@asheghanehaye_fatima
هر دو به هم عشق می ورزیدند،
اما هیچ یک را
یارایِ اعتراف آن به دیگری نبود
چه دشمن خو، به هم می نگریستند
و بر آن بودند از عشق درگذرند
عاقبت از هم جدا شدند و تنها،
گاه در رویا
در اشتیاق هم بودند؛
دیر زمانی بود مرده بودند
و خود این را نمی دانستند ...
#هاینریش_هاینه
هر دو به هم عشق می ورزیدند،
اما هیچ یک را
یارایِ اعتراف آن به دیگری نبود
چه دشمن خو، به هم می نگریستند
و بر آن بودند از عشق درگذرند
عاقبت از هم جدا شدند و تنها،
گاه در رویا
در اشتیاق هم بودند؛
دیر زمانی بود مرده بودند
و خود این را نمی دانستند ...
#هاینریش_هاینه
من بہ بہشتِ موعودِ
ڪشیشانِ مقدّسنما
باور ندارم !
من فقط به چشمانِ تُو
مؤمن هستم
ڪہ نورِ آسمانےاَم هستند !
من بہ خُداوندگارے ڪہ
ڪشیشانِ مقدّسنما
از آن سخن مےگویند
باور ندارم !
من فقط بہ قلبِ تُو
مؤمن هستم
وَ جُز قلبت
هیچ خُدایے ندارم !
من نہ بہ شیطان
باور دارم
وَ نہ بہ جہنّم وَ عذابِ آن !
من فقط بہ چشمان وُ
قلبِ شیطانےِ تُو
مؤمن هستم !
#هاینریش_هاینه
@asheghanehaye_fatima☘
ڪشیشانِ مقدّسنما
باور ندارم !
من فقط به چشمانِ تُو
مؤمن هستم
ڪہ نورِ آسمانےاَم هستند !
من بہ خُداوندگارے ڪہ
ڪشیشانِ مقدّسنما
از آن سخن مےگویند
باور ندارم !
من فقط بہ قلبِ تُو
مؤمن هستم
وَ جُز قلبت
هیچ خُدایے ندارم !
من نہ بہ شیطان
باور دارم
وَ نہ بہ جہنّم وَ عذابِ آن !
من فقط بہ چشمان وُ
قلبِ شیطانےِ تُو
مؤمن هستم !
#هاینریش_هاینه
@asheghanehaye_fatima☘
@asheghanehaye_fatima
آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگار درازی
من مالک قلبات بودم
دلات چه شیرین
خطاکار و کوچک بود
از این شیرینتر و خطاکارتر نمیتوان یافت
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبام را میفشردند
نمیدانم عشق برتر از اندوه بود
تنها میدانم هر دو بزرگ بودند.
■●شاعر: #هاینریش_هاینه | آلمان| Christian Johann Heinrich Heine | زادهی ۱۳ دسامبر ۱۷۹۷ در دوسلدورف؛ درگذشتهی ۱۷ فوریه ۱۸۵۶ در پاریس |
■●برگردان: #شجاع_الدین_شفا
آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگار درازی
من مالک قلبات بودم
دلات چه شیرین
خطاکار و کوچک بود
از این شیرینتر و خطاکارتر نمیتوان یافت
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبام را میفشردند
نمیدانم عشق برتر از اندوه بود
تنها میدانم هر دو بزرگ بودند.
■●شاعر: #هاینریش_هاینه | آلمان| Christian Johann Heinrich Heine | زادهی ۱۳ دسامبر ۱۷۹۷ در دوسلدورف؛ درگذشتهی ۱۷ فوریه ۱۸۵۶ در پاریس |
■●برگردان: #شجاع_الدین_شفا
@asheghanehaye_fatima
نامهای که نوشتی
هرگز نگرانام نکرد...
گفتهای بعد از این
مرا دوست نخواهی داشت!
اما...
نامهات
چرا آنقدر طولانی است؟
تمیز نوشتهیی
پشتورو دوازده برگ؛
این خودش یک کتاب کوچک است!
هیچکس برای خداحافظی
نامهای چنین نمینویسد
نامهات
نگرانام نکرد...
#هاینریش_هاینه | Christian Johann Heinrich Heine | آلمان، ۱۸۵۶-۱۷۹۷ |
نامهای که نوشتی
هرگز نگرانام نکرد...
گفتهای بعد از این
مرا دوست نخواهی داشت!
اما...
نامهات
چرا آنقدر طولانی است؟
تمیز نوشتهیی
پشتورو دوازده برگ؛
این خودش یک کتاب کوچک است!
