ArtTalks
1.01K subscribers
1.48K photos
775 videos
5 files
1.71K links
رسانه تصویری-تحلیلی سینما
سردبیر: خسرو نقیبی
زیرنظر گروه رسانه‌ای تحلیلگران
Download Telegram
📺 تحلیل سریال «زخم کاری» | اپیزود یک از فصل دوم
#️⃣ #نقد_زخم_کاری
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
اقتباس از شکسپیر –کسی که تاریخ ادبیات نمایشی نتوانسته از زیر سایه‌‌ی سنگینش بیرون بیاید- ادعایی بزرگ است. فقط به حرف و متن روی تیتراژ نیست. همین‌که سارا رنج پنهان و رازی داشته باشد، او را به نورای ایبسن تبدیل یا حتا نزدیک نمی‌کند.مهرجویی در جزئیات وارد نکات خیره‌کننده‌ای می‌شود. صرف «انتقام»، متن‌ها را به نگاهی به هملت تبدیل نمی‌کند. برای کاراکتر اصلی این ادعا، چه فکری شده؟ میثم چرا باید در چشم مخاطب بزرگ شود، تا جلوتر اقداماتش به چشم بیاید؟ جای صحنه‌ی شبه‌عقده‌گشایی نشستن میثم پشت میز و بیرون‌‌کردن زیردست‌ها از اتاق، فیلم‌نامه به یک چالش بزرگ در شرکت نیاز داشت تا در همین پایلوت، میثم زیر فشار کاری کم بیاورد و لحظه‌ی آخر خودش را نجات دهد و به میثم تازه‌ای تبدیل شود. «تو پسر مالکی!» باد هواست. به ساختاری از چیدمان صحنه‌ها برای تثبیت جان‌سخت‌بودن کاراکتر‌ نیاز داریم. تو فلانی هستی که نمی‌شود شخصیت‌پردازی!

📜 متن کامل نقد اپیزود اول از فصل دوم «زخم کاری» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/zakhm-s02e01
📺 تحلیل سریال «زخم کاری» | اپیزود دو از فصل دوم
#️⃣ #نقد_زخم_کاری
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین  

بخشی از متن: 
صحنه‌ی آخر، از رونمایی کاراکتر مرموزِ «پوست شیر» بهتر از آب درآمده؛ مصداق بارز پلانِ «مفید و مختصر». افشای زنده‌بودن مالک، اما در نمایی از پشت که فقط تا این‌حد از مالک رونمایی شده باشد که زنده است و در جایی از شهر حضور دارد، اما برای دیدار با او، باید حداقل یک اپیزود دیگر منتظر ماند. جلوی مالک، ماکِت ساختمانی وجود دارد، که حس‌وحال «در سر داشتن ایده‌ها» را منتقل می‌کند.  طراحی صحنه و فیلم‌برداری این صحنه نقش مهمی در آزادسازی انرژی پایانی اپیزود دارند.

📜 متن کامل نقد اپیزود دوم از فصل دوم «زخم کاری» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:  
B2n.ir/zakhm-s02e02
📺 تحلیل سریال قهوه ترک | اپیزود ۱۶ تا ۱۸
#️⃣ #نقد_قهوه_ترک
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
چرا باید طنین به جای ترانه در شب حادثه‌ در بیمارستان می‌بود؟ تأثیر آن در درام قصه چیست؟ آیا الآن این باعث شد طنین هم مقصر باشد، آن طور که خودش می‌گوید؟ یا مرگش توجیه یابد؟ اصلن سرنوشت‌ش چه شد؟ خلاصه در این مسیر عجیب‌وغریب، سؤال بی‌جواب هم کم نداریم؛ مثلن شاید از خود بپرسید آخر کدام گنگسترهایی وقتی می‌خواهند کسی را در آب بیندازند، این کار را جلوی چشم دو ماهی‌گیر انجام می‌دهند یا چرا اورهان و طنین باید پرهام را رها کنند و او خودش بازگردد یا مهم‌تر از همه‌ی این‌ها چرا ترانه در فرودگاه و دمِ بازگشت به ایران، نباید به پرهامی که درست همان لحظه سر رسیده شک کند، سوار ماشین‌ش شود و هر چه او تعارف زد بخورد. مگر نه این‌که ترانه متوجه شده بود شهاب پدر آن بچه و شوهر زنی‌ست که در حادثه‌ی بیمارستان کشته شدند و همه‌ی این‌ها برای انتقام است؟ پس چه‌گونه می‌توان تصور کرد این مرد او را اتفاقی در استانبول دیده و برای یک درصد هم که شده، سوای از تمام اتفاقات، هنوز هم یک پرهام واقعی و عاشق‌پیشه وجود دارد؟! از یک فیلم‌نامه‌ی غلط بدون روابط علت‌معلولی سالم، همیشه چنین سوال‌هایی بیرون می‌زند تا جایی که مانند این مورد آخر تبدیل به باگ فیلم‌نامه هم می‌شوند.

