#نشریه_زمان_ظهور
#شب_قدر #حج
❄️ حج حقیقی
✍️ به قلم سارا ستوده
حج، بینظیرترین تجلی عبادت و بندگی و باشکوهترین تجمع الهی در زمین، بهانهای است برای به جا آوردن حج حقیقی و طواف ملکوتی خلیفۀ خدا. گویی آبگینهای است و حضور هریک از حاجیان، نقشی از کاشیهای این آبگینه را ایفا میکنند و با حضور و اتحادشان سبب تکمیل دیگر نقشها میشوند؛ نقش و نگاری پر از زیبایی، پر از دلدادگی، پر از یکی شدن. این یکی شدن، جلوهای از اجتماع قلوب است که صحنهای وصفناپذیر را به نمایش میگذارد و خلیفۀ خدا، بهسان آبنما و فوارهای در وسط این آبگینه یا حوض، اجتماع دورش را با آب حیات یا همان علم حقیقی، سیراب میکند.
💢حقیقت حج همان حجت خداست
حجت خدا آینۀ خداست. خدا در او دیده میشود. ظهور همۀ کائنات در او خلاصه میشود. احکام دین در او پیاده میشود. ارکان دین در او نمود پیدا میکند. همۀ دین در او تجلی مییابد. او دین است و دین، او [1]، زیرا او خدای در خلق است. [2]
وقتی هدف از خلقت شناخت است [3] و هیچ معرفتی نسبت به خدای سبحان حاصل نمیشود، مگر از طریق شناخت حجت [4]، پس ناگزیر همۀ احکام و عبادات نیز در او خلاصه میشود و نتیجهای جز رسیدن به او و معترف شدن به مقام و جایگاهش نزد خدای سبحان حاصل نمیشود. وقتی نگاهمان را از چشم سرِ ظاهربینِ بیتوجه، به چشم دلِ حقیقتبین و با تأمل تغییر دهیم، خواهیم دید کنه و عظمت این ملکوتیان کبریایی را. تمام کائنات، تمام ممکنات، تمام باقیاتالصالحات، همهوهمه، هرچه هست و نیست، در این قدسیان، حجج الهی، خلاصه میشود. وقتی به عظمت این قدسیان پی ببریم، دیگر برای حل معنا و مفهوم برخی از احادیث شریفه، ذهنمان بیخود به این طرف و آن طرف سُر نمیخورد.
⚡️ در این نوشتار، سعی داریم به حج و حقیقت حج بپردازیم و از خلال روایات ثابت کنیم که هدف از حج، اعتراف به مقام حجت خدا، سر تعظیم و تسلیم فرود آوردن بهسمتش و عرضۀ ایمان خود به اوست، نه زیارت سنگها و تکریم خشتها.
💢درخواست حج در شب قدر
انسان مؤمن با اندکی تفکر میتواند از خلال آیات و روایات به فلسفۀ حج پی ببرد.
خداوند سبحان به ابراهیم (ع) میفرماید: (وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ) [5] (و مردم را نداى حج ده تا بهسوی تو بيايند).
درخواست حج و اهتمام به آن، از چنان ویژگی مهمی برخوردار است که مولا علی (ع) بهجز شب قدر، ما را در سه شب، هفدهم، نوزدهم و بیستویکم ماه رمضان نیز، به دعا و خواستن حج سفارش کردند. ایشان که جانم فدایشان فرمودند: (در شبهای هفدهم، نوزدهم، بیستویکم و بیستوسوم ماه مبارک رمضان از خداوند حج را بخواهید.» [6]
🟣 امرِ امیرالامرا، شاه شاهان، خاتمالاوصیا، جان نبی این است: حج بخواهید. در احادیث بسیاری، طلب کردن حج از شیعیان و مسلمانان خواسته شده، اما حدیث مورد اشاره، به نحو مطلوب و خاصی انسان را بهسویی دعوت میکند که جز حج نخواهد و جز به حج نیندیشد.
سخت است قبول کنیم که دلیل این اهتمام، تنها یک سفر مادی به سرزمین وحی باشد و نتیجهای جز ثواب و پاداش نداشته باشد. مگر خود امیر بیان، علی (ع)، نفرمودند، «عبادتتان مانند عبادت آزادگان باشد»؟ [7] نه برای به دست آوردن پاداش و نه برای دور شدن از آتش، برای هیچیک بندگی نکنید. حال چرا از ما میخواهد و تأکید میفرماید و حتی سه شب دیگر را به شب قدر اضافه میکند تا حاجت ما به لطف خدا حاصل شود؟ حتی اگر دقت کرده باشید، در دعای هر شب ماه مبارک نیز سفارش شدهایم به خواستن حج در امسال و هر سال پیشِ رو: «... وَارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هَذَا وَفِي كُلِّ عَام.» [8]
❓ سؤالات مهمی که در ذهن انسان نقش میبندد این است: آیا خواستن حج برای عاقبتبهخیری من کافی است؟ اگر حج خانۀ خدا روزیام شود، بهترین تقدیر شب قدر برایم رقم خورده است؟ چرا باید اولین و آخرین و مهمترین دعای من حج باشد؟
مگر نه این است که در احادیث اهلبیت (ع) آمده: «گردش بیمعرفت حجاجی که گرد خانۀ خدا میگردند، گردش چهارپایانی بیش نیست»؟ [9]
✅ منظور از خواستن حج چیست؟ حقیقت آن کدام است؟ منظور، رفتن زمینی با پای جسمانی است یا پرواز آسمانی با پرهای ملکوتی؟
با ما همراه باشید تا به لطف خداوند منان، از حقیقت حج، خواستن حج، رفتن حج و همۀ اعمال و مناسک حج پرده برداریم تا انشاءالله برسیم به آن هدف موردنظر خدا و حجتهای خدا، به حج حقیقی.
✍️ سید احمد الحسن بیان میکنند: «اما فرائض، همان ولایت ولی خداست و ولایت، همان نماز واجب، حج، زکات واجب و روزﮤ واجب است. پس نماز، همان توجه همراه با تضرع و دعا بهسوی قبله است، و بهترین قبلهای که انسان میتواند در زمان خویش به آن روی آورد، ولی و حجت خداوند بر بندگانش است.» [10]
از امام صادق (ع) روایت شده است: «ما کعبۀ خدا هستیم، ما قبلۀ خدا هستیم.» [11]
📖 صفحه ۱
👇 ادامه
👏 @Zaman_Zohour
#شب_قدر #حج
حج، بینظیرترین تجلی عبادت و بندگی و باشکوهترین تجمع الهی در زمین، بهانهای است برای به جا آوردن حج حقیقی و طواف ملکوتی خلیفۀ خدا. گویی آبگینهای است و حضور هریک از حاجیان، نقشی از کاشیهای این آبگینه را ایفا میکنند و با حضور و اتحادشان سبب تکمیل دیگر نقشها میشوند؛ نقش و نگاری پر از زیبایی، پر از دلدادگی، پر از یکی شدن. این یکی شدن، جلوهای از اجتماع قلوب است که صحنهای وصفناپذیر را به نمایش میگذارد و خلیفۀ خدا، بهسان آبنما و فوارهای در وسط این آبگینه یا حوض، اجتماع دورش را با آب حیات یا همان علم حقیقی، سیراب میکند.
💢حقیقت حج همان حجت خداست
حجت خدا آینۀ خداست. خدا در او دیده میشود. ظهور همۀ کائنات در او خلاصه میشود. احکام دین در او پیاده میشود. ارکان دین در او نمود پیدا میکند. همۀ دین در او تجلی مییابد. او دین است و دین، او [1]، زیرا او خدای در خلق است. [2]
وقتی هدف از خلقت شناخت است [3] و هیچ معرفتی نسبت به خدای سبحان حاصل نمیشود، مگر از طریق شناخت حجت [4]، پس ناگزیر همۀ احکام و عبادات نیز در او خلاصه میشود و نتیجهای جز رسیدن به او و معترف شدن به مقام و جایگاهش نزد خدای سبحان حاصل نمیشود. وقتی نگاهمان را از چشم سرِ ظاهربینِ بیتوجه، به چشم دلِ حقیقتبین و با تأمل تغییر دهیم، خواهیم دید کنه و عظمت این ملکوتیان کبریایی را. تمام کائنات، تمام ممکنات، تمام باقیاتالصالحات، همهوهمه، هرچه هست و نیست، در این قدسیان، حجج الهی، خلاصه میشود. وقتی به عظمت این قدسیان پی ببریم، دیگر برای حل معنا و مفهوم برخی از احادیث شریفه، ذهنمان بیخود به این طرف و آن طرف سُر نمیخورد.
💢درخواست حج در شب قدر
انسان مؤمن با اندکی تفکر میتواند از خلال آیات و روایات به فلسفۀ حج پی ببرد.
خداوند سبحان به ابراهیم (ع) میفرماید: (وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ) [5] (و مردم را نداى حج ده تا بهسوی تو بيايند).