هیچکس برای خداحافظی
نامهای چنین نمینویسد
نامهات
نگرانام نکرد...
#هاینریش_هاینه | Christian Johann Heinrich Heine | آلمان، ۱۸۵۶-۱۷۹۷ |
@asheghanehaye_fatima
آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگارِ درازی
من مالکِ قلبت بودم
دلت چه شیرین،
خطاکار
و کوچک بود
از این شیرینتر
و خطاکارتر
نمیتوان یافت...
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبم را میفشردند
نمیدانم
عشق برتر از اندوه بود؟!
تنها میدانم
هر دو بزرگ بودند...
هاینریش هاینه - شاعر آلمانی
برگردان: شجاعالدین شفا
#هاینریش_هاینه
#شجاعالدین_شفا
آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگارِ درازی
من مالکِ قلبت بودم
دلت چه شیرین،
خطاکار
و کوچک بود
از این شیرینتر
و خطاکارتر
نمیتوان یافت...
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبم را میفشردند
نمیدانم
عشق برتر از اندوه بود؟!
تنها میدانم
هر دو بزرگ بودند...
هاینریش هاینه - شاعر آلمانی
برگردان: شجاعالدین شفا
#هاینریش_هاینه
#شجاعالدین_شفا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگارِ درازی
من مالکِ قلبت بودم
دلت چه شیرین،
خطاکار
و کوچک بود
از این شیرینتر
و خطاکارتر
نمیتوان یافت...
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبم را میفشردند
نمیدانم
عشق برتر از اندوه بود؟!
تنها میدانم
هر دو بزرگ بودند...
#هاینریش_هاینه
@asheghanehaye_fatima
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگارِ درازی
من مالکِ قلبت بودم
دلت چه شیرین،
خطاکار
و کوچک بود
از این شیرینتر
و خطاکارتر
نمیتوان یافت...
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبم را میفشردند
نمیدانم
عشق برتر از اندوه بود؟!
تنها میدانم
هر دو بزرگ بودند...
#هاینریش_هاینه
@asheghanehaye_fatima
آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگارِ درازی
من مالکِ قلبت بودم
دلت چه شیرین،
خطاکار
و کوچک بود
از این شیرینتر
و خطاکارتر
نمیتوان یافت...
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبم را میفشردند
نمیدانم
عشق برتر از اندوه بود؟!
تنها میدانم
هر دو بزرگ بودند...
#هاینریش_هاینه
@asheghanehaye_fatima
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگارِ درازی
من مالکِ قلبت بودم
دلت چه شیرین،
خطاکار
و کوچک بود
از این شیرینتر
و خطاکارتر
نمیتوان یافت...
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبم را میفشردند
نمیدانم
عشق برتر از اندوه بود؟!
تنها میدانم
هر دو بزرگ بودند...
#هاینریش_هاینه
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
هر دو به هم عشق میورزیدند،
اما هیچیک را یارای اعتراف آن
به دیگری نبود.
چه دشمنخو به هم مینگریستند
و بر آن بودند از عشق درگذرند.
عاقبت از هم جدا شدند و تنها،
گاه در رؤیا
در اشتیاقِ هم بودند.
دیرزمانی بود مرده بودند
و خود این را نمیدانستند.
#هاینریش_هاینه
#شاعر_آلمان
ترجمه:
#علی_عبداللهی
هر دو به هم عشق میورزیدند،
اما هیچیک را یارای اعتراف آن
به دیگری نبود.
چه دشمنخو به هم مینگریستند
و بر آن بودند از عشق درگذرند.
عاقبت از هم جدا شدند و تنها،
گاه در رؤیا
در اشتیاقِ هم بودند.
دیرزمانی بود مرده بودند
و خود این را نمیدانستند.
#هاینریش_هاینه
#شاعر_آلمان
ترجمه:
#علی_عبداللهی
آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگار درازی
من مالک قلبت بودم
دلت چه شیرین
خطاکار و کوچک بود
از این شیرینتر و خطاکارتر نمیتوان یافت
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبم را میفشردند
نمیدانم عشق برتر از اندوه بود
تنها میدانم هر دو بزرگ بودند.
#هاینریش_هاینه | Heinrich Haine | آلمان، ۱۸۵۶ - ۱۷۹۷ |
برگردان: #شجاعالدین_شفا
@asheghanehaye_fatima
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگار درازی
من مالک قلبت بودم
دلت چه شیرین
خطاکار و کوچک بود
از این شیرینتر و خطاکارتر نمیتوان یافت
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبم را میفشردند
نمیدانم عشق برتر از اندوه بود
تنها میدانم هر دو بزرگ بودند.
