📝 #علی_حاتمی با اصالت تفرشی(23 مرداد1323_15 آذر 1375) دانش آموخته از دانشکده #سینما و #هنر، او کار هنری خود را با نویسندگی در #تئاتر آغاز کرد.حداقل 15 فیلم سینمایی و مجموعه تلوزیونی ساخته است.
اولین اثر سینمایی حاتمی در سال 1348 با عنوان #حسن_کچل ساخته شد. نخستین فیلم ریتمیک و موزیکال ایرانی و برگرفته از داستان های کهن ایرانی بود.
فیلم #طوقی با بازی #بهروز_وثوقی در سال 1349 و در سال بعد #بابا_شمل را ساخت. #قلندر، #ستارخان و #خواستگار همگی در سال 1351 ساخته شد و پرکار ترین سال دورهی علی حاتمی بود. دو سریال #داستان_های_مولوی (1352) و #سلطان_صاحبقران (1354) پیش از انقلاب در شبکه های #تلویزیون پخش شدند.
مهمترین و کاملترین فیلم حاتمی قبل از انقلاب #سوته_دلان در سال 1356 است. پس از اتمام سوته دلان حاتمی مشغول نوشتن فیلم نامه سریال "#هزاردستان" شد که در ابتدا "جاده ابریشم" نام داشت. علی حاتمی برای نوشتن متن فیلمنامه این سریال عازم فرانسه شد و موهای خود را از ته تراشید تا رویش نشود به خیابان برد و فقط مشغول نوشتن فیلمنامه باشد. ساخت این سریال در سال 1358 کلید خوردو 8 سال طول کشید تا به آنتن تلویزیون برسد. وی برای ساخت این سریال دست به ساخت تهران قدیم زد و حاصل کار او به عنوان یک شهرک سینمایی برای تلویزیون و سینمای ایران باقی ماند.
"#حاجی_واشنگتن" نخستین فیلم او بعد از انقلاب اسلامی در سال 1361 بود. سال های بعدی با ساخت فیلم های #کمالالملک در سال 1362، #مادر در سال 1368 و #دل_شدگان برای 1370، مشغول بود.
آخرین #فیلمنامه و فیلمنامه نیمه تمامش با نام "#جهان_پهلوان_تختی" که یکی از بزرگترین پروژههای سینمایی او بعد از مجموعه هزار دستان بود که به علت مرگ ناشی از بیماری سرطان نافرجام ماند.
درون مایهی تمامی آثار حاتمی بر اساس ویژگیهای قومی و انسانهای رشد یافته در این باورها و اعتقادات، شکل گرفته است.
برخی منتقدان سینمایی علی حاتمی را پرشورترین فیلم ساز وابسته به آداب و سنن ایرانی میدانند. کار او در نوشتن فیلمنامه و دیالوگ در سیمای ایران بی نظیر اگر نباشد، کم نظیر است. او را #شاعر_سینمای_ایران میدانند زیرا دیالوگ هایش همه موزون بودند.
فیلم های او بدون میزان بودند و از هیچ الگویی پیروی نمیکردند؛ به همین دلیل منتقدان نمیتوانستند آثار او را با آثار دیگر کارگردانان مقایسه کنند و تعیین کنند آثار او خوب یا بد بوده است؛ اما اکنون همه بر این واقفند که آثار او موثر و ماندگار در سینمای ایران است.
حاتمی شاید زود از میان ما رفته باشد ولی حس او همچنان زنده است آنچنان که هر دیالوگ از فیلم های او مصداقی برای شرح و احوال ایران کنون است.
در هزار دستان میشنوی که میگوید: پیروزی رویت میشود حتی اگر در کاسهی چشمان من و تو گیاه روییده باشد.
در این سخن بوی امید میآید و در هر امید انگیزه قوت میدهد.
