💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh
44.3K subscribers
50 photos
1 video
1.24K files
1.26K links
🔥لینک رمان های انلاین پرطرفدار🦋😻
رمانای ممنوعه جذاب🤤💜

تبلیغات 👇👇

@tabaneh
Download Telegram
رمان: #جلد_دوم #مرد_من

(#جلد_اول #رمان_ای_کاش_یک_زن_نبودم )

ژانر : #عاشقانه

نویسنده : #نیاز_حسینی

خلاصه :
رمان دوم داستان زندگی‌سیاوش و‌صنم و‌تعریف میکنه...مشکلاتی که پیش میاد و‌ مریضی صنم...خلاصه ای زندگی تمام شخصیت های داستان تعریف میشه و‌کتاب به پایان میرسه
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍93
رمان:
#مرد_عروسکی

مرد عروسکی

✍🏼نویسنده: سیرا

ژانر:#ترسناک #راز_آلود

قسمتی از متن رمان:

ساعت 30:8 صبح روز دوشنبه
دکتر کاوه تند تند پیپ میکشید ، بوی توتون در فضای اتاق مشاوره پراکنده شده بود ..
جای سیگاری پر که رو به رویم قرار داشت به من دهن کجی میکرد ..
سرم را پایین انداختم و شقیقه هایم را فشار دادم ..
پرده های ضخیمی که مانع از ورود نور میشد فضای اتاق را تاریک کرده بود ، تاریک مانند ذهنم ..
کاوه رو به روی من پشت میز فلزی لم داده و سخت در فکر بود ..
آنهایی که معرفی اش کرده بودند میگفتند بهترین روانپزشک تهران است ، کسی روی دستش نبود ! مدرک دکترایش را از
معتبرترین دانشگاه آمریکا اخذ کرده و هیچ تردیدی در کارش وجود نداشت اما به گفته خویش این کیس از نادرترین مواردی بود
که در طول سالیان متمادی برایش پیش آمده بود ..

فقط pdf

رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍404
مرد ناخلف من.pdf
26.9 MB
رمان : #مرد_ناخلف_من 🌾
#پسر_بد 🙇🏻

فاقد خلاصه⚡️⚡️💥

ژانر : #صحنه_دار 🌈
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍84🔥1
#مرد_بد
مرد بد

https://tttttt.me/joinchat/OUcesFV2A7plZGE8

دختر پرستار گیر مرد خلافکار میفته و مجبوره اونو از بیمارستان بیرون ببره اما مرده بیخیالش نمیشه و اونو همراه خودش به قرارگاهشون میبره و بهش...💦🔞
👍233🥰3😁1
#کلبه_رنگی
کلبه_رنگی


https://tttttt.me/joinchat/V2nVYXbWFSAxMzNk

#جنجالی_ترین_عروس_و_رمان_تلگرام_


برای رسیدن به خواسته هام و #مرد مورد علاقه ام حاضر بودم دست به هرکاری بزنم.کاری کردم همون لحظه #بکارتمو ازم بگیره تا دیگه هیچکس نتونه با اینکارم مخالفت بکنه.
در برابر دیدگان همه ی مهمونها و حتی پدرام و نامزدش بنفشه دستشو گرفتم و به سمت عاقد رفتم ....
👍103👎2
https://tttttt.me/joinchat/OUcesFV2A7plZGE8

#مرد_بد ( کانال مهراب سالاری و ارغوان)
مرد بد
👍129🔥2
رُمـانِ وارِث 🌿
بـهـ قَـلَمِ سُـهیـلا.مـ
#پارتی_از_رمان💯🔥

دستی روی #گلوم کشیدم احساس #خفگی می کردم .کاش می تونستم یه جوری #خودم رو از اینجا نجات بدم .#قصر این #مرد مرموز ، از یه #زندان برام بدتر بود .با شنیدن صدای قدم هاش #ضربان قلبم رفت بالا .
دستم رو گذاشتم روی #قلبم ..نفس هام به شمارش افتاده بود و حس می کردم #قلبم داره از جا کنده میشه .
با تکون خوردن دستگیره ی در لرزه ی بدی به بدنم افتاد .#دست هام می لرزید .نمی خواستم همین اول کاری متوجه ی #ترس و #ضعف من نسبت به خودش بشه .
در رو باز کرد و #هیکل تنومندش تو چارچوب در ظاهر شد .تو #تاریکی اتاق #چهره ش به خوبی معلوم نمیشد .
در رو با پشت پا بست .بدون اینکه لامپ رو روشن کنه رفت سمت کمد لباسش .متوجه شدم که داره #لباسش رو عوض می کنه .خیره موندم به زمین

نفس های #داغش خورد به گردنم .
جیغ خفه ای کشیدم و خزیدم بالای #تخت .
لبخند کجی زد .خودش رو انداخت روی تخت جوری که نصف بیشتر #تخت رو اشغال کرد و من یه گوشه #مچاله شده بودم ...
پتو رو کشید روی خودش و #چشم هاش رو بست .به خودم جرعت دادم و خیره موندم به صورت #جذاب و بی نقصش .
حرف های جاوید تو سرم تکرار شد :
اسمش #تیردادِ ، تنها #وارث تاجبخش .
که یه #بیماری ارثی و لاعلاج داره دکترا ازش قطع امید کردند .حواست بهش باشه ..چون اون یه مرد روانیه و آدم #نرمالی نیست ..
قبل از تو دو بار #نامزد کرده و هر دوشون از دستش فراری شدند چون نتونستن تحملش کنند .البته هر دو بار هم به #اجبار پدرش بوده .با یادآوری این حرف ها حالم بدتر شد .هنوز خیره بودم به صورتش که خیلی آروم چشم هاش رو باز کرد و زل زد به سقف ...!
ترسیدم و #چشم ازش برداشتم.


#وارث یه رمان فول هیجانی با ژانر #عاشقانه_مافیایی_جنجالی 🌱
https://tttttt.me/+hPfPA-Jnd5AzMTBk
https://tttttt.me/+hPfPA-Jnd5AzMTBk
👍13629🔥2😁2