ArtTalks
1.01K subscribers
1.48K photos
775 videos
5 files
1.71K links
رسانه تصویری-تحلیلی سینما
سردبیر: خسرو نقیبی
زیرنظر گروه رسانه‌ای تحلیلگران
Download Telegram
📺 تحلیل سریال «جنگل آسفالت» | اپیزودهای ۲ تا ۱۰
#️⃣ #نقد_جنگل_آسفالت
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین  

بخشی از متن:
«جنگل آسفالت» دو امتیاز عمده دارد: نخست این‌که در جزئیات صحنه‌نویسی از کلیشه‌ها فاصله می‌گیرد. داستان در سطح کلان، ترکیبی از چند پی‌رنگ آشنای رضایت/ قصاص و بدهی مالی بزرگ است. اما اغلب سکانس‌ها، فارغ از این‌که در پیش‌روی داستان نقش دارند، به‌صورت مجزا ایده‌هایی برای دنبال‌کردن ارائه می‌دهند. به‌عنوان مثال لحظه‌ی رضایت‌دادن مادر مقتول را در نظر بگیرید. موقعیتی تکراری‌ به‌نظر می‌رسد. اما شیوه‌ی برگزاری این موقعیت کلیشه‌ای در سینمای ایران، کاملن متفاوت از نمونه‌های قبلی برگزار می‌شود: مادر مقتول رضایت می‌دهد، اما نفرین ترس‌ناکی می‌کند که هیچ بعید نیست در ادامه‌ی قصه و در دنیای باورهای کاراکترها، دامن خانواده را بگیرد. ایرج یکی از صدها بدهکار فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی است که به هر دری می‌زند. اما یک‌جور خون‌سردیِ همراه با خوش‌خیالی دارد که از همان اولین دقایق سریال راهش را از شخصیت‌های مشابه جدا می‌کند. خیلی جاها این اتفاق می‌افتد. علاقه‌ی نامتعارف خواهرِ پاشا (فرشته) به یک پسر، پا جای فیلم‌های خط‌شکنی چون «دختر ایرونی» می‌گذارد و از سیل روابط شبیه‌به‌هم در نمایش خانگی فاصله می‌گیرد.
امتیاز دوم و مهم سریال، عمل‌کرد خوب بازی‌گران نقش‌های فرعی است. مرجان اتفاقیان، در نقشِ خواهرِ پاشا، از اتفاق‌های نمایش خانگی است که سرتاسر سریال، بیش‌از تمام بازی‌گران نام‌آشنای سریال می‌تواند صحنه را ازآنِ خودش کند…

📜 متن کامل نقد اپیزودهای دو تا ده «جنگل آسفالت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/Jangal-e02-10
📺 تحلیل سریال «قطب شمال»
#️⃣ #نقد_قطب_شمال
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
‎شوخی این روزهای نویسنده‌های «افعی تهران» با کمدی‌ها و اجتماعی‌ها به‌کار این بحث‌مان می‌آید که به آرمان بیانیِ آن قصه توصیه می‌شد فیلم جدی‌اش را به‌عنوان کمدی عرضه کند. حالا همین حرف را جدی و خالی از هر کنایه‌ای مطرح می‌کنم: ایده‌ی تغییر هویت و چهره‌ی کاراکتر اصلی «قطب شمال» را به‌عنوان یک ایده‌ی کمدی در نظر بگیرید و ببینید سریال می‌تواند کار کند. حتا در آن صورت، جازدن یک‌نفر به‌عنوان هم‌سر، می‌تواند کمدی موقعیت خوبی دست‌وپا کند. اقتباس از آثار شناخته‌شده، بیش از دیگر قصه‌ها به فهم دقیق متن و ایده‌های کارگردانی نیاز دارد. ما این‌جا با پدیده‌ای روبه‌روئیم که گروه کارگردانی‌اش نمی‌تواند در صحنه‌ها کاراکتر محوری را تعیین کند. یک‌جا دو نوچه‌ی شخصیت اصلی در حیاط روبه‌روش ایستاده‌اند. دوربین از پشت پای یکی از نوچه‌ها در یک نمای وسترنی فرزاد فرزین را از روبه‌رو می‌گیرد. انگار که با یک تقابل برابر مواجه‌یم. چندثانیه بعد فرزین جلو می‌آید و می‌زند تویِ گوش نوچه.

📜 متن کامل این تحلیل را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/ghotb-e-shomal
📺 تحلیل اپیزودهای ۱۲ و ۱۳ سریال «افعی تهران»
#️⃣ #نقد_افعی_تهران
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
در اپیزود ۱۲ ما می‌فهمیم که آرمان بیانی از دو چیز بیش از همه وحشت دارد. یک این‌که او به‌صورت مفرطی از تنهایی وحشت دارد و اتفاقن حالا پس از رفتن بابک و همسر سابق و کم‌رنگ شدن ارتباطش با روان‌شناس و دوستان و همکارانش سایه‌ی آن را بیش از همیشه بر سر خودش حس می‌کند. دومین ترس او اما در اپیزود بعدی که اپیزود 13 باشد برای ما مشخص می‌شود؛ تا جایی که معتقدم این دو اپیزود بیش‌ترین ارتباط تماتیک را با یکدیگر داشته‌اند و می‌توان به عنوان یک کل واحد به آن‌ها نگاه کرد. در این اپیزود ما می‌فهمیم که دومین ترس بزرگ زندگی آرمان ترس از برملا شدن حقیقت و قرار گرفتن در جایگاه قضاوت‌شدن است. منتقدی که از مورد نقد قرار گرفتن وحشت دارد، چه پارادوکس شاعرانه و تراژیکی. این حقیقت را، هم زمانی که در اتاق روان‌درمان‌گر دروغ او راجع به‌دلیل بدشدن ارتباطش با همسر سابق برملا می‌شود و مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد می‌فهمیم؛ و هم، در جایی‌که دست او در ارتباط با دریافت دست‌مزد پیش از سایر اعضای تیمش رو می‌شود و از طرف آن‌ها مورد قضاوت قرار می‌گیرد. حتا وقتی حقیقت راجع به توانایی‌های هنری او هم در قالب فیلم بدش متبلور می‌شود و مورد نقد قرار می‌گیرد، باعث استرس و فشار بالا روی آرمان می‌شود. اما تمامی این موارد در مورد درگیرشدن آرمان با گذشته و ترس‌هاش هرگز چیزهای بدی نیستند، و اتفاقن کاملن برعکس، نشانه‌ای از رشد و پیش‌رفت او در شناخت خودش تلقی می‌شوند.

