❌❌❌ #کار_آنلاین ❌❌❌
❌اگه تازه کنکور دادین یا میخواین مستقل بشین و خودتون درامد داشته باشین و شرایط کار بیرون از خونرو ندارین این آگهیو از دست ندین!
🔺مشاغل موجود در مجموعه :
▫️1_ ترجمه
▫️2_ پاورپوینت
▫️3_ تهیه ویدئو
▫️4_ ادمین تبلیغات (پرزنتور)
▫️5_ فروش لباس
▫️6_ تایپ صدا
▫️7_ فروش محصولات غذایی
▫️8_ تایپ
▫️9_ دست نویسی
▫️10_ عکاسی
▫️11_ گویندگی
▫️12_ خلاصه سازی
▫️13_ نویسندگی
▫️14_ نقاشی
✔️تمامی مشاغل در خانه و با گوشی قابل انجام هستند.
⭕️درصورت تمایل به همکاری عدد1رو به آیدی زیر ارسال کنین.
@poshtiban_606
❌اگه تازه کنکور دادین یا میخواین مستقل بشین و خودتون درامد داشته باشین و شرایط کار بیرون از خونرو ندارین این آگهیو از دست ندین!
🔺مشاغل موجود در مجموعه :
▫️1_ ترجمه
▫️2_ پاورپوینت
▫️3_ تهیه ویدئو
▫️4_ ادمین تبلیغات (پرزنتور)
▫️5_ فروش لباس
▫️6_ تایپ صدا
▫️7_ فروش محصولات غذایی
▫️8_ تایپ
▫️9_ دست نویسی
▫️10_ عکاسی
▫️11_ گویندگی
▫️12_ خلاصه سازی
▫️13_ نویسندگی
▫️14_ نقاشی
✔️تمامی مشاغل در خانه و با گوشی قابل انجام هستند.
⭕️درصورت تمایل به همکاری عدد1رو به آیدی زیر ارسال کنین.
@poshtiban_606
❤43👎30👍3🖕2🤩1
❤21👍6👎4🖕4🤣2
#آلبا_جلد_دوم ( آنلاین)
#آلبا
خلاصه:
آلبا، دختر مشهورى كه پرى ها به دنيا آمدنش را پيش بينى كرده بودند، بالاخره بزرگ شده بود و آماده روبه رو شدن با هويت واقعى اش بود، هويتى كه شانزده سال پنهانش كرده بودند تا آسيب نبيند.
اما ديگر زمانش رسيده بود و بايد حقيقت آشكار مى شد.
در اين راه آلبا با دوستان و خانواده جديدش آشنا مى شود و ماجراجويى هايى كه هميشه آرزويش را داشت تجربه مى كند...
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAFEN-u2Mtvj--dTwHw
#آلبا
خلاصه:
آلبا، دختر مشهورى كه پرى ها به دنيا آمدنش را پيش بينى كرده بودند، بالاخره بزرگ شده بود و آماده روبه رو شدن با هويت واقعى اش بود، هويتى كه شانزده سال پنهانش كرده بودند تا آسيب نبيند.
اما ديگر زمانش رسيده بود و بايد حقيقت آشكار مى شد.
در اين راه آلبا با دوستان و خانواده جديدش آشنا مى شود و ماجراجويى هايى كه هميشه آرزويش را داشت تجربه مى كند...
https://tttttt.me/joinchat/AAAAAFEN-u2Mtvj--dTwHw
Telegram
𝐀𝐥𝐛𝐚
-🖋| Bina |
- Book 1: done. | Book 2: on sat. & mon.
- IG: instagram.com/romanalbaa
- The Channel: @romanalbaa
- Characters Pics: @AlbaWorld
- Nashnas: @AlbaHarf
- Book 1: done. | Book 2: on sat. & mon.
