رمان: #جلد_دوم #مرد_من
(#جلد_اول #رمان_ای_کاش_یک_زن_نبودم )
ژانر : #عاشقانه
نویسنده : #نیاز_حسینی
خلاصه :
رمان دوم داستان زندگیسیاوش وصنم وتعریف میکنه...مشکلاتی که پیش میاد و مریضی صنم...خلاصه ای زندگی تمام شخصیت های داستان تعریف میشه وکتاب به پایان میرسه
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
(#جلد_اول #رمان_ای_کاش_یک_زن_نبودم )
ژانر : #عاشقانه
نویسنده : #نیاز_حسینی
خلاصه :
رمان دوم داستان زندگیسیاوش وصنم وتعریف میکنه...مشکلاتی که پیش میاد و مریضی صنم...خلاصه ای زندگی تمام شخصیت های داستان تعریف میشه وکتاب به پایان میرسه
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍9❤3
رمان:
#مرد_عروسکی
مرد عروسکی
✍🏼نویسنده: سیرا
ژانر:#ترسناک #راز_آلود
قسمتی از متن رمان:
ساعت 30:8 صبح روز دوشنبه
دکتر کاوه تند تند پیپ میکشید ، بوی توتون در فضای اتاق مشاوره پراکنده شده بود ..
جای سیگاری پر که رو به رویم قرار داشت به من دهن کجی میکرد ..
سرم را پایین انداختم و شقیقه هایم را فشار دادم ..
پرده های ضخیمی که مانع از ورود نور میشد فضای اتاق را تاریک کرده بود ، تاریک مانند ذهنم ..
کاوه رو به روی من پشت میز فلزی لم داده و سخت در فکر بود ..
آنهایی که معرفی اش کرده بودند میگفتند بهترین روانپزشک تهران است ، کسی روی دستش نبود ! مدرک دکترایش را از
معتبرترین دانشگاه آمریکا اخذ کرده و هیچ تردیدی در کارش وجود نداشت اما به گفته خویش این کیس از نادرترین مواردی بود
که در طول سالیان متمادی برایش پیش آمده بود ..
فقط pdf ❌❌❌❌
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
#مرد_عروسکی
مرد عروسکی
✍🏼نویسنده: سیرا
ژانر:#ترسناک #راز_آلود
قسمتی از متن رمان:
ساعت 30:8 صبح روز دوشنبه
دکتر کاوه تند تند پیپ میکشید ، بوی توتون در فضای اتاق مشاوره پراکنده شده بود ..
جای سیگاری پر که رو به رویم قرار داشت به من دهن کجی میکرد ..
سرم را پایین انداختم و شقیقه هایم را فشار دادم ..
پرده های ضخیمی که مانع از ورود نور میشد فضای اتاق را تاریک کرده بود ، تاریک مانند ذهنم ..
کاوه رو به روی من پشت میز فلزی لم داده و سخت در فکر بود ..
آنهایی که معرفی اش کرده بودند میگفتند بهترین روانپزشک تهران است ، کسی روی دستش نبود ! مدرک دکترایش را از
معتبرترین دانشگاه آمریکا اخذ کرده و هیچ تردیدی در کارش وجود نداشت اما به گفته خویش این کیس از نادرترین مواردی بود
که در طول سالیان متمادی برایش پیش آمده بود ..
فقط pdf ❌❌❌❌
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍40❤4
برای ورود به چنل اصلی #باکره ، #اسارت_خون ، #همخوابگی_یک_شبه #مرد_فاحشه روی لینک زیر کلیک کنید
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAFC6G8vanhrpuDcMrg
#م_مقدسی_فر
م مقدسی فر
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAFC6G8vanhrpuDcMrg
#م_مقدسی_فر
م مقدسی فر
Telegram
رویای دورگه /معشوقه خون آشام / رمانسرا_ترجمه
شنبه تا پنجشنبه
#خون_آشامی #اروتیک
معشوقه خون آشام
دلباختن به...
خاک خون آلود
رویای دورگه
کویینی و گرگینه
کامل:
باکره
اسارت خون
مردفاحشه2ج
پسری که دزدکی.
انتقام خون آشام
کثیف2ج
سکس یک شبه
ادمین فروش: @Fatemeh_bano13
محافظ چنل: @romansara_tarjome
#خون_آشامی #اروتیک
معشوقه خون آشام
دلباختن به...
