💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh
44.1K subscribers
51 photos
1 video
1.24K files
1.26K links
🔥لینک رمان های انلاین پرطرفدار🦋😻
رمانای ممنوعه جذاب🤤💜

تبلیغات 👇👇

@tabaneh
Download Telegram
رمان: #برده_خون_آشام
[جلددوم مجموعه #مدیس_سانچز]
نویسنده: #مهین_مقدسی_فر
ژانر: #ترسناک #عاشقانه #اروتیک #فانتزی #خوناشامی
خلاصه:
مدیس ازهمه ی اون خوناشام ها
فرار میکنه ازجنگی که در درونش بین خودشواون دوتا خون آشام هست خسته شده به شهرخانواده ی پدریش میره ولی متوجه میشه که اونجا یه چیزایی اشتباهه ایزاک براش بشدت آشناست میخواد تو اون دهکده برای خودش یه زندگی جدید بسازه بدور از همه ی خوناشام ها میخواد قدرت هاش و از همه پنهان کنه ولی مجبور میشه با ایزاک وارد رابطه بشه رابطه ای که عمرش برای خودش فقط یه شبه اون هر شب خواب های عجیب و غریب میبینه و وقتی توی یکی از خواب هاش ویلیام و توی خطر میبینه مجبور میشه دوباره برگرده با چیزایی مواجه میشه که باعث درد کشیدنش میشه ولی با همه چیز مقابله میکنه تنها چیزی که نمیتونه باهاش بجنگه احساساتیه که به رافائل داره رافائل نفرت انگیزه ولی کم کم کاری میکنه که..
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍131
رمان: #انتقام_خون_آشام
[جلدسوم #مجموعه_مدیس_سانچز]
نویسنده: #مهین_مقدسی_فر
ژانر: #خوناشامی #اروتیک #عاشقانه #فانتزی
خلاصه:
او رفته بود؟دیگر اورا نمیدیدم .....؟
َ قرار بود تا ابدنبینمش؟! شاید یک روز او را میدید شاید!به کاپوت ماشینش تکیه دادم ..دردی در قفسه ی سینه ام حس میکردم..
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍14
نام رمان : #گنهکار_بی_گناه

ژانر : #عاشقانه #اجتماعی #فانتزی #اروتیک #بزرگسال

نویسنده : #م_ح

خلاصه :
شاین: ) مرد سرد و مغرور و تا اندازه بی احساس با کوله باری از خاطرات تلخ توی این دنیا هیچ انگیزه ای برای بهتر بودن و جنگیدن نداره ... تصمیم گرفته بد باشه ... بدترین ادم دنیا و فقط روزها و ساعتها رو میکشه تا زندگیش تموم بشه...
( کریستال ) : دختر سرسخت و مغرور و نترس و البته بسیار زیبا که یار همیشگیش اسلحشه و از هیچ احدالناسی هم ترس نداره درست مثل اسمش زیبا و ظریف اما به موقع برنده و کشنده ... در ظاهر بی احساس اما ...
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍162🥰2
رمان : #در_بند #دربند

ژانر : #عاشقانه #خارجی #فانتزی #کمی_بزرگسال #تخیلی

نویسنده : #ریتا_استرادلینگ
خلاصه :
یک بازگویی از افسانه ی دیو و دلبر
پدر آیین مرد بدی نیست.او یک نابغه و مخترع است.اما وقتی برای ساخت روبات "رز" دستمزد گرفت، آلین می دانست که گرفتن پول اشتباه است.
رز همانند انسان رفتار می کند و دقیقا شبیه آلین است اما گاهی هم اشتباه می کند.آلین برای نجات پدرش از حکم پنج ساله ی زندان،جای رز را می گیرد و با خورشید خداحافظی می کند. برای زندگی به برجی می رود که هیچ انسانی اجازه ی ورود به آن را ندارد و زندانی مردی می شود که هیچ انسانی اجازه ی ملاقات با او را ندارد.تا می آید این زندگی اجباری دروغین را باور کند، دچار سرنوشتی می شود که در آن کمپانی عجیب و غریب و دور افتاده در کمینش نشسته بود

رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍216
فانتزی.pdf
9.9 MB
نام رمان : #فانتزی

نویسنده : #—————-

ژانر : #گی #لزدام #ددی #مامی #گرایشی

خلاصه :
ندارد
@anlainkadeh 🔥
👍23👎61🤩1
نام رمان : #همسر_شیطان

ژانر : #فانتزی #عاشقانه #هیجان_انگیز #تاریخی #خارجی

نویسنده :