درخواست حج و اهتمام به آن، از چنان ویژگی مهمی برخوردار است که مولا علی (ع) بهجز شب قدر، ما را در سه شب، هفدهم، نوزدهم و بیستویکم ماه رمضان نیز، به دعا و خواستن حج سفارش کردند. ایشان که جانم فدایشان فرمودند: (در شبهای هفدهم، نوزدهم، بیستویکم و بیستوسوم ماه مبارک رمضان از خداوند حج را بخواهید.» [6]
سخت است قبول کنیم که دلیل این اهتمام، تنها یک سفر مادی به سرزمین وحی باشد و نتیجهای جز ثواب و پاداش نداشته باشد. مگر خود امیر بیان، علی (ع)، نفرمودند، «عبادتتان مانند عبادت آزادگان باشد»؟ [7] نه برای به دست آوردن پاداش و نه برای دور شدن از آتش، برای هیچیک بندگی نکنید. حال چرا از ما میخواهد و تأکید میفرماید و حتی سه شب دیگر را به شب قدر اضافه میکند تا حاجت ما به لطف خدا حاصل شود؟ حتی اگر دقت کرده باشید، در دعای هر شب ماه مبارک نیز سفارش شدهایم به خواستن حج در امسال و هر سال پیشِ رو: «... وَارْزُقْنِي حَجَّ بَيْتِكَ الْحَرَامِ فِي عَامِي هَذَا وَفِي كُلِّ عَام.» [8]
مگر نه این است که در احادیث اهلبیت (ع) آمده: «گردش بیمعرفت حجاجی که گرد خانۀ خدا میگردند، گردش چهارپایانی بیش نیست»؟ [9]
با ما همراه باشید تا به لطف خداوند منان، از حقیقت حج، خواستن حج، رفتن حج و همۀ اعمال و مناسک حج پرده برداریم تا انشاءالله برسیم به آن هدف موردنظر خدا و حجتهای خدا، به حج حقیقی.
از امام صادق (ع) روایت شده است: «ما کعبۀ خدا هستیم، ما قبلۀ خدا هستیم.» [11]
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍20❤5👏1
«اما در این عالم جسمانی، این حالت جسمانی که عبارت است از رفتن بهسوی کعبه و آهنگِ آن کردن، صرفاً اشاره دارد به گردن نهادن به این امر الهی که واجب است، چراکه تبلور فرمانبُرداریِ امر خداوند است.» [13]
تفاوت ملموس و آشکاری بین واژگان و اعمال و مناسک حج با حقیقتی که در واقع برای آن حقیقت آفریده و قرار داده شدهاند، وجود دارد. این حقیقت از چشم غافلان و بیخبران دور مانده، اما برای اهل دل کاملاً عیان است.
به چند مورد به اختصار اشاره میکنیم:
💢حج و حجت خدا:
💢کعبه
«کعبه یا بیتاللهالحرام در واقع، تجلّی و ظهور بیتالمعمور است که در آسمان قرار داده شد تا فرشتگان گرد آن طواف کنند و بهجهت اعتراض و جدالی که برای فرمان جانشین خداوند ـآدم (ع)ـ با خداوند سبحانومتعال داشتند، درخواست آمرزش کنند. [......] سپس خداوند به جا آوردن حج بهسوی خانهاش ـبیتاللهالحرام (کعبه)ـ را تشریع نمود تا مردم بهوسیلۀ آن، ولایتشان را بر حجّت خدا در زمانشان عرضه کنند و به تقصیر و کوتاهی در حق او اعتراف، و از تقصیر و کوتاهی که در حق او روا داشتهاند، استغفار و طلب بخشش نمایند.» [14]
«طواف کعبه صرفاً به معنای اعتراف بر ولایت حجّت خدا بر خلقش و گردن نهادن بر اوامرش و اطاعت از اوست. پس علّت حج عبارت است از: درخواست آمرزش بابت کوتاهی در حق حجّتِ بر خلق در هر زمان که در زمان ما امام مهدی (ع) است.» [15]
💢پاکیزگی در حج
«"قضاء التفث" یعنی تطهیر و پاکیزه ساختن، که بهحسب ظاهر عبارت از چیدن ناخن و تراشیدن «مو»ست، ولی در باطن و در حقیقت، مراد از آن دیدار با امام حجت (ع) است و تراشیدن مو فقط بهمثابۀ کنار گذاشتن و پیراسته شدن از تمام افکار و تسلیم حجت بودن و فرمانبُرداری از ایشان است.
کعبه نیز صرفاً به این جهت «بیت العتیق» نامیده شده است که هرکس دور آن طواف کند، از گناه تقصیرش در حق امام مهدی (ع) حجت بر خلق، آزاد و رها میشود.» [16]
💢شعائر الهی
بزرگداشت شعائر الهی، تنها نصیب اهل تقوا میشود.
خداوند دربارﮤ شعائر خود میفرماید: (ذَلِكَ وَمَن يُعَظِّمْ شَعَائِرَ اللهِ فَاِنَّها مِن تَقْوَى الْقُلُوبِ) [17] (آری، کسانی که شعائر خدا را بزرگ میشمارند کارشان نشان پرهیزکاری دلهایشان است).
«حرامهای خدا و شعائر خدا، همان حجتهای خداوند سبحان و متعال بر خلق هستند.» [18]
آیا در دیگر کتب آسمانی به این حقیقت اشاره شده است؟
متأسفانه افرادی که دین را جز پوستهای نمیدانند به ظواهر تکیه میکنند و حج و زیارت خانۀ خدا را در زیارت سنگها میدانند. پُرواضح است که مقصود از حج، طواف و زیارت سنگها نیست.
امام باقر (ع) به مردم در حال طواف خانۀ کعبه نگاه کرد و به فضیل فرمود: «در زمان جاهلیت هم همینگونه طواف میکردند. مردم دستور دارند که گرد کعبه طواف کنند و سپس سوی ما کوچ کنند و ولایت و دوستی خود را به ما اعلام دارند و یاری خود را نسبت به ما عرضه کنند.» [20]
با خواندن این حدیث شریف، سؤالی به ذهن هر مسلمان خطور میکند! حال که حقیقت حج، تبعیت از حجت خدا و عرضۀ ایمان خود به ایشان است، آیا طواف مادی و جسمانی خالی از لطف است؟
سید احمد الحسن میگوید: «فطرت انسان این آمادگی و شایستگی را در او به وجود میآورد که وی به آسمان هفتم کلّی و در نتیجه به طواف و سعی آن برسد تا توبه و استغفارش و نیز آمادگیاش را جهت رسیدن به آسمان هفتم کلّی آسمان عقل را اعلام نماید.» [21]
یعنی فطرت انسان مؤمن با حج گزاردن و توبه و استغفار خود، میتواند خود را ارتقا دهد و برای بهرهمندی از حظّ عظیم که همان شناخت و تبعیت از حجت خداست آمادگی بیشتری پیدا کند.
آیا در اعمال و مناسک حج نیز ارتباط معناداری بین بُعد ظاهر و باطن آن وجود دارد؟ مسلماً حج جسمانی تمرینی است برای تسلیم و تبعیت محض از قبلۀ حقیقی، یعنی حجت خدا.
«البته اکثر مردم نسبت به این موضوع جاهلاند، دقیقاً مانند طوافی که گرد کعبه و حجرالأسود که در کعبه قرار داده شده است، انجام میدهند و با این حال، از طواف خود چیزی نمیفهمند.» [سید احمد الحسن، سیزدهمین حواری،پینوشت دکتر علاء سالم، ص154]
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍15❤9👏2
در حج قرار است دست روی دلم بگذارم و چشمِ سر و دل را یکی کنم تا نور را احساس کنم؛ نور حقیقت، نور هدایت، نور تسلیم را.
مُحرم میشویم تا از همۀ دنیا، با مقامها و کسوتهایش، دوری کنیم؛ لباس تقوا بر تن کرده، فارغ از هر رنگ و ریایی، "صبغةَ الله" شویم برای یاری دین خدا.
💢طواف خانۀ خدا
طواف مادی، تجلی یک طواف ملکوتی است، آن هم در زیباترین حالت ممکن.
سیداحمدالحسن میگوید:
«طواف خلیفه بهدور خالق، او را شایستۀ طواف مخلوقات به دور خودش میکند. اگر خلیفه و جانشین، نقش لاهوت را در ارسال فرستاده شدهها (مُرسَلین) ایفا نکند،عملاً خلیفۀ تماموکمال خدا نخواهد بود. در نتیجه، هدف از آفرینش نیز محقق نخواهد شد؛ ولی با تلاش این خلیفه برای طواف لاهوت، او تصویر کاملی میشود که بهواسطۀ آن، خدای منزه و بلندمرتبه شناخته میشود و هدف از آفرینش که همان معرفت است، محقق میشود،یعنی (همان) شناخت لاهوت و توحید حقیقی.» [22]
بنابراین، طواف یعنی دور حجت خدا بگردی و روح و جانت را در طبق اخلاص گذاشته و تقدیمش کنی.