در کمالملک میبینیم که اتابک با خرده عقلش رو به بزرگ مرد هنر ایران میگوید: استاد، ایرانِ کوچک را تنها نگذارید. و در جواب میشنود: شما از ایران دست بردارید مملکت بزرگی میشود؛ و یا در حاجی واشنگتن حسینقلی خان صدرالسلطنه با عتابی که در سوالش جواب نهفته است میپرسد: به راستی ما ملتی کهن هستیم یا ملتی کهنه؟!
به یاد بیاوریم جایگاه ملت و ایران بزرگ را، بدانیم قدر این سرزمین مادر را آنچنانی که خودش همواره به خیاطش میگفت: اگر میتوانی رختی بر قامتم بدوز که آستین ها، دست ها را نه دست به سینه کند و نه دست به کمر. سکوت نکنیم در برابر ظلم و جور و مغرور نباشیم در برابر دشمن هوشیار که همواره در پی فرصتیست برای ضربه.
در حاجی واشنگتن سکانسی است بسیار موثر و مشهور. قصابیست که گوشت تکه میکند با زخم نشسته بر جان و داد میکند از بیداد زمان:
فکر و ذکرمان شده کسب آبرو؛ چه آبرویی؟! مملکت را تعطیل کنید، دایر الایتام دایر کنید.
#مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه میآید.
قحطی است. دوا نیست. مرض بیداد میکند. نفوس حقالنفس میدهند.
باران رحمت از دولتی سر قبلهی عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم.
میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی. سر بریدن از ختنه سهل تر.
سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده.
چشم ها از تراخم خمار است، چهره ها تکیده از تریاک.
آن 4 آب انبار عهد عباس هم آبش کِرم گذاشته.
ملیجک در گلدان نذه میشاشد. خلق خدا به چه روزی افتاده اند از تقدیر ما.
دلال، فاحشه، لوتی، قاپ باز، کف زن، رمال، معرکه گیر و گدایی که خودش شغلیست.
ببینیم حاتمی میدیدهاست آنچه را که ما اکنون میبینیم.
#کمیته_فرهنگی
#انجمن_پلی_تکنیک
@AnjomanPolytechnic
اولین اثر سینمایی حاتمی در سال 1348 با عنوان #حسن_کچل ساخته شد. نخستین فیلم ریتمیک و موزیکال ایرانی و برگرفته از داستان های کهن ایرانی بود.
فیلم #طوقی با بازی #بهروز_وثوقی در سال 1349 و در سال بعد #بابا_شمل را ساخت. #قلندر، #ستارخان و #خواستگار همگی در سال 1351 ساخته شد و پرکار ترین سال دورهی علی حاتمی بود. دو سریال #داستان_های_مولوی (1352) و #سلطان_صاحبقران (1354) پیش از انقلاب در شبکه های #تلویزیون پخش شدند.
مهمترین و کاملترین فیلم حاتمی قبل از انقلاب #سوته_دلان در سال 1356 است. پس از اتمام سوته دلان حاتمی مشغول نوشتن فیلم نامه سریال "#هزاردستان" شد که در ابتدا "جاده ابریشم" نام داشت. علی حاتمی برای نوشتن متن فیلمنامه این سریال عازم فرانسه شد و موهای خود را از ته تراشید تا رویش نشود به خیابان برد و فقط مشغول نوشتن فیلمنامه باشد. ساخت این سریال در سال 1358 کلید خوردو 8 سال طول کشید تا به آنتن تلویزیون برسد. وی برای ساخت این سریال دست به ساخت تهران قدیم زد و حاصل کار او به عنوان یک شهرک سینمایی برای تلویزیون و سینمای ایران باقی ماند.
"#حاجی_واشنگتن" نخستین فیلم او بعد از انقلاب اسلامی در سال 1361 بود. سال های بعدی با ساخت فیلم های #کمالالملک در سال 1362، #مادر در سال 1368 و #دل_شدگان برای 1370، مشغول بود.
آخرین #فیلمنامه و فیلمنامه نیمه تمامش با نام "#جهان_پهلوان_تختی" که یکی از بزرگترین پروژههای سینمایی او بعد از مجموعه هزار دستان بود که به علت مرگ ناشی از بیماری سرطان نافرجام ماند.
