💜آنلاینکده 🦋anlainkadeh
44.1K subscribers
51 photos
2 videos
1.24K files
1.26K links
🔥لینک رمان های انلاین پرطرفدار🦋😻
رمانای ممنوعه جذاب🤤💜

تبلیغات 👇👇

@tabaneh
Download Telegram
📚 رمان:ملکه مذکر 👸🏻

✍🏻 نویسنده:فاطمه افکاری 🔥

♻️ فرمت :pdf

📃 تعداد صفحات:989

خلاصه:
#ملکه_مذکر 🎎

سوری برادر دوقلوی شاهدخت کشور "گوریا"ست که مجبور میشه لباسهای زنان رو بپوشه و به عنوان شاهدخت گوریا به کشور همسایه "وستروس" بره!شاهزاده ی وستروس مردی خشن و بی رحمه که عاشق سوری میشه و شاه لوکاس اونُ مجبور به ازدواج با پسر بزرگش میکنه درحالی که شاهزاده ‌کوین خبرنداره "همسرش در واقع یک پسره!"...

دو فصل کامل در یک پی دی اف

اثری دیگر از نویسنده ی : #همزادمن #سلطنت #هرزه_نبودم #هوس_دیدنت #هم‌_خواب_شیطان #شیطان_برادر_حوا #پدرخوانده #بکارت_آتش ♨️

ژانر: #تاریخی_عاشقانه_ازدواج‌اجباری_اورتیک_همجنسگرایی_معمایی_گی 🔥

#بدون_سانسور 🔞
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍525👎2🤩1
رمان: #سلطنت👇🏿🔞

نویسنده:فاطمه‌افکاری


خلاصه:
داستان درمورد خواهرزاده ی شاهِ
ک تنها ۱۶سال سن دارد
و به همراه ۴ خواهرش،
برای ازدواج خواهر بزرگترش با ادوارد شاه آینده به قصر می آیند ...
اما مری میفهمد که خواهر بزرگترش باکره نیست و نمی‌تواند با شاه ازدواج کند ...به دنبال راه‌ی است تا خواهرش را نجات دهد ...ودر یک شب نحس ادوارد به مری تجاوز میکند...و مری مجبور به ......


#ژانر: #عاشقانه #تجاوزی #تاریخی #ازدواج_اجباری #بدون_سانسور
#بزرگسال 🔞🤤

سلطنت
#درخواستی
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍266👎5👏1
💛رمان : #بازی_معلم_خصوصی
#The_Governess_game
(جلد دوم کتاب #معامله_دوشس یا #ملاقات_دختر_با_دوک )
💛نویسنده : #تسا_دیر
#Tessa_Dare
💛ژانر : #عاشقانه #تاریخی #اروتیک
💛خلاصه :
یک سال و نیم از برخورد آلکساندرا مونت باتن با آن مرد جوان و جذاب در کتاب فروشی می گذرد.الکس کم کم موفق شده او را از رویاهایش حذف کند.تا این که روزی از خانه آن مرد با او تماس می گیرند تا برای تنظیم ساعت به آنجا برود.چیس ریناد که سرپرست دو دختر بچه یتیم است فکر می کند او برای تدریس به آنجا آمده. با پیشنهاد پول زیاد از او می خواهد فقط تابستان مسئولیت بچه ها را بپذیرید...

رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍91
💛رمان : #معامله_دوشس
#the_Duchess_Deal
💛نویسنده : #تسا_دیر
#Tessa_Dare
💛ژانر : #عاشقانه #تاریخی #اروتیک
💛خلاصه :
ترجمه ای بی نظیر.عاشقانه ای تاریخی. دوک جوان و بسیارجذاب اشبوری، زخم های بسیار بدی در جنگ واترلو برداشته که چهره اش را تغییر داده بود.آنابل نامزدیش را با او به هم زد. دوک برای حفظ عنوان و ثروتش نیاز به وارث داشت و تصمیم به ازدواج گرفت. وقتی اما گلادستون دختر کشیش بخش، با لباس عروس در کتابخانه اش ظاهر شد، بلافاصله تصمیم گرفت با او ازدواج کند. با چند شرط ساده:
1- آنها فقط شب ها زن و شوهرند.
2-بدون بوسه
3- بدون چراغ وروشنایی
4-هیچ پرسشی در مورد زخم ها نباشد.
5- آخرین و مهم ترین شرط...
به محض حامله شدن هرگز دوباره با هم نمی خوابند.
ولی اِما هم قوانین خودش را داشت....
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍18👎2🥰1
رمان : #من_و_دوک [جلد1]
#The_Duke_and_I
نویسنده : #جولیا_کوین
#julia_Quinn
ژانر : #عاشقانه #تاریخی #خارجی
خلاصه :
سایمون دوک بدنام لندن که خودش را در محاصره خانم‌های جوان و مادرهایشان می‌بیند برای فرار از ازدواج دست به نقشه‌ای می‌کشد.هم دست او در آن نقشه، دافنه خواهر نزدیکترین دوستش آنتونی بریجرتون است‌.اما با رسوایی که پیش می‌آید...
#ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍15
رمان : #وایکنتی_که_عاشق_منه [جلد2]
#The_viscount_who_loved_me
نویسنده : #جولیا_کوین
#julia_Quinn
ژانر : #عاشقانه #تاریخی #خارجی
خلاصه :آنتونی بریجرتون، رند معروف و ترسناک لندن تصمیم به ازدواج می‌گیرد. معیارهای آنتونی برای ازدواج زیبایی، هوش بالای عروسش است اما مهم‌تر از آن‌ها عروسش باید کسی باشد که عاشقش نشود!وانتخابش ادوینای زیباست البته اگر کیت، خواهر بدزبان و بدبینش اجازه بدهد.
از طرفی کیت که عاشق خواهرش است فکر می‌کن دل خواهرش برای کس دیگری رفته و آنتونی مناسب او نیست...
#ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍54
رمان : #پیشنهادی_بی‌شرمانه_از_یک_جنتلمن [جلد3]
#An_offer_from_a_gentleman
نویسنده : #جولیا_کوین
#julia_Quinn
ژانر : #عاشقانه #تاریخی #خارجی
خلاصه :
سوفی فرزند نامشروع یک اشراف زاده است که بعد از مرگ پدر، مجبور به خدمتکاری نامادری‌اش و دختران او می‌شود.بندیکت بریجرتون جوانی جذاب، ثروتمند و اشرافی است که در جشنی با سوفی در لباس مبدل روبه‌رو شده و فکر می‌کند او بانوی رویاهایش باشد و خواهان ازدواج با اوست....
اما بندیک برای سوفی خدمتکار چه نقشی در نظر دارد؟ معشوقه !!!
#ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍122
رمان : #نامزد_بازی_با_آقای_بریجرتون [جلد4]
#Romancind_mr_bridgerton
نویسنده : #جولیا_کوین
#julia_Quinn
ژانر : #عاشقانه #تاریخی #خارجی
خلاصه :
‍ پنه‌لوپه دختر مو قرمز و ساده‌ای است که هیچ وقت در جشن‌ها دیده نمی‌شود. از طرفی سال‌هاست که عاشق کولین است! جذاب‌ترین پسر لندن! کسی که پنه‌لوپه برایش مثل خواهرش است. تا اینکه روزی...
#ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍93
راز.pdf
11.4 MB
💚رمان : #راز
#the_secret

💚ژانر :#بزرگسال #عاشقانه #تاریخی #خارجی

💚 نویسنده : #جولی_گاروود
#julie_garwood

💚 خلاصه :
ایان ارباب جوان قبیله‌ی میتلند، دشمن دیرینه انگلیسی هاست که مجبور می‌شه وظیفه‌ی همراهی دختر انگلیسی تخس و زبون درازی که هیچ اعتنایی به قوانین قبیله نمی‌کنه رو به عهده بگیره!
چه اتفاقی میفته وقتی ایان نتونه در مقابل جذابیت های جودیت و کشش بینشون مقاومت کنه؟!
#جدید

رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍17
📚 رمان: بذر هوس 🌼
✍🏻 نویسنده:فاطمه افکاری 🔥
♻️ فرمت :pdf
📃 تعداد صفحات:756

خلاصه:
#بذر_هوس 🌼

لیسا شاهدخت کشور گوریا سال‌هاست به دنبال پدر واقعیش میگرده،برای پنهان کردن هویتش لباس مردان رو می‌پوشه و وانمود می‌کنه یه خواجه‌ست تا بتونه همراه شاهزاده ادوین به کشور وستروس بره ولی شاهزاده ادوین توسط شش‌دختر دزدیده میشه و ...

آرلن رقصنده‌ی دربار کشور هیلد بالاخره به وستروس میاد و سعی می‌کنه ولیعهد وستروس شاهزاده آدریان رو اغفال کنه تا ازدواجش با شاهدخت کشور هیلد لغو بشه...

