در هفته جاری به علت کسالت مختصر چند روزی را در منزل سپری کردم و نگرانیِ عقب افتادنِ کار و برنامه های زندگی از یک سو و رخوت و سکونِ شرایطِ بیماری از سوی دیگر ؛ نگارنده را به این فکر انداخته بود که میزان رنج و ملالت انسان قرن بیست و یکمی قطعا از هم نوعان عصر پیشین خود بیشتر است و کم نیستند کسانی که از بیروح بودن زندگی در دنیای معاصر شکایت دارند. چون باید شبانهروز کار کنند، دائم خود را #کنترل کنند و خواسته یا ناخواسته تابع قانون باشند. اما چگونه میتوان در چنین شرایطی با سختیها کنار آمد و بهتر زندگی کرد؟
زیگموند #فروید دریکی از کتابهایش، #تمدن_و_ملالتـهای_آن میگوید: متمدن شدن و به دنبال آن زندگی #مدرن، باعث پیچیدهتر شدن امیال و خواستههای آدمها شده است. درنتیجه، ارضاء نیازهای ما هرروز سختتر از گذشته میشود. زندگی در حالت عادی پر از رنج و #سرخوردگی است و گاهی وظایفی را به ما تحمیل میکند که غیرقابلتحملاند.
به اعتقاد فروید، وسایل #سرگرم کننده و جذاب از بار سختیهای زندگی می کاهد. #هنر، از بدبختی ما کم میکند و یاری میدهد تا در برابر واقعیت آزاردهنده جهان اطراف خود بایستیم. به نظر فروید تولید هنر یا استفاده از آن به ما احساس #سعادتمندی میدهد و با کمک دو نیروی قدرتمند توهم و #خیال، لذت را جایگزین واقعیتِ تلخ میکند.
اینگونه به نظر می رسد که با پذیرش مسئولیت فرد در در تمدن غربی، مردم بیشتراز گذشته خودشان را کنترل میکنند چون روابط اجتماعی و تقسیمکار در بین انسانها بیشتر و هم #پیچیده تر شده است. پیدایش انواع شغل های جدید و و تقسیم و #تخصصی شدن کارها که در عصرهای گذشته وجود نداشت، باعث شده آدم ها با دادن عناوین شغلی و القاب مختلف، از یکدیگر مجزا شده یا به بیانی از هم فاصله بگیرند. حتی از لحاظ شخصیتی نیز رفتار حرفه ای و مسئولانه باعث شده بشر قرن بیست و یکمی با شدت و قاطعیت به تخصصی شدن کار خود پافشاری کنند. موسسه #Geuropia نیز راسا شعار تخصصی خود را همین قرار داده است! شما یا به سمت #هدف خود پیش می روید یا از آن فاصله می گیرید! به عبارتی دیگر، مفهوم نگرش #مارکیجمنت اینست که شما فرصتی برای کودکی ندارید و در نتیجه فاصله زیادی بین یک بزرگسال و دوران معصومانه کودکی اش ایجاد می شود!.
جستجوی بشر برای #لذت در دیدگاه فروید یک امر حیاتی است. اما بشر از دید وی به خاطر سلامت، امنیت و #استاندارد بهتر زندگی، باید بخشی از انرژی غریزی اش را که مدام در پی دست یافتن به لذت از هر راه ممکن است سرکوب کند. بنابراین در جستجوی یک راه حل به این دیدگاه فروید اشاره می کنم که او هنر را #قدرت_خیال پردازی تعریف می کند… قدرتی که می تواند انرژی غریزی انسان را به جای سرکوب به محفظه جدید #خلاقیت منتقل کند. مدیر افسانه ای #جنرال_الکتریک نیز خیال پردازی رو به عنوان مهمترین ابزار خلاقیت در سازمان خود تعریف کرده بود. #مزیت_رقابتی از هر نوع آن که باشد به خلاقیت و پویایی احتیاج دارد و خلاقیت به خیال پردازی و در آن سوی دیگر، خیال پردازی در هنر ، اثر هنرمند را جذاب و خارق العاده می سازد. آنقدر که می تواند ما را به اندازه ای سرگرم کند که یادمان برود مدام در حال سرکوب امیال و غرایزمان هستیم. فنون #Gamification نیز از همین ارتباط بین بزرگسال حرفه ای و نیاز به بازی کودکانه در پرسنل استفاده می کند و بال های پرسنل را باز می گشاید.
