عاشقانه های فاطیما
783 subscribers
21K photos
6.4K videos
276 files
2.93K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanehaye_fatima




میگن که وقتی با عشق زندگیت برخورد می کنی، زمان متوقف میشه!
و خب این حقیقته.
اما چیزی که نگفتن اینه که وقتی دوباره زمان به حرکت بیوفته
و بخوای به عشقت برسی، 
خیلی خیلی خیلی سریعتر از اون که فکر کنی جلو میره!


دیالوگ
#ماهی_بزرگ
Forwarded from اتچ بات
@asheghanehaye_fatima



💐🌹دوم تیر، زادروز #صمد_بهرنگی (1347_1318 _تبریز)، فرخنده 💐🌹


ماهی سیاه کوچولو به خودش گفت:
مرگ خیلی آسان می‌تواند الان به سراغ من بیاید،
اما من تا می‌توانم زندگی می‌کنم
نباید به پیشواز مرگ بروم.
البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شدم که می شوم مهم نیست.
مهم این است که زندگی یا مرگ من چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد.

#ماهی_سیاه_کوچولو /1347
#زنده_یاد_صمد_بهرنگی


داستان های منتشر شده:

#ماهی_سیاه_کوچولو
#عادت
#تلخون
#اولدوز_و_کلاغ_ها
#اولدوز_و_عروسک_سخنگو
#کچل_کفترباز
#پسرک_لبوفروش
#افسانه_محبت
#پیرزن_و_جوجه_طلایی_اش
#یک_هلو_هزار_هلو
#کوراوغلو_و_کچل_حمزه


دیگر آثار:


#کند_و_کاو_در_مسائل_تربیتی_ایران
#الفبای_فارسی_برای_کودکان_آذربایجان
#اهمیت_ادبیات_کودک
#مجموعه_مقاله_ها
ترجمه ی « #ما_الاغ_ها » از عزیز نسین
ترجمه ی « #دفتر_اشعار_معاصر از چند شاعر فارسی زبان»
ترجمه ی « #خرابکار (قصه هایی از چند نویسنده ی ترک زبان)
ترجمه ی« #کلاغ_سیاهه» از مامین سیبیریاک


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



این را فهمیده‌ام که بیشتر ماهی‌ها، موقع پیری شکایت می‌کنند که زندگیشان را بی‌خودی تلف کرده‌اند. دایم نفرین و ناله می‌کنند که زندگیشان را بی‌خودی تلف کرده‌اند. دایم ناله و نفرین می‌کنند و از همه چیز شکایت دارند. من می‌خواهم بدانم که، راستی راستی، زندگی یعنی اینکه تو یک تکه جا، هی بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ، یا اینکه طور دیگری هم توی دنیا می‌شود زندگی کرد؟

#صمد_بهرنگی
کتاب #ماهی_سیاه_کوچولو


صمد بهرنگی معلم، منتقد اجتماعی، مترجم، داستان‌نویس، و محقق در زمینه فولکلور آذربایجانی بود. کتاب "ماهی سیاه کوچولو" ی بهرنگی مدت‌ها نقش بیانه غیررسمی سازمان چریک‌های فدایی خلق ایران را ایفا می‌کرد. 
#دیالوگ

مریم: میخوای بدونی کجا میرم؟
پرویز: بیشتر دوست دارم بمونی...!


#ماهی_و_گربه

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



بابا وقتی دانشجو بوده عاشق یه دختری به اسم مهناز میشه
اما هیچ وقت جرئت نمیکنه اینو به مهناز بگه...
الانم هر زنی غیر از مامانو میبینه فکر میکنه شبیه مهنازه...
یه روز بابا به جای اینکه بگه اون بشقابو بده گفت اون مهنازو بده!
از اون روز میترسم یواش یواش به جای همه چیز بگه مهناز!
بگه اون مهنازو مهناز!
یا بگه مهناز، مهنازو مهناز!
یعنی اون بشقابو بده!
اون داره همه چی رو یادش میره!




🎬 #ماهی_و_گربه
📼 #شهرام_مکری
@asheghanehaye_fatima




شوق داری که سال تازه شود
به خیالت درنگ یعنی مرگ
ساعت گرم خواب ، بی خبر است
زوزه ی سرد زنگ یعنی مرگ

#عید یعنی مقابل چشمت
پیرتر می شوند عزیزانت
جشن و شیرینی و شب و... افسوس
این همه دنگ و فنگ یعنی مرگ

#هفت_سین ی غریب و دلگیر است
هفت سنگی که چیده ای از درد
مثل سنگ مزار و سنگ لحد
سنگ بر روی سنگ یعنی مرگ

دلم از زندگی پر است «ولی»
دستم از روزهای خوش خالی
که «ولی» حرف ربط بی ربطی‌ست
پر و خالی تفنگ یعنی مرگ

در لغت نامه های بی تاریخ
واژه ها با زمان عوض نشدند
فعل امر «بمیر» مجهول است
فعل نهی «نجنگ » یعنی مرگ

#ماهی_قرمز ی که خوشبخت است
دل ندارد که خود کشی بکند
زندگی توی تُنگ اقیانوس
از نگاه نهنگ یعنی مرگ...