📜 متن کامل تحلیل اپیزودهای ۱۲ و ۱۳ «افعی تهران» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/viper-e12e13
📺 تحلیل اپیزود دوم سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
در کامنت‌های یادداشت قبل و دایرکت‌های رسیده بر آن، بسیار اشاره کرده بودید به شباهت سریال به «صحنه‌هایی از یک ازدواج» و «داستان ازدواج». آن‌چه نگارنده را در یادداشت اول قانع کرد به این آشناپنداری گردن نگذارد و از آن ننویسد، مشاهده‌ی همین علاقه‌ی خالقان به استفاده از عناصر داستان‌گویی کلاسیک درام (ماجرای اتوبوس اشتباهی و گرفتن مرد به جرم جاسوسی) بود. صرف روایت آرام از پایان یک زوج، نمی‌تواند اثری را به اثر دیگر نزدیک کند. این را نه به حُسن می‌گویم و نه به رد. از این باب که «هر گردی گردو نیست» و به‌محض دیدن شباهت‌هایی فکر نکنیم محل ارجاع را پیدا کرده‌ایم. اتفاقن نگارنده بسیار ترجیح می‌داد «در انتهای شب» در فرم روایی، جزئی‌نگری «صحنه‌هایی از یک ازدواج» را پیش می‌گرفت (خود آن سریال هاگای لوی هم در اپیزود اول و آخر است که می‌تواند به آن جزئی‌نگری رابطه وفادار بماند و در سه اپیزود میانی مجبور می‌شود عناصر دراماتیک داستان‌گو وارد روایت کند تا قصه‌اش را بکشاند). این‌جا پناهنده و امیری چون این فرصت را داشته‌اند تا به خصوصی‌ترین بخش‌های یک رابطه‌ی ایرانی سرک بکشند، جایی که کسی با نساختن اثری مشابه چندان مزاحم‌شان نشده بوده، می‌توانسته‌اند با جاه‌طلبی بیش‌تر، روی همین رابطه‌محوری درام‌شان تشدید بگذارند، که احتمالن از اقبال‌نداشتن این روش نزد مخاطب عام هراسیده‌اند.

📜 متن کامل تحلیل اپیزود دوم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e02
📺 تحلیل اپیزودهای سوم تا پنجم سریال «فال اوت»
#️⃣ #نقد_فال_اوت
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
در یادداشت قبل از اتمسفر و اهمیت فضاسازی سریال گفتم. در تکمیل آن موضوع، به غیر از رگه‌ی «شوخ» فضاسازی کار، شاهد رویه‌ای دیگر نیز بودیم و هستیم و آن نوعی ترکیب سنت و مدرنیته در لوکیشن‌ها، دکورها، ابزار و وسایل و حتا لباس‌هاست‌. در خط داستانی پیش از انفجارها، با اینکه وقایع در حوالی سال ۲۰۷۷ جریان دارد، شاهد این ترکیب هستیم و نوعی «آینده‌ی در جا زده» را می‌بینیم که در آن انسان‌ها در برخی مسایل عقب‌گرد کرده‌اند. (شوخی‌ش در متن می‌شود اینکه انگار در ۲۰۷۷، باز هم مک‌کارتیسم جریان دارد!) در اتمسفر چیزی شبیه به استیم-پانک‌ها اما به نحوی معکوس! یا نزدیک به ژانر «تاریخ متناوب» در ادبیات. در زمانِ پس از انفجارها نیز با انواع گوناگونی از سبک زندگی، از گروه‌ها یا احزاب مختلف انسان‌ها طرفیم و آن فضای ترکیبی هنوز هم وجود دارد. این انتخاب هوشمندانه، جدا از گشوده بودن به سمت تفسیر، باز هم بیش از پیش، فضای سریال را یونیک و دیدنی می‌کند که البته شامل کار زیادی هم می‌شود. به این دقت کنید که این سریال چند نوع مختلف طراحی صحنه و دکور (که خیلی از آن‌ها به صورت واقعی و در ابعاد وسیع ساخته و پرداخته شده‌اند)، چند نوع طراحی لباس و چند نوع گریم در دل خود جای داده است تا متوجه حجم و ابعاد فنی کار شوید.