درون مایهی تمامی آثار حاتمی بر اساس ویژگیهای قومی و انسانهای رشد یافته در این باورها و اعتقادات، شکل گرفته است.
برخی منتقدان سینمایی علی حاتمی را پرشورترین فیلم ساز وابسته به آداب و سنن ایرانی میدانند. کار او در نوشتن فیلمنامه و دیالوگ در سیمای ایران بی نظیر اگر نباشد، کم نظیر است. او را #شاعر_سینمای_ایران میدانند زیرا دیالوگ هایش همه موزون بودند.
فیلم های او بدون میزان بودند و از هیچ الگویی پیروی نمیکردند؛ به همین دلیل منتقدان نمیتوانستند آثار او را با آثار دیگر کارگردانان مقایسه کنند و تعیین کنند آثار او خوب یا بد بوده است؛ اما اکنون همه بر این واقفند که آثار او موثر و ماندگار در سینمای ایران است.
حاتمی شاید زود از میان ما رفته باشد ولی حس او همچنان زنده است آنچنان که هر دیالوگ از فیلم های او مصداقی برای شرح و احوال ایران کنون است.
در هزار دستان میشنوی که میگوید: پیروزی رویت میشود حتی اگر در کاسهی چشمان من و تو گیاه روییده باشد.
در این سخن بوی امید میآید و در هر امید انگیزه قوت میدهد.
در کمالملک میبینیم که اتابک با خرده عقلش رو به بزرگ مرد هنر ایران میگوید: استاد، ایرانِ کوچک را تنها نگذارید. و در جواب میشنود: شما از ایران دست بردارید مملکت بزرگی میشود؛ و یا در حاجی واشنگتن حسینقلی خان صدرالسلطنه با عتابی که در سوالش جواب نهفته است میپرسد: به راستی ما ملتی کهن هستیم یا ملتی کهنه؟!
به یاد بیاوریم جایگاه ملت و ایران بزرگ را، بدانیم قدر این سرزمین مادر را آنچنانی که خودش همواره به خیاطش میگفت: اگر میتوانی رختی بر قامتم بدوز که آستین ها، دست ها را نه دست به سینه کند و نه دست به کمر. سکوت نکنیم در برابر ظلم و جور و مغرور نباشیم در برابر دشمن هوشیار که همواره در پی فرصتیست برای ضربه.
در حاجی واشنگتن سکانسی است بسیار موثر و مشهور. قصابیست که گوشت تکه میکند با زخم نشسته بر جان و داد میکند از بیداد زمان:
فکر و ذکرمان شده کسب آبرو؛ چه آبرویی؟! مملکت را تعطیل کنید، دایر الایتام دایر کنید.
#مردم نان شب ندارند، شراب از فرانسه میآید.
قحطی است. دوا نیست. مرض بیداد میکند. نفوس حقالنفس میدهند.
باران رحمت از دولتی سر قبلهی عالم است و سیل و زلزله از معصیت مردم.
میرغضب بیشتر داریم تا سلمانی. سر بریدن از ختنه سهل تر.
سالک بر پیشانی همه مهر نکبت زده.
چشم ها از تراخم خمار است، چهره ها تکیده از تریاک.
آن 4 آب انبار عهد عباس هم آبش کِرم گذاشته.
ملیجک در گلدان نذه میشاشد. خلق خدا به چه روزی افتاده اند از تقدیر ما.
دلال، فاحشه، لوتی، قاپ باز، کف زن، رمال، معرکه گیر و گدایی که خودش شغلیست.
ببینیم حاتمی میدیدهاست آنچه را که ما اکنون میبینیم.