💢مِنا و قربانی
امان از نفس! نفس انسان به فرمودﮤ مولا علی (ع)، همانطور که بزرگترین دشمن اوست، طبق سخن خداوند سبحان، مدام به بدی فرا میخواند. این نفس عاصیِ طغیانگر را با هیچ چیز نمیتوان متنبه و آگاه کرد، جز با کشتن و قربانی کردنش. لذا، مِنا و قربانی تمرینی است برای سر بریدن نفس امّاره، نفسی که تمام همّوغمّش خرسندی خودش است و بس، زیرا جز به خود نمیاندیشد و جز خرسندی خویش را تمنا نمیکند.
💢سعی و صفا
چرا حاجیان، هاجرصفتانه، راه میان دو کوه صفا و مروه را هرولهکنان میپیمایند؟ این تلاش زمینی، ماهیتی آسمانی دارد. در واقع، تلاشی است برای رسیدن به صفای دل.
💢رَمی جَمَرات
سنگ زدن به شیطان نمادین، چه دردی را دوا میکند؟ ما در حج، به کدام دسیسۀ شیطان سنگ میزنیم؟ به کدام خدعه و نیرنگش؟ پاسخ روشن است. ما در حقیقت، به مهمترین و اصلیترین دغدغۀ ابلیس سنگ میزنیم: عدم تبعیت از حجت خدا. زیرا ابلیس قسم یاد کرده که بر صراط مستقیم بنشیند و مانع شکرگزاری ما شود؛ شکرگزاری بابت نعمتی که از آن سؤال خواهیم شد: نعمت ولایت.
در سفر معنوی حج، به نکات زیبا و دلانگیزی برخوردم که به اشتراک گذاشتن آنها خالی از لطف نیست.
🔅نکتۀ اول: تمام حقیقت حج را میتوان در سه واژه خلاصه کرد: حج، حجت و حجاب. اگر دقت کنیم، فارغ از بررسی لغوی و کنکاش اصطلاحی، هر سه کلمه در "حاء" و "جیم" مشترکاند و این اشتراک، سبب ارتباط عمیقی بین لفظ و معنا شده است. گویی که در ورای امور مادی، ارتباطی معنوی بین این سه وجود دارد؛ انگار که باید حجابها را کنار زد تا به معرفت حج رسید. معرفتی که حقیقت کعبه را نشان خواهد داد، حقیقتی که چشمِ دل، کعبه را آینهای میبیند که تصویر زلال و زیبای حجت خدا را در آن خواهی دید.
همۀ اعمال و مناسک حج، برای این است که انسان منیت خویش را دفن کند و سبکبار و رها از پلیدیهای دنیا، با تمام جان، خلیفۀ خدا را تعظیم و تکریم و اطاعت نماید.
در وهلۀ اول، باید موانع و حجابها را کنار زد. آنچه مانع طواف حقیقی بهدور حجت میشود، رذیلتهای اخلاقی است و در رأس آنها، منیت.
امام رضا(ع) میفرماید: «اگر مردم زیباییهای کلام ما را میشناختند، هرآینه بهسمت ما میآمدند.»[23]
هر حجابی که کنار برود، به همان اندازه حُسن و جلوﮤ حق را بیشتر از پیش درک خواهیم کرد؛ به خدایی که در میان خلق است، به پدری که از مادر مهربانتر است. پدری که لحظهها را به تماشا نشسته تا فرزندانش، قدمبهقدم و گامبهگام، به او نزدیک و نزدیکتر شوند، نزدیک شدنی همیشگی و ابدی. تا از "من"، "ما" بسازد؛ همه یک تن شویم، یک جان، در محضر جانِ جانان.
🪞یعنی حجت و نمایندﮤ خدا، همان آینۀ تمامنمای صفات خداست، همان که حرم امن و حِصنِ حصینِ الهی است؛دریای بیکران لطف و جلوﮤ جود خداوند سبحان است.ذکر این نکته ضروری است که در این مسیر، موانع زیادی وجود دارد و تا زمانی که این موانع برطرف نشود، ادامۀ مسیر ممکن نخواهد بود. این موانع همان حجابهای ظلمانی و نورانی هستند.باید مانند ابراهیم (ع) تبری برداریم و پس از شکستن بتهای کوچک، یعنی ۷۵ حجاب ظلمانی و ۷۵ حجاب نورانی، بهسراغ شکستن بتِ بزرگ برویم: بتِ "من" یا همان منیت.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍14❤5
پس دعا کردن و طلب از خدا، شاهکلیدِ رسیدن به فضائلی است که عمل کم و ناقص ما توان به دست آوردنش را ندارد. عشق ورزیدن به خداوند سبحان، همانند یک تقویتکنندﮤ عظیم، ما را برای رهسپار شدن در این راه بس دشوار کمک خواهد کرد. تقویتکنندهای با عظمت، بهسان یک معجزه، مانند سوزاندن پَرِ سیمرغ، که اگر ما را به هدف نرساند، لااقل نزدیک خواهد کرد. عشق به خدا و حجتش مانند فانوسی عمل میکند که در تمام مسیر، راه را برایمان روشن و هموار میسازد، به حدی که بالاترین و سختترین خدعهها و نیرنگهای شیاطین جن و انس را غیرفعال خواهد کرد.
💢نتیجه:
«کعبه ارتباط تنگاتنگی با ولایت دارد، چراکه حج بهسوی آن، برای دیدار با حجّت و عرضۀ ولایت بر وی از جانب مردم و استغفار و درخواست بخشش از تقصیر و کوتاهی در حق او، قرار داده شده است. [......]
📌بنابراین قبلۀ حقیقی، کعبه و سنگها نیست، بلکه آن گوهری است که کعبه به دنیایش آورد و او، همان ولیّ خدا و حجّت تام الهی، علیبن ابی طالب(ع) است.» [24]
«... آنچه باقی میماند، این است که قبله، همان چیزی است که بهواسطۀ آن بهسوی خداوند روی آورده، و با آن، خداوند سبحان و متعال شناخته میشود. بنابراین، قبلۀ حقیقی انسان کامل است که با او خداوند شناخته میشود، و او همان وجه الله سبحان و متعال است که با آن با خلقش رویارو گشته است و توجّه و رو کردن به او، همان توجّه به خداوند است، و انسان کامل، علیبن ابیطالب (ع)، سرور اوصیا و اولیاست. خداوند او را از کعبه به درآورد تا به مردم بگوید که این انسان، قبلۀ شماست و حج شما بهسوی اوست؛ و تا خداوند سبحان و متعال بگوید که من کعبه را فقط بهخاطر علی (ع) و اینکه علی (ع) در آن متولد شود آفریدهام؛ و اگر مرا فرزندی میبود، همانی بود که در خانهام به دنیا آمده است.» [25]
💢سخن پایانی
«اما رسیدن حقیقی در عوالم بالا اگر به فضل خداوند و با سعی و کوشش انسان محقق شود، تمامیِ خیر است. [......]
مطلبی که باقی میماند این است که انسان بهمقدار تلاش خود و به اندازﮤ فضل خداوند بر او، توشه برمیگیرد. اگر برسد و خانۀ حقیقی خداوند را حج گزارد، و جزو کسانی باشد که به مراتب دهگانۀ ایمان نائل شده باشد، و (از ما اهلبیت) گردد، میتواند از درخت علم آلمحمد (ع) میوهها بچیند و از آنها بخورد.» [26]
💢منابع:
[۱] محمدبن حسن صفار، بصائرالدرجات، ص ۵۴۹.
[۲] سید احمد الحسن، توحید، خدا در خلق.
[۳] سورﮤ ذاریات، آیۀ ۵۶.
[۴] محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج ۵۲، ص ۱۴۶.
[۵] سورﮤ حج، آیۀ ۲۷.
[۶] محمد باقر مجلسی، بحارالأنوار، ج ۹۴، ص ۹.
[۷] سید رضی، نهجالبلاغه، حکمت ۲۳۷.
[۸] شیخ عباس قمی، مفاتیحالجنان، اعمال ماه رمضان.
[۹] سید هاشم بحرانی، البرهان في تفسیر القرآن، ج ۳، ص ۳۸۲.
[۱۰] سید احمد الحسن، متشابهات، ج ۳، سؤال ۱۰۰.
[۱۱] علیبن یونس عاملی، صراط المستقیم الی مستحقی التقدیم، ج ۲، ص ۷۵.
[۱۲] سید احمد الحسن، متشابهات، ج ۴، سؤال ۱۵۶.
[۱۳] همان
[۱۴] سید احمد الحسن، متشابهات، ج ۳، سؤال ۸۷.
[15] سید احمد الحسن، متشابهات، ج ۲، سؤال ۴۰.
[16] همان
[17] سورﮤ حج، آیۀ ۳۲.
[18] سید احمد الحسن، متشابهات، ج ۲، سؤال ۴۰.
[19] کتاب مقدس، عهد جدید، کنیسه، ص ۴۲.
[20] شیخ محمد کلینی، الکافي (ط - الإسلامیة)، ج ۱، ص ۳۹۲.
[21] سید احمد الحسن، پاسخهای روشنگرانه بر بستر امواج، ج ۴، سؤال ۳۱۱.
