عاشقانه های فاطیما
805 subscribers
21.2K photos
6.47K videos
276 files
2.94K links
منتخب بهترین اشعار عاشقانه دنیا
عشق
گلایه
دلتنگی
اعتراض
________________
و در پایان
آنچه که درباره‌ی خودم
می‌توانم بگویم
این است:
من شعری عاشقانه‌ام
در جسمِ یک زن.
الکساندرا واسیلیو

نام مرا بنویسید
پای تمام بیانیه‌هایی که
لبخند و بوسه را آزاد می‌خواهند..
Download Telegram
@asheghanejaye_fatima



فرض کن؛
از روز خورشیدش را بگیرند و
از ماه آسمان را
از خواب هرچه رویا را و
فرض کن
از عشق معشوقش را بگیرند و
از پرنده پرواز را
چه میماند؟؟
من بدون تو همانم
همان هیچ

#فاطمه_جوادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
"عشق" همین است
تنت می‌رود...
و دلَت جایی میانِ
دست‌هایِ کسی
تا ابد جا می‌مانَد.

#فاطمه_جوادی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



ما زود رسیدیم به تهش.

یعنی اون خواست که زود برسیم وگرنه من هنوز کلی جای نرفته باهاش داشتم،
کلی آهنگ که براش نفرستاده بودم،
گوشیم پر بود از شعرایی که گفته بودم براش و وقت نشده بود بفرستم
و بگم ببین اینا فقط بازی با کلمه نیستا اینا حرفای دلمه...
دوربینم هنوز پر نشده بود از عکسایی که موقع حواس پرتی ازش گرفته باشم،
قلبم پر بود از حسایِ خوبی که باید باهاش تجربه میکردم،
و رو زبونم مونده بود هزار تا دوستت دارمی که باید بهش میگفتم...
ما زود رسیدیم تهش.
هنوز نخورده بودیم قهوه تو کافه ای که من دوست داشتم،
هنوز اونجور که دلم میخواست بغلش نکرده بودم،
هنوز لبام نخورده بود به صورتش،
هنوز اونقدر که بس باشه برای بقیه عمرم عطر تنشو نفس نکشیده بودم،
هنوز دستام نرقصیده بود لای اون موهاش، هنوز باهم نخونده بودیم رومئو ژولیتو،
وقت نشده بود بهم بگه چشمات اذیتت نمیکنه و من که قند توی دلم آب شده از جمله بعدیش،
ابرو بندازم بالا و اون آروم زیر گوشم بگه ولی پدر منو درآورده...
ما زود رسیدیم به تهش.
من تازه اولاش بودم،
اولای عاشقی،اولای حالِ خوب و حسِ ناب. اولایِ زندگی کردن باهاش،
واقعا زنده بودن و زندگی کردن باهاش. ولی اون زود رسید به تهش،
به ته خواستن من،
به ته حال خوب با من،
به ته حسای ناب کنار من...
آخ که من همیشه متنفرم از تهِ همه چی...
از ته شیرین و فرهاد که اونجوری تموم شد بگیر تا ته خیارای بچگی که تلخ بود و ته خواستنش...




#فاطمه_جوادی
دوست داشتنم توی کلمه ها نمیگنجید...
به جایِ گفتنش...
#بوسیدمت...💋

#فاطمه_جوادی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima



و مرا در آغوش گرفت،
و یادم رفت؛
شب چقدر دلگیر است،
قسط هایِ خانه عقب افتاده و
یک ماه است دوستت دارم به من نگفته...
من را در آغوش گرفت و من هرچیزی جز آغوشش را از یاد بردم...




