عاشقانه های فاطیما
808 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
تناسبِ آب و تاب را
در طره‌هایِ یله بر تن‌ام
_هم‌جواری جعد و عرق_
با آبیِ چشم‌های‌ات بیاب

بستر عشق‌بازیِ تو
بازه‌ای از تابستان تا به خزان است.
سفره‌ای که بر آن تَهِ تمامِ خوردنی‌ها را در می‌آوریم،
چکه چکه‌یِ نوشابه‌هایِ مُسکرِ تخمیری که خویش و بی‌گانه نشناسد

خیالِ آمیختن‌مان را در زلالِ هزارپایی اعماقِ دریا می‌پاییم و دست‌به‌دست می‌کنیم مانده خوراک بر میز را

شب هماره شب است،
چیزی که مرا کنارت می‌خواباند
جنونی است که در روز جوانه می‌زند.

○●شاعر: #پل_سلان | ○●برگردان: #سام_گیوارد

🔺●«پل سلان» (Paul Celan) شاعر اهل رومانی که از بزرگ‌ترین شاعران آلمانی‌زبان سده بیستم بود. (۱۹۷۰-۱۹۲۰)


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



در چشمه‌ی چشم‌های‌ات
می‌زیند تور‌های ماهی‌گیران ِ مجنون دریا.
در چشمه‌ی چشم‌های‌ات
سختْ‌ پیمان است دریا.

این‌جا من،
قلبی رحلِ‌اقامت افکنده میان آدمیان،
رها می‌شوم
از جامه‌های‌ام و از تلألؤ یک سوگند:

سیاه‌تر در سیاهی، عریان‌ترم.
تنها ملحد راستین‌ام.
من توام، هنگام‌که من‌ام.

در چشمه‌ی چشم‌های‌ات
غوطه می‌خورم و رؤیای غنائم می‌بینم.

توری توری را به دام انداخته:
جدا می‌شویم در آغوش کشیده.

در چشمه‌ی چشم‌های‌ات
گلوی طناب را می‌فشارد مردی به‌ دار آویخته‌.

■●شاعر: #پل_سلان | Paul Celan | رومانی، ۱۹۷۰-۱۹۲۰ |

■●برگردان: #فروز_نگهدار
در چشمه‌ی چشم‌هایت
تورهای ماهیگیرانِ آب‌های سرگشته می‌زیند.
در چشمه‌ی چشم‌هایت
دریا به عهدِ خود پایدار می‌ماند.
من
قلبی مُقام گرفته در میانِ آدمیانم
جامه‌ها را از تن دور می‌کنم
و تلألو را از سوگند:
در سیاهی سیاه‌تر،
من برهنه‌ترم،
من آن زمان به عهدِ خود پایدارم
که پیمان شکسته باشم.
من
تو هستم
آن زمان که من
من هستم.
در چشمه‌ی چشم‌هایت
جاری می‌شوم
و خوابِ تاراج می‌بینم،
توری
به روی توری افتاد
ما
هم‌آغوش گسسته می‌شویم
در چشمه‌ی چشم‌هایت
به دار آویخته‌ای،
طنابِ دار را خفه می‌کند...

پل سلان - شاعر رومانیایی-فرانسوی
برگردان: حسن منصوری

#پل_سلان
#حسن_منصوری


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



چشم در چشم، در سرما
بیا اینگونه آغاز کنیم
با هم
بیا حجابی را تنفس کنیم
که ما را از یکدیگر می پوشاند
همراه با شبانگاه
که آماده می شود برای اندازه گیری فاصله
بین اشکالی که به خود می گیرد
و اشکالی که به ما می بخشد


برگردان: فرشته وزیری نسب
#پل_سلان
■تو مرگِ من بودی

تو،
مرگِ من بودی؛
می‌شد به بَرَت کِشَم
با آن‌که هر چیزی
مرا واگذارده بود،
حتا نفس.