[22] سید احمد الحسن، نبوت خاتم، حضرت محمد خاتِم النبیین و خاتَم آنها.
[23] محمدبن علی بن بابویه قمی، معانيالأخبار، ص ۱۸۰.
[24] سید احمد الحسن، متشابهات، ج ۳، سؤال ۸۷.
[25] همان
[26] سید احمد الحسن، متشابهات، ج ۴، سؤال ۱۵۶.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍26❤13👏2
Forwarded from وارثین ملکوت
بسم الله الرحمن الرحيم
إِنَّآ أَنزَلۡنَٰهُ فِي لَيۡلَةِ ٱلۡقَدۡرِ * وَمَآ أَدۡرَىٰكَ مَا لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ * لَيۡلَةُ ٱلۡقَدۡرِ خَيۡرٞ مِّنۡ أَلۡفِ شَهۡرٖ* تَنَزَّلُ ٱلۡمَلَٰٓئِكَةُ وَٱلرُّوحُ فِيهَا بِإِذۡنِ رَبِّهِم مِّن كُلِّ أَمۡرٖ * سَلَٰمٌ هِيَ حَتَّىٰ مَطۡلَعِ ٱلۡفَجۡرِ.
〰️〰️〰️〰️〰️〰️
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤59💔7❤🔥4👍3😢3
#نشریه_زمان_ظهور
#معاویه #تحریف
✔️ معاویه در قاب تصویر: واقعیت تاریخی یا تحریف مدرن؟
📹 نقش رسانه در شکلدهی به حافظۀ تاریخی
✍به قلم نوردخت مهدوی
(کافهای در یک خیابان شلوغ، دو جوان شیعه در حال صحبت دربارﮤ سریال "معاویه")
🟠 میثم: داداش، دیدی قسمت جدید سریال معاویه رو؟ خیلی قشنگ بود، اصلاً یه جور دیگه نشون میده که معاویه چه سیاستمدار و آدم بزرگی بوده!
🟢 مهدی (با تعجب): قشنگ؟ یعنی چی؟ منظورت چیه سیاستمدار و آدم بزرگ؟ این همون معاویهس که نهتنها با خلیفۀ مسلمین امیرالمؤمنین علی (ع)، که طبق تمام موازین شیعه و حتی اهلسنت، خلیفۀ پیامبر بود بیعت نکرد، بلکه تا جایی که تونست کارشکنی کرد، جنگ راه انداخت و هزاران نفر رو به کشتن داد. همین معاویه نبود که سبّ و دشنام به امیرالمؤمنین (ع) رو توی خطبههای نمازجمعه و سخنرانیهای رسمی، یه سنت حکومتی کرد؟ حجربن عدی، اون صحابی بزرگ و یار فداکار پیامبر (ص) رو با دستهای بسته بعد از اینکه بهش اماننامه داده بود، به شهادت رسوند! مگه همین معاویه نبود که بعد از پیمان صلح با امام حسن (ع)، علناً گفت اون پیمان رو زیر پا گذاشته و هیچ تعهدی بهش نداره؟ مگه حکومتش روی حیله، خیانت و خونریزی بنا نشد؟ حالا تو به این میگی سیاستمدار بزرگ؟!!
🟠 میثم: آره خب، اینا رو همیشه بهمون گفتن، ولی تو سریال یه روایت دیگه داره. انگار یه جورایی حق با معاویه بوده، اون فقط دنبال آرامش و حکومت قوی بوده، نه جنگ و درگیری. شاید ما یه عمر تاریخ رو اشتباه خوندیم، شاید ...
🟢 مهدی (با خنده): واقعاً؟ پس الان داری میگی همۀ این قرنها تاریخنگارا، علما، دانشمندا، حتی خود اهلبیت (ع) اشتباه کردن و این سریال راست میگه؟
🟠 میثم: نه، نمیگم همه چی اشتباه بوده، ولی خب، فیلم یه زاویۀ دیگه رو نشون میده که به نظرم باید بهش فکر کنیم. شاید اونقدرا هم که بهمون گفتن، معاویه بد نبوده …
🟢 مهدی: خب، پس بیا فکر کنیم! بیا از همین اول ببینیم این سریال چهجوری قصه رو تعریف کرده و چقدر به تاریخ واقعی وفاداره. اصلاً معاویه کی بود؟ چیکار کرد؟ و مهمتر از همه، چرا الان یه سریال دربارهش ساخته شده؟
(سکوتی کوتاه بینشان ردوبدل میشود. میثم کمی به فکر فرو میرود، مهدی گوشیاش را برمیدارد و چند منبع تاریخی را جستوجو میکند…).
🗣 ... و من هرگز نمیاندیشیدم که روزی قلم بردارم، نه برای رد شبهات دیگران، که برای شیعهای که یک عمر بر سروسینهاش از عشق علی (ع) کوبید… تا به او ثابت کنم که معاویه، همان فرزند هند جگرخواره است؛ همان که تیشه بر ریشۀ دین زد. پدری داشت به نام ابوسفیان که از روز نخست، شمشیر دشمنی را بر پیامبر (ص) کشید. او بود که کاروانهای قریش را برای جنگ با اسلام تجهیز کرد، او بود که در بدر و احد و احزاب، سپاه کفر را فرماندهی کرد، [1]
🔺 و او بود که تا آخرین لحظه، در برابر پیام خدا ایستاد. و آن هنگام که اسلام، فتح مکه را به ارمغان آورد، درحالیکه به اجبار مسلمان شده بود، [2] درب خانههای بنیامیه را کوبید و در گوش فرزندش معاویه گفت: "حکومت را همچون توپ بازی به یکدیگر پاس دهید، که سلطنت چیزی جز میراث پدران ما نیست!" [3]
و آن فرزند … معاویه … بهخوبی وصیت پدر را به جا آورد.
او که در سالهای رسالت، بههمراه خاندانش بر طبل کفر کوبیده بود، پس از پیامبر (ص) با همان کینۀ دیرینه، بر مسند قدرت نشست. در شام، منبر رسول خدا را غصب کرد و مردمان سادهدل را با زر و زور و تزویر، وادار به پذیرش ستم نمود. [4]
🗣 اما دشمنیاش بیش از هرکس با علی (ع) بود، [5] همانکه کاخ آمال بنیامیه را ویران کرد. ازاینرو در جنگ صفین، قرآن را بر سر نیزه کرد و با حیلهای که جز از خاندان نفاق برنمیآمد، شمشیرها را از گلوی باطل دور ساخت. [6] و آنگاه که علی (ع) به شهادت رسید، به رقص افتاد و گفت: "دیگر اذان از مأذنهها به نام علی شنیده نخواهد شد!" [7]
اینک قرنها پس از آنهمه خون و خیانت، فرزندان ابوسفیان دوربین به دست گرفتهاند تا تاریخ را از نو بنویسند. معاویهای را که دشمن علی (ع) بود، در لباس تدبیر و درایت میآرایند. لکههای خون را از دستانش میشویند، جنایاتش را که در حافظۀ تاریخ حک شده، به فراموشی میسپارند و صلح تحمیلیاش بر امام حسن مجتبی (ع) را چنان دگرگون میکنند که حقیقت در میان قابهای تصویر محو شود.
🗣 دروغ را چنان در قاب تصویر مینشانند که حتی شیعهای که عمری بر مظلومیت علی (ع) گریسته است، در تردید مانده که آیا حقیقت همان است که از کودکی شنیده بود، یا آنچه قاب تصویر برایش روایت میکند.
معاویهای که فرزند میمونبازِ شرابخوارش را بر مسند خلافت نشاند، همان که پسر طلقا - بردههای آزادشده به دست پیامبر خدا (ص) - بود، و راه را برای فاجعهای هموار کرد که تاریخ را تا ابد به ماتم نشاند.
📖 صفحه ۱
👇 ادامه
👏 @Zaman_Zohour
#معاویه #تحریف
✍به قلم نوردخت مهدوی
(کافهای در یک خیابان شلوغ، دو جوان شیعه در حال صحبت دربارﮤ سریال "معاویه")
(سکوتی کوتاه بینشان ردوبدل میشود. میثم کمی به فکر فرو میرود، مهدی گوشیاش را برمیدارد و چند منبع تاریخی را جستوجو میکند…).
و آن فرزند … معاویه … بهخوبی وصیت پدر را به جا آورد.
او که در سالهای رسالت، بههمراه خاندانش بر طبل کفر کوبیده بود، پس از پیامبر (ص) با همان کینۀ دیرینه، بر مسند قدرت نشست. در شام، منبر رسول خدا را غصب کرد و مردمان سادهدل را با زر و زور و تزویر، وادار به پذیرش ستم نمود. [4]
اینک قرنها پس از آنهمه خون و خیانت، فرزندان ابوسفیان دوربین به دست گرفتهاند تا تاریخ را از نو بنویسند. معاویهای را که دشمن علی (ع) بود، در لباس تدبیر و درایت میآرایند. لکههای خون را از دستانش میشویند، جنایاتش را که در حافظۀ تاریخ حک شده، به فراموشی میسپارند و صلح تحمیلیاش بر امام حسن مجتبی (ع) را چنان دگرگون میکنند که حقیقت در میان قابهای تصویر محو شود.
