلخ ِ لحظهها،
پرواز ِ شيرين ِ خاطرهها دوست میدارم!
تو را به اندازهی همهی کسانی که نخواهم ديد،
دوست میدارم ...
اندازهی قطرات باران ، اندازهی ستارههای آسمان دوست میدارم!
تو را به اندازهی خودت ، اندازهی آن قلب پاکت دوست میدارم!
تو را برای دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی کساني که نمیشناختهام ...دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزيستهام ...دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
و برفی که آب میشود
و برای نخستين گناه
تو را به خاطر دوست داشتن...دوست میدارم!
تو را به جای تمام کسانی که دوست نمیدارم،
دوست میدارم ...
تو را به جای همهی کسانی که نشناختهام دوست میدارم!
تو را به جای همهی روزگارانی که نمیزیستهام دوست میدارم!
برای خاطر ِ عطر ِ گستردهی بیکران
و برای خاطر ِ عطر ِ نان ِ گرم
برای خاطر ِ برفی که آب میشود،
برای خاطر ِ نخستین گلها
برای خاطر ِ جانوران ِ پاکی که آدمی نمیرمانَدشان،
تو را برای خاطر دوست داشتن دوست میدارم!
تو را به جای همهی زنانی که دوست نمیدارم دوست میدارم!
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟ من خود، خویشتن را بس اندک میبینم!
بی تو جز گسترهای بیکرانه نمیبینم
میان ِ گذشته و امروز.
از جدار ِ آینهی خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم،
راست از آن گونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست می دارم برای خاطر ِ فرزانگیات که از آن ِ من نیست
تو را برای خاطر ِ سلامت
بهرغم ِ همه آن چیزها که بهجز وهمی نیست دوست می دارم!
برای خاطر ِ این قلب ِ جاودانی که بازش نمیپندارم.
تو میپنداری که شَکّی، حال آن که بهجز دلیل نیستی.
#پل_الوار
@asheghanehaye_fatima
.
نمیشود آنقدر از چیزی متنفر بود
مگر آنکه قسمتی از روحمان
آن را بسیار دوست داشته باشد ...
#پل_استر
@asheghanehaye_fatima
نمیشود آنقدر از چیزی متنفر بود
مگر آنکه قسمتی از روحمان
آن را بسیار دوست داشته باشد ...
#پل_استر
@asheghanehaye_fatima
جلو خودم را نگاه کردم
در جمعیت ترا دیدم
میان گندمها ترا دیدم
زیر درختی ترا دیدم.
در انتهای همهی سفرهایم
در عمق همهی عذابهایم
در خم همهی خندههایم
که از آب و آتش سر درمیآورد.
تابستان و زمستان ترا دیدم
در خانهام ترا دیدم
در آغوش خویش ترا دیدم
در رؤیاهایم ترا دیدم
دیگر ترکت نخواهم کرد...
#پل_الوار
ترجمه: #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
در جمعیت ترا دیدم
میان گندمها ترا دیدم
زیر درختی ترا دیدم.
در انتهای همهی سفرهایم
در عمق همهی عذابهایم
در خم همهی خندههایم
که از آب و آتش سر درمیآورد.
تابستان و زمستان ترا دیدم
در خانهام ترا دیدم
در آغوش خویش ترا دیدم
در رؤیاهایم ترا دیدم
دیگر ترکت نخواهم کرد...
#پل_الوار
ترجمه: #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
.
خردهها بینهايتند
برای حتی یك بار نفس کشیدن در نوری بیمرز
خردههای کوچکی که دورمان را گرفتهاند
و هیچ گریزی از آنها نیست
در تاریکی در میيابيم
که کمتر از بودنمان خلق شدهايم
برای گفتن هیچ
برای فریاد زدن زندگیهايی که به آن وابستهايم.
#پل_استر
برگردان: #ساناز_محب
@asheghanehaye_fatima
خردهها بینهايتند
برای حتی یك بار نفس کشیدن در نوری بیمرز
خردههای کوچکی که دورمان را گرفتهاند
و هیچ گریزی از آنها نیست
در تاریکی در میيابيم
که کمتر از بودنمان خلق شدهايم
برای گفتن هیچ
برای فریاد زدن زندگیهايی که به آن وابستهايم.
#پل_استر
برگردان: #ساناز_محب
@asheghanehaye_fatima
جلو خودم را نگاه کردم
در جمعیت تو را دیدم
میان گندمها تو را دیدم
زیر درختی تو را دیدم.
در انتهای همه سفرهایم
در عمق همه عذابهایم
در خمِ همه خندهها
سر بر کرده از آب و از آتش،
تابستان و زمستان تو را دیدم
در خانهام تو را دیدم
در آغوش خود تو را دیدم
در رؤیاهای خود تو را دیدم
دیگر ترکت نخواهم کرد.