#سال_تحویل می شود اما
اشک می ریزی و خبر داری
پیش چشمان این همه کفتار
اشک آهوی لنگ یعنی مرگ



#حسین_غیاثی
هنگام "دوستت دارم" گفتن هایت؛
مرا #ماهی تصور کن
همان قدر تشنه ...
همان قدر کم حافظه ...

#شیما_سهرابی


@asheghanehaye_fatima
#ماهی

نوشتن ،این روزها کمکی نمیکند ، حرفهایی هست که نمیشود گفت حتا نمیشود نوشت ، آدمها دورتر از چیزی که به نظر می آیند کنارم هستند و دوری دورتر از حدی‌ست که عذاب میدهد . روز بیشتر از زمان خودش می‌ماند و شب داستانی‌ست که تمام شده است . خواب ،احساسی‌ست که این روزهای طولانی به من دست نمیدهد و تنهایی حسی‌ست که بیشتر از همیشه گریه می‌کند .
جای خالی این تنهایی را چه کسی پر میکند ؟ کدام سوی این زندگی خورشید غروب میکند . بی‌انتها روز دارم و بی‌نهایت بی‌خوابم . شب را برای خودم مثال میزنم و آستین بلوزی را به روی نگاهم می‌اندازم نوری از گوشه‌ی باز مانده‌ی آستین به چشمم میخورد ، کرکره را تا ته پایین میدهم ، تاریکی را به یاد اتاقم می اندازم ، نمیشود ، روح این شبها آفتابی‌ست ، با هیچ پرده‌ای پنجره خاموش نمیشود . برگ‌های گلدانهای سبز و قشنگم بهار را از درون ساقه‌شان بیرون زده‌اند ، ماهی تنگ شیشه ای‌ام از تکرار این دور زدن در آب خسته است . همیشه در آب و باز هم آب میخورد ، آب را به جانش میکشد و باز بیرون میدهد ، از آب در آب نفس میکشد . چه زندگی خسته کننده‌ای دارد این ماهی ، دلم برایش میسوزد .
انگشتانم را دوست دارد دستم را به داخل تنگ فرو میبرم به سمت دستم بال بال میزند ، میان کف دستم جای میگیرد ، منتظر میماند ، بیرون از آب میاورمش ، ساکت نگاهم میکند ، دهانش را باز و بسته میکند انگار چیزی میگوید ، پولک براق و قرمزش را ناز میکنم هنوز نگاهم میکند و همان جمله‌ی تکراری را میگوید ، دستم را داخل آب میبرم هنوز کف دستم نشسته است و هنوز چیزی میگوید . گوش میکنم نمیشنوم . صدای بوسه میدهد حرفهایش ، صدای اعتماد میدهد نگاهش ، حس میکنم کسی را دوست دارد ، ماهی سالهاست کسی را دوست دارد و من چه بینهایت میخواهمش و آب و آفتاب و تکرار این زندگی و اینکه هربار چیزی میگویم و هربار کسی نمیفهمد و هربار اعتماد میکنم و هربار کسی میرود و اینبار شب هم رفته است ، مونس تنهایی‌های یک نفر شب بوده است که دیگر نیست ، لحظه‌های فراموشی زخم‌ها شب بوده است که دیگر نیست ، زندگی در تکرار یک روز مانده است ، مانده است ، مانده است ، شب‌های کنارت در ذهنم مانده است ، جمله ی دوستت دارم بر زبانم جا مانده است ..



#مرجان_پورشریفی


@asheghanehaye_fatima
مریم : میخای بدونی کجا میرم؟

پرویز : بیشتر دوست دارم بمونی...

#دیالوگ
#ماهی_و_گربه

@asheghanehaye_fatima
.
ماهی سياه گفت: «شما زيادی فکر می‌کنيد. همه‌اش که نبايد فکر کرد. راه که بيفتيم، ترسمان به کلّی می‌ريزد.»

از داستانِ #ماهی_سیاه_کوچولو
#صمد_بهرنگی
@asheghanehaye_fatima