#هاینریش_هاینه | Heinrich Haine | آلمان، ۱۸۵۶ - ۱۷۹۷ |
برگردان: #شجاعالدین_شفا
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
در خنکای شامگاهی، مرگیست،
آنچنان که زندگی در طراوتِ هر روزی.
دیگر پاسی از شب گذشته و خوابی در برم میگیرد،
روز چه از پایم انداخته.
بر بسترم درختی ریشه دوانیده است
که در آن شباهنگی میخوانَد؛
آوازش از چنان عشقی سرشار است
که به گوش میرسد، حتا از رؤیای آدمی.
Der Tod das ist die kühle Nacht,
Das Leben ist der schwüle Tag.
Es dunkelt schon, mich schläfert,
Der Tag hat mich müd gemacht.
Über mein Bett erhebt sich ein Baum,
Drin singt die junge Nachtigall;
Sie singt von lauter Liebe,
Ich hör es sogar im Traum.
#هاینریش_هاینه
برگردان: #فائزه_پورپيغمبر
در خنکای شامگاهی، مرگیست،
آنچنان که زندگی در طراوتِ هر روزی.
دیگر پاسی از شب گذشته و خوابی در برم میگیرد،
روز چه از پایم انداخته.
بر بسترم درختی ریشه دوانیده است
که در آن شباهنگی میخوانَد؛
آوازش از چنان عشقی سرشار است
که به گوش میرسد، حتا از رؤیای آدمی.
Der Tod das ist die kühle Nacht,
Das Leben ist der schwüle Tag.
Es dunkelt schon, mich schläfert,
Der Tag hat mich müd gemacht.
Über mein Bett erhebt sich ein Baum,
Drin singt die junge Nachtigall;
Sie singt von lauter Liebe,
Ich hör es sogar im Traum.
#هاینریش_هاینه
برگردان: #فائزه_پورپيغمبر
@asheghanehaye_fatima
■در کنار یار
خیالِ تو در سر دارم
بهگاهِ تابشِ آفتاب از دریا،
به گاهی که ماهِ تابان، تناش را
در زلالِ آبراهها مینگارد.
تو را من به گاهی میبینم
که خاکهها
در دوردستِ گذرگاهها به فراز درمیآیند.
تو را در اعماق شبِ تار میبینم
آنجا که خانهبهدوشی سستاندام
پل پیادهگان را میپیمود.
من تو را در هجوم امواج غمافزا شنیدم.
حالا چندیست
به درختزاران درمیآیم
به گاهِ قرار و خموشی،
به خیالِ شنیدنِ هرچیزی.
Ich denke dein, wenn mir der Sonne Schimmer vom Meere strahlt,
Ich denke dein, wenn sich des Mondes Flimmer in Quellen malt.
Ich sehe dich, wenn auf dem fernen Wege der Staub sich hebt,
In tiefer Nacht, wenn auf dem schmalen Stege der Wandrer bebt.
Ich höre dich, wenn dort mit dumpfem Rauschen die Welle steigt.
Im stellen Haine geh' ich oft zu lauschen, wenn alles schweigt.
#هاینریش_هاینه
برگردان: #فائزه_پورپيغمبر
@asheghanehaye_fatima
■در کنار یار
خیالِ تو در سر دارم
بهگاهِ تابشِ آفتاب از دریا،
به گاهی که ماهِ تابان، تناش را
در زلالِ آبراهها مینگارد.
تو را من به گاهی میبینم
که خاکهها
در دوردستِ گذرگاهها به فراز درمیآیند.
تو را در اعماق شبِ تار میبینم
آنجا که خانهبهدوشی سستاندام
پل پیادهگان را میپیمود.
من تو را در هجوم امواج غمافزا شنیدم.
حالا چندیست
به درختزاران درمیآیم
به گاهِ قرار و خموشی،
به خیالِ شنیدنِ هرچیزی.
Ich denke dein, wenn mir der Sonne Schimmer vom Meere strahlt,
Ich denke dein, wenn sich des Mondes Flimmer in Quellen malt.
Ich sehe dich, wenn auf dem fernen Wege der Staub sich hebt,
In tiefer Nacht, wenn auf dem schmalen Stege der Wandrer bebt.
Ich höre dich, wenn dort mit dumpfem Rauschen die Welle steigt.
Im stellen Haine geh' ich oft zu lauschen, wenn alles schweigt.
#هاینریش_هاینه
برگردان: #فائزه_پورپيغمبر
@asheghanehaye_fatima
«در کنار یار»
خیال تو در سر دارم
بهگاهِ تابشِ آفتاب از دریا،
به گاهی که ماهِ تابان، تناَش را
در زلالِ آبراهها مینگارد.