#پل_الوار
برگردان: #احمد_شاملو
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
در جمعیت تو را دیدم
میان گندمها تو را دیدم
زیر درختی تو را دیدم.
در انتهای همه سفرهایم
در عمق همه عذابهایم
در خمِ همه خندهها
سر بر کرده از آب و از آتش،
تابستان و زمستان تو را دیدم
در خانهام تو را دیدم
در آغوش خود تو را دیدم
در رؤیاهای خود تو را دیدم
دیگر ترکت نخواهم کرد.
#پل_الوار
برگردان: #احمد_شاملو
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
این
با تو گهگاه
سنگینیِ فرورفته در ساعت نیست.
سنگینیِ دیگریست
این.
این وزن است که خالی را بازمیدارد،
که با تو
رفتن میخواست.
وزن را، چون تو، نامی نیست. شاید
شما هر دو یکی هستید. شاید
تو نیز مرا روزی
چنین بنامی.
#پل_سلان [ Paul Celan / رومانی، ۱۹۷۰-۱۹۲۰ ]
@asheghanehaye_fatima
با تو گهگاه
سنگینیِ فرورفته در ساعت نیست.
سنگینیِ دیگریست
این.
این وزن است که خالی را بازمیدارد،
که با تو
رفتن میخواست.
وزن را، چون تو، نامی نیست. شاید
شما هر دو یکی هستید. شاید
تو نیز مرا روزی
چنین بنامی.
#پل_سلان [ Paul Celan / رومانی، ۱۹۷۰-۱۹۲۰ ]
@asheghanehaye_fatima
■ترانهی پاییزی
هقهقهای بلندِ
ویولونِِ پاییز
با غمناکیِ شیرین و یکنواخت
قلبام را
نیش میزند.
نفس تنگ و خسته
وقتی صدای زنگ میآید
که ساعت را اعلام کند
روزهای قدیم به یادم میآید
گریه میکنم.
و در بادِِ بدخواه
که مرا از اینجا به آنجا
با خودش میبَرَد
چنان میروم
که گویی
برگِ پژمردهیی هستم.
هقهقهای بلندِ
ویولونِ پاییز
با غمناکیِ شیرین و یکنواخت
قلبام را
نیش میزند.
#پل_ورلن [
@asheghanehaye_fatima
هقهقهای بلندِ
ویولونِِ پاییز
با غمناکیِ شیرین و یکنواخت
قلبام را
نیش میزند.
نفس تنگ و خسته
وقتی صدای زنگ میآید
که ساعت را اعلام کند
روزهای قدیم به یادم میآید
گریه میکنم.
و در بادِِ بدخواه
که مرا از اینجا به آنجا
با خودش میبَرَد
چنان میروم
که گویی
برگِ پژمردهیی هستم.
هقهقهای بلندِ
ویولونِ پاییز
با غمناکیِ شیرین و یکنواخت
قلبام را
نیش میزند.
#پل_ورلن [
Paul
Verlaine
/ فرانسه، ۱۸۹۶-۱۸۴۴ ]@asheghanehaye_fatima
ما هميشه
يا جاى درست بودهايم در زمان غلط
يا جاى غلط بودهايم در زمان درست
و هميشه
همديگر را از دست داده ايم
#پل_استر
@asheghanehaye_fatima
يا جاى درست بودهايم در زمان غلط
يا جاى غلط بودهايم در زمان درست
و هميشه
همديگر را از دست داده ايم
#پل_استر
@asheghanehaye_fatima
پوزش خواستن کار دشواری است. حرکتی ست ظریف میان غرور خشک و ندامت توأم با اشک و آه؛ و اگر راه گشودن قلب خود را به سوی دیگری صادقانه نیابیم، همه ی عذرخواهی ها به نظر توخالی و کاذب می آیند ...
#پل_استر
کتاب: دیوانگی در بروکلین
@asheghanehaye_fatima
#پل_استر
کتاب: دیوانگی در بروکلین
@asheghanehaye_fatima
.