📜 متن کامل نقد اپیزودهای شانزدهم تا هجدهم و پایان‌بندی «قهوه ترک» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
b2n.ir/TurkKahvesi-e16-18

🆔 t.me/arttalks
📺 تحلیل سریال «حیثیت گم‌شده» | اپیزود ۸ و ۹
#️⃣ #نقد_حیثیت_گمشده
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین 

بخشی از متن:
مهم‌ترین دارایی «حیثیت گم‌شده»، دو خط پلات اصلی بود که تهمینه (خواهر امیر) را به‌عنوان نفر اصلی مقابل امیر، از چشم مخاطب پنهان می‌کند و بیننده را درگیر سیکلی از روابط علت و معلولی دیگر می‌سازد. این امتیاز، دست‌کم گرفته شد. با حساسیت و آب‌وتاب کمی نوشته شد و در اجرا بی‌بخار جلو رفت. روی کاغذ، خبر «پشت همه‌ی این ماجراها، تهمینه ایستاده» تکان‌دهنده است، اما در تصویر این اتفاق نمی‌افتد. جانش گرفته می‌شود. یکی از مهم‌ترین جزئیات ماجرا، زوج امیر- اسماعیل بود که با بهانه‌ی «امیر جانش را نجات داده» کودکانه و خوش‌باشانه جلو رفت و خب طبیعی بود با مرگ اسماعیل، مخاطب متأثر نشود. امتیاز «خوب» برای فیلم‌نامه به‌خاطر هوش‌مندی در طراحی پلات کلی قصه است.

📜 متن کامل نقد اپیزودهای هشتم و نهم «حیثیت گم‌شده» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید: 
b2n.ir/LostHonor-e08e09
📺 تحلیل سریال «هفت» | اپیزود یک [پایلوت]
#️⃣ #نقد_هفت
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
پایلوت «هفت» از آن جهت که تلاش می‌کند در یک مسیر استاندارد پلات اصلی‌ش را طرح کند (پلاتی شامل معرفی شخصیت‌ها، آشنایی آن‌ها با یکدیگر و تشکیل گروه، راه انداختن کافه ون‌ها، گره‌افکنی، دعوت به یک مراسم عجیب و انداختن قلابی برای کشیده‌شدن به دل ماجراهای قصه) امتیاز مثبت می‌گیرد اما آیا این‌ها به خودی خود کافی‌ست؟ درواقع این پایلوت به لحاظ کمّی خوب عمل می‌کند اما کیفیت موارد مذکور چه‌گونه است؟
حقیقت این است که ما هنوز چندان شناختی از شخصیت‌ها نداریم و شاید غیر از یکی دو خصوصیت کلی، هیچ‌چیز از آن‌ها دست‌گیرمان نشده‌ است. آشنایی دو به دو و روابط عاشقانه‌ی آن‌ها با یک‌دیگر بسیار ساده و دم دستی رخ می‌دهد و در نهایت ما هیچ لحظه‌ای از آغاز تشکیل این گروه و پیوند آن‌ها با یک‌دیگر تا قبل از افتتاح کافه نداریم.

📜 متن کامل نقد اپیزود پایلوت «هفت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/haft-e01
📺 تحلیل سریال «جنگل آسفالت» | اپیزود یک [پایلوت]
#️⃣ #نقد_جنگل_آسفالت
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین  

بخشی از متن: 
قصه‌ی سریال در همین ابتدا این ظرفیت را داشت تا اجرا به‌سمت کارهای اغراق‌آمیز اجتماعی و نمایش عریان خشونت و مشکلات عمومی برود. اما پژمان تیمورتاش به‌خوبی از این مهلکه‌ی ترحم‌خریدن برای مشکلات غلوآمیز کاراکترها گریخته. نمونه؟ همان اولین سکانس. وقتی پسر وارد اوج درگیری می‌شود، درگیری با بهانه‌ی دراماتیک صحنه پشت درهای بسته انجام می‌شود و ما فقط التماس و دل‌واپسی‌های هنگامه را می‌بینیم که به در می‌کوبد. همان‌جا کارگردان به‌خوبی با حذف لحظه‌ی قتلی که قرار نیست نقشی تعیین‌کننده در فرایند کار داشته باشد، راه را تا حد زیادی از اپیدمی خشونت آثار متأخر جدا کرد. به‌طورکلی با دکوپاژ یک‌دستی روبه‌روییم که در هر سکانس، کاملن در خدمت فیلم‌نامه قرار می‌گیرد و تن به رفتار اضافی یا اطوارهای باب‌شده نمی‌دهد. بااین‌حال، به‌لحاظ کارگردانی و فیلم‌برداری، بعضی جاها دلت می‌خواهد با لحظات ویژه‌تر روبه‌رو شوی. مثلن جای یک قاب یا اتفاق دونفره‌ی تأثیرگذار بین پسر و دختر اصلی قصه قبل از اتفاق مفقودشدن خالی است. آن‌جا به معتادها غذا می‌دهند، بیش‌ از اندازه در خدمت انتقال اطلاعات به مخاطب است. جا داشت در آن صحنه یا جایی که اولین‌بار نوید محمدزاده و فرشته حسینی را در سریالی که کستینگ آن به انتخاب زوج‌ها (جعفری و رامین‌فر) علاقه‌مند بوده، جلوی در خانه‌ی دختر با هم تنها می‌شوند، نماهای ویژه‌تری دیده می‌شد. به‌هرحال ماجرای بین شخصیت‌ها یک علاقه‌مندی به‌ثمرننشسته است. اجرایی ملودراماتیک‌تر می‌توانست احساسات مخاطب را حساس‌تر از نسخه‌ی فعلی کند.