تو را من به گاهی میبینم
که خاکهها
در دوردستِ گذرگاهها به فراز درمیآیند.
تو را در اعماقِ شبِ تار میبینم
آنجا که خانهبهدوشی سستاندام
پل پیادگان را میپیمود.
من تو را در هجومِ امواج غمافزا شنیدم.
حالا چندیست
به درختزاران درمیآیم
به گاهِ قرار و خموشی،
به خیالِ شنیدنِ هر چیزی.
#هاینریش_هاینه
ترجمهی #فائزه_پورپیغمبر
@asheghanehaye_fatima
خیال تو در سر دارم
بهگاهِ تابشِ آفتاب از دریا،
به گاهی که ماهِ تابان، تناَش را
در زلالِ آبراهها مینگارد.
تو را من به گاهی میبینم
که خاکهها
در دوردستِ گذرگاهها به فراز درمیآیند.
تو را در اعماقِ شبِ تار میبینم
آنجا که خانهبهدوشی سستاندام
پل پیادگان را میپیمود.
من تو را در هجومِ امواج غمافزا شنیدم.
حالا چندیست
به درختزاران درمیآیم
به گاهِ قرار و خموشی،
به خیالِ شنیدنِ هر چیزی.
#هاینریش_هاینه
ترجمهی #فائزه_پورپیغمبر
@asheghanehaye_fatima
میخواهم تو را دوست بدارم
تا از خشک بودنم رها شوم
و از شوری خود و آهکی بودن انگشتهایم
و جویبارهایم را باز بیابم
و خوشههایم را و پروانههای رنگرنگام را
و از توانم بر آواز خواندن مطمئن شوم
و از توانم بر گریه کردن...
• #هاینریش_هاینه
• برگردان: علی عبدالهی
@asheghanehaye_fatima
تا از خشک بودنم رها شوم
و از شوری خود و آهکی بودن انگشتهایم
و جویبارهایم را باز بیابم
و خوشههایم را و پروانههای رنگرنگام را
و از توانم بر آواز خواندن مطمئن شوم
و از توانم بر گریه کردن...
• #هاینریش_هاینه
• برگردان: علی عبدالهی
@asheghanehaye_fatima
من به بهشتِ موعودِ
ڪشیشانِ مقدّسنما
باور ندارم !
من فقط به چشمانِ تُو
مؤمن هستم
ڪہ نورِ آسمانی اَم هستند !
من به خُداوندگاری که
ڪشیشانِ مقدّسنما
از آن سخن می گویند
باور ندارم !
من فقط به قلبِ تُو
مؤمن هستم
وَ جُز قلبت
هیچ خُدایی ندارم !
من نه به شیطان
باور دارم
وَ نه به جهنّم وَ عذابِ آن !
من فقط به چشمان وُ
قلبِ شیطانی تُو
مؤمن هستم !
#هاینریش_هاینه
@asheghanehaye_fatima
ڪشیشانِ مقدّسنما
باور ندارم !
من فقط به چشمانِ تُو
مؤمن هستم
ڪہ نورِ آسمانی اَم هستند !
من به خُداوندگاری که
ڪشیشانِ مقدّسنما
از آن سخن می گویند
باور ندارم !
من فقط به قلبِ تُو
مؤمن هستم
وَ جُز قلبت
هیچ خُدایی ندارم !
من نه به شیطان
باور دارم
وَ نه به جهنّم وَ عذابِ آن !
من فقط به چشمان وُ
قلبِ شیطانی تُو
مؤمن هستم !
#هاینریش_هاینه
@asheghanehaye_fatima
چشم هایش را می گیرم
و لبهایش را می بوسم
دیگر راحتم نمی گذارد
مدام دلیلش را می پرسد
از آخر شب تا دم صبح
هر ساعت می پرسد
چرا وقتی لبهایم را می بوسی
چشم هایم را می گیری ؟
به او نمی گویم چرا
چرایش را خودم هم نمی دانم
چشم هایش را می گیرم
و لبهایش را می بوسم
#هاینریش_هاینه
مترجم : فرشته وزیری نسب
@asheghanehaye_fatima
و لبهایش را می بوسم
دیگر راحتم نمی گذارد
مدام دلیلش را می پرسد
از آخر شب تا دم صبح
هر ساعت می پرسد
چرا وقتی لبهایم را می بوسی
چشم هایم را می گیری ؟
به او نمی گویم چرا
چرایش را خودم هم نمی دانم
چشم هایش را می گیرم
و لبهایش را می بوسم
#هاینریش_هاینه
مترجم : فرشته وزیری نسب
@asheghanehaye_fatima
آه باز هم این چشمان
که روزگاری مرا این چنین عاشقانه سلام میدادند
و باز هم این لبان
که زندگیام را شیرین میکردند
باز هم آن آوا
که روزگاری شنیدنش خوش بود
فقط من دیگر نه آنم که بودم
زیرا که مسخشده به خانه بازگشتهام
اکنون
بازوان سپید و زیبا
گرفتهاند مرا تنگ در آغوش
و من لمیدهام بر قلبش
اندوهناک با احساسی گنگ.
