This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
في رذاذ المطر الناعم
كانت شفتاها
وردةً تنمو على جلدي
وكانت مقلتاها
أُفقاً يمتدّ من أمسي
إلى مستقبلي...
در بارش نمنم باران
لبانش گل سرخی بود
که بر پوستم جوانه میزد
و چشمانش افق ممتدی،
از دیروزم به فردایم...
#محمود_درويش
كانت شفتاها
وردةً تنمو على جلدي
وكانت مقلتاها
أُفقاً يمتدّ من أمسي
إلى مستقبلي...
در بارش نمنم باران
لبانش گل سرخی بود
که بر پوستم جوانه میزد
و چشمانش افق ممتدی،
از دیروزم به فردایم...
#محمود_درويش
چگونه بال زنم تا به ناکجا که تویی !
بلند میپَرم اما نه آن هوا که تویی !
تمامِ طولِ خط
از نقطهای که پُر شده است
از ابتدا که تویی
تا به انتها که تویی !
ضمیرها ، بَدلِ اسمِ اَعظماَند همه
از او و ما که منم ...
تا من و شما که تویی !
تویی جوابِ سؤالِ قدیمِ بود و نبود ...
چنانچه پاسخِ هر چون و هر چرا
که تویی !
جدا از این من و ما و ...
رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی !
@asheghanehaye_fatima
#حسین_منزوی
بلند میپَرم اما نه آن هوا که تویی !
تمامِ طولِ خط
از نقطهای که پُر شده است
از ابتدا که تویی
تا به انتها که تویی !
ضمیرها ، بَدلِ اسمِ اَعظماَند همه
از او و ما که منم ...
تا من و شما که تویی !
تویی جوابِ سؤالِ قدیمِ بود و نبود ...
چنانچه پاسخِ هر چون و هر چرا
که تویی !
جدا از این من و ما و ...
رها ز چون و چرا
کسی نشسته در آنسوی ماجرا که تویی !
@asheghanehaye_fatima
#حسین_منزوی
"معرفت" یه چیز ذاتیه
شاید بشه توو ظاهر و برای مدتی مهربون بود، ادای دوست داشتن رو درآورد و یا...
که خب البته خیلی وقتا هم جوابم میده،
ولی نمیشه بامعرفت بود. لو میری زود... یجورایی با منفعت سر و کار داره، خیلی وجود میخواد منافع خودتو نادیده بگیری بخاطر کسی، چیزی، جایی..
شاید بشه توو ظاهر و برای مدتی مهربون بود، ادای دوست داشتن رو درآورد و یا...
که خب البته خیلی وقتا هم جوابم میده،
ولی نمیشه بامعرفت بود. لو میری زود... یجورایی با منفعت سر و کار داره، خیلی وجود میخواد منافع خودتو نادیده بگیری بخاطر کسی، چیزی، جایی..
توو زندگی من زیاد نبودن از این آدمای با معرفت
ولی دلم خواست ازشون تشکر کنم از تمام دوستایی که بهم ثابت شدن تو این بازه ی ده ساله و هیچ وقت منتی هم سرم نذاشتن...
دلم میخواد بلند صداتون بزنم و قلبتون رو از دور ببوسم...
امین؛ زهرا؛ مهران فرشته؛ سارا؛ فرشاد؛ نوشین؛ بهار؛ محسن و تو مرتضی...
آخ مرتضی مرتضی به تو یکی یه عمر مدیونم...
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
ولی دلم خواست ازشون تشکر کنم از تمام دوستایی که بهم ثابت شدن تو این بازه ی ده ساله و هیچ وقت منتی هم سرم نذاشتن...
دلم میخواد بلند صداتون بزنم و قلبتون رو از دور ببوسم...
امین؛ زهرا؛ مهران فرشته؛ سارا؛ فرشاد؛ نوشین؛ بهار؛ محسن و تو مرتضی...
آخ مرتضی مرتضی به تو یکی یه عمر مدیونم...