📜 متن کامل نقد اپیزود پایلوت «جنگل آسفالت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/Jangal-e01
📺 تحلیل سریال «افعی تهران»
#️⃣ #نقد_افعی_تهران
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
وقتی از نزدیک‌شدن به شخصیت حرف می‌زنیم از چه حرف می‌زنیم؟ برای مثال نگاه کنید به فصل رفتن بابک همراه مادرش به کیش و خداحافظی از آرمان. این‌جا آرمان احساساتی می‌شود و نمی‌تواند جلوی بغضش را بگیرد، بعد از رفتن آن‌ها تلویزیونی که آرمان برای بابک سفارش داده بود از راه می‌رسد و بعد در همین حین که نصابان تلویزیون مشغول انجام کار خود هستند، می‌بینیم که آرمان در حال گوش‌دادن به اظهاراتی است که تحت اجبار بازجویان پرونده‌ی افعی تهران در فضای مجازی منتشر کرده است. عصبانیت در چهره‌ی آرمان موج می‌زند، برای چند لحظه تحقیری را که از طرف بازجو متحمل شده در ذهن خود مرور می‌کند و بعد انعکاس کج و معوجی از تصویر آرمان را مستغرق در صفحه‌ی سیاه تلویزیون همراه با یک نور اسپلیت واضح روی صورتش می‌بینیم (نمونه‌ای از بیان تصویری خوب که از آن صحبت کردیم). قابی که البته من را به شدت یاد صحنه‌ای مشابه در سریال «بهتره با ساول تماس بگیری» انداخت. جایی که در دادگاه انعکاس تصویر ساول را به همین شکل روی کاشی سیاه سالن دادگاه می‌دیدیم. پس اگر سازندگان چنین ارجاعی را در ذهن داشته باشند می‌توان به وجود وجهه‌ای شیطانی و خبیث در وجود آرمان هم شک برد؟ شاید وجهه‌ای که متعلق به افعی تهران باشد؟

📜 متن کامل تحلیل «افعی تهران» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/viper2
📺 تحلیل پایلوت سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
در جو غالب سریال‌سازی خصوصی، قانع‌کردن پلتفرم‌ها به ساخت درام آرام و موشکافانه‌ای در روابط هم‌چون «در انتهای شب» کار آسانی نیست. فیلم‌نامه باید قانع‌کننده باشد و احتمالن دارای یک اوج تکان‌دهنده که در قصه‌ی دوخطی بتواند برای سرمایه‌گذار قانع‌کننده باشد. این همان نقطه‌ای‌ست که باعث شده فیلم‌نامه‌ی پایلوت «در انتهای شب» یک قدم عقب‌تر از اجرای آن بایستد. فیلم‌نامه‌ی پناهنده و هم‌سرش ارسلان امیری داستان زن‌ومردی در تهران امروز است که طبقه‌ی متوسط‌شان مورد هدف قرار گرفته شده و مجبور به تبعیدی خودخواسته به حاشیه‌ی شهر شده‌اند تا طبقه‌شان را نگه دارند و قدری پول ذخیره کنند. مرد در فشار عصبی این انتخاب زنِ آینده‌نگرترش یک روز بد را (آن هم در تولدش و تحت‌تأثیر این مکان تازه‌ی زندگی) سپری می‌کند و دست آخر دعوای حاصل از این روز بد، شکاف بین زوج را به تصمیم جدایی می‌رساند. این داستان سرپای پایلوت است. این‌که مسبب آن روز بد چه باشد انتخابی‌ست که احتمالن روی کاغذ سرمایه‌گذار را قانع به این کرده که با قصه‌ای پر افت‌وخیز سروکار خواهد داشت (هیجان‌انگیز است سوارشدن به اتوبوس اشتباه یک نهاد امنیتی و گرفتارشدن یک مرد معمولی در یک کابوس امنیتی و اتهام جاسوسی) اما انتخابی از جنس خود قصه و پرداخت پناهنده در اجرا نیست. تصور کنید این انتخاب آن‌گونه بود که مرد گیر یک تاکسی اشتباه می‌افتاد و خواب‌ش می‌برد و در جایی دیگر از شهر پیاده می‌شد. مجبور می‌شد یک دربست سنگین بگیرد تا به محل کار برسد و آن‌جا هم بابت تأخیر مؤاخذه می‌شد. همین ماده‌منفجره‌ی لازم را به مرد برای آن انهدام موردنیاز درام پناهنده می‌داد اما اپیزود را تبدیل به قصه‌ای عمیق‌تر و درونی‌تر می‌کرد و شاید باعث می‌شد چراغ سبز تولید آن قرمز شود.