#پل_سلان | Paul Celan | رومانی، ۱۹۷۰-۱۹۲۰ |

برگردان: #محمدرضا_فرزاد

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
تناسبِ آب و تاب را
در طره‌هایِ یله بر تنم
_هم‌جواری جعد و عرق_
با آبیِ چشم‌هایت بیاب

بستر عشق‌بازیِ تو
بازه‌ای از تابستان تا به خزان است.
سفره‌ای که بر آن تَهِ تمامِ خوردنی‌ها را در می‌آوریم،
چکه‌چکه‌یِ نوش‌آبه‌هایِ مُسکرِ تخمیری که خویش و بیگانه نشناسد

خیالِ آمیختن‌مان را در زلالِ هزارپایی اعماقِ دریا می‌پاییم و دست‌به‌دست می‌کنیم مانده‌ی خوراک بر میز را

شب هماره شب است،
چیزی که مرا کنارت می‌خواباند
جنونی است که در روز جوانه می‌زند

■شاعر: #پل_سلان | Paul Celan | رومانی، ۱۹۷۰-۱۹۲۰ |

■برگردان: #سام_گیوراد


در چشمه‌ی چشم‌هایت
تورهای ماهی‌گیران آب‌های سرگشته می‌زیند
در چشمه‌ی چشم‌هایت
دریا به عهد خود پایدار می‌ماند
من
قلبی مُقام‌گرفته در میان آدمیان‌ام
جامه‌ها را از تن دور می‌کنم
و تلألو را از سوگند:
در سیاهی سیاه‌تر، من برهنه‌ترم،
من آن زمان به عهد خود پایدارم
که پیمان‌شکسته باشم
من
تو هستم
آن‌ زمان که من
من هستم.

در چشمه‌ی چشم‌هایت جاری می‌شوم
و خواب تاراج می‌بینم،
توری
به روی توری افتاد
ما
هم‌آغوش گسسته می‌شویم
در چشمه‌ی چشم‌هایت
به دار آویخته‌ای
طناب دار را خفه می‌‌کند…

#پل_سلان

@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در چشمه‌ی چشم‌هایت
تورهای ماهیگیرانِ آب‌های سرگشته می‌زیند
در چشمه‌ی چشم‌هایت
دریا به عهدِ خود پایدار می‌ماند
جامه‌ها را از تن دور می‌کنم
برهنه‌ترم،
من تو هستم
آن زمان که من ، من هستم
و در چشمه‌ی چشم‌هایت
جاری می‌شوم ...

#پل_سلان
@asheghanehaye_fatima
تورهای ماهیگیران آب‌های سرگشته می‌زیند
در چشمۀ چشم‌هایت
دریا به عهد خود پایدار می‌ماند
من
قلبی مُقام‌گرفته در میان آدمیانم
جامه‌ها را از تن دور می‌کنم
و تلالو را از سوگند:
در سیاهی سیاه‌تر، من برهنه‌ترم،
من آن.زمان به عهد خود پایدارم
که پیمان‌شکسته باشم
من
تو هستم
آن‌زمان که من
من هستم.

در چشمۀ چشم‌هایت جاری می‌شوم
و خواب تاراج می بینم،
توری
به روی توری افتاد
ما
هم‌آغوش گسسته می‌شویم
در چشمۀ چشم‌هایت
به دار آویخته‌ای
طناب دار را خفه می‌‌کند…

#پل_سلان
• ترجمه از حسن منصوری


@asheghanehaye_fatima
تناسبِ آب و تاب را
در طره‌هایِ یله بر تنم
_هم‌جواری جعد و عرق_
با آبیِ چشم‌هایت بیاب

بستر عشق‌بازیِ تو
بازه‌ای از تابستان تا به خزان است.
سفره‌ای که بر آن تَهِ تمامِ خوردنی‌ها را در می‌آوریم،
چکه‌چکه‌یِ نوش‌آبه‌هایِ مُسکرِ تخمیری که خویش و بیگانه نشناسد

خیالِ آمیختن‌مان را در زلالِ هزارپایی اعماقِ دریا می‌پاییم و دست‌به‌دست می‌کنیم مانده‌ی خوراک بر میز را

شب هماره شب است،
چیزی که مرا کنارت می‌خواباند
جنونی است که در روز جوانه می‌زند

#پل_سلان

@asheghanehaye_fatima
در چشمه‌ی چشم‌های‌ات
می‌زیند تور‌های ماهی‌گیران مجنون دریا.
در چشمه‌ی چشم‌های‌ات
سختْ‌ پیمان است دریا.

این‌جا من،
قلبی رحلِ‌اقامت افکنده میان آدمیان،
رها می‌شوم
از جامه‌های‌ام و از تلألؤ یک سوگند:

سیاه‌تر در سیاهی، عریان‌ترم.
تنها ملحد راستین‌ام.
من توام، هنگام‌ که من‌ام.

در چشمه‌ی چشم‌های‌ات
غوطه می‌خورم و رؤیای غنائم می‌بینم.

توری توری را به دام انداخته:
جدا می‌شویم در آغوش کشیده.

در چشمه‌ی چشم‌های‌ات
گلوی طناب را می‌فشارد مردی به‌ دار آویخته‌.