#کمیته_فرهنگی
#انجمن_پلی_تکنیک
@AnjomanPolytechnic
💢 زادروز #صادق_هدایت
"در #زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در #انزوا می خورد و می تراشد. این درد هارا نمی توان به کسی اظهار کرد،چون عموما عادت دارند این درد هارا جزو اتفاقات و پیش آمد های نادر و عجیب بشمارند ..." زخم هایی که ما مردم بر سبیل عقاید جاری خودمان سعی می کنیم آن ها را با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی کنیم. اما براستی در دنیای #رجالهها صادق چه رنجی می کشید، با چه دردی #زنده_به_گور می زیست و چگونه پریشانی #یک_سگ_ولگرد را تاب می آورد. درد هایی که از #تهران تا #پاریس و #بمبئی، هر کجا که می رفت، رهایش نمی کردند. چون مردی که فرمانده ی مغول نامزدش را سلاخی کرده و در یک آن درصدد #فرار و #انتقام است. انتقام از خود. انتقام از فرمانده.
کسی چه می داند آنچه صادق را بیش از همه می آزرد دنیای بیرون، دنیای پر چرک و کثافت رجاله ها، دنیای #جهل و #حماقت مردم، دنیای ظلم به حیوانات، دنیای #دورویی ها و #خیانت ها بود یا آتشی که از درون او زبانه می کشید، حالتی که خود آن را برزخی بین خواب و بیداری یاد می کند، دنیای درونی که قلم سعی در به تصویر کشیدن آن را داشت. دنیایی از اتفاقاتی که از ازل تا ابد تا آنجا که خارج از فهم و ادراک بشر است زندگی اورا زهرآلود کرده است. به قول #مصطفی_فرزانه : " هدایت از عوالم درونی هر آدمی صحبت می کند و خوانندهاش که همیشه به خودش دروغ گفته و یا به چنین حالاتی اعتنا نداشته سردرگم می شود. اگر می خواند: "نفسم پس میرود، از چشمهایم اشک میریزد، دهانم بدمزه است، سرم گیج میخورد، قلبم گرفته، تنم خسته و کوفته، شل، بدون اراده در رختخواب افتادهام." از خودش میپرسد این صدا از کجا میآید؟ گوینده کیست؟ زیرا به اینکه چنین حالاتی را شخصی روی کاغذ بیاورد آمخته نیست. پس چه کند؟ در جستجوی گوینده، روی جلد کتاب را نگاه میکند، امضای نویسنده را میبیند و جواب را در مییابد: "گوینده #صادق_هدایت است." و نتیجه میگیرد: "پس صادق هدایت ناخوش است، مالیخولیایی است و میخواهد به زور خودکشی کند." "
او نمی توانست خودش را به فراخور زندگی سایرین در بیاورد. موجودی که در یک حال هم #فارغ از #زندگی و #مرگ بود و هم #اسیر آنها. موجودی که نه زنده زنده بود و نه مرده مرده، فقط یک #مرده_متحرک بود که نه رابطه با دنیای زندهها داشت و نه از فراموشی و آسایش مرگ استفاده می کرد. زندگی، دنیا و مردم، همه به چشمش یک بازیچه، یک ننگ، یک چیز پوچ و بی معنی بود. تمام وجودش را یک #تاریکی فراگرفته بود. تاریکی که پر ارزش ترین قسمت وجودش بود. " این تاریکی در نهاد هر جنبنده ای هست، فقط در انزوا و برگشت به طرف خودمون، وقتیکه از #دنیای_ظاهری کناره گیری می کنیم به ما ظاهر می شه. اما همیشه مردم سعی دارن از این تاریکی و انزوا فرار بکنن، گوش خودشونو در مقابل صدای مرگ بگیرن، شخصیت خودشونو میون داد و جنجال و هیاهوی زندگی محو و نابود بکنن!..."
دردی که از درونِ جان، صادق را شکنجه می داد با #نوشتن کمی #تسکین می یافت. اما او نمی توانست همه چیز را بنویسد، نمی توانست افکار خودش را به دیگری بفهماند. نمی توانست بگوید. ورطه ی هولناکی میان او و دیگران وجود داشت. اگر هم تصمیم گرفت بنویسد فقط برای این بود که بتواند خود را به سایه اش معرفی بکند.