📜 متن کامل تحلیل پایلوت «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e01
📺 تحلیل سریال «جنگل آسفالت» | اپیزودهای ۲ تا ۱۰
#️⃣ #نقد_جنگل_آسفالت
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین  

بخشی از متن:
«جنگل آسفالت» دو امتیاز عمده دارد: نخست این‌که در جزئیات صحنه‌نویسی از کلیشه‌ها فاصله می‌گیرد. داستان در سطح کلان، ترکیبی از چند پی‌رنگ آشنای رضایت/ قصاص و بدهی مالی بزرگ است. اما اغلب سکانس‌ها، فارغ از این‌که در پیش‌روی داستان نقش دارند، به‌صورت مجزا ایده‌هایی برای دنبال‌کردن ارائه می‌دهند. به‌عنوان مثال لحظه‌ی رضایت‌دادن مادر مقتول را در نظر بگیرید. موقعیتی تکراری‌ به‌نظر می‌رسد. اما شیوه‌ی برگزاری این موقعیت کلیشه‌ای در سینمای ایران، کاملن متفاوت از نمونه‌های قبلی برگزار می‌شود: مادر مقتول رضایت می‌دهد، اما نفرین ترس‌ناکی می‌کند که هیچ بعید نیست در ادامه‌ی قصه و در دنیای باورهای کاراکترها، دامن خانواده را بگیرد. ایرج یکی از صدها بدهکار فیلم‌ها و سریال‌های ایرانی است که به هر دری می‌زند. اما یک‌جور خون‌سردیِ همراه با خوش‌خیالی دارد که از همان اولین دقایق سریال راهش را از شخصیت‌های مشابه جدا می‌کند. خیلی جاها این اتفاق می‌افتد. علاقه‌ی نامتعارف خواهرِ پاشا (فرشته) به یک پسر، پا جای فیلم‌های خط‌شکنی چون «دختر ایرونی» می‌گذارد و از سیل روابط شبیه‌به‌هم در نمایش خانگی فاصله می‌گیرد.
امتیاز دوم و مهم سریال، عمل‌کرد خوب بازی‌گران نقش‌های فرعی است. مرجان اتفاقیان، در نقشِ خواهرِ پاشا، از اتفاق‌های نمایش خانگی است که سرتاسر سریال، بیش‌از تمام بازی‌گران نام‌آشنای سریال می‌تواند صحنه را ازآنِ خودش کند…

📜 متن کامل نقد اپیزودهای دو تا ده «جنگل آسفالت» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/Jangal-e02-10
📺 تحلیل سریال «قطب شمال»
#️⃣ #نقد_قطب_شمال
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
‎شوخی این روزهای نویسنده‌های «افعی تهران» با کمدی‌ها و اجتماعی‌ها به‌کار این بحث‌مان می‌آید که به آرمان بیانیِ آن قصه توصیه می‌شد فیلم جدی‌اش را به‌عنوان کمدی عرضه کند. حالا همین حرف را جدی و خالی از هر کنایه‌ای مطرح می‌کنم: ایده‌ی تغییر هویت و چهره‌ی کاراکتر اصلی «قطب شمال» را به‌عنوان یک ایده‌ی کمدی در نظر بگیرید و ببینید سریال می‌تواند کار کند. حتا در آن صورت، جازدن یک‌نفر به‌عنوان هم‌سر، می‌تواند کمدی موقعیت خوبی دست‌وپا کند. اقتباس از آثار شناخته‌شده، بیش از دیگر قصه‌ها به فهم دقیق متن و ایده‌های کارگردانی نیاز دارد. ما این‌جا با پدیده‌ای روبه‌روئیم که گروه کارگردانی‌اش نمی‌تواند در صحنه‌ها کاراکتر محوری را تعیین کند. یک‌جا دو نوچه‌ی شخصیت اصلی در حیاط روبه‌روش ایستاده‌اند. دوربین از پشت پای یکی از نوچه‌ها در یک نمای وسترنی فرزاد فرزین را از روبه‌رو می‌گیرد. انگار که با یک تقابل برابر مواجه‌یم. چندثانیه بعد فرزین جلو می‌آید و می‌زند تویِ گوش نوچه.

📜 متن کامل این تحلیل را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/ghotb-e-shomal
📺 تحلیل اپیزودهای ۱۲ و ۱۳ سریال «افعی تهران»
#️⃣ #نقد_افعی_تهران
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
در اپیزود ۱۲ ما می‌فهمیم که آرمان بیانی از دو چیز بیش از همه وحشت دارد. یک این‌که او به‌صورت مفرطی از تنهایی وحشت دارد و اتفاقن حالا پس از رفتن بابک و همسر سابق و کم‌رنگ شدن ارتباطش با روان‌شناس و دوستان و همکارانش سایه‌ی آن را بیش از همیشه بر سر خودش حس می‌کند. دومین ترس او اما در اپیزود بعدی که اپیزود 13 باشد برای ما مشخص می‌شود؛ تا جایی که معتقدم این دو اپیزود بیش‌ترین ارتباط تماتیک را با یکدیگر داشته‌اند و می‌توان به عنوان یک کل واحد به آن‌ها نگاه کرد. در این اپیزود ما می‌فهمیم که دومین ترس بزرگ زندگی آرمان ترس از برملا شدن حقیقت و قرار گرفتن در جایگاه قضاوت‌شدن است. منتقدی که از مورد نقد قرار گرفتن وحشت دارد، چه پارادوکس شاعرانه و تراژیکی. این حقیقت را، هم زمانی که در اتاق روان‌درمان‌گر دروغ او راجع به‌دلیل بدشدن ارتباطش با همسر سابق برملا می‌شود و مورد مؤاخذه قرار می‌گیرد می‌فهمیم؛ و هم، در جایی‌که دست او در ارتباط با دریافت دست‌مزد پیش از سایر اعضای تیمش رو می‌شود و از طرف آن‌ها مورد قضاوت قرار می‌گیرد. حتا وقتی حقیقت راجع به توانایی‌های هنری او هم در قالب فیلم بدش متبلور می‌شود و مورد نقد قرار می‌گیرد، باعث استرس و فشار بالا روی آرمان می‌شود. اما تمامی این موارد در مورد درگیرشدن آرمان با گذشته و ترس‌هاش هرگز چیزهای بدی نیستند، و اتفاقن کاملن برعکس، نشانه‌ای از رشد و پیش‌رفت او در شناخت خودش تلقی می‌شوند.