#پل_سلان

برگردان: #فروز_نگهدار

@asheghanehaye_fatima
زلفانت بی یاسمن، رخساره‌ا‌ت آینه است.
ابری خرامان خرامان می‌گذرد.

از چشمی به چشمِ دیگر، آن سان که سدوم به بابل،
و هم‌چون زایشِ برگ قلعه را قطعه قطعه می‌کند
و بر گرداگردِ گلبنِ گوگرد می‌توفد.
آنگاه آذرخشی برق می‌زند گوشه‌ی دهانت
دره‌ای تنگ با بقایای ویالون.
مردی با دندان‌های برفی کمانه را حمل می‌کند:
آی که آن نای زیباتر طنین افکن شد!
معشوق!
معشوق تو نیز آن نایی و ما همه بارانیم
پیکرت شرابی بی‌مانند است و ما ده نفره باده می‌پیماییم
دلت زورقی در شالی‌ست که ما زی شب‌اش پارو می‌کشیم
کوزه‌ای کوچک که پر از آبی‌هاست
و این سان سبک‌بار از فرازِ ما می‌جهی
و ما به خواب فرو می شویم
از جلوی چادر
گردانِ صدنفره پیش می‌رود
و ما تو را باده نوشان به سوی گور حمل می‌کنیم
و حال
صدای اصابتِ سکه‌ی سنگینِ رویاها
بر جاده‌های سنگ‌فرشِ جهان
به گوش می‌رسد.


ماریانه
#پل_سلان
ترجمه:حسین منصوری
•••


صنوبر، برگ‌های تو در تاریکی سفید به نظر می‌رسند.
موهای مادر من هرگز سفید نشد.
قاصدک، چه سبز است اُکراین.
مادرِ زرین موی من به خانه نیامد.
ابرِ بارانی، برفراز چاه درنگ می‌کنی؟
مادرِ خاموش من برای همه می‌گرید.
ستاره‌ی گِرد، تو آن رُبان طلایی را گره می‌زنی.
قلب مادرِمن با سرب پاره شد.
درِچوب ‌بلوط، چه کسی تو را از لولا جا‌ کَن کرد؟
مادرِ مهربانِ من نمی‌تواند بیاید.


درخت صنوبر
#پل_سلان
ترجمه: صفورا مظفری؛ مترضی ثقفیان


*شعرِ معروفِ " درخت صنوبر" پُل سِلان پیش از انتشار در اولین کتاب شاعر، "خشخاش و حافظه"، چندین بار ‌به‌چاپ رسیده بود. سلان این شعر را در ۱۹۴۵ در رثای مادرش نوشت که در زمستان ۱۹۴۲- ۱۹۴۳ در زندان نازی‌ها با شلیک گلوله به سرش بقتل رسید. پدر و مادر پُل سلان در سال ۱۹۴۲ توسط نیروهای آلمانی دستگیر و به اردوگاهی در اوکراین فرستاده شدند. پدر او در پائیز همین سال می‌میرد. هنوز معلوم نیست که مرگ او به خاطر ابتلا به تیفوس بوده است یا او نیز بقتل رسیده است.


@asheghanehaye_fatima
.

تناسبِ آب و تاب را
در طره‌هایِ یله بر تن‌ام
_هم‌جواری جعد و عرق_
با آبیِ چشم‌هایت بیاب

بستر عشق‌بازیِ تو
بازه‌ای از تابستان تا به خزان است.
سفره‌ای که بر آن تَهِ تمامِ خوردنی‌ها را در می‌آوریم،
چکه‌چکه‌یِ نوش‌آبه‌هایِ مُسکرِ تخمیری که خویش و بیگانه نشناسد

خیالِ آمیختن‌مان را در زلالِ هزارپایی اعماقِ دریا می‌پاییم و دست‌به‌دست می‌کنیم مانده‌ی خوراک بر میز را

شب هماره شب است،
چیزی که مرا کنارت می‌خواباند
جنونی است که در روز جوانه می‌زند

#پل_سلان

@asheghanehaye_fatima
در چشمۀ چشم‌هایت
تورهای ماهیگیران آب‌های سرگشته می‌زیند
در چشمۀ چشم‌هایت
دریا به عهد خود پایدار می‌ماند
من
قلبی مُقام‌گرفته در میان آدمیانم
جامه‌ها را از تن دور می‌کنم
و تلالو را از سوگند:
در سیاهی سیاه‌تر، من برهنه‌ترم،
من آن.زمان به عهد خود پایدارم
که پیمان‌شکسته باشم
من
تو هستم
آن‌زمان که من
من هستم.
در چشمۀ چشم‌هایت جاری می‌شوم
و خواب تاراج می بینم،
توری
به روی توری افتاد
ما
هم‌آغوش گسسته می‌شویم
در چشمۀ چشم‌هایت
به دار آویخته‌ای
طناب دار را خفه می‌‌کند…



