درود
بامداد خوش
در دام تو هر کس که گرفتارترست
در چشم تو ای جهان جان خوارترست
آن دل که ترا به جان خریدارترست
ای دوست به اتفاق غمخوارترست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۸
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
در دام تو هر کس که گرفتارترست
در چشم تو ای جهان جان خوارترست
آن دل که ترا به جان خریدارترست
ای دوست به اتفاق غمخوارترست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۸
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
در کف جور تو افتادم، تو دان
تن به هجران تو در دادم، تو دان
الغیاث، ای دوست، کز دست جفات
در کف صد گونه بیدادم، تو دان
بر امید آنکه بینم روی تو
لب ببستم، دیده بگشادم، تو دان
دل، که از دیدار تو محروم ماند
بر در لطفت فرستادم، تو دان
سالها جستم، ندیدم روی تو
از طلب اکنون به استادم، تو دان
چون نیم نومید ز امید بهی
بر در امیدت افتادم، تو دان
گر کسی حالم نداند، گو: مدان
از همه عالم چو آزادم، تو دان
میگدازد تابش هجرت مرا
بر یخ است ای دوست، بنیادم، تو دان
گر ز نام من همی ننگ آیدت
خود مبر نامم، که من بادم، تو دان
ور همی دانی که شادم ز اندهت
هم به اندوهی بکن شادم، تو دان
چند نالم، چون عراقی، در غمت؟
روز و شب در سوز و فریادم، تو دان
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۱۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
در کف جور تو افتادم، تو دان
تن به هجران تو در دادم، تو دان
الغیاث، ای دوست، کز دست جفات
در کف صد گونه بیدادم، تو دان
بر امید آنکه بینم روی تو
لب ببستم، دیده بگشادم، تو دان
دل، که از دیدار تو محروم ماند
بر در لطفت فرستادم، تو دان
سالها جستم، ندیدم روی تو
از طلب اکنون به استادم، تو دان
چون نیم نومید ز امید بهی
بر در امیدت افتادم، تو دان
گر کسی حالم نداند، گو: مدان
از همه عالم چو آزادم، تو دان
میگدازد تابش هجرت مرا
بر یخ است ای دوست، بنیادم، تو دان
گر ز نام من همی ننگ آیدت
خود مبر نامم، که من بادم، تو دان
ور همی دانی که شادم ز اندهت
هم به اندوهی بکن شادم، تو دان
چند نالم، چون عراقی، در غمت؟
روز و شب در سوز و فریادم، تو دان
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۱۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
من دوش پنهان می شدم تا قصر جانان سنگنک
نرمک نهادم پای را رفتم به ایوان سنگنک
دیدم نگار نازنین بر تخت زر در خواب خوش
من از نهیب بیم او چون بید لرزان سنگنک
کردم دو انگشتان دراز آهستهک آهستهک
برداشتم برقع به ناز از ماه تابان سنگنک
یک نیمه نرگس باز کرد از خواب جنبانید سر
شد بر رخ همچون مهش زلف پریشان سنگنک
گفتا به من ای باهنر گفتم منم مسکین تو
تا گر کسی یابد خبر ای راحت جان سنگنک
باری به کام خویشتن آوردمش در بر دمی
بانگ نوا زد آن زمان مرغ سحرخوان سنگنک
گفتا که حافظ خیز و رو صبح است بر ایوان شاه
بر شاه خوان این قصه را از خلق پنهان سنگنک
📚 #حافظ - شماره ۲۰ - من دوش پنهان می شدم تا قصر جانان سنگنک...
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
من دوش پنهان می شدم تا قصر جانان سنگنک
نرمک نهادم پای را رفتم به ایوان سنگنک
دیدم نگار نازنین بر تخت زر در خواب خوش
من از نهیب بیم او چون بید لرزان سنگنک
کردم دو انگشتان دراز آهستهک آهستهک
برداشتم برقع به ناز از ماه تابان سنگنک
یک نیمه نرگس باز کرد از خواب جنبانید سر
شد بر رخ همچون مهش زلف پریشان سنگنک
گفتا به من ای باهنر گفتم منم مسکین تو
تا گر کسی یابد خبر ای راحت جان سنگنک
باری به کام خویشتن آوردمش در بر دمی
بانگ نوا زد آن زمان مرغ سحرخوان سنگنک
گفتا که حافظ خیز و رو صبح است بر ایوان شاه
بر شاه خوان این قصه را از خلق پنهان سنگنک
📚 #حافظ - شماره ۲۰ - من دوش پنهان می شدم تا قصر جانان سنگنک...