بنابراین به نظر می رسد که در زندگی حرفه ای بـا پرداختن به رویاها و ایجاد خلاقیت و در زندگی شخصی با پرداختن به هنر و ادبیات، می توان ملالتهای تمدن را زدود.
#بهمن_مقیمی
#عضو_هیات_علمی
#مشاور_مدیریت
#سخنران_بین_المللی
زیگموند #فروید دریکی از کتابهایش، #تمدن_و_ملالتـهای_آن میگوید: متمدن شدن و به دنبال آن زندگی #مدرن، باعث پیچیدهتر شدن امیال و خواستههای آدمها شده است. درنتیجه، ارضاء نیازهای ما هرروز سختتر از گذشته میشود. زندگی در حالت عادی پر از رنج و #سرخوردگی است و گاهی وظایفی را به ما تحمیل میکند که غیرقابلتحملاند.
به اعتقاد فروید، وسایل #سرگرم کننده و جذاب از بار سختیهای زندگی می کاهد. #هنر، از بدبختی ما کم میکند و یاری میدهد تا در برابر واقعیت آزاردهنده جهان اطراف خود بایستیم. به نظر فروید تولید هنر یا استفاده از آن به ما احساس #سعادتمندی میدهد و با کمک دو نیروی قدرتمند توهم و #خیال، لذت را جایگزین واقعیتِ تلخ میکند.
اینگونه به نظر می رسد که با پذیرش مسئولیت فرد در در تمدن غربی، مردم بیشتراز گذشته خودشان را کنترل میکنند چون روابط اجتماعی و تقسیمکار در بین انسانها بیشتر و هم #پیچیده تر شده است. پیدایش انواع شغل های جدید و و تقسیم و #تخصصی شدن کارها که در عصرهای گذشته وجود نداشت، باعث شده آدم ها با دادن عناوین شغلی و القاب مختلف، از یکدیگر مجزا شده یا به بیانی از هم فاصله بگیرند. حتی از لحاظ شخصیتی نیز رفتار حرفه ای و مسئولانه باعث شده بشر قرن بیست و یکمی با شدت و قاطعیت به تخصصی شدن کار خود پافشاری کنند. موسسه #Geuropia نیز راسا شعار تخصصی خود را همین قرار داده است! شما یا به سمت #هدف خود پیش می روید یا از آن فاصله می گیرید! به عبارتی دیگر، مفهوم نگرش #مارکیجمنت اینست که شما فرصتی برای کودکی ندارید و در نتیجه فاصله زیادی بین یک بزرگسال و دوران معصومانه کودکی اش ایجاد می شود!.
جستجوی بشر برای #لذت در دیدگاه فروید یک امر حیاتی است. اما بشر از دید وی به خاطر سلامت، امنیت و #استاندارد بهتر زندگی، باید بخشی از انرژی غریزی اش را که مدام در پی دست یافتن به لذت از هر راه ممکن است سرکوب کند. بنابراین در جستجوی یک راه حل به این دیدگاه فروید اشاره می کنم که او هنر را #قدرت_خیال پردازی تعریف می کند… قدرتی که می تواند انرژی غریزی انسان را به جای سرکوب به محفظه جدید #خلاقیت منتقل کند. مدیر افسانه ای #جنرال_الکتریک نیز خیال پردازی رو به عنوان مهمترین ابزار خلاقیت در سازمان خود تعریف کرده بود. #مزیت_رقابتی از هر نوع آن که باشد به خلاقیت و پویایی احتیاج دارد و خلاقیت به خیال پردازی و در آن سوی دیگر، خیال پردازی در هنر ، اثر هنرمند را جذاب و خارق العاده می سازد. آنقدر که می تواند ما را به اندازه ای سرگرم کند که یادمان برود مدام در حال سرکوب امیال و غرایزمان هستیم. فنون #Gamification نیز از همین ارتباط بین بزرگسال حرفه ای و نیاز به بازی کودکانه در پرسنل استفاده می کند و بال های پرسنل را باز می گشاید.
بنابراین به نظر می رسد که در زندگی حرفه ای بـا پرداختن به رویاها و ایجاد خلاقیت و در زندگی شخصی با پرداختن به هنر و ادبیات، می توان ملالتهای تمدن را زدود.
