آمد به روح خالی من اضطراب داد
بر انجماد ثانیه هایم شتاب داد
می خواستم که باز ببارد به روی من
اما کویر شد به نگاهم سراب داد
یک صندلی..درخت! برایم حساب کرد!
در حیرتم چه وقت به دستم طناب داد؟!
من را به سمت چوبه ی دارم کشید و بعد
با قاه قاه خنده دلم را عذاب داد
جسمم کشیده شد به سر دار لعنتی
آری چه خوب عشق مرا او جواب داد!
📚 #شیوا فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - جواب
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بر انجماد ثانیه هایم شتاب داد
می خواستم که باز ببارد به روی من
اما کویر شد به نگاهم سراب داد
یک صندلی..درخت! برایم حساب کرد!
در حیرتم چه وقت به دستم طناب داد؟!
من را به سمت چوبه ی دارم کشید و بعد
با قاه قاه خنده دلم را عذاب داد
جسمم کشیده شد به سر دار لعنتی
آری چه خوب عشق مرا او جواب داد!
📚 #شیوا فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - جواب
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
این عمر نگر چه محنت افزای آمد
وین درد نگر چه پای بر جای آمد
درد از دل و چشم من به تنگ آمده بود
کارش چو به جان رسید در پای آمد
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
این عمر نگر چه محنت افزای آمد
وین درد نگر چه پای بر جای آمد
درد از دل و چشم من به تنگ آمده بود
کارش چو به جان رسید در پای آمد
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
با دل گفتم که آن بتم دوش نهفت
جان خواست ز من چون گل وصلش بشکفت
دل گفت مضایقت مکن زود بده
با او به محقری سخن نتوان گفت
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۸۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
جان خواست ز من چون گل وصلش بشکفت
دل گفت مضایقت مکن زود بده
با او به محقری سخن نتوان گفت
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۸۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
مژگان و لبش عذر و عذابی دگرست
وز کبر و ز لطف آتش و آبی دگرست
بی شک داند آنکه خردمند بود
کان آفت آب آفتاب دگرست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
وز کبر و ز لطف آتش و آبی دگرست
بی شک داند آنکه خردمند بود
کان آفت آب آفتاب دگرست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۵۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ما، کانده تو نیاز داریم
دست از تو چگونه باز داریم؟
شادان به غم تو چون نباشیم؟
کز سوز غم تو ساز داریم
با سوز تو از چه رو نسازیم؟
چون لطف تو چاره ساز داریم
تیمار تو گر چه جان بکاهد
از جانش، چو جان، نیاز داریم
سر بر قدمت نهیم روزی
چون همت سرفراز داریم
جانبازی ما عجب نباشد
چون ما دل عشقباز داریم
گر جان برود، چه باک ما را؟
جانا، چو تو دلنواز داریم
دریاب، کز آتش فراقت
اندیشهٔ جانگداز داریم
بنما، که در انتظار رویت
پیوسته دو چشم باز داریم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ما، کانده تو نیاز داریم
دست از تو چگونه باز داریم؟
شادان به غم تو چون نباشیم؟
کز سوز غم تو ساز داریم
با سوز تو از چه رو نسازیم؟
چون لطف تو چاره ساز داریم
تیمار تو گر چه جان بکاهد
از جانش، چو جان، نیاز داریم
سر بر قدمت نهیم روزی
چون همت سرفراز داریم
جانبازی ما عجب نباشد
چون ما دل عشقباز داریم
گر جان برود، چه باک ما را؟
جانا، چو تو دلنواز داریم
دریاب، کز آتش فراقت
اندیشهٔ جانگداز داریم
بنما، که در انتظار رویت
پیوسته دو چشم باز داریم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۹۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
اگر به لطف بخوانی مزید الطاف است
