عاشقانه های فاطیما
817 subscribers
21.2K photos
6.5K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
روی نقش زیبای چهره اش
چشم هاش دو روزنه اند.
نه، بگذارید دوباره شروع کنم.
چشم هايش، دو مگس افتاده در شیر
چشم هايش،  دو خون آشامِ کوچک اند.

چشم هايش به جهنم.
بگذارید از دهانش برایتان بگویم.
دهانش کلبه ی سرخی است
همانجا بود که گرگ مادر بزرگ را خورد.


آه، دهانش را فراموش کنید
بگذارید از پستان هايش بگویم.
آن ها را گاهی زیر چشمی دیده ام
و حتی همین هم کافی است
که سرم را به باد بدهم
پس بهتر است از پاهایش بگویم.

روی کاناپه که پاهایش را روی هم می اندازد
گویی زندان‌بان، بسته ای را باز می کند
و در آن بسته، کیک کریسمسی است.
و میان کیک، سوهان کوچک مرغوبی است
که زنجیرم را می ساید و نام او را بریده بریده می کند.


#چارلز_سیمیک
برگردان: #سینا_کمال‌آبادی
#شما_فرستادید


@asheghanehaye_fatima
.

روی نقش زیبای چهره اش
چشم هاش دو روزنه اند.
نه، بگذارید دوباره شروع کنم.
چشم هايش، دو مگس افتاده در شیر
چشم هايش،  دو خون آشامِ کوچک اند.

چشم هايش به جهنم.
بگذارید از دهانش برایتان بگویم.
دهانش کلبه ی سرخی است
همانجا بود که گرگ مادر بزرگ را خورد.


آه، دهانش را فراموش کنید
بگذارید از پستان هايش بگویم.
آن ها را گاهی زیر چشمی دیده ام
و حتی همین هم کافی است
که سرم را به باد بدهم
پس بهتر است از پاهایش بگویم.

روی کاناپه که پاهایش را روی هم می اندازد
گویی زندان‌بان، بسته ای را باز می کند
و در آن بسته، کیک کریسمسی است.
و میان کیک، سوهان کوچک مرغوبی است
که زنجیرم را می ساید و نام او را بریده بریده می کند.


#چارلز_سیمیک
برگردان: #سینا_کمال‌آبادی
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو را به آغوش می‌کشم
تا که به نیستی‌ام برگردم
چون زائری ازلی...
نه مرگ است و نه حیات در آن‌چه حس می‌کنم
شبیه پرنده‌یی که می‌گذرد آن‌سوی طبیعت
تو را که به آغوش می‌کشم...

■شاعر: #محمود_درویش [ فلسطین، ۲۰۰۸-۱۹۴۱ ]

■برگردان: #سینا_کمال‌آبادی

@asheghanehaye_fatima
هر چیزی که در قلب است را نمی‌شود گفت
پس خدا آه را آفرید
اشک را آفرید
خوابِ طولانی، لب‌خندِ سرد
و لرزشِ دست‌ها را آفرید

شاعر: #نزار_قبانی [ سوریه، ۱۹۹۸-۱۹۲۳ ]

برگردان: #سینا_کمال‌آبادی  

@asheghanehaye_fatima
دو نفر بودند
زن به او قلمی داد برای نوشتن
و‌ مرد به او کفش‌های سبکی برای گشتن
مرد با قلم نوشت: خدانگه‌دار
و او با کفش‌های سبک آمد
برای خداحافظی.

شاعر: #ریاض_الصالح_الحسین‌ [ سوریه، ۱۹۸۲‌-۱۹۵۴ ]

برگردان: #سینا_کمال‌آبادی 

@asheghanehaye_fatima
گفتم
گلِ فراموشی را بچینم
برای خودم.
دیدم
که پیش‌تر
در قلبِ او روییده است.

شاعر: #ایزومی_شیکیبو [ 和泉式部 / ژاپن، قرن دهم میلادی ]

برگردان: #سینا_کمال‌آبادی

#Izumi_Shikibu

@asheghanehaye_fatima
گفتم
گلِ فراموشی را بچینم
برای خودم.
دیدم
که پیش‌تر
در قلبِ او روییده است.

شاعر: #ایزومی_شیکیبو [ 和泉式部 / ژاپن، قرن دهم میلادی ]

برگردان: #سینا_کمال‌آبادی

@asheghanehaye_fatima
.

دو‌ نفر بودند
در خیابان‌های متروک می‌رفتند
مرد بوی توتون می‌داد
و از زن برگ‌های لیمو می‌افتاد
سر پیچِ خیابان
مثل دو ستاره افتادند

دو ‌نفر بودند
یکی عاشق خواندن
و دیگری شیفته‌ی شنیدن
ناگهان مرد از خواندن ماند
و زن از شنیدن،
هنگامی که نی‌لبک شکست

دو نفر بودند
زن به او قلمی داد برای نوشتن
و‌ مرد به او کفش‌های سبکی برای گشتن
مرد با قلم نوشت: خدانگهدار
و او با کفش‌های سبک آمد
برای خداحافظی.


#ریاض_الصالح_الحسین‌
مترجم: #سینا_کمال‌آبادی 

@asheghanehaye_fatima