Hassan kashavarz
60 subscribers
3.01K photos
93 videos
3.7K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

غم کرد ریاض جان مه و سال مرا
آئینه ندارد دل خوشحال مرا

صیاد ز بس که دوستم می دارد
بسته است در آغوش قفس بال مرا

📚 #خاقانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
مرا تا نقره باشد می‌فشانم
تو را تا بوسه باشد می‌ستانم
و گر فردا به زندان می‌برندم
به نقد این ساعت اندر بوستانم
جهان بگذار تا بر من سر آید
که کام دل تو بودی از جهانم

چه دامن‌های گل باشد در این باغ
اگر چیزی نگوید باغبانم
نمی‌دانستم از بخت همایون
که سیمرغی فتد در آشیانم
تو عشق آموختی در شهر ما را
بیا تا شرح آن هم بر تو خوانم

سخن‌ها دارم از دست تو در دل
ولیکن در حضورت بی زبانم
بگویم تا بداند دشمن و دوست
که من مستی و مستوری ندانم
مگو سعدی مراد خویش برداشت
اگر تو سنگ دل من مهربانم

اگر تو سرو سیمین تن بر آنی
که از پیشم برانی من بر آنم
که تا باشم خیالت می‌پرستم
و گر رفتم سلامت می‌رسانم

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۱۹

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
2
درود

بامداد خوش

هر کرا یار یار می‌افتد
مقبل و بختیار می‌افتد
ای بسا در که از محیط سرشک
هر دمم در کنار می‌افتد
عقرب او چو حلقه می‌گردد
تاب در جان مار می‌افتد

شام زلفش چو می‌رود در چین
شور در زنگبار می‌افتد
گر نه مستست جادوش ز چه روی
بریمین و یسار می‌افتد
گل صد برگ را دگر در دام
همچو بلبل هزار می‌افتد

در چمن ز آب چشمهٔ چشمم
سیل در جویبار می‌افتد
چون خیال تو می‌کنم تحریر
بخیه بر روی کار می‌افتد
دلم از شوق چشم سرمستت
دم بدم در خمار می‌افتد

رحم بر آن پیاده کو هر دم
در کمند سوار می‌افتد
هر که او خوار می‌فتد خواجو
همچو ما باده خوار می‌افتد

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۵۲

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

با داده قناعت کن و با داد بزی
در بند تکلف مشو، آزاد بزی

در به ز خودی نظر مکن، غصه مخور
در کم ز خودی نظر کن و شاد بزی

📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۳۷

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

بی روی تو، خونابه فشاند چشمم
کاری بجز از گریه، نداند چشمم

می ترسم از آنکه حسرت دیدارت
در دیده بماند و نماند چشمم

📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۸

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
2
درود

بامداد خوش

ندانم تا چه کارم اوفتادست
که جانی بی قرارم اوفتادست
چنان کاری که آن کس را نیفتاد
به یک ساعت هزارم اوفتادست
همان آتش که در حلاج افتاد
همان در روزگارم اوفتادست

دلم را اختیاری می نبینم
خلل در اختیارم اوفتادست
مگر با حلقه های زلف معشوق
شماری بی شمارم اوفتادست
مگر در عشق او نادیده رویش
دلی پر انتظارم اوفتادست

شبی بوی می او ناشنوده
نصیب از وی خمارم اوفتادست
هزاران شب چو شمعی غرقه در اشک
سر خود در کنارم اوفتادست
هزاران روز بس تنها و بی کس
مصیبت های زارم اوفتادست

اگر تر دامن افتادم عجب نیست
که چشمی اشکبارم اوفتادست
کجا مردی است در عالم که او را
نظر بر کار و بارم اوفتادست
نیفتاد آنچه از عطار افتاد
که تا او هست کارم اوفتادست

📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۵۰

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

باعث مردن بلای عشق باشد مرا
راجت جان من آخر آفت جان شد مرا
نرگس او با دل بیمار من الفت گرفت
عاقبت درد محبت عین درمان شد مرا
کو گریبان چاک سازد صبح از این حسرت که باز
مطلع خورشید آن چاک گریبان شد مرا

