@asheghanehaye_fatima
..
ندارمت اما،،،،
شب هااغوشت را
به تن میکنم،،
بوی عطرگیسویت،
شمیم گل های،
یاس واطلسی است،،
هرشب چشمانم را
ازهندسه اندام تو
پرمیکنم،
صبح گاه ازکنار
توبرمیخیزم،،،
پرازحسرت تمنای
شب،،،!!!
دهانم پراز واژه می شود
تاصبحگاه رابانازترین
واژه بخیربگوید،،،،!!!
اغوش خیالت
،،،،هرشب بامن است،،،
#شما_فرستادید
#دنیا
..
ندارمت اما،،،،
شب هااغوشت را
به تن میکنم،،
بوی عطرگیسویت،
شمیم گل های،
یاس واطلسی است،،
هرشب چشمانم را
ازهندسه اندام تو
پرمیکنم،
صبح گاه ازکنار
توبرمیخیزم،،،
پرازحسرت تمنای
شب،،،!!!
دهانم پراز واژه می شود
تاصبحگاه رابانازترین
واژه بخیربگوید،،،،!!!
اغوش خیالت
،،،،هرشب بامن است،،،
#شما_فرستادید
#دنیا
@asheghanehaye_fatima
هر تکه از دنیای من، از ماه تا ماهی...
هر قدر، هرجا، هر زمان، هر طور می خواهی...
حتی اگر مثل زلیخا آبرویم را...
از من نخواهی دید در این عشق، کوتاهی...
حتّی اگر بی رحم باشی مثل ابراهیم...
نفرین؟ زبانم لال، حتی اخم یا آهی...
من آخرین نسل از زنان عاشقی هستم
که اسمشان را راویان قصّه ها گاهی...
من آخرین مرغ جهانم، آخرین گنجشک
که در پی افسانهی سیمرغ شد راهی
***
حالا بگو در ظلمت جنگل چه خواهد کرد
شاهین چشمان تو با این کفتر چاهی؟
#پانته_آ_صفائی
هر تکه از دنیای من، از ماه تا ماهی...
هر قدر، هرجا، هر زمان، هر طور می خواهی...
حتی اگر مثل زلیخا آبرویم را...
از من نخواهی دید در این عشق، کوتاهی...
حتّی اگر بی رحم باشی مثل ابراهیم...
نفرین؟ زبانم لال، حتی اخم یا آهی...
من آخرین نسل از زنان عاشقی هستم
که اسمشان را راویان قصّه ها گاهی...
من آخرین مرغ جهانم، آخرین گنجشک
که در پی افسانهی سیمرغ شد راهی
***
حالا بگو در ظلمت جنگل چه خواهد کرد
شاهین چشمان تو با این کفتر چاهی؟
#پانته_آ_صفائی
@asheghanehaye_fatima
ما زود رسیدیم به تهش.
یعنی اون خواست که زود برسیم وگرنه من هنوز کلی جای نرفته باهاش داشتم،
کلی آهنگ که براش نفرستاده بودم،
گوشیم پر بود از شعرایی که گفته بودم براش و وقت نشده بود بفرستم
و بگم ببین اینا فقط بازی با کلمه نیستا اینا حرفای دلمه...
دوربینم هنوز پر نشده بود از عکسایی که موقع حواس پرتی ازش گرفته باشم،
قلبم پر بود از حسایِ خوبی که باید باهاش تجربه میکردم،
و رو زبونم مونده بود هزار تا دوستت دارمی که باید بهش میگفتم...
ما زود رسیدیم تهش.
هنوز نخورده بودیم قهوه تو کافه ای که من دوست داشتم،
هنوز اونجور که دلم میخواست بغلش نکرده بودم،
هنوز لبام نخورده بود به صورتش،
هنوز اونقدر که بس باشه برای بقیه عمرم عطر تنشو نفس نکشیده بودم،
هنوز دستام نرقصیده بود لای اون موهاش، هنوز باهم نخونده بودیم رومئو ژولیتو،
وقت نشده بود بهم بگه چشمات اذیتت نمیکنه و من که قند توی دلم آب شده از جمله بعدیش،
ابرو بندازم بالا و اون آروم زیر گوشم بگه ولی پدر منو درآورده...
ما زود رسیدیم به تهش.
من تازه اولاش بودم،
اولای عاشقی،اولای حالِ خوب و حسِ ناب. اولایِ زندگی کردن باهاش،
واقعا زنده بودن و زندگی کردن باهاش. ولی اون زود رسید به تهش،
به ته خواستن من،
به ته حال خوب با من،
به ته حسای ناب کنار من...
آخ که من همیشه متنفرم از تهِ همه چی...