جلد دوم ملکه‌مذکر

ژانر: #تاریخی_عاشقانه_ازدواج‌اجباری_اورتیک_همجنسگرایی_معمایی_گی_استریت 🔥

#بدون_سانسور 🔞
رمان #ممنوعه🔥
@anlainkadeh
👍217
نام رمان : #همسر_شیطان

ژانر : #فانتزی #عاشقانه #هیجان_انگیز #تاریخی #خارجی

نویسنده :

خلاصه :
"ملکه، من نمی خوام با اون ازدواج کنم. کای ها با اون دندون های تیز و پوست خاکستریشون بیشتر شبیه شیطانن تا انسان."
"ایلدیکو مواظب حرف زدنت باش. این حرفت از این اتاق بیرون نمی ره چون منافع ما رو به خطر میندازه و حواست به این موضوع هم باشه که نه تنها باید باهاش ازدواج کنی بلکه مثل یه همسر عادی وظیفه های دیگه ای هم داری."
ایلدیکو به خودش لرزید: "مثلا چی؟"
"باید با اون هم‌بستر بشی و ازدواجتون رو کاملا رسمی کنید."
خون در بدنش یخ بست. بدنش شل شد و روی صندلی افتاد. "اون منو تیکه و پاره می کنه. باهاش عشق‌ بازی کنم؟"
ملکه نگاه بی رحمانه ای به او انداخت: "سعی کن سرنوشتت رو قبول کنی و باهاش کنار بیای. دیگه اینجا جایی نداری."
ضربه ای به در خورد و خدمتکاری از پشت در گفت: "بانو، شاهزاده کای اینجا هستن و درخواست دارن تا عروس آینده شون رو لحظه ای ببینن."
ملکه موذیانه خندید و گفت: "انگار شاهزاده برای رسمی کردن ازدواجش خیلی عجله داره ایلدیکوی عزیز. بهت تبریک می گم."
@anlainkadeh 🔥
👍294👎2
میران.pdf
1.1 MB
رمان : #میران

نویسنده : #سورنا

ژانر : #عاشقانه #گی #سلطنتی #lgbt #تخیلی #اساطیری #گی_لاو #خشن #صحنه_دار #تاریخی #بزرگسال

خلاصه :
شاهزاده میران برای متحد کردن کشور همسایه به اونجا میره اما توسط پادشاه کیاراد اسیر و مورد ت-جاوز قرار میگیره درحالی ک الهگان ......

@anlainkadeh🔥
👍61👎125
پارت اصلی رمانه کپی نشه🔞🔥

زانوم داشت از درد خم میشد اما مقاوت کردم تا زمین نیفتم،با صدای بلندش سرم فریاد زد.
_دست از عصبانی کردنم بردار وگرنه تضمین نمیکنم بیشتر از این بهت آسیب نزنم

برگشتم به سمتش و صاف توی چشماش خیره شدم.
+پس فکر کشتنمم تو سرت داری؟
راضیم،زود باش انجامش بده

نگاهشو اول توی چشمام و صورتم چرخوند و کم کم به سمت بدنم برد.
_راه عذاب دادنِ تو یه چیز دیگس،اونم من خوب بلدم

به سختی خودمو سر پا نگه داشته بودم.
+ای کاش میمردم و هیچ وقت باهات روبه‌رو نمیشدم

نیشخندش از روی صورتش کنار رفت و جاشو به اخم بین ابروهاش داد.
_تمومش کن،حوصله ی مضخرفاتتو ندارم

+چرا؟ چون دارم حقیقتو میگم؟

به سمتم قدم برداشت و توی یه چشم بهم زدن بهم رسید.انگشت اشاره اشو جلوم نگه داشت و با تحکم بهم تذکر داد.
_گفتم ادامه نده، نمیفهمی؟

+من دیگه طبق میل تو...

بهم فرصت نداد حرفمو کامل کنم،وقتی به خودم اومدم بدنمو بین اون زنجیرای طلایی لعنتیش دیدم.
سرشو پایین انداخت و خنده ی هیستریک و طولانی سر داد.
دستشو پشت گردنم انداخت،سرمو جلو کشید و با چشمای به خون نشستش توی چشمام خیره شد.
_زن لعنتی...خیلی حرف میزنی

دستشو از پشت گردنم به سمت جلو کشید و انگشتاشو به یقه ی لباسم بند کرد.
_امشب باید آرومم کنی تا زبون درازیاتو فراموش کنم♨️

با ادامه ی حرفش دستشو پایین کشید،شهوت توی چشماش موج میزد و ضربان قلب منو بالا برده بود.
لباسم به دنبال حرکتش چاک خوردو اون رو با شدت از بدنم خارج کرد، نگاه مست گیل روی بدنم میخ شد و با دیدن سینه هام زبونشو روی لبش کشید.
خم شد روی بدنم و سینمو به دهنش گرفت که نا خودآگاه ناله بلندی از بین لبام فرار کرد و اون جون کش داری کشید.❤️‍🔥
دستشو زیر لباسم برد بین پاهام دست کشید،بدون هیچ ملایمی حجم زیاد انگشتاشو داخل واژنم فرو کرد که فریاد سختی کشیدم و اون که انگار خوشش اومده بود سینمو رها کرد و به جون لبام افتاد.🔞🔥
با وحشیگری تمام انگشتاشو داخلم می کوبید و ناله هاشو توی دهنم رها می‌کرد که همون لحظه در اتاق زده شد و....🔞
https://tttttt.me/+3lXjQJJO0RZjMWI8
https://tttttt.me/+3lXjQJJO0RZjMWI8
زنی که مجبور میشه برای نجات دادن کشور و مردمش همسر یه پادشاه بی رحم و حشری بشه و هر شب توی تخت بهش سرویس بده....🔞🔥
👍23033🔥9😁5🫡5🥰2🤔1
رمان #شاه_و_شکوفه_هلو