در چشمۀ چشمهایت
تورهای ماهیگیران آبهای سرگشته میزیند
در چشمۀ چشمهایت
دریا به عهد خود پایدار میماند
من
قلبی مُقامگرفته در میان آدمیانم
جامهها را از تن دور میکنم
و تلالو را از سوگند:
در سیاهی سیاهتر، من برهنهترم،
من آنزمان به عهد خود پایدارم
که پیمانشکسته باشم
من
تو هستم
آنزمان که من
من هستم.…
#پل_سلان
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
در چشمۀ چشمهایت
تورهای ماهیگیران آبهای سرگشته میزیند
در چشمۀ چشمهایت
دریا به عهد خود پایدار میماند
من
قلبی مُقامگرفته در میان آدمیانم
جامهها را از تن دور میکنم
و تلالو را از سوگند:
در سیاهی سیاهتر، من برهنهترم،
من آنزمان به عهد خود پایدارم
که پیمانشکسته باشم
من
تو هستم
آنزمان که من
من هستم.…
#پل_سلان
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
من تو را میخوانم، به جای همه
بهخاطرِ نامِ حقیقیِ تو
من تو را میخوانم زمانی که تیرهگی چیره میشود
و زمانی که کسی مرا نمیبیند،
نام تو را بر دیوارِ شهرم مینویسم
نامِ حقیقیِ تو را
نامِ تو را و دیگر نامها را
که از ترس هرگز بر زبان نمیآورم
من نامِ تو را میخوانم: آزادی!
#پل_الوار [ Paul Eluard / فرانسه، ۱۹۵۲-۱۸۹۵ ]
@asheghanehaye_fatima
بهخاطرِ نامِ حقیقیِ تو
من تو را میخوانم زمانی که تیرهگی چیره میشود
و زمانی که کسی مرا نمیبیند،
نام تو را بر دیوارِ شهرم مینویسم
نامِ حقیقیِ تو را
نامِ تو را و دیگر نامها را
که از ترس هرگز بر زبان نمیآورم
من نامِ تو را میخوانم: آزادی!
#پل_الوار [ Paul Eluard / فرانسه، ۱۹۵۲-۱۸۹۵ ]
@asheghanehaye_fatima
به آغاز نام میبرم از عنصرها
صدای تو
چشمهای تو
دستهای تو
لبهای تو
من روی زمینم چگونه میبودم
اگر تو هم نمیبودی؟
سکوتهای ما، کلامهای ما
روشنایی که میرود
روشنایی که بازمیگردد
سپیدهدمان و غروب ما را به خنده میآرد
در دلِ پیکر ما
هر چه میشکوفد و میرسد
بر کاهِ عمر من
آنجا که استخوانهای پیرسالَم را میخوابانم
آنجا که تمام میشوم ...
#پل الوار
برگردان #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
صدای تو
چشمهای تو
دستهای تو
لبهای تو
من روی زمینم چگونه میبودم
اگر تو هم نمیبودی؟
سکوتهای ما، کلامهای ما
روشنایی که میرود
روشنایی که بازمیگردد
سپیدهدمان و غروب ما را به خنده میآرد
در دلِ پیکر ما
هر چه میشکوفد و میرسد
بر کاهِ عمر من
آنجا که استخوانهای پیرسالَم را میخوابانم
آنجا که تمام میشوم ...
#پل الوار
برگردان #بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
تو را به جای همه زنانی که نشناختهام دوست میدارم
تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیستهام
دوست میدارم
برای خاطر عطرِ گسترهی بیکران
و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود،
برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمیرماندشان
تو را برای خاطر دوستداشتن دوست میدارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمیدارم
دوست میدارم.
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟
من خود، خویشتن را بس اندک میبینم.
بی تو جز گسترهئی بیکرانه نمیبینم
میان گذشته و امروز.
از جدارِ آینهی خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست میدارم برای خاطر فرزانگیت
که ازآن من نیست.
تو را برای خاطر سلامت
بهرغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست
دوست میدارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمیدارم
تو میپنداری که شکّی، حال آنکه بهجز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا میرود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.
#پل_الوار
#احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
تو را به جای همه روزگارانی که نمیزیستهام
دوست میدارم
برای خاطر عطرِ گسترهی بیکران
و برای خاطر عطر نان گرم
برای خاطر برفی که آب میشود،
برای خاطر نخستین گل
برای خاطر جانوران پاکی که آدمی نمیرماندشان
تو را برای خاطر دوستداشتن دوست میدارم
تو را به جای همه زنانی که دوست نمیدارم
دوست میدارم.
جز تو، که مرا منعکس تواند کرد؟
من خود، خویشتن را بس اندک میبینم.
بی تو جز گسترهئی بیکرانه نمیبینم
میان گذشته و امروز.
از جدارِ آینهی خویش گذشتن نتوانستم
میبایست تا زندگی را لغت به لغت فرا گیرم
راست از آنگونه که لغت به لغت از یادش میبرند.
تو را دوست میدارم برای خاطر فرزانگیت
که ازآن من نیست.