خلاصه :
"ملکه، من نمی خوام با اون ازدواج کنم. کای ها با اون دندون های تیز و پوست خاکستریشون بیشتر شبیه شیطانن تا انسان."
"ایلدیکو مواظب حرف زدنت باش. این حرفت از این اتاق بیرون نمی ره چون منافع ما رو به خطر میندازه و حواست به این موضوع هم باشه که نه تنها باید باهاش ازدواج کنی بلکه مثل یه همسر عادی وظیفه های دیگه ای هم داری."
ایلدیکو به خودش لرزید: "مثلا چی؟"
"باید با اون هم‌بستر بشی و ازدواجتون رو کاملا رسمی کنید."
خون در بدنش یخ بست. بدنش شل شد و روی صندلی افتاد. "اون منو تیکه و پاره می کنه. باهاش عشق‌ بازی کنم؟"
ملکه نگاه بی رحمانه ای به او انداخت: "سعی کن سرنوشتت رو قبول کنی و باهاش کنار بیای. دیگه اینجا جایی نداری."
ضربه ای به در خورد و خدمتکاری از پشت در گفت: "بانو، شاهزاده کای اینجا هستن و درخواست دارن تا عروس آینده شون رو لحظه ای ببینن."
ملکه موذیانه خندید و گفت: "انگار شاهزاده برای رسمی کردن ازدواجش خیلی عجله داره ایلدیکوی عزیز. بهت تبریک می گم."
@anlainkadeh 🔥
👍294👎2
نام رمان : #آیدولون(#جلد_دوم)
#همسر_شیطان(#جلد_اول)

#Eidolon(#Wraith_Kings_Book_2)

نویسنده : #Grace_Draven


ژانر : #فانتزی #عاشقانه #اروتیک #بزرگسال

خلاصه :
در جلد قبل خوندیم که بریشن و ایلدیکو به خاطر منافع تجاری و سیاسی مجبور به ازدواج با هم می شن اما ایلدیکو قبل از ازدواج از بریشن درخواست می کنه که فعلا با هم رابطه نداشته باشن و به نوعی یک ازدواج صوری داشته باشن اما کم کم کششی عمیق بینشون ایجاد می شه... در این جلد، می‌خونیم که مادر بریشن که ملکه سایه‌های هرادیسه، نیروهای شیطانی ای رو آزاد می‌کنه که تمام افراد قصر رو به کام مرگ می‌کشونه و اگه جلوشون گرفته نشه، تمام دنیا رو می‌بلعه. بریشن که روزی شاهزاده‌ای بی‌ارزش بوده، حالا پادشاه می‌شه و باید بر قلمرویی که در آستانه جنگه، حکومت کنه. شرایطی پیش میاد که ایلدیکو باید تصمیم بگیره مردی که عاشقش شده رو برای حفظ تاج و تختش ترک کنه اما...
@anlainkadeh 🔥
👍26👎21
رمان : #خونخوار_کوچیک_من #خون_خوار_کوچک_من

ژانر : #گی #فانتزی #عاشقانه #گی_لاو #خوناشامی #گرگینه #امپرگ #بزرگسال #تخیلی #خون_آشامی #گرگینه_ای #اروتیک

خلاصه :
‌‌‌کهیون یه خوناشامه و با خانواده اش دور از شهر ، وسط یک جنگل بزرگ زندگی میکنه. خانواده اش خیلی زود تصمیم میگیرن به دلایلی تا وقتی بکهیون رفتارش رو عوض کنه، اون رو از برنامه معمول شکارش منع کنند، ولی بکهیون خیلی زود با یه گرگینه به اسم پارک چانیول آشنا میشه،کسی که با بک یه معامله بزرگ میکنه.
" من بهت خون میدم اگه تو بدنت رو به من بدی."
@anlainkadeh 🔥
👍297👎3
رمان : #عشق_کاغذی
( #فصل_اول )

نویسنده : #مهتاب.ع(نویسنده خبیث)

ژانر: #طنز #عاشقانه #فانتزی #منحرفانه #تخیلی #بزرگسال

خلاصه :
یه نویسنده کله خراب و به شدت بداخلاق مسیحی داریم که کارش نوشتن رمانهای خین و خین ریزی با چاشنی اروتیک هست.
درست زمانی که میخواد شرورترین و فاکینگی ترین شخصیت رمانش رو به چوخ واصل کنه یه نفر مثل گوریل میوفته روی زندگیش!
حالا چی میشه اگر اون شخصی که مثل گوریل روی سرش آوار شده از قضا همون شخصیت شرور رمانش باشه.
و بدتر از همه، با فهمیدن اینکه دختره کسی به اسم نویسندهاس و قراره بکشتش تصمیم بگیره اون رو به دنیای خودش ببره؟
@anlainkadeh 🔥
👍38😁54👎3🔥1
هرا زاده ی نور.pdf
4 MB
رمان : #هرا_زاده_ی_نور #هرا_زاده_نور