خاک خون آلود
رویای دورگه
کویینی و گرگینه
کامل:
باکره
اسارت خون
مردفاحشه2ج
پسری که دزدکی.
انتقام خون آشام
کثیف2ج
سکس یک شبه
ادمین فروش: @Fatemeh_bano13
محافظ چنل: @romansara_tarjome
👍6❤3
مرد ناخلف من.pdf
26.9 MB
👍8❤4🔥1
#مرد_بد
مرد بد
https://tttttt.me/joinchat/OUcesFV2A7plZGE8
دختر پرستار گیر مرد خلافکار میفته و مجبوره اونو از بیمارستان بیرون ببره اما مرده بیخیالش نمیشه و اونو همراه خودش به قرارگاهشون میبره و بهش...💦🔞
مرد بد
https://tttttt.me/joinchat/OUcesFV2A7plZGE8
دختر پرستار گیر مرد خلافکار میفته و مجبوره اونو از بیمارستان بیرون ببره اما مرده بیخیالش نمیشه و اونو همراه خودش به قرارگاهشون میبره و بهش...💦🔞
👍23❤3🥰3😁1
#کلبه_رنگی
کلبه_رنگی
https://tttttt.me/joinchat/V2nVYXbWFSAxMzNk
#جنجالی_ترین_عروس_و_رمان_تلگرام_
برای رسیدن به خواسته هام و #مرد مورد علاقه ام حاضر بودم دست به هرکاری بزنم.کاری کردم همون لحظه #بکارتمو ازم بگیره تا دیگه هیچکس نتونه با اینکارم مخالفت بکنه.
در برابر دیدگان همه ی مهمونها و حتی پدرام و نامزدش بنفشه دستشو گرفتم و به سمت عاقد رفتم ....
کلبه_رنگی
https://tttttt.me/joinchat/V2nVYXbWFSAxMzNk
#جنجالی_ترین_عروس_و_رمان_تلگرام_
برای رسیدن به خواسته هام و #مرد مورد علاقه ام حاضر بودم دست به هرکاری بزنم.کاری کردم همون لحظه #بکارتمو ازم بگیره تا دیگه هیچکس نتونه با اینکارم مخالفت بکنه.
در برابر دیدگان همه ی مهمونها و حتی پدرام و نامزدش بنفشه دستشو گرفتم و به سمت عاقد رفتم ....
👍10❤3👎2
👍12❤9🔥2
رُمـانِ وارِث 🌿
بـهـ قَـلَمِ سُـهیـلا.مـ
#پارتی_از_رمان💯🔥
دستی روی #گلوم کشیدم احساس #خفگی می کردم .کاش می تونستم یه جوری #خودم رو از اینجا نجات بدم .#قصر این #مرد مرموز ، از یه #زندان برام بدتر بود .با شنیدن صدای قدم هاش #ضربان قلبم رفت بالا .
دستم رو گذاشتم روی #قلبم ..نفس هام به شمارش افتاده بود و حس می کردم #قلبم داره از جا کنده میشه .
با تکون خوردن دستگیره ی در لرزه ی بدی به بدنم افتاد .#دست هام می لرزید .نمی خواستم همین اول کاری متوجه ی #ترس و #ضعف من نسبت به خودش بشه .
در رو باز کرد و #هیکل تنومندش تو چارچوب در ظاهر شد .تو #تاریکی اتاق #چهره ش به خوبی معلوم نمیشد .
در رو با پشت پا بست .بدون اینکه لامپ رو روشن کنه رفت سمت کمد لباسش .متوجه شدم که داره #لباسش رو عوض می کنه .خیره موندم به زمین
نفس های #داغش خورد به گردنم .
جیغ خفه ای کشیدم و خزیدم بالای #تخت .
لبخند کجی زد .خودش رو انداخت روی تخت جوری که نصف بیشتر #تخت رو اشغال کرد و من یه گوشه #مچاله شده بودم ...
پتو رو کشید روی خودش و #چشم هاش رو بست .به خودم جرعت دادم و خیره موندم به صورت #جذاب و بی نقصش .
حرف های جاوید تو سرم تکرار شد :
اسمش #تیردادِ ، تنها #وارث تاجبخش .
که یه #بیماری ارثی و لاعلاج داره دکترا ازش قطع امید کردند .حواست بهش باشه ..چون اون یه مرد روانیه و آدم #نرمالی نیست ..