قبل از اینکه حتی به دنیا بیام حکمم اسارت بود❤️‍🔥
نه فقط حکم من
حکم تمام ۵ قلمرو این بود که اسیر و برده اون بشن
مخصوصا منی که شاهدخت ارزشمند پایسیس و دارای بیشترین انرژی پاک بودم👸🏻
🦂مثل عقربی بود که مسموم کردن در ذاتش باشه ،
🐍 مثل ماری بود حیله گری تفریحش باشه ،
اون صاحب تاریک ترین و مسموم کننده ترین انرژی در تمام ۵ قلمرو بود   
ماری با انرژی تاریک که هرس و طمع اطرافیانش اونو خلق کرده بود و الان تبدیل به اژدهایی شده بود که همه رو با زهر و آتش نابود میکرد
و من شکوفه هلوی مست کننده اون بودم🌸
👑اون شاه بود و حکم کرد که سرزمینم رو غارت میکنه و منو هم به عنوان غنیمتش اسیر میکنه
من سرزمینم رو تسلیم کردم ولی اجازه ندادم کسی اونو غارت کنه
در مقابلش تعظیم کردم، باهاش معامله کردم ، به قدرتش اضافه کردم  ولی اجازه ندادم منو اسیر و برده خودش کنه 🔥🔥🔥🔥🔥🔥🌸🔥🔥🔥🔥🔥🔥

https://tttttt.me/shahooshekofehoolo

ژانر رمان: #تاریخی #تخیلی #عاشقانه #بزرگسال #دارک


🔞🔞🔞🔞داستان شاهدختی که توسط یک فرمانروای خشن و ملکه همجنسگرای اون اسیر میشه و تمام تلاشش رو میکنه که از دستشون فرار کنه ولی اونا علاقه جنون آمیزی نسبت به اون دارن برای همین.........

https://tttttt.me/shahooshekofehoolo

⚠️ دوستان توجه کنید چون رمان آنلاین هست با صحنه های باز مینویسم و در فایل pdf این رمان صحنه ها حذف میشوند پس زیر ۱۸ سال عضو نشوند🔞

💥نحوه پارت گذاری :
پنج شنبه و جمعه هر هفته
https://tttttt.me/shahooshekofehoolo
👍16328👏10🤔9😁6🔥4🥰3🖕2😱1🤣1
🪞 آیینه‌ای که فقط تصویر نشان نمی‌دهد...
📖 داستان «آیینه‌ی دریا» – روایتی رازآلود از دل تاریخ اساطیرو جادو🔮🕯️
آیا تا به حال حس کردی چیزی از گذشته، تو را صدا می‌زند؟🔉
دریا، دختر امروزی باستان شناس، با لمس آیینه‌ای مرموز وارد دنیایی می‌شود که مرز میان خیال و واقعیت را در هم می‌شکند.
او ناخواسته قدم به دوران... می‌گذارد…
اما چرا او؟
چه رازی درون این آیینه پنهان است؟
و آیا راهی برای بازگشت وجود دارد؟

📜 در این داستان با صحنه‌هایی نفس‌گیر، شخصیت‌هایی فراموش‌شده از تاریخ، و آیینه‌ای که حافظ اسرار کهن است روبه‌رو می‌شوی.🏺🪬

اگر عاشق داستان‌های
تاریخی، معمایی، و سرشار از حس نوستالژی و هیجان هستی...
اینجا جای توست!

📌 پارت‌گذاری: هر روز
📌 ژانر:
تاریخی، رازآلود، ماورایی.کمی طنز.

زمانش رسیده بود. ایستاده بودم روبه‌روی آیینه‌ای که مثل سطح آرام یک دریا می‌درخشید. نفس عمیقی کشیدم و قدم درونش گذاشتم. ناگهان همه چیز ناپدید شد...
نویسنده:یلدا سهامی
#فانتزی
#جادویی
#تاریخی
#طنز
#عاشقانه
میخوای ادامشو بخونی!؟بیا 👇
🔗 دنبال کن و وارد آیینه شو:
👉
https://tttttt.me/IMiss_blue
👉 https://tttttt.me/IMiss_blue
43👍2🖕2👎1🤣1