#فاطمه_جوادی
@asheghanehaye_fatima



از یه جایی به بعد دیگه میگذره دوره ای که دلت یکی رو میخواسته که
دائم دوستت دارم بگه و همه حواسش بهت باشه و از دیدن یه تار موت رگِ غیرتش بزنه بیرون و نقطه ضعفش همه اطرافیانِ جنس مخالفت باشه...
از یه دوره ای به بعد خسته میشی از ناز کردنای بعد بحث و دعوا،
از حساسیتای زیاد و موقع بیرون بودن هی زنگ زدناش...
از یه جایی به بعد دیگه به نظرت قد بلند جذاب نیست،
یا یکی که خوب بلده حرف بزنه به نظرت دلبر تر نمیاد
و رنگ چشماش دیگه چندان مهم نیست...
از یه جایی دیگه مهم نیست که عطرش تلخه یا گرم
یا مهم نیست بلد باشه یه جور بغلت کنه که دردات یادت بره...
از یه جایی به بعد دلت اونی رو میخواد که باهاش آرومی،که تو تو حاشیه امنِ زندگیشی،
که تشویش نداری کنارش،
که دوستت دارم نمیگه ولی میخونی عشقشو از چشماش...
از یه جایی به بعد میفهمی غیرت یعنی نذاره خم به ابروت بیاد،
میفهمی ناز کردن بعد دعوا شیرین نیست تلخِ مزش مثلِ همون دعوا اِ...
از یه جایی به بعد میفهمی زنگ زدن دلیلِ توجه نیست و زنگ نزدنم مثالِ بی توجهیش بهت،
میفهمی جذابیت به نگاهشه به احساس غروری که موقع بودن کنارش داری...
از یه جایی به بعد یه شاخه گلم کفایت میکنه برای قرص شدن ته دلت و خندیدن چشمات...
از یه جایی به بعد میفهمی بهترین عطرِ دنیا عطر تنشه که مخلوط میشه با حس امنیتِ بودنش...
از یه جایی به بعد
دلت یکی رو میخواد که بودنش درمونه،مرهمه رو زخمات،
نه که درد رو درد باشه و نمک رو زخم...
از یه جایی به بعد عوضِ سرگرمی و بودنِ همینجوری آدما
دلت یکی رو میخواد که دلگرمی باشه و بودنش باعث بشه نبودِ هیچکس نیاد به چشم...



#فاطمه_جوادی
@asheghanehaye_fatima



میگویم شب بخیر
بخوان:
یک روز دیگر هم سر شد با دوست داشتنت،
بخوان آرزوی امشبم هم تو بودی،
بخوان این شبها برای بخیر شدن به یکی مثلِ تو نیاز دارد...
من میگویم شب بخیر،
تو بگو من هم دوستت دارم ...




#فاطمه_جوادی
@asheghanehaye_fatima


از دست دادن یه جاهایی واجبه؛
اون وقتی که دلت اونقدر از بودنش قرصه که دیگه حضورشو قدر نمیدونی ،
اون وقتی که انقدر تو دقیقه هات و ثانیه هات بوده
که بود و نبود همه به چشمت میاد و بود و نبودش نه،
اون وقتی که دیگه مثل قبل حسش نمیکنی تو قلبت،
اون وقتی که دیگه دل دل نمیکنی برای دیدنش...
یه وقتا باید از دستش بدی؛
که نبودنش یادت بیاره نباشه خوشیم نیست،
که نبودنش یادت بیاره بقیه نباشن اتفاقی نمیوفته
اون ولی اگه نباشه زندگی از جریان میوفته.
از دست دادن لازمه یه وقتایی
که بفهمی
کسی که مونده پایِ همه چیزت
محتاجت نیست
این تویی که محتاجِ بودنشی...

#فاطمه_جوادی
@asheghanehaye_fatima


🔻
ما آدمها استاد حرف زدنیم؛ دوستش نداشته باش، دلتنگش نباش، اینقدر در برابرش ضعیف نباش، به عکسش آنجور نگاه نکن، جای خالیش را پر کن...
به عمل کردنِ خودمان که میرسد؛ با دلتنگی و بغض به عکسش زل میزنیم و تند تند زیر لب حروفی شبیه حروف دوستت دارم میچینیم کنارِ هم...
از جای خالی ای که پر نشده و نمیشود با یک عکس سه در چهار که زل زده توی چشم هایمان حرف میزنیم و قول میدهیم اینبار حرف حرفِ همان آدمِ توی عکس باشد، به شرطی که راه رفته را برگردد
به شرطی که یک روز دیگر طعم دنیایِ بی عطر تنش و هرمِ نفس هایش را به ما نچشاند...
ما آدمها اصولا خوب حرف میزنیم،
ولی پایِ عملمان بدجور میلنگد .



#فاطمه_جوادی
من خیلی کارها کردم
برای فراموش کردنت...

از شب بیداری هایم بگیر
تا گریه زیر دوش
و قدم های بی پایانِ شبانه...
از پاک کردن تک تک عکس های دونفره
تا رد نشدن دوباره
از آن خیابان معروفمان...

از به دست خاطرات سپردنِ
آهنگ عشقمان
تا...
دیگر نمردن برای آن چشم ها...

ولی نشد که نشد...

بی انصافی بود
با یک نگاه
همه چیز را فراموش کنی...

میفهمی؟؟
بی انصافی بود...