#هاینریش_هاینه
برگردان: #آذر_نعیمیان
@asheghanehaye_fatima
که روزگاری مرا این چنین عاشقانه سلام میدادند
و باز هم این لبان
که زندگیام را شیرین میکردند
باز هم آن آوا
که روزگاری شنیدنش خوش بود
فقط من دیگر نه آنم که بودم
زیرا که مسخشده به خانه بازگشتهام
اکنون
بازوان سپید و زیبا
گرفتهاند مرا تنگ در آغوش
و من لمیدهام بر قلبش
اندوهناک با احساسی گنگ.
#هاینریش_هاینه
برگردان: #آذر_نعیمیان
@asheghanehaye_fatima
آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگار درازی
من مالک قلبات بودم آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگار درازی
من مالک قلبت بودم
دلت چه شیرین
خطاکار و کوچک بود
از این شیرینتر و خطاکارتر نمیتوان یافت
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبم را میفشردند
نمیدانم عشق برتر از اندوه بود
تنها میدانم هر دو بزرگ بودند.
#هاینریش_هاینه
برگردان:شجاع الدین شفاع
@asheghanehaye_fatima
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگار درازی
من مالک قلبات بودم آه که تو
به تمامی به فراموشی سپردی
که روزگار درازی
من مالک قلبت بودم
دلت چه شیرین
خطاکار و کوچک بود
از این شیرینتر و خطاکارتر نمیتوان یافت
آه که تو
عشق و اندوهی را
به فراموشی سپردی
که قلبم را میفشردند
نمیدانم عشق برتر از اندوه بود
تنها میدانم هر دو بزرگ بودند.
#هاینریش_هاینه
برگردان:شجاع الدین شفاع
@asheghanehaye_fatima
تو مانند گل،
قشنگ و لطیف و پاک هستی
وقتی که تو را میبینم ملالی در قلب خودم احساس میکنم
مثل اینکه باید دستهایم را بر سرت بگذارم و دعاکنان بگویم که خدا تو را همینطور پاک و لطیف و زیبا نگه دارد ...
#هاینریش_هاینه
@asheghanehaye_fatima
قشنگ و لطیف و پاک هستی
وقتی که تو را میبینم ملالی در قلب خودم احساس میکنم
مثل اینکه باید دستهایم را بر سرت بگذارم و دعاکنان بگویم که خدا تو را همینطور پاک و لطیف و زیبا نگه دارد ...
#هاینریش_هاینه
@asheghanehaye_fatima
تو مانند گل
قشنگ و لطیف و پاک هستی
وقتی که تو را میبینم ملالی در قلب خودم احساس میکنم
مثل اینکه باید دستهایم را بر سرت بگذارم و دعاکنان بگویم که خدا تو را همینطور پاک و لطیف و زیبا نگه دارد ...
#هاینریش_هاینه
@asheghanehaye_fatima
قشنگ و لطیف و پاک هستی
وقتی که تو را میبینم ملالی در قلب خودم احساس میکنم
مثل اینکه باید دستهایم را بر سرت بگذارم و دعاکنان بگویم که خدا تو را همینطور پاک و لطیف و زیبا نگه دارد ...
#هاینریش_هاینه
@asheghanehaye_fatima
مرگ، شبی خنک است
زندگی، روزی سخت.
تاریک میشود، چرتم میگیرد
روز خستهام کرده است.
قد میکشد درختی فراز بسترم
بر آن، بلبل جوان آواز میخواند؛
از عشقِ ناب.
میشنومش، حتی در رویا.
#هاینریش_هاینه
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima
زندگی، روزی سخت.
تاریک میشود، چرتم میگیرد
روز خستهام کرده است.
قد میکشد درختی فراز بسترم
بر آن، بلبل جوان آواز میخواند؛
از عشقِ ناب.
میشنومش، حتی در رویا.
#هاینریش_هاینه
#عزیز_روزهام
@asheghanehaye_fatima