📜 متن کامل تحلیل اپیزودهای سوم تا پنجم «فال اوت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/fallout-e03e05
📺 تحلیل اپیزود سوم سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
چرا اپیزود سوم یک اثر کم‌نقص است و واجد گرفتن امتیاز «عالی» از ما؟ چون خالقان به همین موقعیت‌های دراماتیک فوق‌العاده قناعت نکرده‌اند و درون این موقعیت‌ها نیز پر از خرده‌پی‌رنگ و داستان‌های با پیش‌زمینه و تاریخ از رابطه‌ است. در این اپیزود است که می‌فهمیم دلیل جدایی نه الزامن فشار مالی و «خود نبودن» مرد، که مشکل زن با اتفاق درون تختخواب میان‌شان هم بوده که در جای دیگر سر باز کرده. در این اپیزود است که می‌فهمیم مرد چه پیشینه‌ی تلخی در تاریخ‌چه‌ی فامیلی‌اش دارد و تنهایی ریشه‌دار ذهنی‌اش از کجا می‌آید. در این اپیزود پیش‌داستان زوج با تنها رفیق‌شان (تنها کسی که حاضر بودند برای هم‌راهی در روز طلاق به‌ش رو بیندازند) باز می‌شود که آن هم مبتنی بر «منفعت دیگری» بوده و نه محبوبیت آن‌ها در جمع. در این اپیزود دلیل سرکوب ذهنی زن را پس از آشنایی با خانواده‌اش می‌بینیم (چه آگاهانه سکانس کلبه‌ی وسترن یادآور حال‌وهوای آثار خانواده‌محور خود علیرضا داوودنژاد است).
به همه‌ی این ویژگی‌های فیلم‌نامه‌ی اپیزود سوم، آن کلیف‌هنگر پایان اپیزود را هم اضافه کنید که چه‌گونه قصه را از موقعیتی ایستا وارد موقعیتی داینامیک می‌کند و وعده‌ی ادامه‌ای پرخون‌تر می‌دهد. آدم‌های معمولی گیرافتاده در یک موقعیت سینمایی که شبیه‌اش را لابد عین ما فقط در فیلم‌ها دیده‌اند؛ و حالا ممکن است هر تصمیمی در این نخستین مواجهه‌شان با خون بگیرند. یکی از ویژگی‌های مهم «در انتهای شب» همین توجه به اپیزود و ساختاربندی روی آن با شروع، میانه و پایان درست است.

📜 متن کامل تحلیل اپیزود سوم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e03
📺 تحلیل اپیزود ۱۴ و پایانی سریال «افعی تهران»
#️⃣ #نقد_افعی_تهران
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
«افعی تهران» در شیوه‌ی روایت یک اتفاق نسبتن تازه است. اگرچه دو خط داستانیِ «فیلم‌ساختن آرمان» و «جنایت و دستگیری افعی» در جهت طولی و مستقیم جلو می‌روند، اما قصه شبیه به روایت‌های خطیِ معمول نیست که در آن هر بخش یا اپیزود ادامه‌ی موردانتظار از بخش‌های قبل باشد یا اصلن هر بخش از روایت الزامن توقعی مشخص برای ادامه‌‌اش ایجاد کند. به چه معنا؟ مثلن صحنه‌های مربوط به مهدِ بابک را در نظر بگیرید. هربار که این بخش از قصه را می‌بینیم، انتظاری در ما ایجاد نمی‌شود که بار بعد که به مهد می‌آییم قرار است یا بهتر است چه اتفاقی بیفتد. قصه می‌تواند سیال عمل کند و بارها (حتا تا اپیزود هزارم) وارد مهد شود، پوست بیاندازد و موقعیتی تازه خلق و تعریف کند. درباره‌ی بازگشت‌های گاه‌وبی‌گاهِ همسرِ سابقِ آرمان هم همین‌طور. ما به‌طور مشخص به‌دنبالِ اتفاقی میان آن‌دو نیستیم. در میان تمام دسته‌بندی‌های موجود، «افعی تهران» به شیوه‌ی نوظهورِ «روایتِ هایپرلینک» (Hyper Link) شبیه است. این شیوه نزدیک‌ترین راه تعریف‌کردن یک ماجرا به سبک زندگی امروز است که در آن کاربر/ مخاطب هم‌زمان لینک‌های مستقل و حتا به‌هم‌نامربوطی را باز می‌کند، مدام بین آن‌ها رفت‌وآمد می‌کند، تا موضوع مشخصی دست‌گیرش شود. این‌طور در نظر داشته باشید که در یک صفحه‌ی وب، متنی می‌خوانید که لابه‌لای سطرهای آن به لینک‌های متعددی ارجاع داده شده. شما تمام آن لینک‌ها را باز می‌کنید، از جای دیگری سر در می‌آورید و در نهایت به همان لینکِ مادر باز می‌گردید. پریشانیِ فکرشده‌ای در این روایت وجود دارد که خودش را به یک یا دو خط داستانی محدود نمی‌کند. مثلن همان بخش‌های مربوط به مهدِ بابک، قصه‌ی مشخصی برای پی‌گیری ندارد. بلکه حکم یک لینک داخلی را در یک متن مادر که راجع به زندگی بابک است، دارد. دیوید بوردولِ فقید، با توضیحاتی مشابه سال‌ها قبل‌تر از باب‌شدنِ عنوان هایپرلینک، از این روایت در کتاب «روایت در فیلم داستانی» با عنوان «روایت پارامتری» یاد می‌کند که در جلد دوم این کتاب از نشر فارابی می‌توانید توضیحاتش را پیدا کنید.