اما هنگامی که از لابه لای سیاهی ها، از فراسوی آن دنیای #زهرآگین پر رمز و راز، کور سوی نوری تجلی میکند؛ و در آن هنگام که شراره ی عشقی طلوع میکند، وقتی صادق از آن چشم های مهیب و افسونگر، آن چشم های #مضطرب، #متعجب، #سرزنشگر، #تهدید_کننده و #وعده_دهنده، از آن #چشمهای_اثیری می نویسد، یکی از شاهکار های سده بیستم میلادی پدید می آید. شاهکار "#بوف_کور" که به قول #رنه_لانو : "در این کتاب اهمیت #هنر به معنی بسیار آبرومند کلمه در نظر من بسیار صریح جلوه می کند."
صادق هدایت، آن کورْ بوف ناکام، آن #کوه_درد، آن پریشان مرد تریاکی، با تمام بیزاری اش اندک زمانی در ویرانه های #شوم این خراب آباد مهمان بود ؛ اما "آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبیعی، این انعکاس سایه ی روح در حالت #اغما و #برزخ بین خواب و بیداری جلوه می کند، کسی پی خواهد برد؟"
#صادق_هدایت
#کمیته_فرهنگی
#انجمن_پلی_تکنیک
🆔@AnjomanPolytechnic
"در #زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در #انزوا می خورد و می تراشد. این درد هارا نمی توان به کسی اظهار کرد،چون عموما عادت دارند این درد هارا جزو اتفاقات و پیش آمد های نادر و عجیب بشمارند ..." زخم هایی که ما مردم بر سبیل عقاید جاری خودمان سعی می کنیم آن ها را با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی کنیم. اما براستی در دنیای #رجالهها صادق چه رنجی می کشید، با چه دردی #زنده_به_گور می زیست و چگونه پریشانی #یک_سگ_ولگرد را تاب می آورد. درد هایی که از #تهران تا #پاریس و #بمبئی، هر کجا که می رفت، رهایش نمی کردند. چون مردی که فرمانده ی مغول نامزدش را سلاخی کرده و در یک آن درصدد #فرار و #انتقام است. انتقام از خود. انتقام از فرمانده.
کسی چه می داند آنچه صادق را بیش از همه می آزرد دنیای بیرون، دنیای پر چرک و کثافت رجاله ها، دنیای #جهل و #حماقت مردم، دنیای ظلم به حیوانات، دنیای #دورویی ها و #خیانت ها بود یا آتشی که از درون او زبانه می کشید، حالتی که خود آن را برزخی بین خواب و بیداری یاد می کند، دنیای درونی که قلم سعی در به تصویر کشیدن آن را داشت. دنیایی از اتفاقاتی که از ازل تا ابد تا آنجا که خارج از فهم و ادراک بشر است زندگی اورا زهرآلود کرده است. به قول #مصطفی_فرزانه : " هدایت از عوالم درونی هر آدمی صحبت می کند و خوانندهاش که همیشه به خودش دروغ گفته و یا به چنین حالاتی اعتنا نداشته سردرگم می شود. اگر می خواند: "نفسم پس میرود، از چشمهایم اشک میریزد، دهانم بدمزه است، سرم گیج میخورد، قلبم گرفته، تنم خسته و کوفته، شل، بدون اراده در رختخواب افتادهام." از خودش میپرسد این صدا از کجا میآید؟ گوینده کیست؟ زیرا به اینکه چنین حالاتی را شخصی روی کاغذ بیاورد آمخته نیست. پس چه کند؟ در جستجوی گوینده، روی جلد کتاب را نگاه میکند، امضای نویسنده را میبیند و جواب را در مییابد: "گوینده #صادق_هدایت است." و نتیجه میگیرد: "پس صادق هدایت ناخوش است، مالیخولیایی است و میخواهد به زور خودکشی کند." "
او نمی توانست خودش را به فراخور زندگی سایرین در بیاورد. موجودی که در یک حال هم #فارغ از #زندگی و #مرگ بود و هم #اسیر آنها. موجودی که نه زنده زنده بود و نه مرده مرده، فقط یک #مرده_متحرک بود که نه رابطه با دنیای زندهها داشت و نه از فراموشی و آسایش مرگ استفاده می کرد. زندگی، دنیا و مردم، همه به چشمش یک بازیچه، یک ننگ، یک چیز پوچ و بی معنی بود. تمام وجودش را یک #تاریکی فراگرفته بود. تاریکی که پر ارزش ترین قسمت وجودش بود. " این تاریکی در نهاد هر جنبنده ای هست، فقط در انزوا و برگشت به طرف خودمون، وقتیکه از #دنیای_ظاهری کناره گیری می کنیم به ما ظاهر می شه. اما همیشه مردم سعی دارن از این تاریکی و انزوا فرار بکنن، گوش خودشونو در مقابل صدای مرگ بگیرن، شخصیت خودشونو میون داد و جنجال و هیاهوی زندگی محو و نابود بکنن!..."