#حمید_جدیدی
@asheghanehaye_fatima
چندان خو گرفته بودم همهجا جفت او
باشم که اکنون میپندارم نصف شدهام..
📚در باب دوستی
#میشل_دو_منتنی
@asheghanehaye_fatima
باشم که اکنون میپندارم نصف شدهام..
📚در باب دوستی
#میشل_دو_منتنی
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
بدرود دوستِ من، بدرود.
جانانِ من،
تو در قلبِ من مأوا گرفتهای.
این فراقِ مقدر شده
نویدِ دیداری پیش روست.
بدرود دوستِ من.
بیدست ها و بیکلمات
در این زندگی،
مردن چیزِ تازهای نیست
چنانکه زندگی نیز.
نامهی خودکشی سرگئی یسنین - شاعر روسی
برگردان: رخساره شمیرانی
До свиданья, друг мой, до свиданья.
Милый мой, ты у меня в груди.
Предназначенное расставанье
Обещает встречу впереди.
До свиданья, друг мой, без руки, без слова,
Не грусти и не печаль бровей, —
В этой жизни умирать не ново,
Но и жить, конечно, не новей.
1925
#Сергей_Есенин
#Sergei_Yesenin
#سرگئی_یسنین
#سرگی_یسنین
#رخساره_شمیرانی
بدرود دوستِ من، بدرود.
جانانِ من،
تو در قلبِ من مأوا گرفتهای.
این فراقِ مقدر شده
نویدِ دیداری پیش روست.
بدرود دوستِ من.
بیدست ها و بیکلمات
در این زندگی،
مردن چیزِ تازهای نیست
چنانکه زندگی نیز.
نامهی خودکشی سرگئی یسنین - شاعر روسی
برگردان: رخساره شمیرانی
До свиданья, друг мой, до свиданья.
Милый мой, ты у меня в груди.
Предназначенное расставанье
Обещает встречу впереди.
До свиданья, друг мой, без руки, без слова,
Не грусти и не печаль бровей, —
В этой жизни умирать не ново,
Но и жить, конечно, не новей.
1925
#Сергей_Есенин
#Sergei_Yesenin
#سرگئی_یسنین
#سرگی_یسنین
#رخساره_شمیرانی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
با فارسیزبانانِ آنسوی مرزها ...
( افغانستان )
آهنگ : زمستان است ...
غزلی از : رامین مظهر
گیتار و صدای : #حسن_آذرمهر
اجرای زنده در دانشگاه کابل
زمستان ۱۳۹۷ ( ورژن اصلی )
ویدیو : عمران سعید
هوا خُنک شده و بازوانت عریان است
مرا بپوش عزیزِ دلم ، زمستان است !
اتاق پر شده از جیغهای تلویزیون
همیشه این سگِ اعصابخوار
« چالان » است !
غم آفتاب شده ، آفتاب تاریکی
و زندگانیِ من آفتابگردان است
دو چشمِ من که شده ناودان خانهٔتان
و گریههای تو که امتدادِ باران است ...
چقدر فرصتِ دیدارهای ما کوتاه
چقدر گفتنیام ، حسرتم فراوان است
گُلم بخند که کم مانده روزهای سگی
گُلم بخند که این دردهای پایان است
نگو دعای مرا ذرهای قبول نکرد
گُلم ! خدای جهانِ من و تو دیوانهست
تو انتظارِ منی ، من تمام دلهرهام
تمامِ شهر پر بوق و راهبندان است ...
@asheghanehaye_fatima
( افغانستان )
آهنگ : زمستان است ...
غزلی از : رامین مظهر
گیتار و صدای : #حسن_آذرمهر
اجرای زنده در دانشگاه کابل
زمستان ۱۳۹۷ ( ورژن اصلی )
ویدیو : عمران سعید
هوا خُنک شده و بازوانت عریان است
مرا بپوش عزیزِ دلم ، زمستان است !
اتاق پر شده از جیغهای تلویزیون
همیشه این سگِ اعصابخوار
« چالان » است !