- IG: instagram.com/romanalbaa
- The Channel: @romanalbaa
- Characters Pics: @AlbaWorld
- Nashnas: @AlbaHarf
❤36👎2😁1🌚1🤣1🖕1
رویـارو عِشـــق♥️
“این داستان برای مخاطبای بالای 18 سال مناسبه و شامل محتوای عاشقانهی پرتنشه”
#پارت1🔞
(ملورین)
«آه… بابک، تندتر!»
صدای پر از شهوتم توی اتاق پیچید.
زبونش داغ ، خیس و نرم داشت رو تنم میچرخید.
انگار دقیق میدونه کجا رو چطوری لمس کنه که منو از خودم بیخود کنه.
موهای روشنشو گرفتم تو دستم، بین انگشتام پیچوندمشون، سرشو بیشتر به خودم فشار دادم. بدنم و مکید و گاز گرفت یه لرزش لذتبخش با یه درد شیرین از سینم تو کل بدنم پخش شد.
***
ژانر:
#عاشقانه #درام #صحنه_دار
https://tttttt.me/kjkjkjkjkjkjkj
“این داستان برای مخاطبای بالای 18 سال مناسبه و شامل محتوای عاشقانهی پرتنشه”
#پارت1🔞
(ملورین)
«آه… بابک، تندتر!»
صدای پر از شهوتم توی اتاق پیچید.
زبونش داغ ، خیس و نرم داشت رو تنم میچرخید.
انگار دقیق میدونه کجا رو چطوری لمس کنه که منو از خودم بیخود کنه.
موهای روشنشو گرفتم تو دستم، بین انگشتام پیچوندمشون، سرشو بیشتر به خودم فشار دادم. بدنم و مکید و گاز گرفت یه لرزش لذتبخش با یه درد شیرین از سینم تو کل بدنم پخش شد.
***
ژانر:
#عاشقانه #درام #صحنه_دار
https://tttttt.me/kjkjkjkjkjkjkj
Telegram
رویـارو عِشـــق♥️
✍🏼 به قلم: فاطمه محمدپور
📅 پارتگذاری: روزانه 2 پارت (جز روزهای تعطیل)
🚨مناسب 18+ | محتوای بیپرده، احساسی، پُرتنش
📚رویارو عِشق
داستانِ دختری که رام نمیشود و پسری که گمان میکند کنترل همیشه در دست اوست
اینجا نه عشق
نه شهوت
هیچچیز ساده نیست.
📅 پارتگذاری: روزانه 2 پارت (جز روزهای تعطیل)
🚨مناسب 18+ | محتوای بیپرده، احساسی، پُرتنش
📚رویارو عِشق
داستانِ دختری که رام نمیشود و پسری که گمان میکند کنترل همیشه در دست اوست
اینجا نه عشق
نه شهوت
هیچچیز ساده نیست.
❤98👍25😁7🌚4🤣3🖕1
Forwarded from 𝓢𝓱𝓮𝓻𝔂
🤩 Genre: Smut | Romance | Dark
رکوش، موجودی که بعد از آشنایی با آمیا که یک انسان بود تن به عشق داد ولی انگار حتی خدایان هم دست به دست داده بودن که اونا
باهم نباشن...🔞
- ترجمه فارسی اختصاصی
- صحنه هایی که خیست میکنن
-کافیه بزنی رو لینک زیر و لذت ببری
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤39🖕8🤣5👍3🤩3😁1🌚1
قدمی عقب رفت و کمربند شلوارش رو باز و بعد با پا شلوارش رو پایین کشید. دستهاشو با کمربند میبنده و با دندان میکشه و محکم میکنه و میگه:
- میبینی عزیزم، بالاخره طرز بستن دستامو یاد گرفتم، بخاطر تو!
دستهای بستشو دور گردن لوکاس آریل انداخت و تا چند سانتی صورتش، لب زد:
- میخوام منو طوری تو بغلت نگهداری که تا مدتهای مدید، حرارت داغی تنت رو، روی پوست تنم حس کنم و چنان نوازشم کنی که آثار پنجههات روی کل بدنم خراش به جا بذارن و چنان سرتاسر تنم رو ببوس که جای زخم و کبودیهاش تا چندین روز به تنم به یادگار بمونه.