دوش پیچیدم به زلفش از پریشان خاطری
عشق کامم داد تا خاطر پریشان شد مرا
سخت جانی بر نمی دارد سر کوی وفا
تا سپردم جان به جانان سختی آسان شد مرا
داستان یوسف گم گشته دانستم که چیست
یوسف دل پا در آن چاه زنخدان شد مرا

حسرت عشق از دل پر حسرتم خالی نشد
هر چه خون دیده از حسرت به دامان شد مرا
کام دل حاصل نکردم از صبوری ورنه من
صبر کردم در غمش چندان که امکان شد مرا

این تویی یا مشتری یا زهره یا مه یا پری
یا مراد هر دو عالم حاصل جان شد مرا
خانه شهری خراب از حسن شهر آشوب اوست
نی همین تنها فروغی خانه ویران شد مرا

📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱۷

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

با جوانه ها نوید زندگی است
زندگی شکفتن جوانه هاست
هر بهار
از نثار ابرهای مهربان
ساقه ها پر از جوانه میشود
هر جوانه ای شکوفه می کند
شاخه چلچراغ می شود

هر درخت پر شکوفه باغ
کودکی که تازه دیده باز می کند
یک جوانه است
گونه های خوشتر از شکوفه اش
چلچراغ تابناک خانه است
خنده اش بهار پر ترانه است

چون میان گاهواره ناز می کند
ای نسیم رهگذر به ما بگو
این جوانه های باغ زندگی
این شکوفه های عشق
از سموم وحشی کدام شوره زار
رفته رفته خار می شوند

این کبوتران برج دوستی
از غبار جادوی کدام کهکشان
گرگ های هار می شوند

📚 #فریدون_مشیری - بهار را باورکن - کدام غبار

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

ایمان درست عشق کیشان دارند
هرچند که ظاهری پریشان دارند

مفتاح حقایقی که میجوئی فیض
زیشان غافل مشو که ایشان دارند

📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۵

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

مرغکان بر سردریا آرام
بال بگشوده به راه سفرند

نقشی افتاده بر آن پرده ی لرزان حریر
گویی از پنجره ابر به ناگه دستی

کاغذی چند سپید
پاره کرده ست و فرو ریخته زانجای به زیر

📚 #محمدرضا_شفیعی_کدکنی - شبخوانی - سفر

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

قرار بود بیاید به دل امان بدهد
به سنگی دل من با بهار جان بدهد
برای کوچۀ شبهای بی ستارگی ام
ستاره پشت ستاره به آسمان بدهد

دوباره پخش شود روی موج دلتنگی
به نام عشق صدای خوش اذان بدهد
غروب زنده کند ارتفاع دریا را
و #ماه بودن خود را به من نشان بدهد

میان باغچۀ راز های سردر گم
برای اوج گرفتن به گل زمان بدهد
برای گفتن این قصه های بی پایان
قرار بود به شب های من زبان بدهد

📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - قرار

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

ز آن رو که هوا، بوی خوشت می گیرد
دی را دمی از باد هوا نگریزد

بر باد هوا بید به بویت ارزد
در پای صبا شمع به عشقت میرد

📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۹

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

دوباره خلوت من شور عاشقانه گرفت
لهیب عشق بتی در دلم زبانه گرفت
به لطف عشق ، دل از جور روزگار رهید
و داد خویش ، سرانجام از زمانه گرفت

بدون عشق ، جهان جای زندگانی نیست
دلم برای تپیدن ، تو را بهانه گرفت
یکی از آن همه عشاق ، لایق تو نبود
خوشا که تیر نگاهت ، مرا نشانه گرفت

سراغ باغ و چمن ، مرغ دل نمی گیرد
چرا که در قفس از دست دوست دانه گرفت
به گل بگو نظری کن به بلبل از سر مهر
که او به باغ ، ز شوق تو آشیانه گرفت
به بحر عشق ، چو دانی که غرقه ای « سالک »
ضرورتست ، کزین مهلکه ، کرانه گرفت