معاویهای که فرزند میمونبازِ شرابخوارش را بر مسند خلافت نشاند، همان که پسر طلقا - بردههای آزادشده به دست پیامبر خدا (ص) - بود، و راه را برای فاجعهای هموار کرد که تاریخ را تا ابد به ماتم نشاند.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤19👍10😢4🥰1
💢چرایی ساخت این سریال در این برهه از زمان؟
ساخت سریال معاویه در این برهۀ زمانی، نمیتواند صرفاً یک پروژﮤ تاریخی بیطرف باشد، بلکه به نظر میرسد بخشی از یک جنگ رسانهای گسترده برای تحریف تاریخ، تغییر افکار عمومی و ایجاد تفرقه در جهان اسلام است.
این سریال تلاش دارد چهرﮤ معاویه را که در منابع معتبر اسلامی بهعنوان دشمن سرسخت امیرالمؤمنین علی (ع) و بنیانگذار سنتهای نادرست در اسلام معرفی شده، بازتعریف کند و او را شخصیتی سیاستمدار و مدبر جلوه دهد. درحالیکه تاریخنگارانی همچون طبری [8]، ابن ابیالحدید[9] و ابنکثیر[10] بهروشنی از ظلمها و خیانتهای معاویه سخن گفتهاند، این پروژه با حمایتهای مالی گسترده، سعی دارد تصویری متفاوت و تحریفشده از او ارائه دهد.
همچنین، با تقویت روایتی خاص از تاریخ، این سریال ممکن است باعث دامن زدن به اختلافات مذهبی و مهندسی افکار عمومی به نفع گروههای خاص شود. در مجموع، معاویه بیش از آنکه یک روایت تاریخی باشد، پروژهای رسانهای با اهداف سیاسی و ایدئولوژیک است که در جهت تحریف حقایق و تضعیف آموزههای اصیل اسلامی ساخته شده است.
💢سخن پایانی
از تو که این سطور را میخوانی، درخواست میکنم لحظهای درنگ کنی و به حقیقتی که در لابهلای غبار تحریف و تبلیغات پنهان شده، نگاهی دوباره بیندازی. کتاب یومالحسین نوشتۀ دکتر علاء سالم، پنجرهای است به روی واقعیت؛ جایی که چهرﮤ پلید معاویه نه در قالب روایات متعصبانه، بلکه با فکتهای معتبر از منابع شیعه و اهلسنت، بیپرده آشکار میشود. [11]
در این صفحات، نیرنگهای او، سیاستهای مزورانهاش و خیانتهایی که بنیان دین را لرزاند، با اسناد انکارناپذیر روایت شده است. اگر در پی حقیقتی فراتر از پردهسازیهای رسانهای هستی، این کتاب را ورق بزن و چهرﮤ حقیقی معاویه را، آنگونه که تاریخ گواهی داده، ببین.
[1] ابوسفیان و فرماندهی مشرکان در جنگ بدر: الطبری، تاریخ الأمم والملوک، ج۲، ص۲۵۲؛ ابنهشام، السیرةالنبویة، ج۲، ص۶۰۵. ابوسفیان و جنگ احد (دستور بریدن گوش و بینی شهدا، حمایت از هند در مثله کردن حمزه علیهالسلام): ابنهشام، السیرةالنبویة، ج ۳، ص 92؛ الواقدی، المغازی، ج ۱، ص ۲۲۵.
[2] ابنهشام، السیرةالنبویة، ج ۴، ص ۴۲؛ الطبری، تاریخ الأمم والملوک، ج ۲، ص ۱۵۹.
[3] ابن ابیالحدید، شرح نهج البلاغة، ج ۹، ص ۲۲۰؛ البلاذری، أنسابالأشراف، ج ۵، ص ۱۳۰.
[4] الطبری، تاریخ الأمم والملوک، ج ۳، ص ۴۷۲؛ ابنکثیر، البدایة و النهایة، ج ۸، ص ۱۲۱.
[5] لعن علنی علی (ع) بر منابر از سوی معاویه: مسلمبن حجاج، صحیح مسلم، ج ۷، ص۱۲۰؛ احمدبن حنبل، مسند أحمد، ج ۴، ص۳۶۶. رشوه دادن به کارگزاران برای سبّ علی (ع): الطبری، تاریخ الأمم والملوک، ج ۴، ص۲۸۵؛ ابنعساکر، تاریخ دمشق، ج ۵۹، ص۱۹۶.
[6] الطبری، تاریخ الأمم والملوک، ج ۴، ص ۵۷؛ ابناثیر، الکامل فی التاریخ، ج ۳، ص ۳۲۷.
[7] ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغة، ج ۴، ص ۱۴۴؛ البلاذری، أنسابالأشراف، ج ۵، ص ۲۴۵.
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👍26❤3🕊1😍1
[9] ابن ابیالحدید، عالم معتزلی، در شرح نهجالبلاغه (ج ۴، ص ۱۵ و ج ۴، ص ۵۶) مینویسد که معاویه اولین کسی بود که سنت سلطنت موروثی را در اسلام بنیان گذاشت و با خدعه و فریب، مسیر خلافت را تغییر داد. او همچنین مینویسد که معاویه دستور داد بزرگان شیعه، ازجمله حجربن عدی، را به قتل برسانند.
[10] ابنکثیر دمشقی در البدایةوالنهایة (ج ۸، ص ۱۱۵) مینویسد: «معاویه با وجود اماننامه، حجربن عدی را به قتل رساند.» او همچنین در بخشهای دیگری از کتابش اشاره میکند که معاویه با خریدن افراد و تهدید، مسیر خلافت را بهسمت بنیامیه منحرف کرد.
[11] https://almahdyoon.com/arabic/documents/books-Ansar/220-yawm-al-hussein.pdf
[12] جهت اطلاعات بیشتر دربارﮤ دعوت سید احمد الحسن به تارنماهای زیر مراجعه کنید:
https://almahdyoon.co/
https://almahdyoon.com/
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
👌21❤10👏7👍2🕊1
#نشریه_زمان_ظهور
#نشریه_شماره_200
#مقاله
❄️ هابیلِ صلحجو
✍بهقلم کاظم محمدی
✔️ داستان کشمکش و دعوای دو پسر حضرت آدم(ع)
✔️ اگر حضرت هابیل (ع) برای تصاحب خواهر زیباتر تلاش میکند، چرا برای حفظ جان خود هیچ تلاشی نمیکند؟
✔️ هابیل اعلام میکند که اگر تو بخواهی مرا به قتل برسانی، من دست به خون تو آلوده نخواهم کرد؟ کدامیک در اولویت قرار دارد؟ حفظ جان یا تصاحب همسر زیبا؟
🔗 مشاهده فوری (Instant view)
👏 @Zaman_Zohour
#نشریه_شماره_200
#مقاله
✍بهقلم کاظم محمدی
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤21👍8👏3🕊2
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Telegraph
🔅هابیلِ صلحجو
نشریه شماره 200 ✍️به قلم کاظم محمدی از دیرباز، داستان کشمکش و دعوای دو پسر حضرت آدم (ع) نقل محافل بوده و داستانسرایان آن را نسلبهنسل نقل کردند، بدون اینکه به حقیقت آن توجه داشته باشند. در بیشتر این نقلها، داستان را بهنحوی دگرگون نشان دادهاند که انسان…
👍21❤5👏5🙏1
#نشریه_زمان_ظهور
#بهار #احمدالحسن
❄️ حضرت احمد، بهارِ بصراوى
✍️ به قلم مريم رحمانيان
این اشتیاقِ همیشگی برای بهار ...
این آواز، نه از فرسنگها فاصله مرا میخواند، بلکه در چشمانم میجنبید ...
نمیتوانم به شمارش درآورم چند بار ملاقاتش کردهام،
زیرا زمان در هر مکانی که او باشد، کِشش دارد و کش میآمد، بیکوشش.
شاید هم بذری را در حافظهام میکشت که فراموشیناپذیر بود.
🗣 نمیدانم ...
در بهشت بود؟
یا خودِ بهشت بود؟
چه فرقی میکند؟
برای من، کشف بهار بود، کشف اوراق بهادار در رواقِ رادیِ سبزِ زمرّدی.
در طبیعتِ زمین،
هر منظرﮤ سرسبزی،
از تهِ خاطراتم سر برمیآورد ...
و من ... سر درنمیآوردم چرا!
با بهار زیسته بودم؟
در جایی، آنقدر لطیف، آنقدر متفاوت،
که تصورش در چگالیِ زمختِ این جهان ...
برایم سخت شده است؟
به نظر اینچنین میآید ... به نظر.
و اما نمیدانم چرا ...
این جوانهزدنِ برگها روی شاخهها،
که نسیم، لرزاندنشان را
سر میداد،
🔺 سپس آن را سخن گفتن و آواز سر دادن با بهار میانگاشت ...