دردی که از درونِ جان، صادق را شکنجه می داد با #نوشتن کمی #تسکین می یافت. اما او نمی توانست همه چیز را بنویسد، نمی توانست افکار خودش را به دیگری بفهماند. نمی توانست بگوید. ورطه ی هولناکی میان او و دیگران وجود داشت. اگر هم تصمیم گرفت بنویسد فقط برای این بود که بتواند خود را به سایه اش معرفی بکند.
اما هنگامی که از لابه لای سیاهی ها، از فراسوی آن دنیای #زهرآگین پر رمز و راز، کور سوی نوری تجلی میکند؛ و در آن هنگام که شراره ی عشقی طلوع میکند، وقتی صادق از آن چشم های مهیب و افسونگر، آن چشم های #مضطرب، #متعجب، #سرزنشگر، #تهدید_کننده و #وعده_دهنده، از آن #چشمهای_اثیری می نویسد، یکی از شاهکار های سده بیستم میلادی پدید می آید. شاهکار "#بوف_کور" که به قول #رنه_لانو : "در این کتاب اهمیت #هنر به معنی بسیار آبرومند کلمه در نظر من بسیار صریح جلوه می کند."
صادق هدایت، آن کورْ بوف ناکام، آن #کوه_درد، آن پریشان مرد تریاکی، با تمام بیزاری اش اندک زمانی در ویرانه های #شوم این خراب آباد مهمان بود ؛ اما "آیا روزی به اسرار این اتفاقات ماوراء طبیعی، این انعکاس سایه ی روح در حالت #اغما و #برزخ بین خواب و بیداری جلوه می کند، کسی پی خواهد برد؟"
#صادق_هدایت
#کمیته_فرهنگی
#انجمن_پلی_تکنیک
🆔@AnjomanPolytechnic
📝 کمال الملک
در دمادم های پا گرفتن #هنر در ایران، جایی که #نقاشی توانسته بود خود را از تاثیر هنر چینی برهاند، در اواخر عهد قاجار، محمد غفاری معروف به #کمالالملک جذب دربار ناصر الدین شاه شد؛
هنرآموخته ی اروپا و از اولین موسسان مدرسه هنری در ایران.
محمد غفاری متولد سال 1324، و برخاسته از یک خانواده هنرمند در کاشان است. تحصیلات ابتدایی خود را در #دارالفنون به پایان رساند، جایی که بازدید ناصرالدین شاه از اثر وی، به نام پرترهی اعتمادالسلطنه، راه ورود این نقاش سرشناس به دربار ناصر الدین شاه شد.
سارا حسنزاده، کارشناس ارشد هنرهای تجسمی در سبک شناسی کمال املک اینگونه میگوید: «محمد غفاری در موزههای اروپا، آثار استادان #رنسانس و #باروک را دید و شیفته آنها شد. منطقاً او به لحاظ فرهنگی، ذهنی و سابقه هنری آمادگی رویارویی و احتمالاً بهره گیری از جنبشهای دریافتگری (امپرسیونیسم) و پسا-دریافتگری را نداشت. اما زیباییشناسی کلاسیسیسم رنسانس و سبک و اسلوب بغرنج هنرمندانی چون #رامبراند را نیز به درستی درک نکرد با این حال آکادمی گرایی در او قوت گرفت؛ او اساساً چهره نگار و منظره نگار بود.»