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
در چشمهای مست تو نقاش چون نهاد
چشم تو برگشاید هر دم هزار چشم
زیرا مسیح وار خدا قدرتش بداد
وان جمله چشمها شده حیران چشم او
کان چشمشان بصارت نو از چه راه داد
گفتم به آسمان که چنین ماه دیدهای
سوگند خورد و گفت مرا نیست هیچ یاد
اکنون ببند دو لب و آن چشم برگشا
دیگر سخن مگوی اگر هست اتحاد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۶۶
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
در چشمهای مست تو نقاش چون نهاد
چشم تو برگشاید هر دم هزار چشم
زیرا مسیح وار خدا قدرتش بداد
وان جمله چشمها شده حیران چشم او
کان چشمشان بصارت نو از چه راه داد
گفتم به آسمان که چنین ماه دیدهای
سوگند خورد و گفت مرا نیست هیچ یاد
اکنون ببند دو لب و آن چشم برگشا
دیگر سخن مگوی اگر هست اتحاد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۶۶
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
گم گشته دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست
در کار عشق او که جهانیش مدعی ست
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست
جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت
وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست
گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به ناله ی هر عندلیب نیست
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - بی نشان
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست
گم گشته دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست
در کار عشق او که جهانیش مدعی ست
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست
جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت
وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست
گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به ناله ی هر عندلیب نیست
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - بی نشان
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
بي بوسه تو دوباره شد چشمم تار
بايد بزنم به سيم آخر افطار
كاري بكنم خدا بيايد پايين
گويد كه تو دست ازين عبادت بردار
📚 #احمد_پروين
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
بي بوسه تو دوباره شد چشمم تار
بايد بزنم به سيم آخر افطار
كاري بكنم خدا بيايد پايين
گويد كه تو دست ازين عبادت بردار
📚 #احمد_پروين
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
مزار دلی را که تو جانش باشی
معشوقهٔ پیدا و نهانش باشی
زان میترسم که از دلازاری تو
دل خون شود و تو در میانش باشی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۶۶
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
مزار دلی را که تو جانش باشی
معشوقهٔ پیدا و نهانش باشی
زان میترسم که از دلازاری تو
دل خون شود و تو در میانش باشی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۶۶
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
دل خاص تو و من تن تنها اینجا
گوهر به کفت بماند و دریا اینجا
در کار توام به صبر مفکن کارم
کز صبر میان تهی ترم تا اینجا
📚 #خاقانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
دل خاص تو و من تن تنها اینجا
گوهر به کفت بماند و دریا اینجا
در کار توام به صبر مفکن کارم
کز صبر میان تهی ترم تا اینجا
📚 #خاقانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
چشم بد از روی تو دور ای صنم
روی مپوشان که بهشتی بود
هر که ببیند چو تو حور ای صنم
حور خطا گفتم اگر خواندمت
ترک ادب رفت و قصور ای صنم
تا به کرم خرده نگیری که من
غایبم از ذوق حضور ای صنم
روی تو بر پشت زمین خلق را
موجب فتنهست و فتور ای صنم
این همه دلبندی و خوبی تو را
موضع نازست و غرور ای صنم
گسروبنی خاسته چون قامتت
تا ننشینیم صبور ای صنم
این همه طوفان به سرم میرود
از جگری همچو تنور ای صنم
سعدی از این چشمه حیوان که خورد
سیر نگردد به مرور ای صنم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۲۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
ما همه چشمیم و تو نور ای صنم
چشم بد از روی تو دور ای صنم
روی مپوشان که بهشتی بود
هر که ببیند چو تو حور ای صنم
حور خطا گفتم اگر خواندمت
ترک ادب رفت و قصور ای صنم
تا به کرم خرده نگیری که من
غایبم از ذوق حضور ای صنم
روی تو بر پشت زمین خلق را
موجب فتنهست و فتور ای صنم
این همه دلبندی و خوبی تو را
موضع نازست و غرور ای صنم
گسروبنی خاسته چون قامتت
تا ننشینیم صبور ای صنم
این همه طوفان به سرم میرود
از جگری همچو تنور ای صنم
سعدی از این چشمه حیوان که خورد