و حق داشت از لرزشِ آنان به لرزش درآید و سکوتِ خویش را بشکند!
تا دنیا را به تماشای بهار وادارد ...
و هرکس که در دیوانِ این دعوت،
چشمهای خود را به ایوان نکشاند،
بهای سختی خواهد پرداخت!
آری، همیشه چشمهایم را به خود میدوختند ...
شاید
همین بود که دلم را از پارهپاره شدن در این دنیا میرهاند ...
از اینکه مبادا هر تکهاش،
در دخمهای تاریک گیر بیفتد،
و از آمدنِ بهار ... بویی نبرد.
چه شبها که نفسِ محبت،
پلکهای فروبستهام را
به دمِ مسیحاییاش باز میکرد.
تا از تو، در خاطرههای مهآلودم، چیزی روی برگِ دفترم بنویسم ...
آیا تو شاهد نبودی؟
پس که بود که شبهایم را روشن میکرد؟
پس که بود که مرا میآموخت نوشتن، میراثِ سومری است؟
🟢 ای یقین، بیا و بگو با قلبم چه رازی داشتی که شبها خواب را از چشمانش میربودی!
ز چه رو عهد بستن را به من، گرهبهگره، چنان آموختی که هرگز از تو باز نشوم، ای بهارِ بصراوی ...
با آمدنت، ای بهارِ حقیقی،
نهتنها به عصرِ یخبندان پایان بخشیدی،
بلکه آغوشِ هستی را برای گرمترین تابستانهای سوزان گشودی ...
ای بهارِ خدا، "تو" ای شاهِ بصراوی،
آستانۀ انتخابی، آستانۀ آزمون ...
و الا با شبهه ظاهر نمیشدی تا شناخته شوی ...
🟣 امام صادق (ع) هنگامی که دربارﮤ مهدی (ع) از ایشان سؤال شد، فرمود:
«يَظْهَرُ فِي شُبْهَةٍ لِيَسْتَبِين». [١]
حضرت احمد الحسن، اى بهار دلها،
در میان تردیدها و ابهامها ظهور كردى، تا حقیقت خود را نمایان سازى.
كنون همه، بین دو آتش در حال سوختناند:
آتش بندگی
یا آتش بردگی.
من نمیگویم بهار چه میکند،
اما چیزی هست در سبزیِ بعضی لحظهها
که بوی آتش میدهد.
نه آتشی برای سوختن،
برای روشن شدن.
و آنوقت، آیهای به سخن میآید،
بیآنکه کسی بخواندش:
✅ (الَّذِی جَعَلَ لَکُم مِّنَ الشَّجَرِ الْأَخْضَرِ نَارًا فَإِذَا أَنتُم مِّنْهُ تُوقِدُونَ)
(آن کس که از درخت سبز برایتان آتشی پدید آورد و شما از آن آتش میافروزید). [٢]
«درخت سبز، به معنای دین است و معنای آیه چنین است:
خداوند از دین برای شما نوری قرار داد که شما بهواسطۀ آن در آسمانها ارتقا مییابید،
و از دین برای شما نوری قرار داد که با آن میان مردم سیر میکنید و حق را از باطل بازمیشناسید.
بنابراین، با عبادت و بندگی خداوند، انسان ارتقا پیدا میکند
✨ و خداوند برای او نوری قرار میدهد که با آن حق را میشناسد و با آن حق را مشاهده میکند.
این حقیقت، مراد و منظور از این آیه است.
اما ظاهر آیه نیز مشخص است و به شرح و توضیح نیاز ندارد.
هرکس که از فرایند فتوسنتز در گیاهان مطلع باشد،
میداند که چوب یکی از نتایج این فرایند است
که بهطور معمول به سبزینۀ موجود در برگها وابسته است،
🔎 و این نشانهای از نشانههای خداوند است.
بهطور خلاصه، گیاه همانند کارخانهای است
که گرمای خورشید را در قالب چوب ذخیره میکند
و این چوب میتواند این حرارت را در هر موقعیتی بازپس دهد.» [٣]
در امتداد همين فهمِ سبز، خاطرنشان كردهاند:
آری، خداوند هم بهار استمراری دارد،
امام مهدی (ع) و مهدیین از نسل عزیزش،
که در وصیت مقدس حضرت محمد (ص) ذکر شدهاند،
کسانی که «سرزمینِ پشتسرشان را از دین، سرسبز میگردانند،
زیرا آنها دین الهی را بسط و نشر میدهند.
رنگ سبز، به دین اشاره دارد.» [٤]
"آمد بهار جانها، - احمد، عبدالله، مهدى - ای شاخِ تَر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ." [٥]
📚 منابع:
[1] حسنبن سلیمان حلی، مختصر بصائرالدرجات، ص ٤٣٥.
[2] سورﮤ يس، آيۀ ٨٠
[3] سيد احمد الحسن، متشابهات، ج ٣، س ٩٢.
[4] سيد احمد الحسن، سفر موسی (ع) به مجمعالبحرین، ص ٥١.
[5]مولانا
🚀 @Zaman_Zohour
#بهار #احمدالحسن
این اشتیاقِ همیشگی برای بهار ...
این آواز، نه از فرسنگها فاصله مرا میخواند، بلکه در چشمانم میجنبید ...
نمیتوانم به شمارش درآورم چند بار ملاقاتش کردهام،
زیرا زمان در هر مکانی که او باشد، کِشش دارد و کش میآمد، بیکوشش.
شاید هم بذری را در حافظهام میکشت که فراموشیناپذیر بود.
در بهشت بود؟
یا خودِ بهشت بود؟
چه فرقی میکند؟
برای من، کشف بهار بود، کشف اوراق بهادار در رواقِ رادیِ سبزِ زمرّدی.
در طبیعتِ زمین،
هر منظرﮤ سرسبزی،
از تهِ خاطراتم سر برمیآورد ...
و من ... سر درنمیآوردم چرا!
با بهار زیسته بودم؟
در جایی، آنقدر لطیف، آنقدر متفاوت،
که تصورش در چگالیِ زمختِ این جهان ...
برایم سخت شده است؟
به نظر اینچنین میآید ... به نظر.
و اما نمیدانم چرا ...
این جوانهزدنِ برگها روی شاخهها،
که نسیم، لرزاندنشان را
سر میداد،
و حق داشت از لرزشِ آنان به لرزش درآید و سکوتِ خویش را بشکند!
تا دنیا را به تماشای بهار وادارد ...
و هرکس که در دیوانِ این دعوت،
چشمهای خود را به ایوان نکشاند،
بهای سختی خواهد پرداخت!
آری، همیشه چشمهایم را به خود میدوختند ...
شاید
همین بود که دلم را از پارهپاره شدن در این دنیا میرهاند ...
از اینکه مبادا هر تکهاش،
در دخمهای تاریک گیر بیفتد،
و از آمدنِ بهار ... بویی نبرد.
چه شبها که نفسِ محبت،
پلکهای فروبستهام را
به دمِ مسیحاییاش باز میکرد.
تا از تو، در خاطرههای مهآلودم، چیزی روی برگِ دفترم بنویسم ...
آیا تو شاهد نبودی؟
پس که بود که شبهایم را روشن میکرد؟
پس که بود که مرا میآموخت نوشتن، میراثِ سومری است؟
ز چه رو عهد بستن را به من، گرهبهگره، چنان آموختی که هرگز از تو باز نشوم، ای بهارِ بصراوی ...
با آمدنت، ای بهارِ حقیقی،
نهتنها به عصرِ یخبندان پایان بخشیدی،
بلکه آغوشِ هستی را برای گرمترین تابستانهای سوزان گشودی ...
ای بهارِ خدا، "تو" ای شاهِ بصراوی،
آستانۀ انتخابی، آستانۀ آزمون ...
و الا با شبهه ظاهر نمیشدی تا شناخته شوی ...
«يَظْهَرُ فِي شُبْهَةٍ لِيَسْتَبِين». [١]
حضرت احمد الحسن، اى بهار دلها،
در میان تردیدها و ابهامها ظهور كردى، تا حقیقت خود را نمایان سازى.
كنون همه، بین دو آتش در حال سوختناند:
آتش بندگی
یا آتش بردگی.
من نمیگویم بهار چه میکند،
اما چیزی هست در سبزیِ بعضی لحظهها
که بوی آتش میدهد.
نه آتشی برای سوختن،
برای روشن شدن.
و آنوقت، آیهای به سخن میآید،
بیآنکه کسی بخواندش:
(آن کس که از درخت سبز برایتان آتشی پدید آورد و شما از آن آتش میافروزید). [٢]
«درخت سبز، به معنای دین است و معنای آیه چنین است:
خداوند از دین برای شما نوری قرار داد که شما بهواسطۀ آن در آسمانها ارتقا مییابید،
و از دین برای شما نوری قرار داد که با آن میان مردم سیر میکنید و حق را از باطل بازمیشناسید.
بنابراین، با عبادت و بندگی خداوند، انسان ارتقا پیدا میکند
این حقیقت، مراد و منظور از این آیه است.