📜 متن کامل تحلیل اپیزود پایانی «افعی تهران» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/viper-e14
📺 تحلیل اپیزود چهارم سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
سریال از لحظه‌ی طلاق به بعد بهتر پیش رفته است. در دو اپیزود اول ایده‌هایی مثل اشتباه‌ سوارشدن در اتوبوس و بازجویی و در اپیزود دوم دو برادرِ هم‌سانِ دفتر اسناد ایده‌های مزاحمی بودند که از ترسِ کم‌بودن قصه برای مخاطب به ماجرا اضافه شدند. در نتیجه دو اپیزود اول بلاتکلیف‌تر بودند و در بیان هم کمی لکنت داشتند و گاهی لوازم اصلی قصه‌ هم در آن دو اپیزود فراموش می‌شد؛ مثل بحث، جدل یا توافق بر سر بچه برای روزهای بعد از طلاق که ظرفیت‌های دراماتیک آن مغفول ماند. ما در اپیزودِ دوم و در سکانس‌های منجر به طلاق، انگار با زن و شوهری طرفیم که فرزندی ندارند. اپیزود سوم اما نفس تازه‌ای در این رابطه بود. مواجهه با هم، بعد از مدت‌ها جدایی و انبوهی از کنایه، گلایه، زخم‌زبان و بیان حسرت‌های مختلف در قالب ضرباهنگ دقیقی از دیالوگ‌ها و البته اعلامِ حضور گاه‌وبی‌گاهِ ثریا (زن همسایه) در قصه. اپیزود قبل حلقه‌ی واسطی بود، میانِ اپیزود طلاق و این اپیزود که داستان موازیِ بهنام و ماهی در روابطی دیگر است. در این‌جا ایده‌ این است: هرکدام از زن و مرد، به‌موازات هم به کسی نزدیک شوند و خب در این فرایند، فیلم‌نامه به‌خوبی از متریال‌های موجود و از قبل کاشته‌شده استفاده می‌کند. در یک سمت، ماهی به‌واسطه‌ی کارش از دیدار با دوست قدیمی سر در می‌آورد و در طرف دیگر، علاقه‌ای که پسرِ بهنام در سکانس دیدار با مادربزرگ به اسکیپ‌روم نشان داده بود، به بهانه‌ای درونی از دل خود قصه برای پیش‌رفت ارتباط بهنام و ثریا در قرار چهارنفره با بچه‌های‌شان تبدیل می‌شود.

📜 متن کامل تحلیل اپیزود چهارم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e04
📺 تحلیل اپیزود نخست فصل دوم سریال «خاندان اژدها»
#️⃣ #نقد_خاندان_اژدها
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
... با صحنه‌ای هم طرف هستیم که در نقطه‌ی مقابل اتفاقی که در صحنه‌ی افتتاحیه افتاد قرار دارد. دارم راجع به جایی حرف می‌زنم که نوچه‌هایی که دیموند به قصد تسویه‌حساب و برای کشتن جیهریس، پسر هلینا و ایموند اجیر کرده، وارد قلعه می‌شوند و کارشان را می‌کنند. در این جا می‌بینیم که هلینا پس از این که مجبور می‌شود پسر مقتول‌ش را رها کرده و با دیگر فرزندش به قصد یافتن کمک راهی راهرو‌های بزرگ و درندشت موجود در قلعه بشود سریال در حرکتی جالب به خودش ارجاع می‌دهد. راهرویی که هلینا در این صحنه از آن می‌گذرد همان مکانی است که الیسنت در فصل قبلی رینیرا را که تازه وضع حمل کرده بود مجبور کرد تا به همراه نوزادش از آن عبور کند. این اشاره و حرکت، هم غنای دراماتیک سریال را بالا می‌برد و هم برای مخاطب ملموس‌تر است و هم نشان می‌دهد سریال به این حد از پخته‌گی و اصالت رسیده است که می‌تواند به دنیای خودش ارجاع بدهد...

📜 متن کامل تحلیل اپیزود آغازین فصل دوم «خاندان اژدها» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/dragon-s02e01
📺 تحلیل اپیزود پنجم سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
پاشنه‌ی آشیل اپیزود پنجم درست به همین نکته مربوط است. جایی‌که بهنام صبح روز بعد از صیغه، می‌گوید نسبت به تصمیمش مردد شده و ثریا با آن پاسخ‌های شعاریِ بی‌ربط درباره‌ی زالو، از بهنام تشکر می‌کند که زالوی مهربانش بوده. سازندگان علاوه‌بر مرد سنتی، زن سنتی هم نمی‌شناسند. شناخت‌شان یا شعارشان درباره‌ی ثریا، اغراق‌شده و ناقص است. شخصیتی که چندساعت قبل آن‌قدر با خجالت وارد حریم شخصی مرد شده و حتا نگران است موقع عقد کسی او را ببیند، همان کسی نخواهد بود که با جازدن بهنام، نسخه‌ای قوی و احیاشده‌ از خودش پیدا کند و بگوید خوش‌حال است که برای اولین‌بار در زندگی از او نظری پرسیده شده. این‌ها تمایلات شعاری سازنده است. ثریا از خط قرمز بزرگی رد شده. برای او با آن خاستگاه اجتماعی، «عقد» اتفاق مهمی‌ست. اولین برخورد منطقی او با تردید بهنام این است که مرد در همین یک‌شب به خواسته‌اش رسیده و می‌خواهد خودخواهانه ماجرا را تمام کند. زنی که با دخترش زندگی می‌کند و در چند گام با احتیاط به زندگی همسایه‌ی روبه‌رو نزدیک می‌شود و آرام‌آرام در شمایل همسایه، همسر/ پدری مطمئن می‌بیند، فرق دارد با دو کاراکتر بیست‌ساله که به هم دل‌بسته‌اند. موقعیت را با تمام مختصات تصور کنید: پاسخ ثریا احتمالن پرخاش علیه بهنام است که او را بازیچه کرده. فیلم‌ساز بدش نمی‌آید مصرانه بگوید «زن قربانی رابطه است» اما راستش ثریای واقعیِ این قصه، می‌تواند به‌راحتی به وضعیت معترض شود. خالقان اجازه نمی‌دهند.