سیر نگردد به مرور ای صنم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۲۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
مه چنین دلستان نمیافتد
سرو از اینسان روان نمیافتد
زان دهان نکتهئی نمیشنوم
که یقین درگمان نمیافتد
هیچ از او در میان نمیآید
که کمر در میان نمیافتد
عجب از پادشه که سایهٔ او
بر سر پاسبان نمیافتد
نام دل در نشان نمیآید
تیر از او برنشان نمیافتد
عشق سریست کافرینش را
چشم فکرت برآن نمیافتد
کشتی ما چنان شکست کز او
تختهئی بر کران نمیافتد
نرود یک نفس که از دل من
دود در آسمان نمیافتد
چشم من تا نمیفتد پر اشک
دیده پر ناردان نمیافتد
مرغ دل تا هوا گرفت و رمید
باز با آشیان نمیافتد
خامه چون شرح میدهد غم دل
کاتشش در زبان نمیافتد
گشت خواجو مریض و چشم طبیب
هیچ برناتوان نمیافتد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۵۳
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
مه چنین دلستان نمیافتد
سرو از اینسان روان نمیافتد
زان دهان نکتهئی نمیشنوم
که یقین درگمان نمیافتد
هیچ از او در میان نمیآید
که کمر در میان نمیافتد
عجب از پادشه که سایهٔ او
بر سر پاسبان نمیافتد
نام دل در نشان نمیآید
تیر از او برنشان نمیافتد
عشق سریست کافرینش را
چشم فکرت برآن نمیافتد
کشتی ما چنان شکست کز او
تختهئی بر کران نمیافتد
نرود یک نفس که از دل من
دود در آسمان نمیافتد
چشم من تا نمیفتد پر اشک
دیده پر ناردان نمیافتد
مرغ دل تا هوا گرفت و رمید
باز با آشیان نمیافتد
خامه چون شرح میدهد غم دل
کاتشش در زبان نمیافتد
گشت خواجو مریض و چشم طبیب
هیچ برناتوان نمیافتد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۵۳
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
نارفته به شاهراه وصلت گامی
نایافته از حسن جمالت کامی
ناگاه شنیدم ز فلک پیغامی:
کز خم فراق نوش بادت جامی!
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۳۸
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
نارفته به شاهراه وصلت گامی
نایافته از حسن جمالت کامی
ناگاه شنیدم ز فلک پیغامی:
کز خم فراق نوش بادت جامی!
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۳۸
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
یکچند، در این مدرسه ها گردیدم
از اهل کمال، نکته ها پرسیدم
یک مسله ای که بوی عشق آید از آن
در عمر خود، از مدرسی نشنیدم
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۹
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
یکچند، در این مدرسه ها گردیدم
از اهل کمال، نکته ها پرسیدم
یک مسله ای که بوی عشق آید از آن
در عمر خود، از مدرسی نشنیدم
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۹
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
مفشان سر زلف خویش سرمست
دستی بر نه که رفتم از دست
دریاب مرا که طاقتم نیست
انصاف بده که جای آن هست
تا نرگس مست تو بدیدم
از نرگس مست تو شدم مست
ای ساقی ماه روی برخیز
کان آتش تیز توبه بنشست
در ده می کهنه ای مسلمان
کین کافر کهنه توبه بشکست
در بتکده رفت و دست بگشاد
زنار چهار گوشه بربست
دردی بستد بخورد و بفتاد
وز ننگ وجود خویشتن رست
عطار درو نظاره می کرد
تا زین قفس فنا برون جست
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۵۱
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
مفشان سر زلف خویش سرمست
دستی بر نه که رفتم از دست
دریاب مرا که طاقتم نیست
انصاف بده که جای آن هست
تا نرگس مست تو بدیدم
از نرگس مست تو شدم مست
ای ساقی ماه روی برخیز
کان آتش تیز توبه بنشست
در ده می کهنه ای مسلمان
کین کافر کهنه توبه بشکست
در بتکده رفت و دست بگشاد
زنار چهار گوشه بربست
دردی بستد بخورد و بفتاد
وز ننگ وجود خویشتن رست
عطار درو نظاره می کرد
تا زین قفس فنا برون جست
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۵۱
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
گرفت خط رخ زیبای گل عذار مرا
فغان که دهر، خزان کرد نوبهار مرا
کشیدسرمه به چشم و فشاند طره به رو
بدین بهانه سیه کرد روزگار مرا
فرشته بندگیش را به اختیار کند
پری رخی که ز کف برده اختیار مرا
ربود هوش مرا چشم او به سرمستی
که چشم بد نرسد مست هوشیار مرا
چگونه کار من از کار نگذرد شب هجر
که طره اش به خود انداخت کار و بار مرا
نداده است کسی روز بی کسی جز غم
تسلی دل بی صبر و بی قرار مرا
گرفته ام به درستی شکنج زلف بتی
اگر سپهر نخواهد شکست کار مرا
عزیز هر دو جهان باشی از محبت دوست
که خواری تو فزون ساخت اعتبار مرا
فروغی آن که به من توبه می دهد از عشق
خدا کند که ببیند جمال یار مرا
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۲۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