این آخری رو ذرهای بهم رحم نداشته باش که من دیوونه ی اون درد و لذتی هستم که تو به
وجودم میندازی❌️
این بار سرش رو به گوشش نزدیک و نجوا کنان ادامه داد:
- لطفا لوکاس آریل، مثل درندهای که شکارش رو با دندونهای تیزش، تیکه و پاره میکنه، با من سکس بکن...😱💦
https://tttttt.me/+-VJ_LZNjBOk4NTk0
https://tttttt.me/+-VJ_LZNjBOk4NTk0
- میبینی عزیزم، بالاخره طرز بستن دستامو یاد گرفتم، بخاطر تو!
دستهای بستشو دور گردن لوکاس آریل انداخت و تا چند سانتی صورتش، لب زد:
- میخوام منو طوری تو بغلت نگهداری که تا مدتهای مدید، حرارت داغی تنت رو، روی پوست تنم حس کنم و چنان نوازشم کنی که آثار پنجههات روی کل بدنم خراش به جا بذارن و چنان سرتاسر تنم رو ببوس که جای زخم و کبودیهاش تا چندین روز به تنم به یادگار بمونه.
این آخری رو ذرهای بهم رحم نداشته باش که من دیوونه ی اون درد و لذتی هستم که تو به
وجودم میندازی❌️
این بار سرش رو به گوشش نزدیک و نجوا کنان ادامه داد:
- لطفا لوکاس آریل، مثل درندهای که شکارش رو با دندونهای تیزش، تیکه و پاره میکنه، با من سکس بکن...😱💦
https://tttttt.me/+-VJ_LZNjBOk4NTk0
https://tttttt.me/+-VJ_LZNjBOk4NTk0
پسره عصبیه دختره واسه آروم کردنش پیشنهاد سکس میده🤤🍆
Telegram
فرشته ای اسیر در تاریکی (1و2)😇🔞😈
اینجا دنیاست...دنیا دنیاست
من هبوط فرشته ای را دیدم
که قرعه ی عشق به نامش خورده بود
من سوختن بالهایی را دیدم
که اوجش بی منتها بود....
نویسنده: ماریمار
مناسب برای افراد زیر 18 سال نمی باشد♡
من هبوط فرشته ای را دیدم
که قرعه ی عشق به نامش خورده بود
من سوختن بالهایی را دیدم
که اوجش بی منتها بود....
نویسنده: ماریمار
مناسب برای افراد زیر 18 سال نمی باشد♡
❤53👎6🤩6🌚2🖕2
_نگفتم مگه تا ساعت دوازده ناهار رو میزم باشه!
وحشت زده از صدای بلند و تیزش شونه هام بالا پرید
_الان میارم اقا..
با فشرده شدن پهلوم جیغ خفه ای کشیدم که تنم محکم به دیوار کوبیده شد و حرارت تنش از پشت تنمو به آتیش کشید
_مگه نگفتم یه حرف و فقط یکبار میگم!
صدای تیز و ارومش درحالی که لبهاش به لاله ی گوشم میخورد خاطرات محو و تیره ای و برام تکرار میکرد
_گفتین اقا داریوش..چشم..من…اخ
اروم دستاشو رو شکمم بالا کشید و چنگی که زد باعث شد از ترس اشکم بچکه
_من میترسم ازتون…
_اگه میترسیدی حرفمو پشت گوش نمینداختی پس یعنی اونطور که باید ازم نمیترسی حالا میخام ترس واقعیو بفهمی
با مالیدن خودش بهم از پشت هق هقم بلند شد و چنگی به دیوار زدم
_بزار برم اقااااااا اصلا نمیخام دیگه اینجا کار کنم ولم کنین
و از طرف دیگه داریوشی بود که نهایت لذت و شهوت و بعد از سالها از تن یه زن داشت دوباره میدید و نفسهاش به شماره افتاده بود و حتی ثانیه ای نمیتونست تحمل کنه تا لباسهاشو تو تنش جر بده
این دختر و همین الان توتختش میخواست..!