#فاطمه_جوادی


@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima




و گناه ما این بود که عشق اولشان نبودیم...
برای همین چشم هایمان به نظر زیبا نمی آمد
و بدخلقی هایمان روی چشم های کسی جانداشت،
برای بودن و ماندنمان زمین را به آسمان ندوختند
و هیچ کاری برای ثابت کردن دوست‌داشتن‌هایشان انجام ندادند،
تار موهایمان قافیه‌ی شعر و غزل نشد
و صدایمان تسکینِ درد هایشان...
ما عشق اول نبودیم؛

وگرنه...
برای دیدنمان لحظه شماری میکردند
و برای لمسِ آغوشمان پیش قدم میشدند،
تنها نمیماندیم،
یادِ یک نفر خودمان را از یادمان نمیبرد،
بغض قورت نمیدادیم،
اشک هایمان دیده میشد،
دوستت‌دارم‌هایمان به گوششان میرسید
و سهممان میشد خواسته شدن...

#فاطمه_جوادی
.
بهار؛
حتما زنی است که دستهایش را باز کرده،
موهایش را به باد سپرده و با دامنِ گل دار دور خودش میچرخد....
وگرنه این هوا؛
جز عطرِ موهای زن توجیه دیگری ندارد...
این غنچه های رنگارنگ از دامنِ کسی جز یک زن نمیتواند بروید... ♥️

#فاطمه_جوادی
#شما_فرستادید
#هادی_میرهادی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima🌸



کسی چه میداند؛
زنی که توی تاکسی اشک هایش را با پشت دستش پاک میکند و دست راننده که دستمال بهش میدهد را رد میکند غمگین تر است،
یا زنی که حتی پیازهای تکه تکه شده هم اشک هایش را در نمیاورد...
کسی چه میداند؛
مردی که پشتش را میکند به زنی و چشم روی هم میگذارد عاشق تر است یا مردی که برای خوشبخت تر شدنِ زنی چشم روی خوشبختی خودش میبندد....
کسی چه میداند؛
زنی که دائم لبهایش باز میشود به عیب های هم نفسش
بیشتر مبتلا به دوست داشتن همان مردِ پر از ایراد است
یا کسی که هر چیزی روی لبش می آید الا گلایه....
کسی چه میداند؛
خوشبخت زنی است که موهایش همیشه با دستهای مردش مرتب میشود و بوسه های همسرش سرخی لبهایش است،
یا زنی که یادش رفته تارهایش را پشت گوش بیندازد ولی دستش به پشت گوش انداختن خواسته های مردش نرفته...
کسی چه میداند؛
زنی که مشتش را پر از قرص میکند و از بالای پل ارتفاع را میسنجد بیشتر از زندگی بریده،
یا مردی که پتو را کنار میزند و بی هیچ دلیلی چشم باز میکند و چای سرد و تلخ را سر میکشد و در را خودش پشت سرش میبندد..
این شهر
صندلی های مترو
گوشه های پارک ها
اتوبان های پر از ماشین های تک سرنشین با شیشه بالاکشیده
پر است از کسانی که ظاهرشان یک حالی را میرساند و توی دلشان یک حال دیگر است...
زیر این آسمانِ آبیِ دود گرفته
پر از کسانی است که
تو نمیتوانی از لبخندشان خوشیشان را بفهمی،
اشکهایشان را نمیتوانی بگذاری به پای دردِ جانشان،
زندگیشان از هزار مردگی بدتر است و از بس تظاهر کرده اند
روزی سه بار خودشان نبودن را توی دستشویی بالا می آورند...
اینجا روی ِ این زمینِ متزلزلِ گرد
ظاهر آدمها نشان هرچیز که فکرش را بکنی هست،
جز حالِ واقعیشان...
ما ولی ظاهر زندگی آدمها را میبینیم و برایِ باطنِ زندگیِ خودمان آه میکشیم...



#فاطمه_جوادی
@asheghanehaye_fatima

عزیزِ جان؛
حالا من به روی خودم نمیاورم، فکر نکنید یاد شما در فکر ما و عشقتان در قلبمان کمرنگ شده ها، نه...
فقط یک وقتهایی آدم نیاز دارد دوست داشتنش را نگوید و فقط دوستت دارم بشنود...
گوش هایش نیاز دارند دوستت دارم بشنوند، قلبش نیاز دارد با شنیدن آن دوستت دارم تند بزند، گونه هایش نیاز دارد با تند زدن قلبش گل بیندازند، لب هایش نیاز دارند از گل انداختن گونه هایش کش بیاید و بشود شبیه یک لبخند کمرنگ...
عزیزِ من، من به روی خودم نمی آورم که این گوش ها و قلب و گونه و لبها چه چیز هایی نیاز دارند، ولی لطفا کمی به فکرشان باشید!
به فکرم باشید...