📜 متن کامل تحلیل اپیزود پنجم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e05
📺 تحلیل اپیزودهای ششم تا هشتم سریال «فال اوت»
#️⃣ #نقد_فال_اوت
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
فال‌اوت از همان ابتدا توانسته بود جایش را دل مخاطبان باز کند. با تعداد مخاطب بالا و تمدید زودهنگام برای فصل بعدی این را نشان داده بود؛ سریالی که با اقتباس از یکی از محبوب‌ترین سری بازی‌های ویدیویی، خیل عظیمی از طرفداران گیم را به عنوان مخاطبان بالقوه‌ش راضی نگه داشت و از آن طرف هم با کنجکاو کردن مخاطبان ناآشنا با گیم، تعداد زیادی کاربر به این بازی کامپیوتری اضافه کرد تا این‌گونه، بده بستانش را با این فرنچایز کامل کند و نشان دهد چرخه‌ی صنعت سرگرمی چطور می‌تواند بچرخد! برای این مهم تمام استانداردهای کیفی از متن تا اجرا رعایت شده بودند تا ثابت شود در مدیوم تلویزیون/استریم‌ها هم‌چنان الگوهای سرگرمی اگر به درستی رعایت شوند، می‌توانند سودده و کارآمد باشند و مای مخاطب را نیز به انتظار فصل بعد بنشانند.

📜 متن کامل تحلیل اپیزودهای ششم تا هشتم «فال اوت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/fallout-e06e08
📺 تحلیل اپیزود سوم فصل دوم سریال «خاندان اژدها»
#️⃣ #نقد_خاندان_اژدها
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
تم دیگر این اپیزود ترس و شاید مقداری هم پشیمانی است. در واقع این هشدار‌های مکرر چندان هم بی‌تاثیر نیستند و گوش‌های شنوایی هم در مقابل خود می‌بینند. کسانی مثل رینیرا و دیمون و آلیسنت که به نوبه‌ای به‌عنوان آغازگران این درگیری در صف اول چشم‌درچشم‌شدن با این وحشت و جنون قرار داشته‌اند و بالاخره پس از پشت سر گذاشتن این همه تروما و ازدست‌دادن‌ها چشم‌شان در مقابل حقیقت باز شده است. اما متاسفانه دیگر برای رسیدن به این درک دیر شده و عنان کار از دست آنان دررفته است. از این طرف رینیرا را داریم که تلاش‌هاش برای جلوگیری از این جنگ و درگیری یکی‌یکی به در بسته می‌خورند و مدام از طرف جبهه‌ی خودش هم تحت فشار برای افزودن به آتش این خشم و خشونت قرار می‌گیرد. از آن طرف دیمون را داریم که فرسنگ‌ها دور از جایی که جریان اصلی درگیری‌ها در آن اتفاق می‌افتد قرار دارد و تازه با وحشت واقعی کارهاش مواجه و متوجه واقعیت‌ها می‌شود. در سوی دیگر هم آلیسنت را داریم که وقتی حباب خودفریبی‌اش از بین می‌رود (آلیسنت خودش را قانع کرده بود که به‌عنوان یک زن درست‌کار، با جانشین‌کردن اگان دارد به آخرین خواسته‌ی همسرش ادای احترام می‌کند) و با هشدار رینیرا در مورد جنگ خون‌بار مواجه می‌شود، به درستی اشاره می‌کند که کاری از دست آن‌ها برنمی‌آید. آلیسنت می‌گوید که آتو از مقامش خلع شده و کول لشکرکشی کرده و جالب این که موقع اشاره به ایموند به‌جای «هو» از کلمه‌ی «وات» استفاده می‌کند و ضمیر انسانی برای او به کار نمی‌برد! تقریبن می‌توان ترجمه‌اش کرد به این‌که «خودت می‌دونی ایموند هم چه جونوریه!».

📜 متن کامل تحلیل اپیزود سوم از فصل دوم «خاندان اژدها» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/dragon-s02e03
📺 تحلیل اپیزود چهارم فصل دوم سریال «خاندان اژدها»
#️⃣ #نقد_خاندان_اژدها
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
یکی از مهم‌ترین نکات، «شیوه»‌ای‌ست که سریال برای روایت این نبرد استفاده می‌کند. درست پیش از آغاز رسمی صحنه‌ی نبرد، ما در طی چند اینترکات، عناصر اصلی شرکت‌کننده در این نبرد را درحال آماده‌شدن می‌بینیم، اما نکته‌ی مهم این است که این اتفاق در حالی می‌افتد که ما روایتی از رینیرا و دیالوگ‌های بین او و جیسریس را روی کل پلان‌ها می‌شنویم. رینیرا در این صحنه قصد دارد رؤیای اگان فاتح را برای پسرش توضیح دهد و در خلال حرف‌هاش خود را برای جانشینی فراتر از یک شاه یا ملکه و به‌عنوان یک محافظ در نظر می‌گیرد و توجیه به جنگ‌فرستادن اژدهایان را هدف نهایی‌اش برای متحدکردن سرزمین ذکر می‌کند. موضوع این نیست که آیا پیش‌گویی اگان درست از آب درخواهد آمد یا خیر، موضوع این است که وجود این پیش‌گویی به تنهایی چه تأثیر و بار روانی روی شخصیت‌ها خواهد داشت؟ جزئیات تا چه حد مشخص شده است؟ و تا چه اندازه تفسیر‌پذیر است؟ این‌که تا چه اندازه می‌تواند ابزار سوءاستفاده و یا خودفریبی شخصیت‌ها شود؟ و درنهایت با توجه به این‌که این پیش‌گویی انگاره‌ی منجی‌بودن را در ذهن شخصیت‌ها به وجود می‌آورد، باعث می‌شود که تا کجا برای پیش‌برد اهداف‌شان پیش‌روی کنند؟ اصلن مگر همین اگان فاتح نبود که برای تحقق‌بخشیدن به همین رؤیا هزاران نفر از مردم عادی را با اژدهای خود به آتش کشید؟ منجی‌ای که هدف خود را درنهایت نجات جان انسان‌ها تصور می‌کند، خود باعث نابودی عده‌ی کثیری از آن‌ها می‌شود. هم‌چنین این انگاره در حالی به بروز جنگ و تا مرز انقراض‌رفتن و نابودی تارگرین‌ها ختم می‌شود که در پیش‌گویی، وجود آن‌ها و اژدهایان‌شان از عوامل اصلی درنظر گرفته می‌شود. این‌ها تناقض‌هایی هستند که هم از یک طرف حوادث رخ داده را برای ما تراژیک‌تر می‌کنند و هم از طرف دیگر فضای ذهنی شخصیت‌ها را برای ما ملموس‌تر و عمیق‌تر می‌کنند. 
اصلن به‌خاطر وجود همین مسأله، ما در این اپیزود با یکی از مخوف‌ترین وجوه رینیرا مواجه می‌شویم. او که در نتیجه‌ی صحبت‌ش با آلیسنت و فهمیدن این مسأله که پدرش در لحظات آخر زندگی‌اش هم بر رؤیای اگان فاتح تاکید کرده است، انگار جان دوباره‌ای می‌گیرد و بسیار مصمم‌تر از قبل به دراگون استون برمی‌گردد. رینیرا رسمن تأکید می‌کند که انفعالش نباید به حساب ضعف و ناتوانی گذاشته شود و او از حالا آماده است که این جدال بین دو جبهه را وارد فاز جدیدی کند. خلاصه این‌که این تازه شروع داستان است و ما احتمالن باید منتظر نسخه‌ی جدید و بی‌رحمی از رینیرا باشیم. هم‌چنین یک نکته‌ی مهم دیگر این‌که در صحنه‌ی ردوبدل‌شدن این دیالوگ‌ها بین رینیرا و جیهریس به مسأله‌ی دیگری هم باید دقت داشته باشیم. رینیرا این حرف‌ها را در شرایطی به جیهریس می‌زند که در پس‌زمینه‌ی تصویر، ما جمجمه‌ی غول‌پیکر یکی از اژدهایان تارگرین‌ها را می‌بینیم که نمادی از این مسأله است که چنین انگاره‌ای از مدت‌ها قبل به‌صورت سینه‌به‌سینه بین تارگرین‌ها منتقل شده و حالا هم رینیرا دارد این چرخه را ادامه می‌دهد (ما می‌دانیم که تا زمان دنریس هم این مسأله هم‌چنان پابرجا می‌ماند).