📜 متن کامل تحلیل اپیزودهای ۱۲ و ۱۳ «افعی تهران» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/viper-e12e13
📺 تحلیل اپیزود دوم سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
در کامنت‌های یادداشت قبل و دایرکت‌های رسیده بر آن، بسیار اشاره کرده بودید به شباهت سریال به «صحنه‌هایی از یک ازدواج» و «داستان ازدواج». آن‌چه نگارنده را در یادداشت اول قانع کرد به این آشناپنداری گردن نگذارد و از آن ننویسد، مشاهده‌ی همین علاقه‌ی خالقان به استفاده از عناصر داستان‌گویی کلاسیک درام (ماجرای اتوبوس اشتباهی و گرفتن مرد به جرم جاسوسی) بود. صرف روایت آرام از پایان یک زوج، نمی‌تواند اثری را به اثر دیگر نزدیک کند. این را نه به حُسن می‌گویم و نه به رد. از این باب که «هر گردی گردو نیست» و به‌محض دیدن شباهت‌هایی فکر نکنیم محل ارجاع را پیدا کرده‌ایم. اتفاقن نگارنده بسیار ترجیح می‌داد «در انتهای شب» در فرم روایی، جزئی‌نگری «صحنه‌هایی از یک ازدواج» را پیش می‌گرفت (خود آن سریال هاگای لوی هم در اپیزود اول و آخر است که می‌تواند به آن جزئی‌نگری رابطه وفادار بماند و در سه اپیزود میانی مجبور می‌شود عناصر دراماتیک داستان‌گو وارد روایت کند تا قصه‌اش را بکشاند). این‌جا پناهنده و امیری چون این فرصت را داشته‌اند تا به خصوصی‌ترین بخش‌های یک رابطه‌ی ایرانی سرک بکشند، جایی که کسی با نساختن اثری مشابه چندان مزاحم‌شان نشده بوده، می‌توانسته‌اند با جاه‌طلبی بیش‌تر، روی همین رابطه‌محوری درام‌شان تشدید بگذارند، که احتمالن از اقبال‌نداشتن این روش نزد مخاطب عام هراسیده‌اند.

📜 متن کامل تحلیل اپیزود دوم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e02
📺 تحلیل اپیزود سوم سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
چرا اپیزود سوم یک اثر کم‌نقص است و واجد گرفتن امتیاز «عالی» از ما؟ چون خالقان به همین موقعیت‌های دراماتیک فوق‌العاده قناعت نکرده‌اند و درون این موقعیت‌ها نیز پر از خرده‌پی‌رنگ و داستان‌های با پیش‌زمینه و تاریخ از رابطه‌ است. در این اپیزود است که می‌فهمیم دلیل جدایی نه الزامن فشار مالی و «خود نبودن» مرد، که مشکل زن با اتفاق درون تختخواب میان‌شان هم بوده که در جای دیگر سر باز کرده. در این اپیزود است که می‌فهمیم مرد چه پیشینه‌ی تلخی در تاریخ‌چه‌ی فامیلی‌اش دارد و تنهایی ریشه‌دار ذهنی‌اش از کجا می‌آید. در این اپیزود پیش‌داستان زوج با تنها رفیق‌شان (تنها کسی که حاضر بودند برای هم‌راهی در روز طلاق به‌ش رو بیندازند) باز می‌شود که آن هم مبتنی بر «منفعت دیگری» بوده و نه محبوبیت آن‌ها در جمع. در این اپیزود دلیل سرکوب ذهنی زن را پس از آشنایی با خانواده‌اش می‌بینیم (چه آگاهانه سکانس کلبه‌ی وسترن یادآور حال‌وهوای آثار خانواده‌محور خود علیرضا داوودنژاد است).
به همه‌ی این ویژگی‌های فیلم‌نامه‌ی اپیزود سوم، آن کلیف‌هنگر پایان اپیزود را هم اضافه کنید که چه‌گونه قصه را از موقعیتی ایستا وارد موقعیتی داینامیک می‌کند و وعده‌ی ادامه‌ای پرخون‌تر می‌دهد. آدم‌های معمولی گیرافتاده در یک موقعیت سینمایی که شبیه‌اش را لابد عین ما فقط در فیلم‌ها دیده‌اند؛ و حالا ممکن است هر تصمیمی در این نخستین مواجهه‌شان با خون بگیرند. یکی از ویژگی‌های مهم «در انتهای شب» همین توجه به اپیزود و ساختاربندی روی آن با شروع، میانه و پایان درست است.