وگر به قهر برانی درون ما صاف است
بیان وصف تو گفتن نه حد امکان است
چرا که وصف تو بیرون ز حد اوصاف است
ز چشم عشق توان دید روی شاهد غیب
که نور دیده عاشق ز قاف تا قاف است
چو سرو سرکشی ای یار سنگدل با ما
چه چشمهاست که از روی تو بر اطراف است
تو را که مایه خلد است نیاز همتا نیست
از این مثال گزینم روان در اطراف است
ز مصحف رخ دلدار آیتی بر خوان
که آن بیان مقامات کشف کشاف است
عدو که منطق حافظ طمع کند در شعر
همان حدیث هما و طریق خطاف است
📚 #حافظ - اگر به لطف بخوانی مزید الطاف است
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
اگر به لطف بخوانی مزید الطاف است
وگر به قهر برانی درون ما صاف است
بیان وصف تو گفتن نه حد امکان است
چرا که وصف تو بیرون ز حد اوصاف است
ز چشم عشق توان دید روی شاهد غیب
که نور دیده عاشق ز قاف تا قاف است
چو سرو سرکشی ای یار سنگدل با ما
چه چشمهاست که از روی تو بر اطراف است
تو را که مایه خلد است نیاز همتا نیست
از این مثال گزینم روان در اطراف است
ز مصحف رخ دلدار آیتی بر خوان
که آن بیان مقامات کشف کشاف است
عدو که منطق حافظ طمع کند در شعر
همان حدیث هما و طریق خطاف است
📚 #حافظ - اگر به لطف بخوانی مزید الطاف است
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند
دیوانگان بندی زنجیرها دریدند
بس احتیاط کردیم تا نشنوند ایشان
گویی قضا دهل زد بانگ دهل شنیدند
جانهای جمله مستان دلهای دل پرستان
ناگه قفس شکستند چون مرغ برپریدند
مستان سبو شکستند بر خنبها نشستند
یا رب چه باده خوردند یا رب چه مل چشیدند
من دی ز ره رسیدم قومی چنین بدیدم
من خویش را کشیدم ایشان مرا کشیدند
آن را که جان گزیند بر آسمان نشیند
او را دگر کی بیند جز دیدهها که دیدند
یک ساقیی عیان شد آشوب آسمان شد
می تلخ از آن زمان شد خیکش از آن دریدند
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزلیات - غزل شماره ۸۵۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
یک خانه پر ز مستان مستان نو رسیدند
دیوانگان بندی زنجیرها دریدند
بس احتیاط کردیم تا نشنوند ایشان
گویی قضا دهل زد بانگ دهل شنیدند
جانهای جمله مستان دلهای دل پرستان
ناگه قفس شکستند چون مرغ برپریدند
مستان سبو شکستند بر خنبها نشستند
یا رب چه باده خوردند یا رب چه مل چشیدند
من دی ز ره رسیدم قومی چنین بدیدم
من خویش را کشیدم ایشان مرا کشیدند
آن را که جان گزیند بر آسمان نشیند
او را دگر کی بیند جز دیدهها که دیدند
یک ساقیی عیان شد آشوب آسمان شد
می تلخ از آن زمان شد خیکش از آن دریدند
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزلیات - غزل شماره ۸۵۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هنوز چشم مرادم رخ تو سیر ندیده
هوا گرفتی و رفتی ز کف چو مرغ پریده
تو را به روی زمین دیدم و شکفتم و گفتم
که این فرشته برای من از بهشت رسیده
بیا که چشم و چراغم تو بودی از همه عالم
خدای را به کجا رفتی ای فروغ دو دیده
هزار بار گذشتی به ناز و هیچ نگفتی
که چونی ای به سر راه انتظار کشیده
چه خواهی از سر من ای سیاهی شب هجران
سپید کردی چشمم در انتظار سپیده
به دست کوته من دامن تو کی رسد ای گل
که پای خسته ی من عمری از پی تو دویده
ترانه ی غزل دلکشم مگر نشنفتی
که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم
که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - مرغ پریده
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هنوز چشم مرادم رخ تو سیر ندیده
هوا گرفتی و رفتی ز کف چو مرغ پریده
تو را به روی زمین دیدم و شکفتم و گفتم
که این فرشته برای من از بهشت رسیده