از ته شیرین و فرهاد که اونجوری تموم شد بگیر تا ته خیارای بچگی که تلخ بود و ته خواستنش...
#فاطمه_جوادی
ما زود رسیدیم به تهش.
یعنی اون خواست که زود برسیم وگرنه من هنوز کلی جای نرفته باهاش داشتم،
کلی آهنگ که براش نفرستاده بودم،
گوشیم پر بود از شعرایی که گفته بودم براش و وقت نشده بود بفرستم
و بگم ببین اینا فقط بازی با کلمه نیستا اینا حرفای دلمه...
دوربینم هنوز پر نشده بود از عکسایی که موقع حواس پرتی ازش گرفته باشم،
قلبم پر بود از حسایِ خوبی که باید باهاش تجربه میکردم،
و رو زبونم مونده بود هزار تا دوستت دارمی که باید بهش میگفتم...
ما زود رسیدیم تهش.
هنوز نخورده بودیم قهوه تو کافه ای که من دوست داشتم،
هنوز اونجور که دلم میخواست بغلش نکرده بودم،
هنوز لبام نخورده بود به صورتش،
هنوز اونقدر که بس باشه برای بقیه عمرم عطر تنشو نفس نکشیده بودم،
هنوز دستام نرقصیده بود لای اون موهاش، هنوز باهم نخونده بودیم رومئو ژولیتو،
وقت نشده بود بهم بگه چشمات اذیتت نمیکنه و من که قند توی دلم آب شده از جمله بعدیش،
ابرو بندازم بالا و اون آروم زیر گوشم بگه ولی پدر منو درآورده...
ما زود رسیدیم به تهش.
من تازه اولاش بودم،
اولای عاشقی،اولای حالِ خوب و حسِ ناب. اولایِ زندگی کردن باهاش،
واقعا زنده بودن و زندگی کردن باهاش. ولی اون زود رسید به تهش،
به ته خواستن من،
به ته حال خوب با من،
به ته حسای ناب کنار من...
آخ که من همیشه متنفرم از تهِ همه چی...
از ته شیرین و فرهاد که اونجوری تموم شد بگیر تا ته خیارای بچگی که تلخ بود و ته خواستنش...
#فاطمه_جوادی
@asheghanehaye_fatima
آغوش تو
مترادف امنیت است
آغوش تو
ترسهای مرا میبلعد
لغت نامهها دروغ میگفتند
آغوش تو
یعنی پایان سردردها
یعنی آغاز عاشقانهترین رخوتها
آغوش تو یعنی "من" خوبم!
بلند نشوی بروی یکوقت!
بغلم کن
من از بازگشتِ بی هوای ترسها
میترسم.
#مهدیه_لطیفی
آغوش تو
مترادف امنیت است
آغوش تو
ترسهای مرا میبلعد
لغت نامهها دروغ میگفتند
آغوش تو
یعنی پایان سردردها
یعنی آغاز عاشقانهترین رخوتها
آغوش تو یعنی "من" خوبم!
بلند نشوی بروی یکوقت!
بغلم کن
من از بازگشتِ بی هوای ترسها
میترسم.
#مهدیه_لطیفی
@asheghanehaye_fatima
دوستت دارم و از تو می ترسم
قله های بلند
دره های عمیق تری دارند عزیز من
به آهویی که همیشه در دامنه دویده است
به زنی که بلد نیست
شمرده شمرده سمت تو قدم بردارد
حق بده
از ارتفاعی که ناگهان در آن ایستاده بترسد
عشق، مردی ست که رویایش
از شانه هایش وسیع تر است
و جهانش، از خانه اش گسترده تر...
سر به سینه اش که بگذاری
آرزوهای تازه ای در سر داری!
بمان تا اسمانی را
که بالای سرم نگه داشته ای
به پیراهنم بدوزم
و در نخستین دیدار
برایت بیاورم!
بمان تا از من پرنده ای بماند
که اگر رهایش بکنی
باز هم بر همان قله ها می نشیند
تو را دوست دارم و از تو می ترسم
این کوه اگر مرا نکشد
سربلندم می کند
#مهسا_چراغعلی
دوستت دارم و از تو می ترسم
قله های بلند
دره های عمیق تری دارند عزیز من
به آهویی که همیشه در دامنه دویده است
به زنی که بلد نیست
شمرده شمرده سمت تو قدم بردارد
حق بده
از ارتفاعی که ناگهان در آن ایستاده بترسد
عشق، مردی ست که رویایش
از شانه هایش وسیع تر است
و جهانش، از خانه اش گسترده تر...
سر به سینه اش که بگذاری
آرزوهای تازه ای در سر داری!