اما ظاهر آیه نیز مشخص است و به شرح و توضیح نیاز ندارد.
هرکس که از فرایند فتوسنتز در گیاهان مطلع باشد،
میداند که چوب یکی از نتایج این فرایند است
که بهطور معمول به سبزینۀ موجود در برگها وابسته است،
بهطور خلاصه، گیاه همانند کارخانهای است
که گرمای خورشید را در قالب چوب ذخیره میکند
و این چوب میتواند این حرارت را در هر موقعیتی بازپس دهد.» [٣]
در امتداد همين فهمِ سبز، خاطرنشان كردهاند:
آری، خداوند هم بهار استمراری دارد،
امام مهدی (ع) و مهدیین از نسل عزیزش،
که در وصیت مقدس حضرت محمد (ص) ذکر شدهاند،
کسانی که «سرزمینِ پشتسرشان را از دین، سرسبز میگردانند،
زیرا آنها دین الهی را بسط و نشر میدهند.
رنگ سبز، به دین اشاره دارد.» [٤]
"آمد بهار جانها، - احمد، عبدالله، مهدى - ای شاخِ تَر به رقص آ
چون یوسف اندر آمد، مصر و شکر به رقص آ." [٥]
[1] حسنبن سلیمان حلی، مختصر بصائرالدرجات، ص ٤٣٥.
[2] سورﮤ يس، آيۀ ٨٠
[3] سيد احمد الحسن، متشابهات، ج ٣، س ٩٢.
[4] سيد احمد الحسن، سفر موسی (ع) به مجمعالبحرین، ص ٥١.
[5]مولانا
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤27👍9🥰2🕊1
#نشریه_زمان_ظهور
#ماه_رمضان
#ماه_خدا
🌒 یکماه در اقلیم خدا
🟡 قسمت آخر
✍️ به قلم مريم رحمانيان
در ماه خدا، هر روز تلاوتِ یک جزء از اهل ذکر
سجاد شروع میکند ...
من (منیت) در کمین یک فرصتم که سرش را گرم کنم ... آیا او سرگردانی را انتخاب میکند یا؟!
او بدون اینکه سرش را بهطرف من بچرخاند، میگوید: «یا راه بهسوی خدا!» [۱]
درگیری ما با هم از همین نقطه آغاز میشود.
من: "اخموتَخم هم دیگر اثر ندارد. باید دلش را به دست بیاورم ... سراغش که میروم، میبینم جای سوزن انداختن نیست ... سجاد مهر امامش را به دل خود انداخته ... حالا من ماندهام و کاسۀ چه کنم؟!"
💢نشستوبرخاست با نور و علم الهی
نمیدانم از کجا این دو کلمه به ذهنم رسید، اما به آنها خوشامد میگویم.
مهمانِ ناخواسته، حبیب خداست، حتی در ذهن ...
«کالبدشناسی ... کالبدشکافی ...»
این واژهها در ذهنش میچرخند. چرا اینقدر هیجانانگیز است؟
دستهایش را در جیب فرو برده، از این سوی اتاق به آن سو میرود. با سرانگشتانش سروکله میزند. آنها با خلقوخوی سجاد انس دارند و بلد هستند با او کنار بیایند ...
🔎 «کالبدشکافی یعنی چی؟ یعنی بدن را باز کنی، ببینی درونش چه خبره؟ اینکه چه چیزی زندهش میکند، چه چیزی میکشدش؟»
یک لحظه مکث میکند. «ولی فقط بدن؟ یعنی چیزی فراتر از این نیست؟»
مینشیند، لپتاپ را باز میکند. صفحۀ جستوجو را باز کرده و تایپ میکند. انگار باید از این فکر سر دربیاورد.
💢کالبدشناسی (Anatomy) چیست؟
«خب، این یعنی مطالعۀ ساختار بدن. اینکه اندامها و بافتها چطور کنار هم کار میکنند.»
کالبدشناسی ماکروسکوپی (Drake, Vogl, & Mitchell, 2020)؟ همانی که با چشم غیرمسلح دیده میشود.
کالبدشناسی میکروسکوپی (Junqueira & Carneiro, 2017)؟ همانی که برای دیدنش باید به زیر میکروسکوپ رفت.
سجاد دستهایش را به هم میزند. «جالب شد. یعنی هر چیزی یک سطحِ دیدهشدنی دارد و یک سطحِ پنهان، مثل خود آدمها.»
چشمهایش روی صفحۀ مانیتور حرکت میکند. ادامه میدهد:
💢و اما کالبدشکافی (Autopsy / Dissection) ...
«کالبدشکافی یعنی بررسی دقیقِ اجزای درونی. یعنی ببینی چه چیزی باعث زندهبودن یا مُردن یک بدن شده.»
⚫️ پزشکی؟ بررسی علت مرگ.
⚫️ قانونی؟ کشف اسرار پشت یک مرگ مشکوک.
⚫️ آموزشی؟ یادگیری دانشجویان پزشکی از ساختار بدن.
لبخندی میزند. انگشتانش روی میز ضرب میگیرند. «پس یعنی کالبدشکافی فقط برای بدن نیست. یعنی میشود یک فکر را هم کالبدشکافی کرد؟ و ذهن و روح را هم؟»
ذهنش بهسمت چیزی میچرخد که نمیتواند اسمی روی آن بگذارد. نگاهش را به بالا میدوزد. «مثلاً قرآن؟ یعنی قرآن هم چیزی است که باید کالبدشکافی شود؟ نه، صبر کن. شاید بهتر باشد بگویم، کسی که قرآن را میخواند در واقع دارد خودش را به دستان پُرتوان و مهارت خاص آن، کالبدشکافی میکند؟»
⚡️ سکوت میکند. جملهاش را مزهمزه میکند. احساس مىكند گردش خونش تحتتأثير و اختيارِ گرانش غيركهكشانى به جريان افتاده است ... سرش از ذوق گيج مى رود ...
«انگار این ایده خیلی عمیقتر از چیزی است که فکرش را میکردم.»
صفحۀ قرآن مقابلش باز بود. اما او فقط نمیخواند ... حس میکرد در حال تجزیه شدن است.
اهل ذکر در حال کالبدشکافی ذهن او بودند؟
نگاهش روی کلمات سُر میخورد، اما احساس میکرد این کلمات او را میخوانند، نه او آنها را.
حروف روی صفحه، چیزی فراتر از جوهر و کاغذ بودند. چیزی در عمق ذهنش باز میشد.
لحظهای حس کرد که دیگر در این اتاق نیست.
سکوت. اما نه سکوت معمولی، بلکه سکوتی که صدای عمیقتر درونش را بیرون میکشد.
«ذکر خدای سبحان و تلاوت قرآن در آن، صیقل دلها و طهارت نَفْسهاست.» [2]
احساس کرد کسی یا چیزی، پردهای نادیدنی را از جلوی دیدش کنار میزند.
همانطور که در پزشکی، یک جراح تیغ را بهآرامی روی بافتهای زنده میکشد تا چیزی را آشکار کند، اهل ذکر داشتند چیزی را در او میشکافتند.
💢اهل ذکر شکافندگان پردههای جهل و غفلتاند.
سجاد نفسش را نگه داشت. نور صفحۀ مانیتور هنوز روی چهرهاش افتاده بود.
دستش ناخودآگاه بهسمت موس رفت. باید جستوجو کند ... باید بفهمد.
🔺 کالبدشناسی: بررسی ساختار بدن
🔺 کالبدشکافی: شکافتن حقیقتِ آنچه باعث مرگ یا حیات میشود
لحظهای حس کرد که ارتباطی عجیب میان این دو مفهوم و تلاوت قرآن وجود دارد.
آیا وقتی قرآن خوانده میشود، چیزی در درون او کالبدشکافی میشود؟
انگشتانش روی میز بیحرکت ماندند، گویی به سطح میز چسبیدهاند.
«ای جماعتِ موردرحمت قرارگرفتۀ رستگار، خداوند آنچه از خیر به شما بخشیده، برایتان کامل کرده است ... .» [٣]
باید این جمله را دوباره میخواند. نه، باید آن را احساس میکرد.
📖 صفحه ۱
👇 ادامه
🆔@Zaman_Zohour
#ماه_رمضان
#ماه_خدا
در ماه خدا، هر روز تلاوتِ یک جزء از اهل ذکر
سجاد شروع میکند ...
من (منیت) در کمین یک فرصتم که سرش را گرم کنم ... آیا او سرگردانی را انتخاب میکند یا؟!
او بدون اینکه سرش را بهطرف من بچرخاند، میگوید: «یا راه بهسوی خدا!» [۱]
درگیری ما با هم از همین نقطه آغاز میشود.
من: "اخموتَخم هم دیگر اثر ندارد. باید دلش را به دست بیاورم ... سراغش که میروم، میبینم جای سوزن انداختن نیست ... سجاد مهر امامش را به دل خود انداخته ... حالا من ماندهام و کاسۀ چه کنم؟!"