کمالالملک را پدر #ناتورالیسم در ایران مینامند؛ طبیعتگرایی یا ناتورالیسم برای توصیف نوعی از هنر است که در آن طبیعت بدانگونه که به نظر میآید، بازنمایی میشود. پیش از کمال الملک نقاشی #مینیاتوری در ایران رواج داشت اما وی آغازگر سبک ناتورالیسم در ایران است.
سال 1300،در واپسین روزهای عمر محمد غفاری در اثر یک حادثه بینایی یکی از چشمان خود را بطور کامل از دست داد. این حادثه نهایتا منجر به ناتمام ماندن دو اثر از این نقاش بزرگ شد.
اثر اول به نام پیرمرد در حال مطالعه، به طول 53و عرض 42 سانتی متر
و اثر دوم به نام نمایی از کوه های شمیران، به طول 83 و عرض 63 سانتی متر است.
این دو اثر در سالن کمالالملک کتابخانه و موزه ملی ملک به نمایش گذاشته شده اند.
#کمال_الملک
#کمیته_فرهنگی
#انجمن_پلی_تکنیک
🆔@AnjomanPolytechnic
در دمادم های پا گرفتن #هنر در ایران، جایی که #نقاشی توانسته بود خود را از تاثیر هنر چینی برهاند، در اواخر عهد قاجار، محمد غفاری معروف به #کمالالملک جذب دربار ناصر الدین شاه شد؛
هنرآموخته ی اروپا و از اولین موسسان مدرسه هنری در ایران.
محمد غفاری متولد سال 1324، و برخاسته از یک خانواده هنرمند در کاشان است. تحصیلات ابتدایی خود را در #دارالفنون به پایان رساند، جایی که بازدید ناصرالدین شاه از اثر وی، به نام پرترهی اعتمادالسلطنه، راه ورود این نقاش سرشناس به دربار ناصر الدین شاه شد.
سارا حسنزاده، کارشناس ارشد هنرهای تجسمی در سبک شناسی کمال املک اینگونه میگوید: «محمد غفاری در موزههای اروپا، آثار استادان #رنسانس و #باروک را دید و شیفته آنها شد. منطقاً او به لحاظ فرهنگی، ذهنی و سابقه هنری آمادگی رویارویی و احتمالاً بهره گیری از جنبشهای دریافتگری (امپرسیونیسم) و پسا-دریافتگری را نداشت. اما زیباییشناسی کلاسیسیسم رنسانس و سبک و اسلوب بغرنج هنرمندانی چون #رامبراند را نیز به درستی درک نکرد با این حال آکادمی گرایی در او قوت گرفت؛ او اساساً چهره نگار و منظره نگار بود.»
کمالالملک را پدر #ناتورالیسم در ایران مینامند؛ طبیعتگرایی یا ناتورالیسم برای توصیف نوعی از هنر است که در آن طبیعت بدانگونه که به نظر میآید، بازنمایی میشود. پیش از کمال الملک نقاشی #مینیاتوری در ایران رواج داشت اما وی آغازگر سبک ناتورالیسم در ایران است.
سال 1300،در واپسین روزهای عمر محمد غفاری در اثر یک حادثه بینایی یکی از چشمان خود را بطور کامل از دست داد. این حادثه نهایتا منجر به ناتمام ماندن دو اثر از این نقاش بزرگ شد.
اثر اول به نام پیرمرد در حال مطالعه، به طول 53و عرض 42 سانتی متر
و اثر دوم به نام نمایی از کوه های شمیران، به طول 83 و عرض 63 سانتی متر است.
این دو اثر در سالن کمالالملک کتابخانه و موزه ملی ملک به نمایش گذاشته شده اند.
#کمال_الملک
#کمیته_فرهنگی
#انجمن_پلی_تکنیک
🆔@AnjomanPolytechnic