غم آفتاب شده ، آفتاب تاریکی
و زندگانیِ من آفتابگردان است
دو چشمِ من که شده ناودان خانهٔتان
و گریههای تو که امتدادِ باران است ...
چقدر فرصتِ دیدارهای ما کوتاه
چقدر گفتنیام ، حسرتم فراوان است
گُلم بخند که کم مانده روزهای سگی
گُلم بخند که این دردهای پایان است
نگو دعای مرا ذرهای قبول نکرد
گُلم ! خدای جهانِ من و تو دیوانهست
تو انتظارِ منی ، من تمام دلهرهام
تمامِ شهر پر بوق و راهبندان است ...
@asheghanehaye_fatima
نیمههای شب است و بیدارم
نیمههای شب است و خوابیدی
کاش هرگز تو را نمیدیدم
کاش هرگز مرا نمیدیدی...
#اهورا_فروزان
@asheghanehaye_fatima
نیمههای شب است و خوابیدی
کاش هرگز تو را نمیدیدم
کاش هرگز مرا نمیدیدی...
#اهورا_فروزان
@asheghanehaye_fatima
نه کسی منتظر است ،
نه کسی چشم به راه …
نه خیالِ گذر از کوچهی ما دارد ماه !
بینِ عاشق شدن و مرگ ،
مگر فرقی هست ؟
وقتی از عشق نصیبی نبری
غیر از آه ...
#فریدون_مشیری
#شما_فرستادید
...🚶♂...
@asheghanehaye_fatima
نه کسی چشم به راه …
نه خیالِ گذر از کوچهی ما دارد ماه !
بینِ عاشق شدن و مرگ ،
مگر فرقی هست ؟
وقتی از عشق نصیبی نبری
غیر از آه ...
#فریدون_مشیری
#شما_فرستادید
...🚶♂...
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
"آفتابِ صدایت"
آمدی
در دستانت آفتاب
پیراهنت آفتاب
آغوشت آفتاب
آوردی آفتاب را
بر لبانت و بر سینهات
در گیسوانت آفتاب،
در چشمهایت آفتاب
خندههایت آفتابی
در صدایت بوسه زدم بر آفتاب
قلبم به نغمه درآمد
در آفتابِ رخشانِ نو
نیایی اگر،
زمستان میآید
خورشیدم از سردی
یخ خواهد زد
بیرون و درونم
پوشیده از یخ خواهد شد
اشک در جامِ چشمهایم منجمد
نبودنت،
آغازِ عصرِ یخبندان است
در پی هر صدایی روم،
باز هم صدای تو نیست
کاش صدایت را بفرستی
تا نیستیات را
که درونم یخ زده
گرم کند
آفتابِ صدایت.
عزیز نسین - شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
کتاب: بیهوده میبارد این باران
نشر: چشمه
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی
"آفتابِ صدایت"
آمدی
در دستانت آفتاب
پیراهنت آفتاب
آغوشت آفتاب
آوردی آفتاب را
بر لبانت و بر سینهات
در گیسوانت آفتاب،
در چشمهایت آفتاب
خندههایت آفتابی
در صدایت بوسه زدم بر آفتاب
قلبم به نغمه درآمد
در آفتابِ رخشانِ نو
نیایی اگر،
زمستان میآید
خورشیدم از سردی
یخ خواهد زد
بیرون و درونم
پوشیده از یخ خواهد شد
اشک در جامِ چشمهایم منجمد
نبودنت،
آغازِ عصرِ یخبندان است
در پی هر صدایی روم،
باز هم صدای تو نیست
کاش صدایت را بفرستی
تا نیستیات را
که درونم یخ زده
گرم کند
آفتابِ صدایت.
عزیز نسین - شاعر ترکیهای
برگردان: مژگان دولتآبادی
کتاب: بیهوده میبارد این باران
نشر: چشمه
#عزیز_نسین
#مژگان_دولتآبادی