بیا که چشم و چراغم تو بودی از همه عالم
خدای را به کجا رفتی ای فروغ دو دیده
هزار بار گذشتی به ناز و هیچ نگفتی
که چونی ای به سر راه انتظار کشیده
چه خواهی از سر من ای سیاهی شب هجران
سپید کردی چشمم در انتظار سپیده
به دست کوته من دامن تو کی رسد ای گل
که پای خسته ی من عمری از پی تو دویده
ترانه ی غزل دلکشم مگر نشنفتی
که رام من نشدی آخر ای غزال رمیده
خموش سایه که شعر تو را دگر نپسندم
که دوش گوش دلم شعر شهریار شنیده
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - مرغ پریده
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
معجون عسل شراب و گز لبهايت
بر نعش دلم پر از رجز لبهايت
روياي دم قنوت انگشتان بود
يك بوسه دسته جمعي از لبهايت
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بر نعش دلم پر از رجز لبهايت
روياي دم قنوت انگشتان بود
يك بوسه دسته جمعي از لبهايت
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی
گه فصل خزان و گه بهار آوردی
مردان جهان را همه بردی به زمین
نامردان را بروی کار آوردی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۴۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای چرخ بسی لیل و نهار آوردی
گه فصل خزان و گه بهار آوردی
مردان جهان را همه بردی به زمین
نامردان را بروی کار آوردی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۴۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
امروز مبارکست فالم
کافتاد نظر بر آن جمالم
الحمد خدای آسمان را
کاختر به درآمد از وبالم
خوابست مگر که مینماید
یا عشوه همیدهد خیالم
کاین بخت نبود هیچ روزم
وین گل نشکفت هیچ سالم
امروز بدیدم آن چه دل خواست
دید آن چه نخواست بدسگالم
اکنون که تو روی باز کردی
رو باز به خیر کرد حالم
دیگر چه توقعست از ایام
چون بدر تمام شد هلالم
بازآی کز اشتیاق رویت
بگرفت ز خویشتن ملالم
آزردهام از فراق چونانک
دل باز نمیدهد وصالم
وز غایت تشنگی که بردم
در حلق نمیرود زلالم
بیچاره به رویت آمدم باز
چون چاره نماند و احتیالم
از جور تو هم در تو گیرم
وز دست تو هم بر تو نالم
چون دوست موافقست سعدی
سهلست جفای خلق عالم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۰۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
امروز مبارکست فالم
کافتاد نظر بر آن جمالم
الحمد خدای آسمان را
کاختر به درآمد از وبالم
خوابست مگر که مینماید
یا عشوه همیدهد خیالم
کاین بخت نبود هیچ روزم
وین گل نشکفت هیچ سالم
امروز بدیدم آن چه دل خواست
دید آن چه نخواست بدسگالم
اکنون که تو روی باز کردی
رو باز به خیر کرد حالم
دیگر چه توقعست از ایام
چون بدر تمام شد هلالم
بازآی کز اشتیاق رویت
بگرفت ز خویشتن ملالم
آزردهام از فراق چونانک
دل باز نمیدهد وصالم
وز غایت تشنگی که بردم
در حلق نمیرود زلالم
بیچاره به رویت آمدم باز
چون چاره نماند و احتیالم
از جور تو هم در تو گیرم
وز دست تو هم بر تو نالم
چون دوست موافقست سعدی
سهلست جفای خلق عالم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۴۰۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چوعکس روی تو در ساغر شراب افتاد
چه جای تاب که آتش در آفتاب افتاد
بجام باده کنون دست می پرستان گیر
چرا که کشتی دریا کشان درآب افتاد
بسی بکوی خرابات بیخود افتادند
ولی که دید که چون من کسی خراب افتاد
چو کرد مطرب عشاق نوبتی آغاز
خروش و ناله من در دل رباب افتاد
بب چشم قدح کو کسی که دریابد
مرا که خون جگر در دل کباب افتاد
دل رمیدهٔ دعد آنزمان برفت از چنگ
که پرده از رخ رخشندهٔ رباب افتاد
خدنگ چشم تو در جان خاص و عام نشست