گرفت خط رخ زیبای گل عذار مرا
فغان که دهر، خزان کرد نوبهار مرا
کشیدسرمه به چشم و فشاند طره به رو
بدین بهانه سیه کرد روزگار مرا
فرشته بندگیش را به اختیار کند
پری رخی که ز کف برده اختیار مرا
ربود هوش مرا چشم او به سرمستی
که چشم بد نرسد مست هوشیار مرا
چگونه کار من از کار نگذرد شب هجر
که طره اش به خود انداخت کار و بار مرا
نداده است کسی روز بی کسی جز غم
تسلی دل بی صبر و بی قرار مرا
گرفته ام به درستی شکنج زلف بتی
اگر سپهر نخواهد شکست کار مرا
عزیز هر دو جهان باشی از محبت دوست
که خواری تو فزون ساخت اعتبار مرا
فروغی آن که به من توبه می دهد از عشق
خدا کند که ببیند جمال یار مرا
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۲۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
پر کن پیاله را
کاین آب آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جام ها که در پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریزپا
تا شهر یادها
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد
هان ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز همرهم
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد
آن بی ستاره که عقابم نمی برد
در راه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله می کشم از دل که : آب آب
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را
📚 #فریدون_مشیری - بهار را باورکن - جادوی بی اثر
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
پر کن پیاله را
کاین آب آتشین
دیری است ره به حال خرابم نمی برد
این جام ها که در پی هم می شود تهی
دریای آتش است که ریزم به کام خویش
گرداب می رباید و آبم نمی برد
من با سمند سرکش و جادویی شراب
تا بیکران عالم پندار رفته ام
تا دشت پر ستاره اندیشه های گرم
تا مرز ناشناخته مرگ و زندگی
تا کوچه باغ خاطره های گریزپا
تا شهر یادها
دیگر شراب هم
جز تا کنار بستر خوابم نمی برد
هان ای عقاب عشق
از اوج قله های مه آلود دور دست
پرواز کن به دشت غم انگیز همرهم
آنجا ببر مرا که شرابم نمی برد
آن بی ستاره که عقابم نمی برد
در راه زندگی
با این همه تلاش و تمنا و تشنگی
با اینکه ناله می کشم از دل که : آب آب
دیگر فریب هم به سرابم نمی برد
پر کن پیاله را
📚 #فریدون_مشیری - بهار را باورکن - جادوی بی اثر
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
شادم که غمت همره جان خواهد بود
عشقت با دل در آنجهان خواهد بود
هجران تو با کالبدم خواهد ماند
وصل تو حیات جاودان خواهد بود
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۶
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
شادم که غمت همره جان خواهد بود
عشقت با دل در آنجهان خواهد بود
هجران تو با کالبدم خواهد ماند
وصل تو حیات جاودان خواهد بود
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۶
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
رود با هلهله ای گرم و روان می گذرد
بر فرازش پل در خواب گران
رفته تا ساحل رویایی دور
دور از همهمه رهگذران
خواب می بیند در این صحرا
شیر مردانی تیغ آخته اند
وز خم دره دور
رزمجویانی در پرش تیر
قد برافراخته اند
بر فراز پل با ریزش تند
ابر می بارد ومی بارد
پل به رویایی ژرف
قطره ی باران را
ضربه های سم اسبان نبرد
پیش خود پندارد
شیون تند را
شیهه اسبان می انگارد
جاودان غرقه بماناد به خواب
زان که خوابش را تعبیری نیست
معبر روسپیان است آنجا سخن از نیزه و شمشیری نیست
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - شبخوانی - پل
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بر فرازش پل در خواب گران
رفته تا ساحل رویایی دور
دور از همهمه رهگذران
خواب می بیند در این صحرا
شیر مردانی تیغ آخته اند
وز خم دره دور
رزمجویانی در پرش تیر
قد برافراخته اند
بر فراز پل با ریزش تند
ابر می بارد ومی بارد
پل به رویایی ژرف
قطره ی باران را
ضربه های سم اسبان نبرد
پیش خود پندارد
شیون تند را
شیهه اسبان می انگارد
جاودان غرقه بماناد به خواب
زان که خوابش را تعبیری نیست
معبر روسپیان است آنجا سخن از نیزه و شمشیری نیست
📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - شبخوانی - پل
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
تو کز زلال دو چشمم شبانه می باری
به من بگو که چرا بی بهانه می باری؟
ستاره ای که دمیدی از آسمان دلم
تو شبنمی که به روی جوانه می باری
زنغمه غم و اندوه هق هق ات ای اشک
به لحظه لحظه شعرم ترانه می باری
به روی گونه زردم غبار اندوه است
برای شستن آن عاشقانه می باری؟
تجسم همه درد روح من هستی
از ارغنون دلم جاودانه می باری
مجال گفتن شعرم نمانده اما تو
به طبع شعر دلم دانه دانه می باری....