نویسنده : #ن_یاوری_کیا

ژانر : #معمایی #عاشقانه #تخیلی #فرشته #فرازمینی #اهریمن #شیطان #فانتزی #جذاب #بزرگسال #اروتیک

خلاصه :
درمورد دختری هست که از یک شیطان فرشته میسازه و در این راه اتفاق های عجیبی براش میوفته که باعث میشه زندگیش به کل عوض بشه

@anlainkadeh 🔥
👍386👎5🔥2
کلبه خون.pdf
5.4 MB
رمان : #کلبه_خون

نویسنده : #نیمان_خ

ژانر : #تخیلی #ممنوعه #فانتزی #عاشقانه #صحنه_دار

خلاصه :
رمان درباره دختری به نام لیاست که خانوادشو از دست داده و تنها زندگی میکنه ...اما در یک شب همچی تغییر میکنه و دختر از دنیای خودش به دنیای دیگه ای سفر میکنه و با معشوقه ی خودش آشنا میشه....
@anlainkadeh 🔥
👍5415👎11
کلبه خون.pdf
5.4 MB
رمان : #کلبه_خون

نویسنده : #نیمان_خ

ژانر : #تخیلی #ممنوعه #فانتزی #عاشقانه #صحنه_دار

خلاصه :
رمان درباره دختری به نام لیاست که خانوادشو از دست داده و تنها زندگی میکنه ...اما در یک شب همچی تغییر میکنه و دختر از دنیای خودش به دنیای دیگه ای سفر میکنه و با معشوقه ی خودش آشنا میشه....

@anlainkadeh 🔥
👍5110👎6🔥5👏3😁1
خونیار.pdf
622.5 KB
رمان : #خونیار خونیار

نویسنده : #آبان

ژانر : #خون_آشامی #شیطانی #پلیسی #راز_آلود #lgbt #خوناشامی #فانتزی #درام #عاشقانه #لزبین #بزرگسال

💜خلاصه :
یه کاپل لزبین که درگیر مراسمات ق-ربانی کردن آدم برای شیطان میشن
این کاپل از نوجوونی عاشق همدیگه ن و زندگیشون رو باهم با تمام مشکلات پیش روشون میسازن و کم نمیارن

@anlainkadeh🔥
👍487👎2😱1
رمان: #فرمانروای_مغرور
(#جلد_اول)

نویسنده: #مریم_محمدی_تبار

ژانر : #عاشقانه #خشن #معمایی #خوناشامی #خون_آشامی #گرگینه #تخیلی #فانتزی

خلاصه :
داستان درمورد هوداد یه مرد مغرور و متفاوت ، مغرور بودن ایشون با همه آدم های مغرور فرق میکنه و
متفاوت بودنش هم یه جور هیجانی …
اون خواهان دختری پاک و کوچولو از سرزمین ما انسان هاست،
و هیچ رمقه حاظر نیست دست بکشه ازش و براش حکم نفسش رو دار جوری که حد و وصفی نداره .
هوداد در تلاش تا اون رو از خطراتی که از جانب مردمان سرزمینش دور نگه داره
تا به سن قانونی برسه و رسمی ببرش پیش خودش اما این وسط اتفاق هایی میوفته
که باعث میشه سریع تر از موعد مقرر شده ببرش پیش خودش و….
یه سری جریانت که برای دختر قصه غیر قابل حضم …..
و با گذشت زمان هوداد پی به رازی میبره و سرزمینش رو به خطر می اندازه …

@anlainkadeh🔥
👍43👎61🤔1
رمان: #فرمانروای_مغرور
(#جلد_دوم)

نویسنده: #مریم_محمدی_تبار

ژانر : #عاشقانه #تخیلی #فانتزی #خشن

خلاصه :
نگاهشون رو دنبال کردم و به جناب مغرور جان رسیدم.
الهی….چقدر من دل تنگش بودم!هودادی …..مرد متفاوت……
دویدم به طرفش که دستاش برام باز کرد.
تو بغلش جا گرفتم . پیشونیم رو بوسید و گفت: آرامش
به خودش فشارم داد و خم شد رو گونه ام رو بوسید.
ادامه داد : گل برای گل
یه کم عقب رفتم و ازش فاصله گرفتم و دسته گل رو ازش گرفتم که ……
یه هو……صدای بوق ماشین و جیغ های لاستیک رو شنیدم …..