بمان تا اسمانی را
که بالای سرم نگه داشته ای
به پیراهنم بدوزم
و در نخستین دیدار
برایت بیاورم!
بمان تا از من پرنده ای بماند
که اگر رهایش بکنی
باز هم بر همان قله ها می نشیند
تو را دوست دارم و از تو می ترسم
این کوه اگر مرا نکشد
سربلندم می کند
#مهسا_چراغعلی
@asheghanehaye_fatima
شروع می شوم
از شفق چشمان تو،
آن دم که می نگری
از دورها...
آنچه از تو در من است،
آتشی است
که از انتهای مزارع سرسبز،
آرام، می بلعد،
می سوزاند و می آید...
#سبحان_زمانی
شروع می شوم
از شفق چشمان تو،
آن دم که می نگری
از دورها...
آنچه از تو در من است،
آتشی است
که از انتهای مزارع سرسبز،
آرام، می بلعد،
می سوزاند و می آید...
#سبحان_زمانی
@asheghanehaye_fatima
با تو گناهی نمی دیدم
قلب تو را با زغال نیمروز گداخته بودند
تا دیگر مهر نورزی.
بر در خانه ات
نوشته بودند
در این خانه
مرگ می زید.
تو متروک افتاده بودی
و چونان تاریک روشن پگاه
مردد بودی بیمناک.
با تو گناهی نمی دیدم...
#بیژن_الهی
با تو گناهی نمی دیدم
قلب تو را با زغال نیمروز گداخته بودند
تا دیگر مهر نورزی.
بر در خانه ات
نوشته بودند
در این خانه
مرگ می زید.
تو متروک افتاده بودی
و چونان تاریک روشن پگاه
مردد بودی بیمناک.
با تو گناهی نمی دیدم...
#بیژن_الهی
@asheghanehaye_fatima
معشوقهی منی تو
با انگشتهای کشیده
دستهای سفید
ببین چطور از بینی اسبها
پیشانی قطارها
و از گور کوچک تو
که ماری سیاه بر آن خفته است
بخار بر میخیزد
بیا به خانه برگردیم
بگذار اسبها آرام بگیرند
قطارها در ایستگاهها بایستند
و مار سیاه به لانهی خود برگردد
معشوقهی منی تو
و استخوانهای لاغر انگشتانت
در دستهای من است
#حافظ_موسوی
معشوقهی منی تو
با انگشتهای کشیده
دستهای سفید
ببین چطور از بینی اسبها
پیشانی قطارها
و از گور کوچک تو
که ماری سیاه بر آن خفته است
بخار بر میخیزد
بیا به خانه برگردیم
بگذار اسبها آرام بگیرند
قطارها در ایستگاهها بایستند
و مار سیاه به لانهی خود برگردد
معشوقهی منی تو
و استخوانهای لاغر انگشتانت
در دستهای من است
#حافظ_موسوی
@asheghanehaye_fatima
تنگ شده پوستم
تنگ شده پوستم بر استخوان تنم
تنگ شده آفتاب ِ مهاجر بر ساقه های برنج
تنگ شده پارچه های کتان بر اندام مردگان ما
از ضبط صوت و صدای بنان و ری چارلز می ترسم
نگاه می کنم به ویدئو
به گریه ی باشو، سوگواری زنان و دندان شکسته ی مادر
و بسیار می ترسم
روزنامه می خوانم
دلم به دلشوره می افتد
گوش می کنم به رادیو
اخبار بی بی سی
خدایا، جهان ِ زیبای تو و این همه ترس؟
#بیژن_نجدی
تنگ شده پوستم
تنگ شده پوستم بر استخوان تنم
تنگ شده آفتاب ِ مهاجر بر ساقه های برنج
تنگ شده پارچه های کتان بر اندام مردگان ما
از ضبط صوت و صدای بنان و ری چارلز می ترسم
نگاه می کنم به ویدئو
به گریه ی باشو، سوگواری زنان و دندان شکسته ی مادر
و بسیار می ترسم
روزنامه می خوانم
دلم به دلشوره می افتد
گوش می کنم به رادیو
اخبار بی بی سی
خدایا، جهان ِ زیبای تو و این همه ترس؟
#بیژن_نجدی
@asheghanehaye_fatima
سلام ای شب معصوم!
سلام ای شبی که چشمهای گرگهای بیابان را
به حفرههای استخوانی ایمان و اعتماد بدل میکنی
و در کنار جویبارهای تو، ارواحِ بیدها
ارواحِ مهربان تبرها را میبویند
من از جهان بیتفاوتی فکرها و حرفها و صداها میآیم
و این جهان به لانهی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که تو را میبوسند
در ذهن خود طناب دارِ تو را میبافند
#فروغ_فرخزاد
سلام ای شب معصوم!