#پل_سلان
برگردان: حسن منصوری

@asheghanehaye_fatima
تناسبِ آب و تاب را
در طره‌هایِ یله بر تن‌ام
_هم‌جواری جعد و عرق_
با آبیِ چشم‌هایت بیاب

بستر عشق‌بازیِ تو
بازه‌ای از تابستان تا به خزان است.
سفره‌ای که بر آن تَهِ تمامِ خوردنی‌ها را در می‌آوریم،
چکه‌چکه‌یِ نوش‌آبه‌هایِ مُسکرِ تخمیری که خویش و بیگانه نشناسد

خیالِ آمیختن‌مان را در زلالِ هزارپایی اعماقِ دریا می‌پاییم و دست‌به‌دست می‌کنیم مانده‌ی خوراک بر میز را

شب هماره شب است،
چیزی که مرا کنارت می‌خواباند
جنونی است که در روز جوانه می‌زند

#پل_سلان


@asheghanehaye_fatima
تناسبِ آب و تاب را
در طره‌هایِ یله بر تن‌ام
_هم‌جواری جعد و عرق_
با آبیِ چشم‌هایت بیاب

بستر عشق‌بازیِ تو
بازه‌ای از تابستان تا به خزان است.
سفره‌ای که بر آن تَهِ تمامِ خوردنی‌ها را در می‌آوریم،
چکه‌چکه‌یِ نوش‌آبه‌هایِ مُسکرِ تخمیری که خویش و بیگانه نشناسد

خیالِ آمیختن‌مان را در زلالِ هزارپایی اعماقِ دریا می‌پاییم و دست‌به‌دست می‌کنیم مانده‌ی خوراک بر میز را

شب هماره شب است،
چیزی که مرا کنارت می‌خواباند
جنونی است که در روز جوانه می‌زند

#پل_سلان



@asheghanehaye_fatima
تو مرگِ من بودی
تو که می‌توانستم نگه‌ات دارم
هنگامی که همه از من بُریدند.

■شاعر: #پل_سلان [ Paul Celan | رومانی، ۱۹۷۰-۱۹۲۰ ]

■برگردان: #محمد_مختاری

@asheghanehaye_fatima
چشم‌ام به دلدار خیره می‌شود
نگاه می‌کنیم به یک‌دیگر
ظلمات را زمزمه می‌کنیم به یک‌دیگر
یکدیگر را دوست می‌داریم چون افیون و حافظه

می‌خوابیم چون صدف در پوسته‌ی دریا
چون دریا در پرتوِ خونینِ ماه.

در آستانِ پنجره، در آغوشِ یکدیگر ایستاده‌ایم
مردم تماشای‌مان می‌کنند
اینک آن روزی‌ست که در انتظارش بودند
اینک آن روزی‌ست که سنگ، شکوفه می‌شود
دلِ بی‌قرار، آرام می‌گیرد
وقتِ آن‌ است که زمانش فرارسد
وقتش است.

#پل_سلان [ Paul Celan | رومانی، ۱۹۷۰-۱۹۲۰


@asheghanehaye_fatima
این
با تو گه‌گاه
سنگینیِ فرورفته در ساعت نیست.
سنگینیِ دیگری‌ست
این.

این وزن است که خالی را بازمی‌دارد،
که با تو
رفتن می‌خواست.
وزن را، چون تو، نامی نیست. شاید
شما هر دو یکی هستید. شاید
تو نیز مرا روزی
چنین بنامی.

#پل_سلان [ Paul Celan / رومانی، ۱۹۷۰-۱۹۲۰ ]
   
@asheghanehaye_fatima
.

در چشمۀ چشم‌هایت
تورهای ماهیگیران آب‌های سرگشته می‌زیند
در چشمۀ چشم‌هایت
دریا به عهد خود پایدار می‌ماند
من
قلبی مُقام‌گرفته در میان آدمیانم
جامه‌ها را از تن دور می‌کنم
و تلالو را از سوگند:
در سیاهی سیاه‌تر، من برهنه‌ترم،
من آن‌زمان به عهد خود پایدارم
که پیمان‌شکسته باشم
من
تو هستم
آن‌زمان که من
من هستم.…





#پل_سلان
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima