Fatima:
ما ...،
انبوهی از آدمهایِ فراموش شده
در انتظارِ معجزه
در تصورِ گرمِ آفتاب
در تکرارِ غریبانهی چشمها
ترانهها گفتهایم
و هیچکس ...
هیچکس نخواهد فهمید
که این انتظار
حتی از خودِ زندگی هم طولانیتر بود!
#نیکی_فیروزکوهی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
ما ...،
انبوهی از آدمهایِ فراموش شده
در انتظارِ معجزه
در تصورِ گرمِ آفتاب
در تکرارِ غریبانهی چشمها
ترانهها گفتهایم
و هیچکس ...
هیچکس نخواهد فهمید
که این انتظار
حتی از خودِ زندگی هم طولانیتر بود!
#نیکی_فیروزکوهی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
....
درست است
که بعضی وقتها
هنوز دستم به دامن ماه و
سرشاخههای روشن ستاره میرسد،
یا گاهی خیال میکنم
اهل همین هوای بوسه و لبخند آینهام،
اما یادم نمیرود چطور
از شکستن آن همه بغض بیسوال
به نمنم همین گریههای گلوگیر رسیدهام!
#سیدعلی_صالحی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
درست است
که بعضی وقتها
هنوز دستم به دامن ماه و
سرشاخههای روشن ستاره میرسد،
یا گاهی خیال میکنم
اهل همین هوای بوسه و لبخند آینهام،
اما یادم نمیرود چطور
از شکستن آن همه بغض بیسوال
به نمنم همین گریههای گلوگیر رسیدهام!
#سیدعلی_صالحی
#شما_فرستادید
@asheghanehaye_fatima
.
.
.
بچه که بودم
پاییز
با روپوش سرمه ای از راه میرسید
بزرگتر که شدم
پسر همسایه بود
سربازی که اسمم را
توی کلاهش نوشته بود
مادرش میگفت:
-گروهبان جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد در سرما_
آن وقتها
دوستت دارم را
نمی گفتند
کشیک میدانند....
*
جوانتر که شدم
پاییز
با ترانه های حزن انگیز خواننده ای می آمد
که بسیار پیش از آن مرده بود
و مادر که شدم
ظهرها
با روپوش صورتی دخترم
سر چهارراه مدرسه منتظرم میشد
*
زن تر شدم
و پاییز
با شیشه های رنگی ترشی
پا به خانه ام گذاشت
آن سال که رفتی
ترشی های قشنگتری انداخته بودم
با هویچ های که شکل آسیابهای بادی منجیل بود
منجیل...
زلزله خیلی ها را زیر یک سقف نگه داشت
سقف های آوار شده
من دستم تا آرنج بیرون مانده بود از زندگی
که مرگ
تو را
به زور از لای انگشتانم کشید
کشیده بود اما
مگر دست از سرم کشیدند
آن همه خاطرهی لال
که هی در من,منجیل منجیل ویرانی به بار
می آورد
*
پاییز
در هر یک از فصلهای زندگیام
طعم دیگری داشت
و از سمت دیگری می آمد اما
این روزها
از سمت خودم می آید
و پیش از آنکه درخت ها را رنگ زده باشد
زنگ میزند
در را
به روی خودم باز میکنم
و پیش تر از آنکه به ترشی انداختن فکر کنم
به این فکر میکنم
که چرا
دیگر
حوصلهی هیچ کس را ندارم
چون کشتی غرق شده ای که برایش مهم نیست
لای چمدانها و جعبه های جواهرات مردگان
خرچنگ فرتوتی راه میرود
یا
ماهی کوچک زیبایی
تخم میگذارد....
.
#رویا_شاه_حسین_زاده
#صدای_زنگ_در_آمد
@asheghanehaye_fatima
.
.
بچه که بودم
پاییز
با روپوش سرمه ای از راه میرسید
بزرگتر که شدم
پسر همسایه بود
سربازی که اسمم را
توی کلاهش نوشته بود
مادرش میگفت:
-گروهبان جریمه اش کرده که هفت شب کشیک بدهد در سرما_
آن وقتها
دوستت دارم را
نمی گفتند
کشیک میدانند....
*
جوانتر که شدم
پاییز
با ترانه های حزن انگیز خواننده ای می آمد
که بسیار پیش از آن مرده بود
و مادر که شدم
ظهرها
با روپوش صورتی دخترم
سر چهارراه مدرسه منتظرم میشد
*
زن تر شدم
و پاییز
با شیشه های رنگی ترشی
پا به خانه ام گذاشت
آن سال که رفتی
ترشی های قشنگتری انداخته بودم
با هویچ های که شکل آسیابهای بادی منجیل بود
منجیل...
زلزله خیلی ها را زیر یک سقف نگه داشت
سقف های آوار شده
من دستم تا آرنج بیرون مانده بود از زندگی
که مرگ
تو را
به زور از لای انگشتانم کشید
کشیده بود اما
مگر دست از سرم کشیدند
آن همه خاطرهی لال
که هی در من,منجیل منجیل ویرانی به بار
می آورد
*
پاییز
در هر یک از فصلهای زندگیام
طعم دیگری داشت
و از سمت دیگری می آمد اما
این روزها
از سمت خودم می آید
و پیش از آنکه درخت ها را رنگ زده باشد
زنگ میزند
در را
به روی خودم باز میکنم
و پیش تر از آنکه به ترشی انداختن فکر کنم
به این فکر میکنم
که چرا
دیگر
حوصلهی هیچ کس را ندارم
چون کشتی غرق شده ای که برایش مهم نیست
لای چمدانها و جعبه های جواهرات مردگان
خرچنگ فرتوتی راه میرود
یا
ماهی کوچک زیبایی
تخم میگذارد....
.
#رویا_شاه_حسین_زاده
#صدای_زنگ_در_آمد
@asheghanehaye_fatima
چمدان بستهام از
"خواستنت"
کوچ کنم
تا "نبودت" بروم
گور خودم را بکنم
شرح دلتنگی من بی تو
فقط یک جملهست
"تا جنون فاصلهای نیست
از اینجا که منم"...
👤 #مهدی_اخوان_ثالث
@asheghanehaye_fatima
"خواستنت"
کوچ کنم
تا "نبودت" بروم
گور خودم را بکنم
شرح دلتنگی من بی تو
فقط یک جملهست
"تا جنون فاصلهای نیست
از اینجا که منم"...
👤 #مهدی_اخوان_ثالث
@asheghanehaye_fatima
خانواده بلقیس با ازدواجش با نزار قبانی به شدت مخالف بودن، ولی با وساطت دیگران رسیدن به هم.
نزار میگه چندبار ازش پرسیدم چرا با وجود مخالفت قبیلهت با من ازدواج کردی و دردسراشو به جون خریدی؟میگه بلقیس هربار، من رو مثل یه طفل در آغوش میکشید و میگفت؛
«أنت قبیلتی»، قبیلهی من تویی ♥️
👤#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
نزار میگه چندبار ازش پرسیدم چرا با وجود مخالفت قبیلهت با من ازدواج کردی و دردسراشو به جون خریدی؟میگه بلقیس هربار، من رو مثل یه طفل در آغوش میکشید و میگفت؛
«أنت قبیلتی»، قبیلهی من تویی ♥️
👤#نزار_قبانی
@asheghanehaye_fatima
عاشقانه های فاطیما pinned «خانواده بلقیس با ازدواجش با نزار قبانی به شدت مخالف بودن، ولی با وساطت دیگران رسیدن به هم. نزار میگه چندبار ازش پرسیدم چرا با وجود مخالفت قبیلهت با من ازدواج کردی و دردسراشو به جون خریدی؟میگه بلقیس هربار، من رو مثل یه طفل در آغوش میکشید و میگفت؛ «أنت…»
☕️قطعهای از کتاب
هیچ وقت بیرحمی رو که در پس یک نوازش نهفته است حس کردید؟ فکر میکنید که نوازش، آدمها رو به هم میرسونه؟ نه! آدم ها رو از هم جدا میکنه! نوازش کلافه میکنه، اعصاب خورد کنه! فاصلهای بین کف دست و پوست به وجود میآد؛ در پس هر نوازشی دردی هست؛ درد اینکه نمیشه واقعا به هم رسید.
نوازش سوءتفاهمیه بین تنهایی که میخواد خودشو نزدیک کنه و تنهایی که میخواد بهش نزدیک شن، اما فایدهای نداره! هرچی بیشتر به هیجان میاید بیشتر دور میشید. آدم فکر میکنه داره تن کسی رو نوازش میکنه درحالی که داره سر زخم رو باز میکنه ...