با نفس نفس زیر گوشش پچ زد
_مگه دست خودته که دیگه اینجا کار نکنی کوچولو
و همزمان…..
https://tttttt.me/+OlEaDs961P00ZTJk
https://tttttt.me/+OlEaDs961P00ZTJk
داریوش بعد سالها که از مرگ زنش میگذره با دیدن تن خدمتکار خونش طوری تحریک میشه که مجبورش میکنه باهاش بخوابه غافل از اینکه اون دختر…..😭🔞🍒
وحشت زده از صدای بلند و تیزش شونه هام بالا پرید
_الان میارم اقا..
با فشرده شدن پهلوم جیغ خفه ای کشیدم که تنم محکم به دیوار کوبیده شد و حرارت تنش از پشت تنمو به آتیش کشید
_مگه نگفتم یه حرف و فقط یکبار میگم!
صدای تیز و ارومش درحالی که لبهاش به لاله ی گوشم میخورد خاطرات محو و تیره ای و برام تکرار میکرد
_گفتین اقا داریوش..چشم..من…اخ
اروم دستاشو رو شکمم بالا کشید و چنگی که زد باعث شد از ترس اشکم بچکه
_من میترسم ازتون…
_اگه میترسیدی حرفمو پشت گوش نمینداختی پس یعنی اونطور که باید ازم نمیترسی حالا میخام ترس واقعیو بفهمی
با مالیدن خودش بهم از پشت هق هقم بلند شد و چنگی به دیوار زدم
_بزار برم اقااااااا اصلا نمیخام دیگه اینجا کار کنم ولم کنین
و از طرف دیگه داریوشی بود که نهایت لذت و شهوت و بعد از سالها از تن یه زن داشت دوباره میدید و نفسهاش به شماره افتاده بود و حتی ثانیه ای نمیتونست تحمل کنه تا لباسهاشو تو تنش جر بده
این دختر و همین الان توتختش میخواست..!
با نفس نفس زیر گوشش پچ زد
_مگه دست خودته که دیگه اینجا کار نکنی کوچولو
و همزمان…..
https://tttttt.me/+OlEaDs961P00ZTJk
https://tttttt.me/+OlEaDs961P00ZTJk
داریوش بعد سالها که از مرگ زنش میگذره با دیدن تن خدمتکار خونش طوری تحریک میشه که مجبورش میکنه باهاش بخوابه غافل از اینکه اون دختر…..😭🔞🍒
Telegram
هُـژبـر
بهنامِاو
هُژبر در گویش کردی و لری به معنای شیر نَر
عاشقانه، انتقامی، مافیایی، بزرگسال🔥
هُژبر(در حال تایپ)
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد🚫
به قلـم: رومینـا
هُژبر در گویش کردی و لری به معنای شیر نَر
عاشقانه، انتقامی، مافیایی، بزرگسال🔥
هُژبر(در حال تایپ)
#کپی_پیگرد_قانونی_دارد🚫
به قلـم: رومینـا
❤43🖕4👍2👎2😱1
دیکشو لای نازم گذاشت و لبامو گاز زد و مکید. سرشو پایین برد و همونجور که سینههامو میمالید نوکشونو دونه-دونه تو دهن داغش برد و با تمام توان مثل بچه ۲ ساله مک زد.
- واااااای محکمتر مک بزن آخخخخ خیلی خوبه لعنتی.
ریز ریز نوکشونو گاز گرفت و در نهایت جوری مک آخرو زد که حس کردم شیر ازشون زد بیرون. صاف شد و سمت راستم وایساد. با انگشتاش شروع به مالیدن خیسم کرد و خندید.