#بهمن_مقیمی
#عضو_هیات_علمی
#مشاور_مدیریت
#سخنران_بین_المللی
مقدمه
به بهانه زادروزم
@BMoghimi
نقل است که سالها پیش وقتی یکی از دانشجویان انسانشناسی از #مارگارت مید پرسید که نخستین نشانهی تمدن در یک فرهنگ چیست، دانشجو انتظار داشت تا مید دربارهی قلابهای ماهیگیری، کاسهای سفالین یا سنگهای آسیاب حرف بزند.
ولی نه.
مید گفت که نخستین نشانهی #تمدن در یک فرهنگ باستانی استخوان رانی بوده که شکسته شده و سپس جوش خورده است.
مید توضیح داد که چنانچه پای شما در یک قلمرو حیوانی بشکند، شما میمیرید.
شما نمیتوانید از خطر بگریزید، برای نوشیدن به رودخانه بزنید یا برای غذا شکار کنید.
شما خوراکی هستید برای جانوران پرسهزن.
هیچ حیوانی با پای شکسته آنقدر دوام نمیآورد تا استخوانش جوش بخورد.
استخوان شکستهی رانی که جوش خورده است گواهیست بر اینکه کسی زمان صرف کرده تا با شخص پاشکسته همراهی کند، محلِ جراحت را بسته است، شخص را نگهداری و تیمار کرده تا سلامت و بهبودی پیدا کند.
مید افزود:
"کمک به دیگری در عینِ دشواری، همانجاییست که #تمدن_بشری آغاز میشود."
در آستانه ۴۴ سالگی باید از چه بنویسم. دیرگاهی ست که این صفحه را به روز نمی کنم چون آنچه تا بحال گفتم جز نقشی کوتاه اثری بر جای نگذاشته و بازار و صنعت و فرهنگ مملکتم جز به بیراهه نشتافته است. باکی نیست. من کی باشم که راه نشان دهم؟ صلاح کار خویش خسروان دانند...
اما تکلیف من با خودم روشن است!
چند روز پیش در ظهر روز یکشنبه آخر هفته به یکی از شهرهای مذهبی نزدیک تفلیس رفتم. تنها بودم و هوس کردم جایی که قبلا با پدر و مادر و همسر و برادرانم خلوت کرده بودیم؛ اندکی درنگ کنم و لبی تر کنم... ولی رستوران تعطیل بود و شیوع کرونا بازار را از رونق انداخته بود... متاثر شدم... گوشه ای پیدا کردم که هنوز فعال بود و استکان شرابی سفارش دادم و از خدمتکار رستوران خواستم از من چند عدد عکس بگیرد. گرفت... بعد پرسید "چرا اینجا آمدی تنها؟" (نقل به مضمون) !!! دقیق نمی دانستم چرا تا آنجا رانندگی کرده بودم... ولی به او گفتم تنها نیستم... با تعجب به اطراف نگاه کرد و گوشی تلفنم را به من پس داد... نمی دانست که ذره ذره قلبم پر از عشق و یاد خانواده و دوستان و مردمانم است.
اگر قرار است شور و اشتیاق و عشق نداشته باشم و به #اخلاقیات و #انسانیت خدمت نکنم؛ چه فرقی می کند در میان خانواده باشم یا در غربت؟ من تنها نبودم. یاد انسانها و انسانیت ها خونم را به جوش آورده بود... و من می خواهم همچنان بجوشم...
در میان همه مشکلات امروز ایران مظلوم یک حرف بیشتر ندارم. دوستیها و اتحاد را پاس بداریم و کمک حال یکدیگر باشیم که این حلقه اتصال انسانیت ماست. چه روحانی چه ترامپ نباید بگذاریم #شرافت و انسانیت و امید مان را از ما بگیرند...
اینها را نه برای نمایش می نویسم نه تذکر به دیگران. نوشتم که در خاطرم بماند که چه تعهدی به خودم داده ام....
#مولانا ی جان می فرماید:
شمع دیدم گرد او پروانهها چون جمعها
شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمعها
شمع را چون برفروزی اشک ریزد بر رخان
او چو بفروزد رخ عاشق بریزد دمعها
چون شکر گفتار آغازد ببینی ذرهها
از برای استماعش واگشاده سمعها
ناامیدانی که از ایامها بفسردهاند
گرمی جانش برانگیزد ز جانشان طمعها
#بهمن_مقیمی
شامگاه پانزده شهریور ۱۳۹۹
@Markagement
#Bahman_Moghimi
#Tbilisi
به بهانه زادروزم
@BMoghimi
نقل است که سالها پیش وقتی یکی از دانشجویان انسانشناسی از #مارگارت مید پرسید که نخستین نشانهی تمدن در یک فرهنگ چیست، دانشجو انتظار داشت تا مید دربارهی قلابهای ماهیگیری، کاسهای سفالین یا سنگهای آسیاب حرف بزند.