📜 متن کامل تحلیل اپیزود چهارم از فصل دوم «خاندان اژدها» را با کلیک روی لینک پایین بخوانید:
B2n.ir/dragon-s02e04
📺 تحلیل اپیزود پنجم فصل دوم سریال «خاندان اژدها»
#️⃣ #نقد_خاندان_اژدها
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
دیمون هم‌چنان در قلعه‌ی نفرین‌شده‌ی هرن‌هال به سر می‌برد و وضعیت ذهنی‌اش روزبه‌روز شرایط وخیم‌تری پیدا می‌کند. حالا در این اپیزود ما بازهم به اعماق ذهن آشفته‌ی دیمون می‌رویم و فکر‌هایی را که در سرش می‌پروراند می‌بینیم. دیمون را در مهم‌ترین صحنه‌ی مربوط به خودش در این اپیزود، در حالی می‌بینیم که در یکی از توهماتش در آغوش مادرش است؛ و در همین حین جملاتی که همیشه آرزوی شنیدن‌شان را داشته از زبان او می‌شنود؛ این که او بهتر از برادرش ویسریس است و شایسته‌ی واقعی تاج‌وتخت او بوده. در همین حین است که دیمون به خودش می‌آید و انگار متوجه کاری که دارد انجام می‌دهد می‌شود و احساس گناه می‌کند. ترکیبی از حس لذت و گناه. احساساتی که فکر خیانت و نارو زدن به رینیرا در او به وجود می‌آورند. آخر دیمون واقعن و در اعماق قلبش رینیرا را دوست دارد. همان‌طور که ویسریس را دوست داشت. هرچند که هم‌واره خواستار رسیدن به قدرت بوده و حس کرده که ظلمی در حق او صورت گرفته، اما هرگز نخواسته با غصب تاج‌وتخت آسیبی به رینیرا یا برادرش برساند. به‌وجودآمدن این افکار و پرورش آن‌ها در این حد در ذهن او می‌تواند تا حدودی تأثیرات هرن‌هال باشد که معروف به این است که حس طمع و قدرت‌طلبی را برای صاحبانش به‌وجود می‌آورد و آن‌ها را دچار نوعی نفرین‌زده‌گی می‌کند. خلاصه این‌که هرچند طرف‌داران تا حدودی از این‌که اتفاق چندان قابل‌توجهی در خط داستانی دیمون رخ نمی‌دهد شاکی هستند اما به‌نظر من، مسیری که قوس شخصیتی او طی می‌کند، در جهت درستی قرار دارد؛ و این‌گونه آنالیز و تجزیه‌وتحلیل فضای ذهنی شخصیت پیچیده‌ای مثل دیمون، به هرچه عمیق‌ترشدن شخصیت او برای مخاطب می‌انجامد.

📜 متن کامل تحلیل اپیزود چهارم از فصل دوم «خاندان اژدها» را با کلیک روی لینک پایین بخوانید:
B2n.ir/dragon-s02e05
📺 تحلیل سریال «درس‌های شیمی»
#️⃣ #نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
یک مینی‌سریال جذاب با روایتی منسجم و داستانی ساده که همانند زندگی، ملغمه‌ای از خنده و گریه‌ی توأمان است و در کنار ترکیب‌بندی‌ها و طراحی هنری دقیق، علاوه بر وقت و شعور مخاطب، چشم او را نیز محترم می‌شمارد. «درس‌های شیمی» اگر چه گاهی بی‌شباهت به بیانیه‌ای فمنیستی نیست، آن دسته از مخاطبان را که هم‌چنان در زندگی روزمره‌‌ی خود با تبعیض و عدم محترم‌شمردن آزادی‌های فردی دست‌وپنجه نرم می‌کنند، ناخشنود نخواهد کرد؛ و از همین رو می‌تواند گزینه‌ای خوب برای تماشا در این اقلیم باشد.