@anlainkadeh 🔥
👍367
پارت اصلی رمانه کپی نشه🔞🔥

زانوم داشت از درد خم میشد اما مقاوت کردم تا زمین نیفتم،با صدای بلندش سرم فریاد زد.
_دست از عصبانی کردنم بردار وگرنه تضمین نمیکنم بیشتر از این بهت آسیب نزنم

برگشتم به سمتش و صاف توی چشماش خیره شدم.
+پس فکر کشتنمم تو سرت داری؟
راضیم،زود باش انجامش بده

نگاهشو اول توی چشمام و صورتم چرخوند و کم کم به سمت بدنم برد.
_راه عذاب دادنِ تو یه چیز دیگس،اونم من خوب بلدم

به سختی خودمو سر پا نگه داشته بودم.
+ای کاش میمردم و هیچ وقت باهات روبه‌رو نمیشدم

نیشخندش از روی صورتش کنار رفت و جاشو به اخم بین ابروهاش داد.
_تمومش کن،حوصله ی مضخرفاتتو ندارم

+چرا؟ چون دارم حقیقتو میگم؟

به سمتم قدم برداشت و توی یه چشم بهم زدن بهم رسید.انگشت اشاره اشو جلوم نگه داشت و با تحکم بهم تذکر داد.
_گفتم ادامه نده، نمیفهمی؟

+من دیگه طبق میل تو...

بهم فرصت نداد حرفمو کامل کنم،وقتی به خودم اومدم بدنمو بین اون زنجیرای طلایی لعنتیش دیدم.
سرشو پایین انداخت و خنده ی هیستریک و طولانی سر داد.
دستشو پشت گردنم انداخت،سرمو جلو کشید و با چشمای به خون نشستش توی چشمام خیره شد.
_زن لعنتی...خیلی حرف میزنی

دستشو از پشت گردنم به سمت جلو کشید و انگشتاشو به یقه ی لباسم بند کرد.
_امشب باید آرومم کنی تا زبون درازیاتو فراموش کنم♨️

با ادامه ی حرفش دستشو پایین کشید،شهوت توی چشماش موج میزد و ضربان قلب منو بالا برده بود.
لباسم به دنبال حرکتش چاک خوردو اون رو با شدت از بدنم خارج کرد، نگاه مست گیل روی بدنم میخ شد و با دیدن سینه هام زبونشو روی لبش کشید.
خم شد روی بدنم و سینمو به دهنش گرفت که نا خودآگاه ناله بلندی از بین لبام فرار کرد و اون جون کش داری کشید.❤️‍🔥
دستشو زیر لباسم برد بین پاهام دست کشید،بدون هیچ ملایمی حجم زیاد انگشتاشو داخل واژنم فرو کرد که فریاد سختی کشیدم و اون که انگار خوشش اومده بود سینمو رها کرد و به جون لبام افتاد.🔞🔥
با وحشیگری تمام انگشتاشو داخلم می کوبید و ناله هاشو توی دهنم رها می‌کرد که همون لحظه در اتاق زده شد و....🔞
https://tttttt.me/+3lXjQJJO0RZjMWI8
https://tttttt.me/+3lXjQJJO0RZjMWI8
زنی که مجبور میشه برای نجات دادن کشور و مردمش همسر یه پادشاه بی رحم و حشری بشه و هر شب توی تخت بهش سرویس بده....🔞🔥
👍23033🔥9😁5🫡5🥰2🤔1
🪞 آیینه‌ای که فقط تصویر نشان نمی‌دهد...
📖 داستان «آیینه‌ی دریا» – روایتی رازآلود از دل تاریخ اساطیرو جادو🔮🕯️
آیا تا به حال حس کردی چیزی از گذشته، تو را صدا می‌زند؟🔉
دریا، دختر امروزی باستان شناس، با لمس آیینه‌ای مرموز وارد دنیایی می‌شود که مرز میان خیال و واقعیت را در هم می‌شکند.
او ناخواسته قدم به دوران... می‌گذارد…
اما چرا او؟
چه رازی درون این آیینه پنهان است؟
و آیا راهی برای بازگشت وجود دارد؟

📜 در این داستان با صحنه‌هایی نفس‌گیر، شخصیت‌هایی فراموش‌شده از تاریخ، و آیینه‌ای که حافظ اسرار کهن است روبه‌رو می‌شوی.🏺🪬

اگر عاشق داستان‌های تاریخی، معمایی، و سرشار از حس نوستالژی و هیجان هستی...
اینجا جای توست!

📌 پارت‌گذاری: هر روز
📌 ژانر: تاریخی، رازآلود، ماورایی.کمی طنز.

زمانش رسیده بود. ایستاده بودم روبه‌روی آیینه‌ای که مثل سطح آرام یک دریا می‌درخشید. نفس عمیقی کشیدم و قدم درونش گذاشتم. ناگهان همه چیز ناپدید شد...
نویسنده:یلدا سهامی
#فانتزی
#جادویی
#تاریخی
#طنز
#عاشقانه
میخوای ادامشو بخونی!؟بیا 👇
🔗 دنبال کن و وارد آیینه شو:
👉
https://tttttt.me/IMiss_blue
👉 https://tttttt.me/IMiss_blue
42👍2🖕2👎1🤣1