#فاطمه_جوادی

اصلا نباش،
اصلا نیا،
اصلا به فکرِ من هم نبودی نبودی...
ولی دلبر جان؛
هر وقت بغض داشتی،هر وقت دستهایت سرد بود،
هروقت به پشت سرت نگاه کردی و کسی نبود،
هر وقت باختی،هروقت هیچ چیز نداشتی برای از دست دادن،
یادت باشد که؛
یک نفر هست که پایِ تمام نیامدن ها و نبودن ها و نخواستن هایت تمام قد ایستاده...
#فاطمه_جوادی

@asheghanehaye_fatima
@asheghanehaye_fatima


#داستان_کوتاه📚


کلاس اول که بودم یه کتاب داستان داشتم،
نه که فقط همون یکی رو داشته باشما،
نه ولی اونو خیلی دوست داشتم...
یادم نمیاد چیشد که گم شد یا کجا جاش گذاشتم...
ولی
هرجا که بگی دنبال مثلش گشتم،
دنبال یه کتابی که حتی ۵ درصدم مثل اون باشه
ولی پیداش نکردم...
توام همون کتابم بودی برام،
تنها کتابم نبودی،
ولی یه جور دیگه دوست داشتمت،
ولی نمیدونم چیشد گم کردمت یا کجا جات گذاشتم
تو کدوم روز و دقیقه و ساعت
فقط یادمه یه جا،یه روز چشامو باز کردم دیدم نیستی،ندارمت...
گشتم دنبالت،
دنبال کسی که حتی ۵ درصد مثل تو باشه
ولی پیدا نشد...
تو همون کتابی که اول ابتدایی گمش کردم
همونقدر حسرتی رو دلم...



#فاطمه_جوادی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مرا در آغوش گرفت
و یادم رفت
شب چقدر دلگیر است..
قسط هایِ خانه عقب افتاده
و یک ماه است
دوستت دارم به من نگفته..
من را در آغوش گرفت و
من هرچیزی جز آغوشش را
از یاد بردم...





#فاطمه_جوادی


@asheghanehaye_fatima
من از فاصله بدم میاد،از راه
از اینکه باید سوار هواپیما شی،
یا کمربندتو ببندی و پاتو بذاری رو گاز و چند ساعت بعد برسی به جایی که براشی...
من بدم میاد از اینکه اینجا آفتاب الان غروب میکنه،
اونجا نیم ساعت دیگه...
بدم میاد از اینکه باید هرروز به هواشناسی گوش بدم و شب قبل خواب یادآوری کنم که چتر یادت نره ها بارونیه اون شهر لعنتی فردا...
من از اینکه باید بپرسم تا بفهمم غذا خوردی یا نه نفرت دارم...
از اینکه از آنلاین نبودنت باید بفهمم خوابت برده...
از اینکه هروقت دلم خواستت نمیتونم بغلت بگیرم و یهو وسطِ کار که هوات میزنه به سرم و مجبورم میکنه مرخصی بگیرم نمیتونم چای عصرونمو با تو بخورم،بیزارم...
من از فاصله متنفرم،
از اینکه فاصله دیدنامون اونقدر میشه که باید عکساتو ببینم  تا رنگ دقیق چشماتو یادم بیاد،
از اینکه انقدر دوری که خطای دستاتو یادم میره،
یا عطرِ دستای من از زبری ته ریشت میپره.
من از فاصله بدم میاد،
از دور بودن ازت،
از ندیدنت تو هر دقیقه و هر ثانیه،
از نداشتنت اینجا تو بغلم،
من از این شهرایی که بینمونه،
از این عوارضیا که تو رو دور میکنن ازم،
از این آسمونی که اینجا صافه و اونجا ابره،
از این زمینی که اینجا امن و اونجا میلرزه
متنفرممم...


@asheghanehaye_fatima


#فاطمه_جوادی
مثلِ چای با عطرِ هل،
وسطِ سرمای زمستان،
مثلِ آرامشِ آغوشش،
در اوجِ تشویش،
مثلِ عطرِ یک آشنا،
در غریب ترین نقطه جهان،
مثلِ خنکایِ نفس هایش
رویِ پیشانیِ داغِ تبدارت،
مثلِ پنج دقیقه خوابِ صبح،
میچسبد به جان..
یکی که اسمش،
بی هیچ قید و شرطی "رفیق" است،
در این قطحیِ واژه‌یِ "دوست"...!



#فاطمه_جوادی
#شما_فرستادید

@asheghanehaye_fatima
عشق همین است؛
تنت می‌رود
و دلت جایی میان دست‌های کسی
تا ابد جا می‌ماند...!

#فاطمه_جوادی

@asheghanehaye_fatima