📕#نوای_اسرار_آمیز
✍ #اریک_امانوئل_اشمیت
@asheghanehaye_fatima
هیچ وقت بیرحمی رو که در پس یک نوازش نهفته است حس کردید؟ فکر میکنید که نوازش، آدمها رو به هم میرسونه؟ نه! آدم ها رو از هم جدا میکنه! نوازش کلافه میکنه، اعصاب خورد کنه! فاصلهای بین کف دست و پوست به وجود میآد؛ در پس هر نوازشی دردی هست؛ درد اینکه نمیشه واقعا به هم رسید.
نوازش سوءتفاهمیه بین تنهایی که میخواد خودشو نزدیک کنه و تنهایی که میخواد بهش نزدیک شن، اما فایدهای نداره! هرچی بیشتر به هیجان میاید بیشتر دور میشید. آدم فکر میکنه داره تن کسی رو نوازش میکنه درحالی که داره سر زخم رو باز میکنه ...
📕#نوای_اسرار_آمیز
✍ #اریک_امانوئل_اشمیت
@asheghanehaye_fatima
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خواب و بیدار
تنم به سوی تو کشیده میشود
خواستن تو پارویی بلند است
که دوباره و دوباره
در باران شب فرو میرود...
.
#جین_هیرشفیلد
@asheghanehaye_fatima
تنم به سوی تو کشیده میشود
خواستن تو پارویی بلند است
که دوباره و دوباره
در باران شب فرو میرود...
.
#جین_هیرشفیلد
@asheghanehaye_fatima
چه رنجی است
خوابیدن زیر آسمانی
که نه ابر دارد نه باران
از هراس از کلمات
هر شب خوابهای
آشفته میبینیم
به این جهان آمدهایم
که تماشا کنیم
صندلی های فرسوده و رنگ باخته
سهم ما شد
انتخاب ما مرواریدهای رخشان
بود
یکی به ما بگوید
آیا ما قادریم
دریای آبی
و جعبهی مداد رنگیِ
هفترنگ را
به خانه ببریم
و خوشبختیِ
سرنگون در آسمان ابری را
صید کنیم
در انتظار جوابِ
شما هستیم
که در آفتاب بیخیال
قدم میزنید.....
#احمدرضا_احمدی
@asheghanehaye_fatima
خوابیدن زیر آسمانی
که نه ابر دارد نه باران
از هراس از کلمات
هر شب خوابهای
آشفته میبینیم
به این جهان آمدهایم
که تماشا کنیم
صندلی های فرسوده و رنگ باخته
سهم ما شد
انتخاب ما مرواریدهای رخشان
بود
یکی به ما بگوید
آیا ما قادریم
دریای آبی
و جعبهی مداد رنگیِ
هفترنگ را
به خانه ببریم
و خوشبختیِ
سرنگون در آسمان ابری را
صید کنیم
در انتظار جوابِ
شما هستیم
که در آفتاب بیخیال
قدم میزنید.....
#احمدرضا_احمدی
@asheghanehaye_fatima
جوليا بطرس - جايي تودعني
julia boutros
××جايي تودعني معقول شو جايي يا حبيبي تقول
اومدی با من خداحافظی کنی؟ واقعا!
اومدی چی بگی عزیزم؟
××قلي انو الدنيي خلصت والشمس الي بالعالي وقعت قلي انو الارض احترقت بس خلصنا لا ماتقول
بگو که دنیا به آخر رسید و خورشیدی که اون بالا بود به زمین افتاد بگو که زمین سوخت؛ ولی نگو که قصۀ ما به آخر رسید ... .
××هالكلمة بقلبك خلي غيرا شو بدك قلي
اين حرف رو تو دلت نگهدار و غیر از اون هرچی خواستی بگو
××قلي غايب يوم وجايي خبرني حيلا حكاية
بگو که یک روز نبودی و حالا اومدی ... هر داستانی که میخوای به من بگو
آواز
#جولیا_بطرس
موسیقی
#زیاد_بطرس
شعر
#نبیل_ابو_عبدو
ترانه
#جایی_تودعنی
اجرای سال ۲۰۱۸
@asheghanehaye_fatima
اومدی با من خداحافظی کنی؟ واقعا!
اومدی چی بگی عزیزم؟
××قلي انو الدنيي خلصت والشمس الي بالعالي وقعت قلي انو الارض احترقت بس خلصنا لا ماتقول
بگو که دنیا به آخر رسید و خورشیدی که اون بالا بود به زمین افتاد بگو که زمین سوخت؛ ولی نگو که قصۀ ما به آخر رسید ... .