📜 متن کامل تحلیل سریال «درس‌های شیمی» را با کلیک روی لینک پایین بخوانید:
B2n.ir/LessonsinChemistry
📺 تحلیل اپیزودهای اول و دوم سریال «داریوش»
#️⃣ #نقد_داریوش
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
این‌جا تصور می‌کردم حالا که اصل و فرع پروژه در اختیار حجازی‌فر است، «داریوش» هم بیش‌تر به دنیای او شبیه باشد، تا انتظارات شکل‌گرفته پیرامون تهیه‌کننده و پلتفرم مربوط به «پوست شیر». در یک زمینه‌هایی هم این اتفاق افتاده. مثلن کاراکتر داریوش از جهاتی آنتی‌تز دنیای نعیم است. داریوش در موقعیتی مشابه (حتا درست همان موقعیت) با نعیم، جای جنگیدن، جست‌وجو و ویران‌گری، به درون خودش عقب‌نشینی می‌کند و جای درگیریِ عضلانی با مسأله‌ی «غیرت»، بیش‌تر با سدِ «ترس» روبه‌رو است. از این نظر بیش‌تر آتابای است تا نعیم؛ اما نه به این شوریِ شور که من دارم از آن تعریف می‌کنم. واقعیت این است که همه‌چیز در پروژه‌ی «داریوش» دوپاره است و مشکل مهم سریال در پایلوت، دولحنی‌بودن؛ و در اپیزود دوم، چندلحنی‌شدن است. در پایلوت با «پوست شیر»ی روبه‌روییم که دقیقن با همان پلات سرقت از طلافروشی در گذشته شروع می‌شود و گفت‌وگوهایی پیرامون انتقام و تصاویری در ارتباط با تعقیب‌وگریز و تهدید، کار را به خانواده‌ی «حیثیت گم‌شده» و «پوست شیر» نزدیک می‌کند، درحالی‌که شخصیت داریوش با نشانه‌های ترس و صحنه‌هایی شبیه به صحنه‌ی خرید از سوپرمارکت، به کاراکتر خود حجازی‌فر نزدیک‌تر است که ملاحتی دارد و به‌دنبال لحظه‌های خاصی از مواجهه‌های انسانی ظریف در طول روزمره می‌گردد.

📜 متن کامل تحلیل دو اپیزود اول «داریوش» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/daryoush-e0102
📺 تحلیل اپیزود هفتم فصل دوم سریال «خاندان اژدها»
#️⃣ #نقد_خاندان_اژدها
#نقد_سریال_خارجی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
یکی از بهترین صحنه‌های این اپیزود را ببینید که متعلق به اوست و مربوط به همان صحنه‌ی روی آب خوابیدنش در رودخانه. کارگردان در ابتدا دو نمای معرف لانگ‌شات از او به‌مان می‌دهد. سپس یک نمای بسته‌تر مدیوم‌شات که هم‌راه با حرکت آلیسنت، دوربین نیز با او پن می‌کند. او در ابتدا به دوربین نزدیک می‌شود و در نمای کلوز قرار می‌گیرد که نزدیک‌ترین فاصله‌اش با دوربین در این صحنه است، سپس از کنار دوربین رد شده و به مسیر حرکتش ادامه می‌دهد و دوربین با یک حرکت پن، او را وارد نمای اور‌-شولدر می‌کند که چشم‌انداز وسیع پیش روی او را هم در مقابل‌مان می‌گذارد. انگار که آلیسنت با گذر از یک فضای پیشین، وارد یک فضای جدید و عظیم که از هر حیث بر او غالب است، شده باشد (این صحنه توسط سینه‌فیل‌ها به‌سرعت با سریال دیگر شبکه یعنی «وراثت/.جانشینی» و فصل به آب‌زدن کندال نیز مقایسه شد).
در نمونه‌ای دیگر لحظه‌ی تصاحب ورمیتور توسط هیو همر را ببینید. در این صحنه هم، دوربین با یک حرکت، دگرگونی شرایط زندگی او را کامل بر ما آشکار می‌کند. هیو همر با از خودگذشته‌گی و برای نجات جان کسی دیگر، در جای‌گاه آسیب‌پذیری جلوی ورمیتور می‌رود که خود را فدا کند. دوربین با حرکت ترکینگ به جلو، او را در نمایی بسته و سینگل‌شات به تصویر می‌کشد. هیو همر عربده‌ای می‌کشد، دوربین هم بدون هیچ‌گونه کاتی، همان مسیری را که رفته بود، ترکینگ به عقب می‌کند و هیو همر را در همان نمای قبلی و با زاویه‌ای اندکی پایین‌تر، به تصویر می‌کشد. همین حرکت رفت‌وبرگشت دوربین نشان می‌دهد که پیش‌روی از سر شجاعت هیو باعث می‌شود تا در ادامه‌ی زندگی‌اش دیگر مثل قبل نباشد و برای همیشه تغییر کند. او حالا با اژدهایی رام‌شده که در مقابلش سر خم کرده، طرف است.