قبل از تو دو بار #نامزد کرده و هر دوشون از دستش فراری شدند چون نتونستن تحملش کنند .البته هر دو بار هم به #اجبار پدرش بوده .با یادآوری این حرف ها حالم بدتر شد .هنوز خیره بودم به صورتش که خیلی آروم چشم هاش رو باز کرد و زل زد به سقف ...!
ترسیدم و #چشم ازش برداشتم.
#وارث یه رمان فول هیجانی با ژانر #عاشقانه_مافیایی_جنجالی 🌱
https://tttttt.me/+hPfPA-Jnd5AzMTBk
https://tttttt.me/+hPfPA-Jnd5AzMTBk
بـهـ قَـلَمِ سُـهیـلا.مـ
#پارتی_از_رمان💯🔥
دستی روی #گلوم کشیدم احساس #خفگی می کردم .کاش می تونستم یه جوری #خودم رو از اینجا نجات بدم .#قصر این #مرد مرموز ، از یه #زندان برام بدتر بود .با شنیدن صدای قدم هاش #ضربان قلبم رفت بالا .
دستم رو گذاشتم روی #قلبم ..نفس هام به شمارش افتاده بود و حس می کردم #قلبم داره از جا کنده میشه .
با تکون خوردن دستگیره ی در لرزه ی بدی به بدنم افتاد .#دست هام می لرزید .نمی خواستم همین اول کاری متوجه ی #ترس و #ضعف من نسبت به خودش بشه .
در رو باز کرد و #هیکل تنومندش تو چارچوب در ظاهر شد .تو #تاریکی اتاق #چهره ش به خوبی معلوم نمیشد .
در رو با پشت پا بست .بدون اینکه لامپ رو روشن کنه رفت سمت کمد لباسش .متوجه شدم که داره #لباسش رو عوض می کنه .خیره موندم به زمین
نفس های #داغش خورد به گردنم .
جیغ خفه ای کشیدم و خزیدم بالای #تخت .
لبخند کجی زد .خودش رو انداخت روی تخت جوری که نصف بیشتر #تخت رو اشغال کرد و من یه گوشه #مچاله شده بودم ...
پتو رو کشید روی خودش و #چشم هاش رو بست .به خودم جرعت دادم و خیره موندم به صورت #جذاب و بی نقصش .
حرف های جاوید تو سرم تکرار شد :
اسمش #تیردادِ ، تنها #وارث تاجبخش .
که یه #بیماری ارثی و لاعلاج داره دکترا ازش قطع امید کردند .حواست بهش باشه ..چون اون یه مرد روانیه و آدم #نرمالی نیست ..
قبل از تو دو بار #نامزد کرده و هر دوشون از دستش فراری شدند چون نتونستن تحملش کنند .البته هر دو بار هم به #اجبار پدرش بوده .با یادآوری این حرف ها حالم بدتر شد .هنوز خیره بودم به صورتش که خیلی آروم چشم هاش رو باز کرد و زل زد به سقف ...!
ترسیدم و #چشم ازش برداشتم.
#وارث یه رمان فول هیجانی با ژانر #عاشقانه_مافیایی_جنجالی 🌱
https://tttttt.me/+hPfPA-Jnd5AzMTBk
https://tttttt.me/+hPfPA-Jnd5AzMTBk
Telegram
| دُچارِ تو به قلم سهیلا.م🌱💚|
|کاربر انجمن رمان های عاشقانه|
خالق رمانهای ؛
✔وارث 1و2
✔شاهنشین 1و2
✔دلدار
✔حریم عشق 1و2و3
•دچارتو1و2و 3
✔عشق ممنوع
•به وقت دیوانگی
•سیاه سفید
•دختر اشرافی
فصل سوم حریم عشق👇
https://tttttt.me/+2IamTayRvPEwYzJk
•ارتباط با نویسنده : @SoHeYlA_0_8
خالق رمانهای ؛
✔وارث 1و2
✔شاهنشین 1و2
✔دلدار
✔حریم عشق 1و2و3
•دچارتو1و2و 3
✔عشق ممنوع
•به وقت دیوانگی
•سیاه سفید
•دختر اشرافی
فصل سوم حریم عشق👇
https://tttttt.me/+2IamTayRvPEwYzJk
•ارتباط با نویسنده : @SoHeYlA_0_8
👍136❤29🔥2😁2