💢نشستوبرخاست با نور و علم الهی
نمیدانم از کجا این دو کلمه به ذهنم رسید، اما به آنها خوشامد میگویم.
مهمانِ ناخواسته، حبیب خداست، حتی در ذهن ...
«کالبدشناسی ... کالبدشکافی ...»
این واژهها در ذهنش میچرخند. چرا اینقدر هیجانانگیز است؟
دستهایش را در جیب فرو برده، از این سوی اتاق به آن سو میرود. با سرانگشتانش سروکله میزند. آنها با خلقوخوی سجاد انس دارند و بلد هستند با او کنار بیایند ...
یک لحظه مکث میکند. «ولی فقط بدن؟ یعنی چیزی فراتر از این نیست؟»
مینشیند، لپتاپ را باز میکند. صفحۀ جستوجو را باز کرده و تایپ میکند. انگار باید از این فکر سر دربیاورد.
💢کالبدشناسی (Anatomy) چیست؟
«خب، این یعنی مطالعۀ ساختار بدن. اینکه اندامها و بافتها چطور کنار هم کار میکنند.»
کالبدشناسی ماکروسکوپی (Drake, Vogl, & Mitchell, 2020)؟ همانی که با چشم غیرمسلح دیده میشود.
کالبدشناسی میکروسکوپی (Junqueira & Carneiro, 2017)؟ همانی که برای دیدنش باید به زیر میکروسکوپ رفت.
سجاد دستهایش را به هم میزند. «جالب شد. یعنی هر چیزی یک سطحِ دیدهشدنی دارد و یک سطحِ پنهان، مثل خود آدمها.»
چشمهایش روی صفحۀ مانیتور حرکت میکند. ادامه میدهد:
💢و اما کالبدشکافی (Autopsy / Dissection) ...
«کالبدشکافی یعنی بررسی دقیقِ اجزای درونی. یعنی ببینی چه چیزی باعث زندهبودن یا مُردن یک بدن شده.»
لبخندی میزند. انگشتانش روی میز ضرب میگیرند. «پس یعنی کالبدشکافی فقط برای بدن نیست. یعنی میشود یک فکر را هم کالبدشکافی کرد؟ و ذهن و روح را هم؟»
ذهنش بهسمت چیزی میچرخد که نمیتواند اسمی روی آن بگذارد. نگاهش را به بالا میدوزد. «مثلاً قرآن؟ یعنی قرآن هم چیزی است که باید کالبدشکافی شود؟ نه، صبر کن. شاید بهتر باشد بگویم، کسی که قرآن را میخواند در واقع دارد خودش را به دستان پُرتوان و مهارت خاص آن، کالبدشکافی میکند؟»
«انگار این ایده خیلی عمیقتر از چیزی است که فکرش را میکردم.»
صفحۀ قرآن مقابلش باز بود. اما او فقط نمیخواند ... حس میکرد در حال تجزیه شدن است.
اهل ذکر در حال کالبدشکافی ذهن او بودند؟
نگاهش روی کلمات سُر میخورد، اما احساس میکرد این کلمات او را میخوانند، نه او آنها را.
حروف روی صفحه، چیزی فراتر از جوهر و کاغذ بودند. چیزی در عمق ذهنش باز میشد.
لحظهای حس کرد که دیگر در این اتاق نیست.
سکوت. اما نه سکوت معمولی، بلکه سکوتی که صدای عمیقتر درونش را بیرون میکشد.
«ذکر خدای سبحان و تلاوت قرآن در آن، صیقل دلها و طهارت نَفْسهاست.» [2]
احساس کرد کسی یا چیزی، پردهای نادیدنی را از جلوی دیدش کنار میزند.
همانطور که در پزشکی، یک جراح تیغ را بهآرامی روی بافتهای زنده میکشد تا چیزی را آشکار کند، اهل ذکر داشتند چیزی را در او میشکافتند.
💢اهل ذکر شکافندگان پردههای جهل و غفلتاند.
سجاد نفسش را نگه داشت. نور صفحۀ مانیتور هنوز روی چهرهاش افتاده بود.
دستش ناخودآگاه بهسمت موس رفت. باید جستوجو کند ... باید بفهمد.
لحظهای حس کرد که ارتباطی عجیب میان این دو مفهوم و تلاوت قرآن وجود دارد.
آیا وقتی قرآن خوانده میشود، چیزی در درون او کالبدشکافی میشود؟
انگشتانش روی میز بیحرکت ماندند، گویی به سطح میز چسبیدهاند.
«ای جماعتِ موردرحمت قرارگرفتۀ رستگار، خداوند آنچه از خیر به شما بخشیده، برایتان کامل کرده است ... .» [٣]
باید این جمله را دوباره میخواند. نه، باید آن را احساس میکرد.
🆔@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤17👏2👍1👌1😍1
او فهمید هر بار که قرآن را میخواند، آنها در حال بررسیِ ساختار درونی او بودند.
آنها مثل پزشکانی که یک بدن را کالبدشکافی میکنند، نقاط ضعف، عفونتهای روحی و ناهنجاریهای فکری را میدیدند.
آنها میدانستند کدام بخش نیاز به اصلاح دارد.
و سجاد حالا متوجه شده بود.
او فقط قرآن نمیخواند ... او خودش را به دست جراحان حقیقت میسپرد.
لحظهای چشمانش را بست. دیگر نمیتوانست مثل قبل تلاوت کند.
چطور میتوانست، وقتی حالا فهمیده بود اهل ذکر هنگام تلاوت، درونش را میشکافند؟
بعد خودش را صدا میزند: «سجاد، فهمیدی چه شد؟»
امام صادق (ع) فرمودند: «ای جماعت موردرحمت قرارگرفتۀ رستگار، خداوند آنچه از خیر به شما بخشیده، برایتان کامل کرده است. و بدانید که نه از علم خداست و نه از فرمان اوست که احدی از خلق خدا دینش را به هوای نفس، و با رأی و نظر و قیاسها برگیرد. خداوند قرآن را فرو فرستاد و در آن بیان همه چیز را قرار داد، و برای قرآن و تعلیم دادن قرآن، اهلی قرار داد. نَسزَد که اهل علم قرآن ـ یعنی آلمحمد (ع) ـ همان کسانی که علمش را به آنها داده است، نه براساس خواست خود و نه با رأی و نظر خود و نه با قیاسها برگیرند. خداوند آنها را با آنچه از علمش به آنها عطا فرموده و مخصوص آنها گردانیده، از چنین عملی بینیاز نموده است؛ و اختصاص یافتن این علم در آنها، کرامتی از جانب خداوند است که آنها را با آن گرامی داشته است؛ و آنها همان اهل ذکر هستند.» [4]
به ایشان عرض کردم: (وَ إِنَّهُ لَذِکْرٌ لَکَ وَ لِقَوْمِکَ وَ سَوْفَ تُسْئَلُونَ) (و بهراستی که آن، ذکری برای تو و برای قوم توست، بهزودی پرسیده خواهید شد). [٥]
فرمود: «منظور فقط ما هستیم؛ ما اهل ذکر هستیم و ما موردپرسش قرار میگیریم.» [٦]
«این دنیا، سرایی برای امتحان است و برای رهایی از شیطان، انسان باید در همهحال بر ذکر خدا مداومت کند؛ از طریق تلاوت قرآن مثل سورﮤ یس و سورﮤ صافات.» [٧]
«از مهمترین امور در زندگی انسان، برای اینکه انسانیتش را زنده نگه دارد، شناخت امام زمانش است، امامی که خداوند او را منصوب کرده و اطاعتش را واجب نموده است. همچنین اعتقاد به او، فراگرفتن از او و تسلیم در برابر اوست. تا حرکت انسان بهسوی حقیقت بیپایان آغاز شود؛ جایی که با روح ایمان پیوند میخورد و به ملکوت آسمانها ارتقا یافته و در آن عروج مییابد و در عوالم نور و حیات برتر، وجود پیدا میکند.» [٨]
تو (منیت) من را صدا میزنی، معترض که با بیتوجهیهایم غرورت را شکستم ... و من، خرسند پاسخ میدهم: "همین را میخواستم؛ در ماه خدا، آنچه باید رخ داد."
📚منابع:
[1] برگرفته از نام كتاب سيد احمد الحسن، سرگردانى يا راه بهسوى خدا.
[2] سيد احمد الحسن، پاسخهاى روشنگر بر بستر امواج، ج ٦، ص ٧٣.
[3] کلینی، الکافی، ج 8؛ شیخ حر عاملی، وسائلالشیعه، ج 27، ص 37.
[4] همان
[5] سورﮤ زخرف، آیۀ 44
[6] کلینی، الكافى، ج ١، ص٢١٠.
[7] سيد احمد الحسن، پاسخهاى روشنگر بر بستر امواج، ج ٦، س ٥٧٤.
[8] سيد واثق حسينى:
https://x.com/alhusaini313/status/1898172395888034043?s=46&t=9Y3HhFgfKYZA80zP1lWRSw
🆔@Zaman_Zohour
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
❤33👍3👏2😍2