- آخ چه کلوچه ای داری نیلرام. تو رو فقط باید سایید کوچولو. ج.نده خودم میشی؛
۵-۶ تا اسپنک به هلوم زد که به خاطر خیس بودنش سرخ شد.
خمار نگاهش کردم
- آههههه وای توروخدا بااازممم بزن
خنده هیستریکی کرد و با گذاشتن انگشت شستش رو کلیتوریستم و مالیدنش گفت...
https://tttttt.me/+jU3XU_Dd8tQwNTlk
Telegram
آشپز دلربا🌶
مزه تنت با سس شکلاتی جذابه🔞
❤41🤣5👎2😁2🖕2👍1
🔥🔞پارت نهم رمان بوکسور🥊 درنده🔞🔥
یکی از سینههامو تو دستم گرفتم و نزدیک لباش بردم
- میخوای مزهشو بچشی؟
یهویی هردو رو تو دستاش گرفت و شروع به مکیدن یکی کرد و اون یکی رو بین انگشتاش ورز داد و نوکشو کشید. واسه منی که روی سینههام حساس بودم، این لحظه جوری بود که انگار تو آسمونا داشتم پرواز میکردم.
تپلم نبض میزد و از خود بیخود شده بودم.
موهاشو چنگ زدم، دستمو به شونهش تکیه دادم و سرمو عقب بردم.
- آهههههه واااای بیشترررر
مک آخرو محکمتر از قبلیا زد و بعد از زدن دوتا چک به هردوتا سینهم، خمار نگاهم کرد و با صدای دورگه و جذابش گفت
- شورتتو در بیار
پیشونیمو به پیشونیش تکیه دادم و با صدایی که از شدت شهوت میلرزید گفتم
- انقدر نازم خیسه چسبیده بهش، زور ندارم خودت درش بیار.
نیشخندی زد و یهو بلند شد...
https://tttttt.me/+L8fQ51FIG5M2ODU0
یکی از سینههامو تو دستم گرفتم و نزدیک لباش بردم
- میخوای مزهشو بچشی؟
یهویی هردو رو تو دستاش گرفت و شروع به مکیدن یکی کرد و اون یکی رو بین انگشتاش ورز داد و نوکشو کشید. واسه منی که روی سینههام حساس بودم، این لحظه جوری بود که انگار تو آسمونا داشتم پرواز میکردم.
تپلم نبض میزد و از خود بیخود شده بودم.
موهاشو چنگ زدم، دستمو به شونهش تکیه دادم و سرمو عقب بردم.
- آهههههه واااای بیشترررر
مک آخرو محکمتر از قبلیا زد و بعد از زدن دوتا چک به هردوتا سینهم، خمار نگاهم کرد و با صدای دورگه و جذابش گفت
- شورتتو در بیار
پیشونیمو به پیشونیش تکیه دادم و با صدایی که از شدت شهوت میلرزید گفتم
- انقدر نازم خیسه چسبیده بهش، زور ندارم خودت درش بیار.
نیشخندی زد و یهو بلند شد...
https://tttttt.me/+L8fQ51FIG5M2ODU0
Telegram
بوکسور درنده🔥🥊
وقتی میچشم مزه تنتو خوشحالترینم🔞
❤30🖕4👎3👍1🤣1
برشی از #تاریک_خانه_روشن:
به پیشنهاد حمزه داشتیم فیلم محبوبش را برای دومینبار تماشا میکردیم و چای میخوردیم که احساس کردم پیراهنم دارد شل میشود. نگاهی به حمزه و دست راستش که آن را نمیدیدم، انداختم و زیپ پیراهنم پایینتر کشیده شد. صافتر نشستم که حرکت دستش نرمتر و آرامتر شد.
- راحت بشین.
- اگر اجازه میدادی راحت نشسته بودم.