📜 متن کامل تحلیل اپیزود سوم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e03
📺 تحلیل اپیزود ۱۴ و پایانی سریال «افعی تهران»
#️⃣ #نقد_افعی_تهران
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
«افعی تهران» در شیوه‌ی روایت یک اتفاق نسبتن تازه است. اگرچه دو خط داستانیِ «فیلم‌ساختن آرمان» و «جنایت و دستگیری افعی» در جهت طولی و مستقیم جلو می‌روند، اما قصه شبیه به روایت‌های خطیِ معمول نیست که در آن هر بخش یا اپیزود ادامه‌ی موردانتظار از بخش‌های قبل باشد یا اصلن هر بخش از روایت الزامن توقعی مشخص برای ادامه‌‌اش ایجاد کند. به چه معنا؟ مثلن صحنه‌های مربوط به مهدِ بابک را در نظر بگیرید. هربار که این بخش از قصه را می‌بینیم، انتظاری در ما ایجاد نمی‌شود که بار بعد که به مهد می‌آییم قرار است یا بهتر است چه اتفاقی بیفتد. قصه می‌تواند سیال عمل کند و بارها (حتا تا اپیزود هزارم) وارد مهد شود، پوست بیاندازد و موقعیتی تازه خلق و تعریف کند. درباره‌ی بازگشت‌های گاه‌وبی‌گاهِ همسرِ سابقِ آرمان هم همین‌طور. ما به‌طور مشخص به‌دنبالِ اتفاقی میان آن‌دو نیستیم. در میان تمام دسته‌بندی‌های موجود، «افعی تهران» به شیوه‌ی نوظهورِ «روایتِ هایپرلینک» (Hyper Link) شبیه است. این شیوه نزدیک‌ترین راه تعریف‌کردن یک ماجرا به سبک زندگی امروز است که در آن کاربر/ مخاطب هم‌زمان لینک‌های مستقل و حتا به‌هم‌نامربوطی را باز می‌کند، مدام بین آن‌ها رفت‌وآمد می‌کند، تا موضوع مشخصی دست‌گیرش شود. این‌طور در نظر داشته باشید که در یک صفحه‌ی وب، متنی می‌خوانید که لابه‌لای سطرهای آن به لینک‌های متعددی ارجاع داده شده. شما تمام آن لینک‌ها را باز می‌کنید، از جای دیگری سر در می‌آورید و در نهایت به همان لینکِ مادر باز می‌گردید. پریشانیِ فکرشده‌ای در این روایت وجود دارد که خودش را به یک یا دو خط داستانی محدود نمی‌کند. مثلن همان بخش‌های مربوط به مهدِ بابک، قصه‌ی مشخصی برای پی‌گیری ندارد. بلکه حکم یک لینک داخلی را در یک متن مادر که راجع به زندگی بابک است، دارد. دیوید بوردولِ فقید، با توضیحاتی مشابه سال‌ها قبل‌تر از باب‌شدنِ عنوان هایپرلینک، از این روایت در کتاب «روایت در فیلم داستانی» با عنوان «روایت پارامتری» یاد می‌کند که در جلد دوم این کتاب از نشر فارابی می‌توانید توضیحاتش را پیدا کنید.

📜 متن کامل تحلیل اپیزود پایانی «افعی تهران» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/viper-e14
📺 تحلیل اپیزود چهارم سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
سریال از لحظه‌ی طلاق به بعد بهتر پیش رفته است. در دو اپیزود اول ایده‌هایی مثل اشتباه‌ سوارشدن در اتوبوس و بازجویی و در اپیزود دوم دو برادرِ هم‌سانِ دفتر اسناد ایده‌های مزاحمی بودند که از ترسِ کم‌بودن قصه برای مخاطب به ماجرا اضافه شدند. در نتیجه دو اپیزود اول بلاتکلیف‌تر بودند و در بیان هم کمی لکنت داشتند و گاهی لوازم اصلی قصه‌ هم در آن دو اپیزود فراموش می‌شد؛ مثل بحث، جدل یا توافق بر سر بچه برای روزهای بعد از طلاق که ظرفیت‌های دراماتیک آن مغفول ماند. ما در اپیزودِ دوم و در سکانس‌های منجر به طلاق، انگار با زن و شوهری طرفیم که فرزندی ندارند. اپیزود سوم اما نفس تازه‌ای در این رابطه بود. مواجهه با هم، بعد از مدت‌ها جدایی و انبوهی از کنایه، گلایه، زخم‌زبان و بیان حسرت‌های مختلف در قالب ضرباهنگ دقیقی از دیالوگ‌ها و البته اعلامِ حضور گاه‌وبی‌گاهِ ثریا (زن همسایه) در قصه. اپیزود قبل حلقه‌ی واسطی بود، میانِ اپیزود طلاق و این اپیزود که داستان موازیِ بهنام و ماهی در روابطی دیگر است. در این‌جا ایده‌ این است: هرکدام از زن و مرد، به‌موازات هم به کسی نزدیک شوند و خب در این فرایند، فیلم‌نامه به‌خوبی از متریال‌های موجود و از قبل کاشته‌شده استفاده می‌کند. در یک سمت، ماهی به‌واسطه‌ی کارش از دیدار با دوست قدیمی سر در می‌آورد و در طرف دیگر، علاقه‌ای که پسرِ بهنام در سکانس دیدار با مادربزرگ به اسکیپ‌روم نشان داده بود، به بهانه‌ای درونی از دل خود قصه برای پیش‌رفت ارتباط بهنام و ثریا در قرار چهارنفره با بچه‌های‌شان تبدیل می‌شود.