📜 متن کامل تحلیل اپیزود هفتم از فصل دوم «خاندان اژدها» را با کلیک روی لینک پایین بخوانید:
B2n.ir/dragon-s02e07
📺 تحلیل اپیزودهای سوم تا پنجم سریال «داریوش»
#️⃣ #نقد_داریوش
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
اگر انجمن‌هایی داشتیم که مجدانه حامی حقوق مردان بودند، از آن‌ها می‌خواستم نظرشان را راجع به «داریوش» بگویند که صریح و مستقیم و مؤکد، به تفکر «مردانگی مساوی با قدرت باروری» دامن می‌زند و کاراکتری می‌سازد که علی‌رغم آن‌که در شغلش بالادست چندنفر است، به‌خاطر ناباروری احساس شکست و درخودفرورفتگی دارد. از این انجمن‌های مردانه نداریم که متناظر با نقدهایی که به کاراکترهای «زن ضعیف» می‌شود، بنویسند چرا مهرداد صدیقیان باید این‌قدر جور پدرِ دختر همسایه‌ای را بکشد که عمومن کج‌خلق است، هیچ‌وقت هیچ‌کار مولد و مهمی نمی‌کند، به پسرش یاد می‌دهد روی ماشین همسایه خط بیاندازد و مدام از همه ارث پدرش را می‌خواهد.

📜 متن کامل تحلیل اپیزودهای سوم تا پنجم «داریوش» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/daryoush-e03e04e05
📺 تحلیل سریال «زخم کاری» | اپیزودهای ۵ تا ۱۲ از فصل سوم
#️⃣ #نقد_زخم_کاری
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
یک اِشکال در دیالوگ‌نویسی «زخم کاری» در این چند اپیزود بیش‌تر توجه را جلب می‌کند: افراد مختلف با شخصیت‌های متفاوت و با هر جنسیتی، در موقعیت‌های خاص مثل هم حرف می‌زنند. مثلن هم پانته‌‌آ در پایان سکانس از روی عصبانیت به طرف مقابلش می‌گوید «حمال!» و هم طلوعی به برادرش وقتی در اولین قرار بردار را از خانه بیرون می‌کند. یا مثلن نصف شخصیت‌ها درباره‌ی پیش‌روی‌ برنامه‌شان می‌گویند «دیگه به دُمش رسیده». این‌ها اصلن عبارات متداولی نیستند که همه مثل هم از آن‌ها استفاده کنند. «سلام» و «چه‌خبر» نیستند. این‌ «به دُمش رسیده» عبارت پرکاربرد دست‌کم یکی از نویسندگان سریال است که توی دهان همه‌ی کاراکترها گذاشته شده. این نکته در فن دیالوگ‌نویسی یک ضعف به‌حساب می‌آید. آدم‌های مختلف، متفاوت از هم حرف می‌زنند؛ یکی می‌گوید «آخرهای کاره»، یکی می‌گوید «چیزی نمونده به هدفم برسم»، یکی می‌گوید «یه مرحله دیگه مونده»، یکی می‌گوید «آخرهاشه»، یکی می‌گوید «فقط مونده قدم آخر» و البته یکی هم می‌گوید «به دُمش رسیدیم». حالا همین بحث را می‌شود گرفت و تعمیم داد به کلیت سریال که چرا کاراکترها بیش از هم شبیه هم‌اند و نقش آن را در نبود تنوع و تکثر طیف شخصیتی در سریال و آسیب‌های آن به جذب مخاطب را بررسی کرد.

📜 متن کامل نقد اپیزودهای پنجم تا دوازدهم از فصل سوم «زخم کاری» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/zakhm-s03e05e12
📺 تحلیل سریال «زخم کاری» | اپیزودهای ۱۳ و ۱۴ از فصل سوم
#️⃣ #نقد_زخم_کاری
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
در ارتباط با ساخت و اجرای «زخم کاری ۳» و به استناد همین فصل از سریال می‌شود گفت با محمدحسین مهدویان دیگری روبه‌رو‌ایم. منظورم از «دیگر» نسبت به گذشته، هم شامل بحث‌های سبکی می‌شود و هم موارد رویکردی. مهدویانِ دهه‌ی نود، آن کارگردانی که خیلی‌ها را با داکیودرام آشنا کرد و آن را به‌عنوان زبان سینمایی ویژه‌ای که به‌ش مسلط است به سینمای ایران معرفی کرد، کارگردانی بود که با فیلم‌برداری با فاصله از سوژه و نماهای مستندگونه بیش‌تر به‌دنبال «فضاسازی» بود و حالا با نماهای بسته و استفاده‌ی طولانی و غلیظ از موسیقی متن پرحجم و اسلوموشن‌های گاه‌وبی‌گاهِ درست و غلط، جور دیگری توجهات را جلب می‌کند، بی‌آن‌که بعد از گذشت سه فصل از سریال هنوز شمای دقیقی از هلدینگ یا خانه‌ی کاراکترها به مخاطب داده باشد. مهدویان کارهای سخت را خیلی زود انجام داد. خیلی زود بارها و بارها نامزد و برنده‌ی جشنواره شد و فکر می‌کنم حالا دیگر فرمول‌های دیگر فیلم‌سازی برایش جذاب باشند. راستش را بخواهید «زخم کاری» خیلی فرمول مشخص و آسانی دارد. ضمن عرض خسته نباشید به همه‌ی عواملش، شیوه‌ی نگارش و ضبط صحنه‌های دونفره در لوکیشن‌های محدود و با اقل جابه‌جایی‌ها شیوه‌ای مناسب برای تولید انبوه سریال‌های حوزه‌ی سرگرمی است که «زخم کاری» هم از همان بهره می‌برد. به‌نظر می‌رسد گروه به این فرمول‌ مسلط شده‌اند و تولید اپیزودهای آن در تیراژهای بالاتر برای پلتفرم و سازندگان امری بهینه باشد...

📜 متن کامل نقد اپیزودهای پایانی فصل سوم «زخم کاری» را با کلیک روی لینک پایین بخوانید:
B2n.ir/zakhm-s03e13e14