📚 #بهرام سالکی - غزلیات - ۱۰ - بهانه

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

هرگز دلم از وفای تو فرد مباد
یک دم ز غم تو بی دم سرد مباد

گر وصل تو درمان دلم خواهد کرد
پس یک نفس از درد تو بی درد مباد

📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۰۸

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1👍1
درود

بامداد خوش

در دام تو هر کس که گرفتارترست
در چشم تو ای جهان جان خوارترست

آن دل که ترا به جان خریدارترست
ای دوست به اتفاق غمخوارترست

📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۷۸

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

در کف جور تو افتادم، تو دان
تن به هجران تو در دادم، تو دان
الغیاث، ای دوست، کز دست جفات
در کف صد گونه بیدادم، تو دان
بر امید آنکه بینم روی تو
لب ببستم، دیده بگشادم، تو دان

دل، که از دیدار تو محروم ماند
بر در لطفت فرستادم، تو دان
سالها جستم، ندیدم روی تو
از طلب اکنون به استادم، تو دان
چون نیم نومید ز امید بهی
بر در امیدت افتادم، تو دان

گر کسی حالم نداند، گو: مدان
از همه عالم چو آزادم، تو دان
می‌گدازد تابش هجرت مرا
بر یخ است ای دوست، بنیادم، تو دان
گر ز نام من همی ننگ آیدت
خود مبر نامم، که من بادم، تو دان

ور همی دانی که شادم ز اندهت
هم به اندوهی بکن شادم، تو دان
چند نالم، چون عراقی، در غمت؟
روز و شب در سوز و فریادم، تو دان

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۲۱۰

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

من دوش پنهان می شدم تا قصر جانان سنگنک
نرمک نهادم پای را رفتم به ایوان سنگنک
دیدم نگار نازنین بر تخت زر در خواب خوش
من از نهیب بیم او چون بید لرزان سنگنک

کردم دو انگشتان دراز آهستهک آهستهک
برداشتم برقع به ناز از ماه تابان سنگنک
یک نیمه نرگس باز کرد از خواب جنبانید سر
شد بر رخ همچون مهش زلف پریشان سنگنک

گفتا به من ای باهنر گفتم منم مسکین تو
تا گر کسی یابد خبر ای راحت جان سنگنک
باری به کام خویشتن آوردمش در بر دمی
بانگ نوا زد آن زمان مرغ سحرخوان سنگنک
گفتا که حافظ خیز و رو صبح است بر ایوان شاه
بر شاه خوان این قصه را از خلق پنهان سنگنک

📚 #حافظ - شماره ۲۰ - من دوش پنهان می شدم تا قصر جانان سنگنک...

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
چندان حلاوت و مزه و مستی و گشاد
در چشم‌های مست تو نقاش چون نهاد

چشم تو برگشاید هر دم هزار چشم
زیرا مسیح وار خدا قدرتش بداد

وان جمله چشم‌ها شده حیران چشم او
کان چشمشان بصارت نو از چه راه داد

گفتم به آسمان که چنین ماه دیده‌ای
سوگند خورد و گفت مرا نیست هیچ یاد

اکنون ببند دو لب و آن چشم برگشا
دیگر سخن مگوی اگر هست اتحاد

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۶۶

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

زین گونه ام که در غم غربت شکیب نیست
گر سر کنم شکایت هجران غریب نیست
جانم بگیر و صحبت جانانه ام ببخش
کز جان شکیب هست و ز جانان شکیب نیست

گم گشته دیار محبت کجا رود
نام حبیب هست و نشان حبیب نیست
عاشق منم که یار به حالم نظر نکرد
ای خواجه درد هست و لیکن طبیب نیست

در کار عشق او که جهانیش مدعی ست
این شکر چون کنیم که ما را رقیب نیست
جانا نصاب حسن تو حد کمال یافت
وین بخت بین که از تو هنوزم نصیب نیست
گلبانگ سایه گوش کن ای سرو خوش خرام
کاین سوز دل به ناله ی هر عندلیب نیست

📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - بی نشان

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1
درود

بامداد خوش

بي بوسه تو دوباره شد چشمم تار
بايد بزنم به سيم آخر افطار

كاري بكنم خدا بيايد پايين
گويد كه تو دست ازين عبادت بردار

📚 #احمد_پروين

🆔 https://xn--r1a.website/manotanhaih
1