تو را برای خاطر سلامت
بهرغم همه آن چیزها که به جز وهمی نیست
دوست میدارم
برای خاطر این قلب جاودانی که بازش نمیدارم
تو میپنداری که شکّی، حال آنکه بهجز دلیلی نیستی
تو همان آفتاب بزرگی که در سر من بالا میرود
بدان هنگام که از خویشتن در اطمینانم.
#پل_الوار
#احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
یکروز
فردی قدم به زندگیتان خواهد گذاشت...
و شما را متوجه خواهد کرد
که چرا هرگز
با هیچکس دیگری دوام نیاوردهاید!
#پل_اوستر
@asheghanehaye_fatima
فردی قدم به زندگیتان خواهد گذاشت...
و شما را متوجه خواهد کرد
که چرا هرگز
با هیچکس دیگری دوام نیاوردهاید!
#پل_اوستر
@asheghanehaye_fatima
شب هیچگاه کامل نیست؛
چون من میگویم،
چون من تصدیق میکنم
همیشه آنجا
در انتهای اندوه
یک پنجرهی باز هست،
یک پنجرهی روشن
همیشه آنجا
رؤیایی بیدار است،
شوقی برای اشباع،
عطشی برای اطفاء،
دستی دراز، دستی باز،
چشمهایی نگران،
یک زندگی،
یک زندگی برای شریکشدن...
#پل_الوار
@asheghanehaye_fatima
چون من میگویم،
چون من تصدیق میکنم
همیشه آنجا
در انتهای اندوه
یک پنجرهی باز هست،
یک پنجرهی روشن
همیشه آنجا
رؤیایی بیدار است،
شوقی برای اشباع،
عطشی برای اطفاء،
دستی دراز، دستی باز،
چشمهایی نگران،
یک زندگی،
یک زندگی برای شریکشدن...
#پل_الوار
@asheghanehaye_fatima
من اینجا
دلم سخت معجزه میخواهد و
تو انگار
معجزههایت را
گذاشتهای برای روز مبادا.
چشماندازى عریان
که دیرى در آن خواهم زیست
چمنزارانى گسترده دارد
که حرارت تو در آن آرام گیرد
چشمههایى که پستانهایت
روز را در آن به درخشش وا میدارد
راههایى که دهانت از آن
به دهانى دیگر لبخند میزند
بیشههایى که پرندگانش
پلکهاى تو را میگشایند
زیر آسمانى
که از پیشانى ِ بىابر تو باز تابیده
جهان ِ یگانهى من
کوک شدهى سبُک من
به ضربآهنگ ِ طبیعت
گوشت ِ عریان تو پایدار خواهد ماند...
#پل_الوار
ترجمه: #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
دلم سخت معجزه میخواهد و
تو انگار
معجزههایت را
گذاشتهای برای روز مبادا.
چشماندازى عریان
که دیرى در آن خواهم زیست
چمنزارانى گسترده دارد
که حرارت تو در آن آرام گیرد
چشمههایى که پستانهایت
روز را در آن به درخشش وا میدارد
راههایى که دهانت از آن
به دهانى دیگر لبخند میزند
بیشههایى که پرندگانش
پلکهاى تو را میگشایند
زیر آسمانى
که از پیشانى ِ بىابر تو باز تابیده
جهان ِ یگانهى من
کوک شدهى سبُک من
به ضربآهنگ ِ طبیعت
گوشت ِ عریان تو پایدار خواهد ماند...
#پل_الوار
ترجمه: #احمد_شاملو
@asheghanehaye_fatima
تنها آرزو دارم تو را دوست داشته باشم
یک توفان، درهیی را پر میکند
یک ماهی، رودخانهیی را
تو را به اندازهی تنهاییام درآوردهام
تا همهی دنیا در تو پنهان شود
و روزها و شبها بدانند
که نباید به چشمانِ تو نگاه کنند
بیشتر از آنکه
من به تو و جهانی که در تصویرِ توست
فکر میکنم
تا روزها و شبها به فرمانِ پلکهای تو در بیایند.
#پل_الوار [ Paul Eluard / فرانسه، ۱۹۵۲–۱۸۹۵ ]
@asheghanehaye_fatima
یک توفان، درهیی را پر میکند
یک ماهی، رودخانهیی را
تو را به اندازهی تنهاییام درآوردهام
تا همهی دنیا در تو پنهان شود
و روزها و شبها بدانند
که نباید به چشمانِ تو نگاه کنند
بیشتر از آنکه
من به تو و جهانی که در تصویرِ توست
فکر میکنم
تا روزها و شبها به فرمانِ پلکهای تو در بیایند.
#پل_الوار [ Paul Eluard / فرانسه، ۱۹۵۲–۱۸۹۵ ]
@asheghanehaye_fatima