لبخند زد و خیره در چشمهایم به کارش ادامه که تقریبا بیصدا لب زدم:
- داری چیکار میکنی؟
- کارهای خوب خوب، بهش میگن مهندسی معکوس.
به پشتسرم اشاره کردم و یقهی تقریبا وارفتهی پیراهن و اینبار صدایم از ته چاه در آمد:
- الآن این کارهای خوبه؟
سر تکان داد و بین تارهای کوتاهم و نزدیک گردنم دم عمیقی گرفت.
- آره، تو هم جملههای خوب بگو، مثل همونی که میخواستی بگی و نذاشتم. دوباره بهم بگو تا دوباره نذارم کاملش کنی.
و من انگار بدون هیچ ارادهای داشتم بیشتر و بیشتر در فضایی که ایجاد کرده بود فرو میرفتم.
https://tttttt.me/ghesehayemahsapanahi
به پیشنهاد حمزه داشتیم فیلم محبوبش را برای دومینبار تماشا میکردیم و چای میخوردیم که احساس کردم پیراهنم دارد شل میشود. نگاهی به حمزه و دست راستش که آن را نمیدیدم، انداختم و زیپ پیراهنم پایینتر کشیده شد. صافتر نشستم که حرکت دستش نرمتر و آرامتر شد.
- راحت بشین.
- اگر اجازه میدادی راحت نشسته بودم.
لبخند زد و خیره در چشمهایم به کارش ادامه که تقریبا بیصدا لب زدم:
- داری چیکار میکنی؟
- کارهای خوب خوب، بهش میگن مهندسی معکوس.
به پشتسرم اشاره کردم و یقهی تقریبا وارفتهی پیراهن و اینبار صدایم از ته چاه در آمد:
- الآن این کارهای خوبه؟
سر تکان داد و بین تارهای کوتاهم و نزدیک گردنم دم عمیقی گرفت.
- آره، تو هم جملههای خوب بگو، مثل همونی که میخواستی بگی و نذاشتم. دوباره بهم بگو تا دوباره نذارم کاملش کنی.
و من انگار بدون هیچ ارادهای داشتم بیشتر و بیشتر در فضایی که ایجاد کرده بود فرو میرفتم.
https://tttttt.me/ghesehayemahsapanahi
❤12👎3👍1🖕1
«چیکار میکنی وانیا صبر کن...»
وانیا«به اندازه کافی صبر کردم
دیگه نمیتونم تحمل کنم»
دست انداخت لباسمو پاره کرد،که صدای جیغم بلندشد
لباسای بدنشو در آورد با دیدن اون چیزه بین پاهاش کپ کردم
https://tttttt.me/+ezUdUOaFcRJjZDA0
https://tttttt.me/+ezUdUOaFcRJjZDA0
وانیا«به اندازه کافی صبر کردم
دیگه نمیتونم تحمل کنم»
دست انداخت لباسمو پاره کرد،که صدای جیغم بلندشد
لباسای بدنشو در آورد با دیدن اون چیزه بین پاهاش کپ کردم
https://tttttt.me/+ezUdUOaFcRJjZDA0
https://tttttt.me/+ezUdUOaFcRJjZDA0
❤1
#Champagne
میاکارا من هرگز نمیزارم تو بری
حتی اگه مجبور بشم بخاطرش دوتا پاهاتو قطع کنم
خانواده اصلیم اونا منو دور انداختن ولی
پدر بزرگ ناتنیم به شکل غیره قابل باوری روم وسواس داره با اینکه خانواده من پسرشو کشتن🔞🔞🔞🔞🔞🔞
https://tttttt.me/+epeToG-evlowYmU8
https://tttttt.me/+epeToG-evlowYmU8
میاکارا من هرگز نمیزارم تو بری
حتی اگه مجبور بشم بخاطرش دوتا پاهاتو قطع کنم
خانواده اصلیم اونا منو دور انداختن ولی
پدر بزرگ ناتنیم به شکل غیره قابل باوری روم وسواس داره با اینکه خانواده من پسرشو کشتن🔞🔞🔞🔞🔞🔞
https://tttttt.me/+epeToG-evlowYmU8
https://tttttt.me/+epeToG-evlowYmU8
Telegram
شـــــــ🍷ــــامــــــپایــن
بزرگسال🔞صحنه دار🔞
این رمان مخصوص بزرگسالانه و برای همه سنین مناسب نیست لطفا توجه کنید.