📜 متن کامل تحلیل اپیزود چهارم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e04
📺 تحلیل اپیزود پنجم سریال «در انتهای شب»
#️⃣ #نقد_در_انتهای_شب
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
پاشنه‌ی آشیل اپیزود پنجم درست به همین نکته مربوط است. جایی‌که بهنام صبح روز بعد از صیغه، می‌گوید نسبت به تصمیمش مردد شده و ثریا با آن پاسخ‌های شعاریِ بی‌ربط درباره‌ی زالو، از بهنام تشکر می‌کند که زالوی مهربانش بوده. سازندگان علاوه‌بر مرد سنتی، زن سنتی هم نمی‌شناسند. شناخت‌شان یا شعارشان درباره‌ی ثریا، اغراق‌شده و ناقص است. شخصیتی که چندساعت قبل آن‌قدر با خجالت وارد حریم شخصی مرد شده و حتا نگران است موقع عقد کسی او را ببیند، همان کسی نخواهد بود که با جازدن بهنام، نسخه‌ای قوی و احیاشده‌ از خودش پیدا کند و بگوید خوش‌حال است که برای اولین‌بار در زندگی از او نظری پرسیده شده. این‌ها تمایلات شعاری سازنده است. ثریا از خط قرمز بزرگی رد شده. برای او با آن خاستگاه اجتماعی، «عقد» اتفاق مهمی‌ست. اولین برخورد منطقی او با تردید بهنام این است که مرد در همین یک‌شب به خواسته‌اش رسیده و می‌خواهد خودخواهانه ماجرا را تمام کند. زنی که با دخترش زندگی می‌کند و در چند گام با احتیاط به زندگی همسایه‌ی روبه‌رو نزدیک می‌شود و آرام‌آرام در شمایل همسایه، همسر/ پدری مطمئن می‌بیند، فرق دارد با دو کاراکتر بیست‌ساله که به هم دل‌بسته‌اند. موقعیت را با تمام مختصات تصور کنید: پاسخ ثریا احتمالن پرخاش علیه بهنام است که او را بازیچه کرده. فیلم‌ساز بدش نمی‌آید مصرانه بگوید «زن قربانی رابطه است» اما راستش ثریای واقعیِ این قصه، می‌تواند به‌راحتی به وضعیت معترض شود. خالقان اجازه نمی‌دهند.

📜 متن کامل تحلیل اپیزود پنجم «در انتهای شب» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/DarEntehayeShab-e05
📺 تحلیل اپیزودهای اول و دوم سریال «داریوش»
#️⃣ #نقد_داریوش
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
این‌جا تصور می‌کردم حالا که اصل و فرع پروژه در اختیار حجازی‌فر است، «داریوش» هم بیش‌تر به دنیای او شبیه باشد، تا انتظارات شکل‌گرفته پیرامون تهیه‌کننده و پلتفرم مربوط به «پوست شیر». در یک زمینه‌هایی هم این اتفاق افتاده. مثلن کاراکتر داریوش از جهاتی آنتی‌تز دنیای نعیم است. داریوش در موقعیتی مشابه (حتا درست همان موقعیت) با نعیم، جای جنگیدن، جست‌وجو و ویران‌گری، به درون خودش عقب‌نشینی می‌کند و جای درگیریِ عضلانی با مسأله‌ی «غیرت»، بیش‌تر با سدِ «ترس» روبه‌رو است. از این نظر بیش‌تر آتابای است تا نعیم؛ اما نه به این شوریِ شور که من دارم از آن تعریف می‌کنم. واقعیت این است که همه‌چیز در پروژه‌ی «داریوش» دوپاره است و مشکل مهم سریال در پایلوت، دولحنی‌بودن؛ و در اپیزود دوم، چندلحنی‌شدن است. در پایلوت با «پوست شیر»ی روبه‌روییم که دقیقن با همان پلات سرقت از طلافروشی در گذشته شروع می‌شود و گفت‌وگوهایی پیرامون انتقام و تصاویری در ارتباط با تعقیب‌وگریز و تهدید، کار را به خانواده‌ی «حیثیت گم‌شده» و «پوست شیر» نزدیک می‌کند، درحالی‌که شخصیت داریوش با نشانه‌های ترس و صحنه‌هایی شبیه به صحنه‌ی خرید از سوپرمارکت، به کاراکتر خود حجازی‌فر نزدیک‌تر است که ملاحتی دارد و به‌دنبال لحظه‌های خاصی از مواجهه‌های انسانی ظریف در طول روزمره می‌گردد.

📜 متن کامل تحلیل دو اپیزود اول «داریوش» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/daryoush-e0102
📺 تحلیل اپیزودهای سوم تا پنجم سریال «داریوش»
#️⃣ #نقد_داریوش
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
اگر انجمن‌هایی داشتیم که مجدانه حامی حقوق مردان بودند، از آن‌ها می‌خواستم نظرشان را راجع به «داریوش» بگویند که صریح و مستقیم و مؤکد، به تفکر «مردانگی مساوی با قدرت باروری» دامن می‌زند و کاراکتری می‌سازد که علی‌رغم آن‌که در شغلش بالادست چندنفر است، به‌خاطر ناباروری احساس شکست و درخودفرورفتگی دارد. از این انجمن‌های مردانه نداریم که متناظر با نقدهایی که به کاراکترهای «زن ضعیف» می‌شود، بنویسند چرا مهرداد صدیقیان باید این‌قدر جور پدرِ دختر همسایه‌ای را بکشد که عمومن کج‌خلق است، هیچ‌وقت هیچ‌کار مولد و مهمی نمی‌کند، به پسرش یاد می‌دهد روی ماشین همسایه خط بیاندازد و مدام از همه ارث پدرش را می‌خواهد.