××هالكلمة بقلبك خلي غيرا شو بدك قلي
اين حرف رو تو دلت نگهدار و غیر از اون هرچی خواستی بگو
××قلي غايب يوم وجايي خبرني حيلا حكاية
بگو که یک روز نبودی و حالا اومدی ... هر داستانی که میخوای به من بگو
آواز
#جولیا_بطرس
موسیقی
#زیاد_بطرس
شعر
#نبیل_ابو_عبدو
ترانه
#جایی_تودعنی
اجرای سال ۲۰۱۸
@asheghanehaye_fatima
تنهایی از دست های من شروع شد!
رفتن را پاهای تو خلق کرد...
خدا هم کاری نمی توانست بکند
گریه را آفرید...
#اهورا_فروزان
@asheghanehaye_fatima
رفتن را پاهای تو خلق کرد...
خدا هم کاری نمی توانست بکند
گریه را آفرید...
#اهورا_فروزان
@asheghanehaye_fatima
یه چیزی تو زندون یاد گرفتم كه میخوام بهت بگم
آدم هیچ وقت نباید به اون روزی كه آزاد میشه فكر كنه
اینه كه آدمو دیوونه میكنه
باید به فكر امروز بود و بعد به فردا ...
#جان_اشتاین_بک
@asheghanehaye_fatima
آدم هیچ وقت نباید به اون روزی كه آزاد میشه فكر كنه
اینه كه آدمو دیوونه میكنه
باید به فكر امروز بود و بعد به فردا ...
#جان_اشتاین_بک
@asheghanehaye_fatima
سیاست یعنی طوری به مردم بگویی بروید به جهنم، که برای آنها این نیاز به وجود بیاید که از تو آدرس بپرسند !!
#وینستون_چرچیل
@asheghanehaye_fatima
#وینستون_چرچیل
@asheghanehaye_fatima
☕️قطعهای از کتاب
سفیر انگلیس در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی،لگدی به گاوی میزند،
"گاوی که در هندوستان مقدس است"!
فرماندار انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند!
بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد در جلوی گاو سجده میکنند و آن جوان را به شدت مجازات می کنند. همراه فرماندار با تعجب می پرسد:
چرا این کار را کردید؟!
فرماندار می گوید:
لگد این جوان آگاه می رفت که فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بیندازد، ولی من نگذاشتم!!!
📕 #جهانی_که_من_می_شناسم
✍ #برتراند_راسل
@asheghanehaye_fatima
سفیر انگلیس در دهلی از مسیری در حال گذر بود که یک جوان هندی،لگدی به گاوی میزند،
"گاوی که در هندوستان مقدس است"!
فرماندار انگلیسی پیاده شده و به سوی گاو میدود و گاو را میبوسد و تعظیم می کند!
بقیه مردم حاضر که می بینند یک غریبه اینقدر گاو را محترم می شمارد در جلوی گاو سجده میکنند و آن جوان را به شدت مجازات می کنند. همراه فرماندار با تعجب می پرسد:
چرا این کار را کردید؟!
فرماندار می گوید:
لگد این جوان آگاه می رفت که فرهنگ هندوستان را هزار سال جلو بیندازد، ولی من نگذاشتم!!!
📕 #جهانی_که_من_می_شناسم
✍ #برتراند_راسل
@asheghanehaye_fatima
تنها یک سرنوشت محتوم وجود دارد و آن "مرگ" است.
جز این " جبر" دیگری نیست.
در فاصلهی زمانی میان تولد و مرگ، هیچ چیز از پیش تعیین شده نیست. همه چیز را میتوان تغییر داد.
می توان جنگ را متوقف کرد و حتی صلح را حفظ کرد ... فقط به این شرط که بخواهی و همیشه بخواهی.
#آلبر_کامو
#یادداشتها
@asheghanehaye_fatima
جز این " جبر" دیگری نیست.
در فاصلهی زمانی میان تولد و مرگ، هیچ چیز از پیش تعیین شده نیست. همه چیز را میتوان تغییر داد.
می توان جنگ را متوقف کرد و حتی صلح را حفظ کرد ... فقط به این شرط که بخواهی و همیشه بخواهی.
#آلبر_کامو
#یادداشتها
@asheghanehaye_fatima