سلام ای شبی که چشمهای گرگهای بیابان را
به حفرههای استخوانی ایمان و اعتماد بدل میکنی
و در کنار جویبارهای تو، ارواحِ بیدها
ارواحِ مهربان تبرها را میبویند
من از جهان بیتفاوتی فکرها و حرفها و صداها میآیم
و این جهان به لانهی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پاهای مردمیست
که همچنان که تو را میبوسند
در ذهن خود طناب دارِ تو را میبافند
#فروغ_فرخزاد
واکنش جالب دختر خارجی به این صحنه از فوتبال ایران و پرتغال:
"مردی رو پیدا کنید که همینجوری که بیرانوند توپو بغل کرده بغلتون کنه"
@asheghanehaye_fatima
"مردی رو پیدا کنید که همینجوری که بیرانوند توپو بغل کرده بغلتون کنه"
@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima
زندگی ما همین است
دزدکی زندگی میکنیم
دزدکی یاد میگیریم
دزدکی کتاب میخوانیم
دزدکی دل میبازیم
دزدکی شعر مینویسیم
و
دزدکی میمیریم.
#غاده_السمان
زندگی ما همین است
دزدکی زندگی میکنیم
دزدکی یاد میگیریم
دزدکی کتاب میخوانیم
دزدکی دل میبازیم
دزدکی شعر مینویسیم
و
دزدکی میمیریم.
#غاده_السمان
@asheghanehaye_fatima
گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
با این همه افسونگری و ناز چه سازم
خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم
گیرم که نهان برکشم این آه جگر سوز
با اشک تو ای دیده ی غماز چه سازم
#هوشنگ_ابتهاج
گفتم که دل از مهر تو برگیرم و هیهات
با این همه افسونگری و ناز چه سازم
خونابه شد آن دل که نهانگاه غمت بود
از پرده در افتد اگر این راز چه سازم
گیرم که نهان برکشم این آه جگر سوز
با اشک تو ای دیده ی غماز چه سازم
#هوشنگ_ابتهاج
@asheghanehaye_fatima
آه
زیبا به دلم زخم فراوان زده ای
این هم از
عاقبت عشق نهان من و توست
گله ای
از تو ندارم همه تقصیر من است
مهر بی حد دلم قاتل جان من و توست
#محمد_امیری
آه
زیبا به دلم زخم فراوان زده ای
این هم از
عاقبت عشق نهان من و توست
گله ای
از تو ندارم همه تقصیر من است
مهر بی حد دلم قاتل جان من و توست
#محمد_امیری
@asheghanehaye_fatima
به انهدام اندوه می آیی!
در عصری که آدم ها، به زبان پول سخن می رانند...
به زبان حیله های رنگارنگ،
درآمیخته با طنین زجری که؛
وجدان ها خاموش اند !
هدر می رود هرآنچه طعم لذت ندهد "با تو"؛
از کدامین سلسه آمده ای؟
به محیطی که حشرات درک نگشته اند!
در حضور مردمانی که شعاع حضور را،
جغرافیای بودن را؛
نسنجیده اند در ذهن!
اینجا، به مِهر تو استوار ایستاده ام!
پا، گیر در خاک، و اما اندیشه فراتر از کائنات!
بالاتر از فلسفه های غرب و شرق...
دور تر از هر آیین و مذهب...
تو آنجایی که " هیچ " نام دارد، در یاد آدم ها!
مکانی که تنها تو هستی و رقاصان خانه ات،
نقاشی های معرکه تر از وزش نور و نسیم و آوا...!!!
آنی که همهمه ات بی نهایت جاریست...!
#محمدعلی_خشنو
به انهدام اندوه می آیی!
در عصری که آدم ها، به زبان پول سخن می رانند...
به زبان حیله های رنگارنگ،
درآمیخته با طنین زجری که؛
وجدان ها خاموش اند !
هدر می رود هرآنچه طعم لذت ندهد "با تو"؛
از کدامین سلسه آمده ای؟
به محیطی که حشرات درک نگشته اند!
در حضور مردمانی که شعاع حضور را،
جغرافیای بودن را؛
نسنجیده اند در ذهن!
اینجا، به مِهر تو استوار ایستاده ام!
پا، گیر در خاک، و اما اندیشه فراتر از کائنات!
بالاتر از فلسفه های غرب و شرق...
دور تر از هر آیین و مذهب...
تو آنجایی که " هیچ " نام دارد، در یاد آدم ها!
مکانی که تنها تو هستی و رقاصان خانه ات،
نقاشی های معرکه تر از وزش نور و نسیم و آوا...!!!
آنی که همهمه ات بی نهایت جاریست...!
#محمدعلی_خشنو