📜 متن کامل تحلیل اپیزودهای سوم تا پنجم «داریوش» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/daryoush-e03e04e05
📺 تحلیل سریال «زخم کاری» | اپیزودهای ۵ تا ۱۲ از فصل سوم
#️⃣ #نقد_زخم_کاری
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
یک اِشکال در دیالوگ‌نویسی «زخم کاری» در این چند اپیزود بیش‌تر توجه را جلب می‌کند: افراد مختلف با شخصیت‌های متفاوت و با هر جنسیتی، در موقعیت‌های خاص مثل هم حرف می‌زنند. مثلن هم پانته‌‌آ در پایان سکانس از روی عصبانیت به طرف مقابلش می‌گوید «حمال!» و هم طلوعی به برادرش وقتی در اولین قرار بردار را از خانه بیرون می‌کند. یا مثلن نصف شخصیت‌ها درباره‌ی پیش‌روی‌ برنامه‌شان می‌گویند «دیگه به دُمش رسیده». این‌ها اصلن عبارات متداولی نیستند که همه مثل هم از آن‌ها استفاده کنند. «سلام» و «چه‌خبر» نیستند. این‌ «به دُمش رسیده» عبارت پرکاربرد دست‌کم یکی از نویسندگان سریال است که توی دهان همه‌ی کاراکترها گذاشته شده. این نکته در فن دیالوگ‌نویسی یک ضعف به‌حساب می‌آید. آدم‌های مختلف، متفاوت از هم حرف می‌زنند؛ یکی می‌گوید «آخرهای کاره»، یکی می‌گوید «چیزی نمونده به هدفم برسم»، یکی می‌گوید «یه مرحله دیگه مونده»، یکی می‌گوید «آخرهاشه»، یکی می‌گوید «فقط مونده قدم آخر» و البته یکی هم می‌گوید «به دُمش رسیدیم». حالا همین بحث را می‌شود گرفت و تعمیم داد به کلیت سریال که چرا کاراکترها بیش از هم شبیه هم‌اند و نقش آن را در نبود تنوع و تکثر طیف شخصیتی در سریال و آسیب‌های آن به جذب مخاطب را بررسی کرد.

📜 متن کامل نقد اپیزودهای پنجم تا دوازدهم از فصل سوم «زخم کاری» را با کلیک روی لینک، عکس یا متن پایین بخوانید:
B2n.ir/zakhm-s03e05e12
📺 تحلیل سریال «زخم کاری» | اپیزودهای ۱۳ و ۱۴ از فصل سوم
#️⃣ #نقد_زخم_کاری
#نقد_سریال_ایرانی #اپیزودها_زیر_ذره_بین

بخشی از متن:
در ارتباط با ساخت و اجرای «زخم کاری ۳» و به استناد همین فصل از سریال می‌شود گفت با محمدحسین مهدویان دیگری روبه‌رو‌ایم. منظورم از «دیگر» نسبت به گذشته، هم شامل بحث‌های سبکی می‌شود و هم موارد رویکردی. مهدویانِ دهه‌ی نود، آن کارگردانی که خیلی‌ها را با داکیودرام آشنا کرد و آن را به‌عنوان زبان سینمایی ویژه‌ای که به‌ش مسلط است به سینمای ایران معرفی کرد، کارگردانی بود که با فیلم‌برداری با فاصله از سوژه و نماهای مستندگونه بیش‌تر به‌دنبال «فضاسازی» بود و حالا با نماهای بسته و استفاده‌ی طولانی و غلیظ از موسیقی متن پرحجم و اسلوموشن‌های گاه‌وبی‌گاهِ درست و غلط، جور دیگری توجهات را جلب می‌کند، بی‌آن‌که بعد از گذشت سه فصل از سریال هنوز شمای دقیقی از هلدینگ یا خانه‌ی کاراکترها به مخاطب داده باشد. مهدویان کارهای سخت را خیلی زود انجام داد. خیلی زود بارها و بارها نامزد و برنده‌ی جشنواره شد و فکر می‌کنم حالا دیگر فرمول‌های دیگر فیلم‌سازی برایش جذاب باشند. راستش را بخواهید «زخم کاری» خیلی فرمول مشخص و آسانی دارد. ضمن عرض خسته نباشید به همه‌ی عواملش، شیوه‌ی نگارش و ضبط صحنه‌های دونفره در لوکیشن‌های محدود و با اقل جابه‌جایی‌ها شیوه‌ای مناسب برای تولید انبوه سریال‌های حوزه‌ی سرگرمی است که «زخم کاری» هم از همان بهره می‌برد. به‌نظر می‌رسد گروه به این فرمول‌ مسلط شده‌اند و تولید اپیزودهای آن در تیراژهای بالاتر برای پلتفرم و سازندگان امری بهینه باشد...

📜 متن کامل نقد اپیزودهای پایانی فصل سوم «زخم کاری» را با کلیک روی لینک پایین بخوانید:
B2n.ir/zakhm-s03e13e14