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - اشک
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
تو کز زلال دو چشمم شبانه می باری
به من بگو که چرا بی بهانه می باری؟
ستاره ای که دمیدی از آسمان دلم
تو شبنمی که به روی جوانه می باری
زنغمه غم و اندوه هق هق ات ای اشک
به لحظه لحظه شعرم ترانه می باری
به روی گونه زردم غبار اندوه است
برای شستن آن عاشقانه می باری؟
تجسم همه درد روح من هستی
از ارغنون دلم جاودانه می باری
مجال گفتن شعرم نمانده اما تو
به طبع شعر دلم دانه دانه می باری....
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - اشک
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
آن یار که مشک بر قمر می ساید
از لعل لبش در و گهر می زاید
هر چند که خائیده سخن می گوید
شیرین دهنش ولی شکر می خاید
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۸۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
از لعل لبش در و گهر می زاید
هر چند که خائیده سخن می گوید
شیرین دهنش ولی شکر می خاید
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۸۰
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
نشد که عشق ، به هر گوشه ، ماجرا نکند
به اهل دل که رسد ، فتنه ای به پا نکند
به هر کجا که رود ، غم بود رهآوردش
عنان دل چو بگیرد ، دگر رها نکند
ز ملک دل نرود ، تا نکرده ویرانش
ز دیده پا نکشد تا که خون به پا نکند
اگر چه درد و دوا ، هر دو هست تحفه او
هزار درد ببخشد ، یکی دوا نکند
به هر که می نگرم ، داغ دل ازو دارد
چها نکرده به دل ، بعد ازین چها نکند
بسا که چشم تر و آه سینه ات از اوست
بسا که بر تو شبی ، خواب خوش روا نکند
اگر به خون کشدت ، خونبها به کس ندهد
اگر دلت شکند ، ذره ای صدا نکند
گمان کنم به دل « سالکی » نظر دارد
خدا کند که دگر ، تیر او خطا نکند
اگر چه عشق ، شراری به خانمانم زد
من و گلایه ازین موهبت؟ خدا نکند!
📚 #بهرام سالکی - غزلیات - ۱۲ - دعا
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
بامداد خوش
نشد که عشق ، به هر گوشه ، ماجرا نکند
به اهل دل که رسد ، فتنه ای به پا نکند
به هر کجا که رود ، غم بود رهآوردش
عنان دل چو بگیرد ، دگر رها نکند
ز ملک دل نرود ، تا نکرده ویرانش
ز دیده پا نکشد تا که خون به پا نکند
اگر چه درد و دوا ، هر دو هست تحفه او
هزار درد ببخشد ، یکی دوا نکند
به هر که می نگرم ، داغ دل ازو دارد
چها نکرده به دل ، بعد ازین چها نکند
بسا که چشم تر و آه سینه ات از اوست
بسا که بر تو شبی ، خواب خوش روا نکند
اگر به خون کشدت ، خونبها به کس ندهد
اگر دلت شکند ، ذره ای صدا نکند
گمان کنم به دل « سالکی » نظر دارد
خدا کند که دگر ، تیر او خطا نکند
اگر چه عشق ، شراری به خانمانم زد
من و گلایه ازین موهبت؟ خدا نکند!
📚 #بهرام سالکی - غزلیات - ۱۲ - دعا
🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
❤1