روند پارت گذاری روزی دو پارت حتی جمعه ها
و این اولین رمان منه اگه ایرادی داره به عنوان اولین تجربم حسابش کنید
https://tttttt.me/romansh17
چنل محافظ رمان
این رمان مخصوص بزرگسالانه و برای همه سنین مناسب نیست لطفا توجه کنید.
روند پارت گذاری روزی دو پارت حتی جمعه ها
و این اولین رمان منه اگه ایرادی داره به عنوان اولین تجربم حسابش کنید
https://tttttt.me/romansh17
چنل محافظ رمان
❤4👎1
👁🗨🕯 تا حالا حس کردی یه نیروی پنهان داره صدات میزنه
شاید وقتشه که فرشته نگهبانت رو بشناسی...
اگه میخوای بدونی فرشته ی نگهبانت کیه بیا اینجا 🧚♀️
شاید وقتشه که کدهای ثروت رو فعال کنی...
شاید این همون جاییه که او برمیگرده...
💫✨ اگه به نشونهها اعتقاد داری،
اگه حس میکنی یه جادوی نرم داره تو رو میکشونه اینجا...
بدون درست اومدی.🪶🪶
🎧 مراقبههای صوتی
🕯 شمعتراپی
💰 کدهای جذب ثروت
💗 بازگشت معشوق از مسیر انرژی
👼 ارتباط با فرشته نگهبان👼
👁🗨 این یه کانال معمولی نیست...
🔮 یه دنیای پر رمز و رازه، مخصوص تو که متفاوتی...
📲 همین حالا وارد شو 👇
👉 https://tttttt.me/+dFq83qVbQK9mMzBk
https://tttttt.me/+dFq83qVbQK9mMzBk
شاید وقتشه که فرشته نگهبانت رو بشناسی...
اگه میخوای بدونی فرشته ی نگهبانت کیه بیا اینجا 🧚♀️
شاید وقتشه که کدهای ثروت رو فعال کنی...
شاید این همون جاییه که او برمیگرده...
💫✨ اگه به نشونهها اعتقاد داری،
اگه حس میکنی یه جادوی نرم داره تو رو میکشونه اینجا...
بدون درست اومدی.🪶🪶
🎧 مراقبههای صوتی
🕯 شمعتراپی
💰 کدهای جذب ثروت
💗 بازگشت معشوق از مسیر انرژی
👼 ارتباط با فرشته نگهبان👼
👁🗨 این یه کانال معمولی نیست...
🔮 یه دنیای پر رمز و رازه، مخصوص تو که متفاوتی...
📲 همین حالا وارد شو 👇
👉 https://tttttt.me/+dFq83qVbQK9mMzBk
https://tttttt.me/+dFq83qVbQK9mMzBk
❤6👎1
-دکترم گفته باید یکی مثل تو رو بکنم تا دیرانزالیم رفع شه
ماهور با خنده پاهاشو جمع کرد
-مگه من چی دارم؟
دستمو روی سینههای گرد و نرمش کشیدم
-نمیدونم،هرچی داری انقدر خوبه که واست سیخ میکنم
بین پاهاش قرار گرفتم
-پس نامزدت چی؟
خودمو بهش مالیدم
-درک میکنه❌🔞
با دوست نامزدش س.کس میکنه
https://tttttt.me/+hCUV-P4BF8dmMzRk
ماهور با خنده پاهاشو جمع کرد
-مگه من چی دارم؟
دستمو روی سینههای گرد و نرمش کشیدم
-نمیدونم،هرچی داری انقدر خوبه که واست سیخ میکنم
بین پاهاش قرار گرفتم
-پس نامزدت چی؟
خودمو بهش مالیدم
-درک میکنه❌🔞
با دوست نامزدش س.کس میکنه
https://tttttt.me/+hCUV-P4BF8dmMzRk
Telegram
دوستدختر سکـ🔞ـسی من💦
زبونشو رو چـو..چـو..لت بچرخونه یهو با لباش میکش بزنه و همزمان با انگشت شصتش تند تند بما..له برات💦
❤2🤩1
#p¹³
با استرس و شهوت خیره بهش بودم که لب هاش رو دور نافم امتداد داد که باعث شد نفس توی سینه ام حبس شه و لب بزنم:
_میـــ..دونی که داریم اشتبــ..اه میکنیم؟ما نباید عاشق هــ...م بشیــ..م!