کمند زلف تو درحلق شیخ وشاب افتاد
نسیم صبح چودر گیسوی تو تاب افکند
دل شکستهٔ خواجو در اضطراب افتاد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چوعکس روی تو در ساغر شراب افتاد
چه جای تاب که آتش در آفتاب افتاد
بجام باده کنون دست می پرستان گیر
چرا که کشتی دریا کشان درآب افتاد
بسی بکوی خرابات بیخود افتادند
ولی که دید که چون من کسی خراب افتاد
چو کرد مطرب عشاق نوبتی آغاز
خروش و ناله من در دل رباب افتاد
بب چشم قدح کو کسی که دریابد
مرا که خون جگر در دل کباب افتاد
دل رمیدهٔ دعد آنزمان برفت از چنگ
که پرده از رخ رخشندهٔ رباب افتاد
خدنگ چشم تو در جان خاص و عام نشست
کمند زلف تو درحلق شیخ وشاب افتاد
نسیم صبح چودر گیسوی تو تاب افکند
دل شکستهٔ خواجو در اضطراب افتاد
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
یوسف رویی، کزو فغان کرد دلم
چون دست زنان مصریان کرد دلم
ز آغاز به بوسه مهربان کرد دلم
امروز نشانه غمان کرد دلم
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۲۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
یوسف رویی، کزو فغان کرد دلم
چون دست زنان مصریان کرد دلم
ز آغاز به بوسه مهربان کرد دلم
امروز نشانه غمان کرد دلم
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۲۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
من گمان می کردم
دوستی همچو سروی سر سبز
چار فصلش همه آراستگی است !
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست !
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی ِ دی !
من چه می دانستم
دل هر کس ، دل نیست !
قلبها زآهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند ....
📚 #حمید_مصدق _ من گمان می کردم دوستی همچو سروی سر سبز...........
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
دوستی همچو سروی سر سبز
چار فصلش همه آراستگی است !
من چه می دانستم
هیبت باد زمستانی هست !
من چه می دانستم
سبزه می پژمرد از بی آبی
سبزه یخ می زند از سردی ِ دی !
من چه می دانستم
دل هر کس ، دل نیست !
قلبها زآهن و سنگ
قلبها بی خبر از عاطفه اند ....
📚 #حمید_مصدق _ من گمان می کردم دوستی همچو سروی سر سبز...........
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
او را که دل از عشق مشوش باشد
هر قصه که گوید همه دلکش باشد
تو قصه عاشقان، همی کم شنوی
بشنو، بشنو که قصه شان خوش باشد
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
او را که دل از عشق مشوش باشد
هر قصه که گوید همه دلکش باشد
تو قصه عاشقان، همی کم شنوی
بشنو، بشنو که قصه شان خوش باشد
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
دم مزن گر همدمی می بایدت
خسته شو گر مرهمی می بایدت
تا در اثباتی تو بس نامحرمی
محو شو گر محرمی می بایدت
همچو غواصان دم اندر سینه کش
گر چو دریا همدمی می بایدت
از عبادت غم کشی و صد شفیع
پیشوای هر غمی می بایدت
اشک لایق تر شفیع تو از آنک
هر عبادت را نمی می بایدت
تنگدل ماندی، که دل یک قطره خونست
عالمی در عالمی می بایدت
تا که این یک قطره صد دریا شود
صبر صد عالم همی می بایدت
هر دو عالم گر نباشد گو مباش
در حضور او دمی می بایدت
در غم هر دم که نبود در حضور
تا قیامت ماتمی می بایدت
در حضورش عهد کردی ای فرید
عهد خود مستحکمی می بایدت
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
دم مزن گر همدمی می بایدت
خسته شو گر مرهمی می بایدت
تا در اثباتی تو بس نامحرمی
محو شو گر محرمی می بایدت
همچو غواصان دم اندر سینه کش
گر چو دریا همدمی می بایدت
از عبادت غم کشی و صد شفیع
پیشوای هر غمی می بایدت