ولی نه.
مید گفت که نخستین نشانهی #تمدن در یک فرهنگ باستانی استخوان رانی بوده که شکسته شده و سپس جوش خورده است.
مید توضیح داد که چنانچه پای شما در یک قلمرو حیوانی بشکند، شما میمیرید.
شما نمیتوانید از خطر بگریزید، برای نوشیدن به رودخانه بزنید یا برای غذا شکار کنید.
شما خوراکی هستید برای جانوران پرسهزن.
هیچ حیوانی با پای شکسته آنقدر دوام نمیآورد تا استخوانش جوش بخورد.
استخوان شکستهی رانی که جوش خورده است گواهیست بر اینکه کسی زمان صرف کرده تا با شخص پاشکسته همراهی کند، محلِ جراحت را بسته است، شخص را نگهداری و تیمار کرده تا سلامت و بهبودی پیدا کند.
مید افزود:
"کمک به دیگری در عینِ دشواری، همانجاییست که #تمدن_بشری آغاز میشود."
در آستانه ۴۴ سالگی باید از چه بنویسم. دیرگاهی ست که این صفحه را به روز نمی کنم چون آنچه تا بحال گفتم جز نقشی کوتاه اثری بر جای نگذاشته و بازار و صنعت و فرهنگ مملکتم جز به بیراهه نشتافته است. باکی نیست. من کی باشم که راه نشان دهم؟ صلاح کار خویش خسروان دانند...
اما تکلیف من با خودم روشن است!
چند روز پیش در ظهر روز یکشنبه آخر هفته به یکی از شهرهای مذهبی نزدیک تفلیس رفتم. تنها بودم و هوس کردم جایی که قبلا با پدر و مادر و همسر و برادرانم خلوت کرده بودیم؛ اندکی درنگ کنم و لبی تر کنم... ولی رستوران تعطیل بود و شیوع کرونا بازار را از رونق انداخته بود... متاثر شدم... گوشه ای پیدا کردم که هنوز فعال بود و استکان شرابی سفارش دادم و از خدمتکار رستوران خواستم از من چند عدد عکس بگیرد. گرفت... بعد پرسید "چرا اینجا آمدی تنها؟" (نقل به مضمون) !!! دقیق نمی دانستم چرا تا آنجا رانندگی کرده بودم... ولی به او گفتم تنها نیستم... با تعجب به اطراف نگاه کرد و گوشی تلفنم را به من پس داد... نمی دانست که ذره ذره قلبم پر از عشق و یاد خانواده و دوستان و مردمانم است.
اگر قرار است شور و اشتیاق و عشق نداشته باشم و به #اخلاقیات و #انسانیت خدمت نکنم؛ چه فرقی می کند در میان خانواده باشم یا در غربت؟ من تنها نبودم. یاد انسانها و انسانیت ها خونم را به جوش آورده بود... و من می خواهم همچنان بجوشم...
در میان همه مشکلات امروز ایران مظلوم یک حرف بیشتر ندارم. دوستیها و اتحاد را پاس بداریم و کمک حال یکدیگر باشیم که این حلقه اتصال انسانیت ماست. چه روحانی چه ترامپ نباید بگذاریم #شرافت و انسانیت و امید مان را از ما بگیرند...
اینها را نه برای نمایش می نویسم نه تذکر به دیگران. نوشتم که در خاطرم بماند که چه تعهدی به خودم داده ام....
#مولانا ی جان می فرماید:
شمع دیدم گرد او پروانهها چون جمعها
شمع کی دیدم که گردد گرد نورش شمعها
شمع را چون برفروزی اشک ریزد بر رخان
او چو بفروزد رخ عاشق بریزد دمعها
چون شکر گفتار آغازد ببینی ذرهها
از برای استماعش واگشاده سمعها
ناامیدانی که از ایامها بفسردهاند
گرمی جانش برانگیزد ز جانشان طمعها
#بهمن_مقیمی
شامگاه پانزده شهریور ۱۳۹۹
@Markagement
#Bahman_Moghimi
#Tbilisi