هر لحظه امکان داشت در انباری باز شه و لو بریم! با نفس نفس لب هاش رو جدا کرد و با چشم های غرق از خواستنش لب زد:
_تو همون سیب ممنوعه ی منی که من حاضرم بخاطرش برم جهنم!
بالا اومد و خودش رو روی تنم کشید و لب هاش رو با شدت به لب هام کوبید دست هاش به زیر لباسم لغزید که یکدفعه در با شدت باز شد و با شنیدن صدای جیغ مدیر مدرسه با که با دیدن وضعیت ما...
https://tttttt.me/+nUHpZ7hXFZc5NGFk
https://tttttt.me/+nUHpZ7hXFZc5NGFk
دو تا پسر توی انباری مدرسه دارن معاشقه میکنند که مدیرشون سر میرسه و برای اینکه لوشون نده شرط میذاره که...😨🥵❌
پارت واقعی رمان🔥
🌹
با استرس و شهوت خیره بهش بودم که لب هاش رو دور نافم امتداد داد که باعث شد نفس توی سینه ام حبس شه و لب بزنم:
_میـــ..دونی که داریم اشتبــ..اه میکنیم؟ما نباید عاشق هــ...م بشیــ..م!
هر لحظه امکان داشت در انباری باز شه و لو بریم! با نفس نفس لب هاش رو جدا کرد و با چشم های غرق از خواستنش لب زد:
_تو همون سیب ممنوعه ی منی که من حاضرم بخاطرش برم جهنم!
بالا اومد و خودش رو روی تنم کشید و لب هاش رو با شدت به لب هام کوبید دست هاش به زیر لباسم لغزید که یکدفعه در با شدت باز شد و با شنیدن صدای جیغ مدیر مدرسه با که با دیدن وضعیت ما...
https://tttttt.me/+nUHpZ7hXFZc5NGFk
https://tttttt.me/+nUHpZ7hXFZc5NGFk
دو تا پسر توی انباری مدرسه دارن معاشقه میکنند که مدیرشون سر میرسه و برای اینکه لوشون نده شرط میذاره که...😨🥵❌
پارت واقعی رمان🔥
🌹
Telegram
ࢪخـ⛓ــ̸نـــۭۤہۭ
در دل شب، صدای نفسهایش از همه چیز بلندتر بود.
لبهایش وعدهی سقوط بود و تنش جهنمی که بهشت را شرمنده میکرد.
این داستان، فقط برای دلهای بیپرواست
#بی.ال
#رمز.آلود
#روانشناختی
#عاشقانه
نحوه پارت گذاری🌱
🌘 هر روز یک پارت به جز پنج.شنبه و جمعه 🌘
لبهایش وعدهی سقوط بود و تنش جهنمی که بهشت را شرمنده میکرد.
این داستان، فقط برای دلهای بیپرواست
#بی.ال
#رمز.آلود
#روانشناختی
#عاشقانه
نحوه پارت گذاری🌱
🌘 هر روز یک پارت به جز پنج.شنبه و جمعه 🌘