اشک لایق تر شفیع تو از آنک
هر عبادت را نمی می بایدت
تنگدل ماندی، که دل یک قطره خونست
عالمی در عالمی می بایدت
تا که این یک قطره صد دریا شود
صبر صد عالم همی می بایدت
هر دو عالم گر نباشد گو مباش
در حضور او دمی می بایدت
در غم هر دم که نبود در حضور
تا قیامت ماتمی می بایدت
در حضورش عهد کردی ای فرید
عهد خود مستحکمی می بایدت
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
صف مژگان تو بشکست چنان دل ها را
که کسی نشکند این گونه صف اعدا را
نیش خاری اگر از نخل تو خواهم خوردن
کافرم ، کافر، اگر نوش کنم خرما را
گر ستاند ز صبا گرد رهت را نرگس
ای بسا نور دهد دیده نابینا را
بی بها جنس وفا ماند هزاران افسوس
که ندانست کسی قیمت این کالا را
حالیا گر قدح باده تو را هست بنوش
که نخورده ست کس امروز غم فردا را
کسی از شمع در این جمع نپرسد آخر
کز چه رو سوخته پروانه بی پروا را
عشق پیرانه سرم شیفته طفلی کرد
که به یک غمزه زند راه دو صد دانا را
سیلی از گریه من خاست ولی می ترسم
که بلایی رسد آن سرو سهی بالا را
به جز از اشک فروغی که ز چشم تو فتاد
قطره دیدی که نیارد به نظر دریا را
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
صف مژگان تو بشکست چنان دل ها را
که کسی نشکند این گونه صف اعدا را
نیش خاری اگر از نخل تو خواهم خوردن
کافرم ، کافر، اگر نوش کنم خرما را
گر ستاند ز صبا گرد رهت را نرگس
ای بسا نور دهد دیده نابینا را
بی بها جنس وفا ماند هزاران افسوس
که ندانست کسی قیمت این کالا را
حالیا گر قدح باده تو را هست بنوش
که نخورده ست کس امروز غم فردا را
کسی از شمع در این جمع نپرسد آخر
کز چه رو سوخته پروانه بی پروا را
عشق پیرانه سرم شیفته طفلی کرد
که به یک غمزه زند راه دو صد دانا را
سیلی از گریه من خاست ولی می ترسم
که بلایی رسد آن سرو سهی بالا را
به جز از اشک فروغی که ز چشم تو فتاد
قطره دیدی که نیارد به نظر دریا را
📚 #فروغی بسطامی - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
ای بینوا ، که فقر تو ، تنها گناه توست!
در گوشه ای بمیر! که این راه، راه توست
این گونه گداخته ، جز داغ ننگ نیست
وین رخت پاره، دشمن حال تباه توست
در کوچه های یخ زده، بیمار و دربدر
جان می دهی و مرگ تو تنها پناه توست
باور مکن که در دل شان می کند اثر
این قصه های تلخ که در اشک و آه توست
اینجا لباس فاخر و پول کلان بیار
تا بنگری که چشم همه عذرخواه توست
در حیرتم که از چه نگیرد درین بنا
این شعله های خشم که در هر نگاه توست!
📚 #فریدون مشیری - ابر و کوچه - فقیر
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
در گوشه ای بمیر! که این راه، راه توست
این گونه گداخته ، جز داغ ننگ نیست
وین رخت پاره، دشمن حال تباه توست
در کوچه های یخ زده، بیمار و دربدر
جان می دهی و مرگ تو تنها پناه توست
باور مکن که در دل شان می کند اثر
این قصه های تلخ که در اشک و آه توست
اینجا لباس فاخر و پول کلان بیار
تا بنگری که چشم همه عذرخواه توست
در حیرتم که از چه نگیرد درین بنا
این شعله های خشم که در هر نگاه توست!
📚 #فریدون مشیری - ابر و کوچه - فقیر
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
از غیب رسد، بدل سروشی هر دم
دلراست بدان سروش گوشی هردم
گه نغمه حزن میرسد گاه طرب
نیشی است بهر دمی و نوشی هر دم
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
از غیب رسد، بدل سروشی هر دم
دلراست بدان سروش گوشی هردم
گه نغمه حزن میرسد گاه طرب
نیشی است بهر دمی و نوشی هر دم
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۲۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih