درود
بامداد خوش
بر در یار من سحر مست و خراب میروم
جام طرب کشیدهام، زآن به شتاب میروم
ساغری از می لبش دوش سؤال کردهام
وقت سحر به کوی او بهر جواب میروم
از می ناب جزع او گرچه خراب گشتهام
تا دهد از کرشمهام باز شراب، میروم
بر سر خوان درد او درد بسی کشیدهام
تا کشم از دو لعل او بادهٔ ناب میروم
جذبهٔ حسن دلکشش میکشدم به سوی خود
از پی آن کشش دگر، همچو ذباب میروم
برقع تن ز شوق او پیش رخش گشادمی
لیک ز شرم روی او بسته نقاب میروم
در سر باده میکنم هستی خویش هر زمان
خاک رهم، رواست گر بر سر آب میروم
شحنهٔ عشق هر شبی بر کندم ز خواب خوش
در هوس خیال او باز به خواب میروم
شاید اگر هوای او میکشدم، که در رهش
بر سر آب چشم خود همچو حباب میروم
بیخود اگر ز صومعه بر در میکده روم
گر تو خطا گمان بری راه صواب میروم
نیست مرا ز خود خبر، بیش ازین که: در جهان
مست و خراب آمدم، مست و خراب میروم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بر در یار من سحر مست و خراب میروم
جام طرب کشیدهام، زآن به شتاب میروم
ساغری از می لبش دوش سؤال کردهام
وقت سحر به کوی او بهر جواب میروم
از می ناب جزع او گرچه خراب گشتهام
تا دهد از کرشمهام باز شراب، میروم
بر سر خوان درد او درد بسی کشیدهام
تا کشم از دو لعل او بادهٔ ناب میروم
جذبهٔ حسن دلکشش میکشدم به سوی خود
از پی آن کشش دگر، همچو ذباب میروم
برقع تن ز شوق او پیش رخش گشادمی
لیک ز شرم روی او بسته نقاب میروم
در سر باده میکنم هستی خویش هر زمان
خاک رهم، رواست گر بر سر آب میروم
شحنهٔ عشق هر شبی بر کندم ز خواب خوش
در هوس خیال او باز به خواب میروم
شاید اگر هوای او میکشدم، که در رهش
بر سر آب چشم خود همچو حباب میروم
بیخود اگر ز صومعه بر در میکده روم
گر تو خطا گمان بری راه صواب میروم
نیست مرا ز خود خبر، بیش ازین که: در جهان
مست و خراب آمدم، مست و خراب میروم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست
آرزو می بخشد و اسرار می دارد نگاه
جنت نقد است اینجا عیش و عشرت تازه کن
زانکه در جنت خدا بر بنده ننویسد گناه
دوستداران دوستکامند و حریفان باادب
پیشکاران نیکنام و صف نشینان نیکخواه
ساز چنگ آهنگ عشرت صحن مجلس جای رقص
خال جانان دانه دل زلف ساقی دام راه
دور از این بهتر نباشد ساقیا عشرت گزین
حال از این خوشتر نباشد حافظا ساغر بخواه
📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۲۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ساقیا پیمانه پر کن زانکه صاحب مجلست
آرزو می بخشد و اسرار می دارد نگاه
جنت نقد است اینجا عیش و عشرت تازه کن
زانکه در جنت خدا بر بنده ننویسد گناه
دوستداران دوستکامند و حریفان باادب
پیشکاران نیکنام و صف نشینان نیکخواه
ساز چنگ آهنگ عشرت صحن مجلس جای رقص
خال جانان دانه دل زلف ساقی دام راه
دور از این بهتر نباشد ساقیا عشرت گزین
حال از این خوشتر نباشد حافظا ساغر بخواه
📚 #حافظ - قطعات - قطعه شماره ۲۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
باز آفتاب دولت بر آسمان برآمد
باز آرزوی جانها از راه جان درآمد
باز از رضای رضوان درهای خلد وا شد
هر روح تا به گردن در حوض کوثر آمد
باز آن شهی درآمد کو قبله شهانست
باز آن مهی برآمد کز ماه برتر آمد
سرگشتگان سودا جمله سوار گشتند
کان شاه یک سواره در قلب لشکر آمد
اجزای خاک تیره حیران شدند و خیره
از لامکان شنیده خیزید محشر آمد
آمد ندای بیچون نی از درون نه بیرون
نی چپ نی راست نی پس نی از برابر آمد
گویی که آن چه سویست آن سو که جست و جویست
گویی کجا کنم رو آن سو که این سر آمد
آن سو که میوهها را این پختگی رسیدست
آن سو که سنگها را اوصاف گوهر آمد
آن سو که خشک ماهی شد پیش خضر زنده
آن سو که دست موسی چون ماه انور آمد
این سوز در دل ما چون شمع روشن آمد
وین حکم بر سر ما چون تاج مفخر آمد
دستور نیست جان را تا گوید این بیان را
ور نی ز کفر رستی هر جا که کفر آمد
کافر به وقت سختی رو آورد بدان سو
این سو چو درد بیند آن سوش باور آمد
با درد باش تا درد آن سوت ره نماید
آن سو که بیند آن کس کز درد مضطر آمد
آن پادشاه اعظم در بسته بود محکم
پوشید دلق آدم امروز بر در آمد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل ۸۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
باز آفتاب دولت بر آسمان برآمد
باز آرزوی جانها از راه جان درآمد
باز از رضای رضوان درهای خلد وا شد
هر روح تا به گردن در حوض کوثر آمد
باز آن شهی درآمد کو قبله شهانست
باز آن مهی برآمد کز ماه برتر آمد
سرگشتگان سودا جمله سوار گشتند
کان شاه یک سواره در قلب لشکر آمد
اجزای خاک تیره حیران شدند و خیره
از لامکان شنیده خیزید محشر آمد
آمد ندای بیچون نی از درون نه بیرون
نی چپ نی راست نی پس نی از برابر آمد
گویی که آن چه سویست آن سو که جست و جویست
گویی کجا کنم رو آن سو که این سر آمد
آن سو که میوهها را این پختگی رسیدست
آن سو که سنگها را اوصاف گوهر آمد
آن سو که خشک ماهی شد پیش خضر زنده
آن سو که دست موسی چون ماه انور آمد
این سوز در دل ما چون شمع روشن آمد
وین حکم بر سر ما چون تاج مفخر آمد
دستور نیست جان را تا گوید این بیان را
ور نی ز کفر رستی هر جا که کفر آمد
کافر به وقت سختی رو آورد بدان سو
این سو چو درد بیند آن سوش باور آمد
با درد باش تا درد آن سوت ره نماید
آن سو که بیند آن کس کز درد مضطر آمد
آن پادشاه اعظم در بسته بود محکم
پوشید دلق آدم امروز بر در آمد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل ۸۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم
ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم
دست هجر تو جان می برم به حسرت روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم
بسوخت مردم بیگانه را به حالت من دل
چنین که پیش دل دیر آشنای تو میرم
ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم
یکی هر آنچه توانی جفا به سایه ی بی دل
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - وفا
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بیا که بر سر آنم که پیش پای تو میرم
ازین چه خوش ترم ای جان که من برای تو میرم
دست هجر تو جان می برم به حسرت روزی
که تو ز راه بیایی و من به پای تو میرم
بسوخت مردم بیگانه را به حالت من دل
چنین که پیش دل دیر آشنای تو میرم
ز پا فتادم و در سر هوای روی تو دارم
مرا بکشتی و من دست بر دعای تو میرم
یکی هر آنچه توانی جفا به سایه ی بی دل
مرا ز عشق تو این بس که در وفای تو میرم
📚 #سایه - سیاه مشق - غزل - وفا
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
دلم گرفته گرفتاري ام همين كافيست
كه ماه روي توام ميزند زمين كافيست
ترا خداي خودم خوانده ام كه ميگويند
خدا كه هست يكي از اصول دين كافيست
امانت است غمت پيش ما و ميماند
درين رسالت اگر بوده ام امين كافيست
اگرچه دلشكني باز هم دلم با توست
اميد واهي آغوش دلنشين كافيست
چقدر حسرت لبهاي نازنين دارم
به خنده گفتي عزيزم فقط ببين كافيست
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
دلم گرفته گرفتاري ام همين كافيست
كه ماه روي توام ميزند زمين كافيست
ترا خداي خودم خوانده ام كه ميگويند
خدا كه هست يكي از اصول دين كافيست
امانت است غمت پيش ما و ميماند
درين رسالت اگر بوده ام امين كافيست
اگرچه دلشكني باز هم دلم با توست
اميد واهي آغوش دلنشين كافيست
چقدر حسرت لبهاي نازنين دارم
به خنده گفتي عزيزم فقط ببين كافيست
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
درود
بامداد خوش
از چهره همه خانه منقش کردی
وز باده رخان ما چو آتش کردی
شادی و نشاط ما یکی شش کردی
عیشت خوش باد عیش ما خوش کردی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۴۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
از چهره همه خانه منقش کردی
وز باده رخان ما چو آتش کردی
شادی و نشاط ما یکی شش کردی
عیشت خوش باد عیش ما خوش کردی
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۴۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد
که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم
گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم
گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم
مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم
من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم
مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم
گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم
خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره۴۰۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
من بیمایه که باشم که خریدار تو باشم
حیف باشد که تو یار من و من یار تو باشم
تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری
که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم
خویشتن بر تو نبندم که من از خود نپسندم
که تو هرگز گل من باشی و من خار تو باشم
هرگز اندیشه نکردم که کمندت به من افتد
که من آن وقع ندارم که گرفتار تو باشم
هرگز اندر همه عالم نشناسم غم و شادی
مگر آن وقت که شادی خور و غمخوار تو باشم
گذر از دست رقیبان نتوان کرد به کویت
مگر آن وقت که در سایه زنهار تو باشم
گر خداوند تعالی به گناهیت بگیرد
گو بیامرز که من حامل اوزار تو باشم
مردمان عاشق گفتار من ای قبله خوبان
چون نباشند که من عاشق دیدار تو باشم
من چه شایسته آنم که تو را خوانم و دانم
مگرم هم تو ببخشی که سزاوار تو باشم
گر چه دانم که به وصلت نرسم بازنگردم
تا در این راه بمیرم که طلبکار تو باشم
نه در این عالم دنیا که در آن عالم عقبی
همچنان بر سر آنم که وفادار تو باشم
خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی
که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره۴۰۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
حیات بخش بود باده خاصه وقت صبوح
که راح را بود آندم خواص جوهر روح
فکنده مرغ صراحی خروش در مجلس
چو بلبلان سحر در چمن بوقت صبوح
مباش بی لب یاقوت و جام یاقوتی
که نیست بی می و معشوق در زمانه فتوح
مرا چو توبه گنه بود توبه کردم از آن
که گر نکرد گناه از چه توبه کرد نصوح
نوشتهاند بر اوراق کارنامهٔ عشق
که رند را نبود در صلاح و توبه صلوح
مرا که از درت امید فتح بابی نیست
در دو لختی چشمست بر رهت مفتوح
خیال نرگس مستت چو در دلم گذرد
شود ز خنجر خونریز او دلم مجروح
فشاند برجگر ریش من غم تو نمک
نبشت دفتر حسن ترا خط تو شروح
گر آب دیده ز سر برگذشت خواجو را
گمان مبر که بطوفان هلاک گردد نوح
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
حیات بخش بود باده خاصه وقت صبوح
که راح را بود آندم خواص جوهر روح
فکنده مرغ صراحی خروش در مجلس
چو بلبلان سحر در چمن بوقت صبوح
مباش بی لب یاقوت و جام یاقوتی
که نیست بی می و معشوق در زمانه فتوح
مرا چو توبه گنه بود توبه کردم از آن
که گر نکرد گناه از چه توبه کرد نصوح
نوشتهاند بر اوراق کارنامهٔ عشق
که رند را نبود در صلاح و توبه صلوح
مرا که از درت امید فتح بابی نیست
در دو لختی چشمست بر رهت مفتوح
خیال نرگس مستت چو در دلم گذرد
شود ز خنجر خونریز او دلم مجروح
فشاند برجگر ریش من غم تو نمک
نبشت دفتر حسن ترا خط تو شروح
گر آب دیده ز سر برگذشت خواجو را
گمان مبر که بطوفان هلاک گردد نوح
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بی روی تو خورشید جهان سوز مباد
هم بی تو چراغ عالم افروز مباد
با وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی که ترا نبینم آن روز مباد
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بی روی تو خورشید جهان سوز مباد
هم بی تو چراغ عالم افروز مباد
با وصل تو کس چو من بد آموز مباد
روزی که ترا نبینم آن روز مباد
📚 #رودکی - رباعیات - رباعی شماره ۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
تا شمع قلندری بهائی افروخت
از رشته زنار دو صد خرقه بسوخت
دی پیر مغان گرفت تعلیم از او
و امروز، دو صد مسله مفتی آموخت
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تا شمع قلندری بهائی افروخت
از رشته زنار دو صد خرقه بسوخت
دی پیر مغان گرفت تعلیم از او
و امروز، دو صد مسله مفتی آموخت
📚 #شیخ بهایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
آزاده به ترک خود شتابی دارد
چون ذره هوای آفتابی دارد
تنها شدن دریچه بیهوده که نیست
این خانه حسابی و کتابی دارد
📚 #شیون فومنی - فارسی - دو بیتی ها - تنها شدن دریچه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آزاده به ترک خود شتابی دارد
چون ذره هوای آفتابی دارد
تنها شدن دریچه بیهوده که نیست
این خانه حسابی و کتابی دارد
📚 #شیون فومنی - فارسی - دو بیتی ها - تنها شدن دریچه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بار دگر شور آورید این پیر درد آشام را
صد جام برهم نوش کرد از خون دل پر جام ما
چون راست کاندر کار شد وز کعبه در خمار شد
در کفر خود دین دار شد بیزار شد ز اسلام ما
پس گفت تا کی زین هوس ماییم و درد یک نفس
دایم یکی گوییم وبس تا شد دو عالم رام ما
بس کم زنی استاد شد بی خانه و بنیاد شد
از نام و ننگ آزاد شد نیک است این بدنام را
پس شد چون مردان مرد او وز هر دو عالم فرد او
وز درد درد درد او شد مست هفت اندام ما
دل گشت چون دلداده ای جان شد ز کار افتاده ای
تا ریخت پر هر باده ای از جام دل در جام ما
جان را چون آن می نوش شد از بی خودی بیهوش شد
عقل از جهان خاموش شد و از دل برفت آرام ما
عطار در دیر مغان خون می کشید اندر نهان
فریاد برخاست از جهان کای رند درد آشام ما
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بار دگر شور آورید این پیر درد آشام را
صد جام برهم نوش کرد از خون دل پر جام ما
چون راست کاندر کار شد وز کعبه در خمار شد
در کفر خود دین دار شد بیزار شد ز اسلام ما
پس گفت تا کی زین هوس ماییم و درد یک نفس
دایم یکی گوییم وبس تا شد دو عالم رام ما
بس کم زنی استاد شد بی خانه و بنیاد شد
از نام و ننگ آزاد شد نیک است این بدنام را
پس شد چون مردان مرد او وز هر دو عالم فرد او
وز درد درد درد او شد مست هفت اندام ما
دل گشت چون دلداده ای جان شد ز کار افتاده ای
تا ریخت پر هر باده ای از جام دل در جام ما
جان را چون آن می نوش شد از بی خودی بیهوش شد
عقل از جهان خاموش شد و از دل برفت آرام ما
عطار در دیر مغان خون می کشید اندر نهان
فریاد برخاست از جهان کای رند درد آشام ما
📚 #عطار - دیوان اشعار - غزلیات - غزل شماره ۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
پس شاخه های یاس و مریم فرق دارند
آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند
شادم تصور می کنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند
برعکس می گردم طواف خانه ات را
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند
من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند
بر من به چشم کشته عشقت نظر کن
پروانه های مرده با هم فرق دارند
📚 #فاضل نظری - گزیده اشعار - تفاوت
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
پس شاخه های یاس و مریم فرق دارند
آری! اگر بسیار اگر کم فرق دارند
شادم تصور می کنی وقتی ندانی
لبخندهای شادی و غم فرق دارند
برعکس می گردم طواف خانه ات را
دیوانه ها آدم به آدم فرق دارند
من با یقین کافر، جهان با شک مسلمان
با این حساب اهل جهنم فرق دارند
بر من به چشم کشته عشقت نظر کن
پروانه های مرده با هم فرق دارند
📚 #فاضل نظری - گزیده اشعار - تفاوت
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
آشفته سخن چو زلف جانان خوش تر
چون کار جهان بی سر و سامان خوش تر
مجموعه عاشقان بود دفتر من
مجموعه عاشقان پریشان خوش تر
📚 #فروغی_بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آشفته سخن چو زلف جانان خوش تر
چون کار جهان بی سر و سامان خوش تر
مجموعه عاشقان بود دفتر من
مجموعه عاشقان پریشان خوش تر
📚 #فروغی_بسطامی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
پاییز می رسد که مرا مبتلا کند
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند
📚 #علیرضا_بدیع
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
با رنگ های تازه مرا آشنا کند
پاییز می رسد که همانند سال پیش
خود را دوباره در دل قالیچه، جا کند
او می رسد که از پس نه ماه انتظار
راز درخت باغچه را بر ملا کند
او قول داده است که امسال از سفر
اندوه های تازه بیارد ـ خدا کند ـ
او می رسد که باز هم عاشق کند مرا
او قول داده است به قولش وفا کند
پاییز عاشق است و راهی نمانده است
جز این که روز و شب بنشیند دعا کند ـ
شاید اثر کند و خداوند فصل ها
یک فصل را به خاطر او جا به جا کند
تقویم خواست از تو بگیرد بهار را
تقدیر خواست راه شما را جدا کند
خش خش... صدای پای خزان است، یک نفر
در را به روی حضرت پاییز وا کند
📚 #علیرضا_بدیع
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ستاره گم شد و خورشید سر زد
پرستویی به بام خانه پر زد
در آن صبحم صفای آرزویی
شب اندیشه را رنگ سحر زد
پرستو باشم و از دام این خاک
گشایم پر به سوی بام افلاک
ز چشم انداز بی پایان گردون
در آویزم به دنیایی طربناک
پرستو باشم و از بام هستی
بخوانم نغمه های شوق و مستی
سرودی سر کنم با خاطری شاد
سرود عشق و آزادی پرستی
پرستو باشم از بامی به بامی
صفای صبح را گویم سلامی
بهاران را برم هر جا نویدی
جوانان را دهم هر سو پیامی
تو هم روزی اگر پرسی ز حالم
لب بامت ز حال دل بنالم
وگر پروا کنم بر من نگیری
که می ترسم زنی سنگی به بالم
📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - پرستو
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ستاره گم شد و خورشید سر زد
پرستویی به بام خانه پر زد
در آن صبحم صفای آرزویی
شب اندیشه را رنگ سحر زد
پرستو باشم و از دام این خاک
گشایم پر به سوی بام افلاک
ز چشم انداز بی پایان گردون
در آویزم به دنیایی طربناک
پرستو باشم و از بام هستی
بخوانم نغمه های شوق و مستی
سرودی سر کنم با خاطری شاد
سرود عشق و آزادی پرستی
پرستو باشم از بامی به بامی
صفای صبح را گویم سلامی
بهاران را برم هر جا نویدی
جوانان را دهم هر سو پیامی
تو هم روزی اگر پرسی ز حالم
لب بامت ز حال دل بنالم
وگر پروا کنم بر من نگیری
که می ترسم زنی سنگی به بالم
📚 #فریدون مشیری - گناه دریا - پرستو
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
با وصل تو دست در کمر نتوان کرد
با درد فراق هم بسر نتوان کرد
چون چاره کار غیر بی تابی نیست
جز ناله و آه بی اثر نتوان کرد
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
با وصل تو دست در کمر نتوان کرد
با درد فراق هم بسر نتوان کرد
چون چاره کار غیر بی تابی نیست
جز ناله و آه بی اثر نتوان کرد
📚 #فیض کاشانی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۱۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ساعت دو شب است که با چشم بی رمق
چیزی نشسته ام بنویسم بر این ورق
چیزی که سالهاست تو آنرا نگفته ای
جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق
هر وقت حرف می زدی و سرخ می شدی...
هر وقت می نشستی به پیشانی ات عرق...
من با زبان شاعری حرف می زنم
با این ردیف و قافیه های اجق وجق
این بار از غزل کاش بشنوی
دیگر دلم به این همه غم نیست مستحق
من رفتنی شده، تو زبان باز کرده ای
آن هم فقط همین که: برو در پناه حق!
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۳۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ساعت دو شب است که با چشم بی رمق
چیزی نشسته ام بنویسم بر این ورق
چیزی که سالهاست تو آنرا نگفته ای
جز با زبان شاخه گل و جلد زرورق
هر وقت حرف می زدی و سرخ می شدی...
هر وقت می نشستی به پیشانی ات عرق...
من با زبان شاعری حرف می زنم
با این ردیف و قافیه های اجق وجق
این بار از غزل کاش بشنوی
دیگر دلم به این همه غم نیست مستحق
من رفتنی شده، تو زبان باز کرده ای
آن هم فقط همین که: برو در پناه حق!
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۳۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
یک آسمان بودم مرا پیدانکردند
یک پنجره سمت نگاهم وا نکردند
می خواستند این جا بمیرم.. نا رفیقان!
این ظلم را در حق من حاشا نکردند!
ابری شدم.. باران شدم.. طوفانی و خیس!
این ابر ها هم خوب با من تا نکردند
فرصت نکردم عشق را لبخند باشم
وقتی که حتی از خدا پروا نکردند
دیری ست بر پای دلم زنجیر بستند
دیوانه ام می خوستند اما نکردند
پوسیده م در کنج این دیوار وحشت
یک آسما ن بودم مرا پیدا نکردند
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - یک آسمان بودم
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
یک آسمان بودم مرا پیدانکردند
یک پنجره سمت نگاهم وا نکردند
می خواستند این جا بمیرم.. نا رفیقان!
این ظلم را در حق من حاشا نکردند!
ابری شدم.. باران شدم.. طوفانی و خیس!
این ابر ها هم خوب با من تا نکردند
فرصت نکردم عشق را لبخند باشم
وقتی که حتی از خدا پروا نکردند
دیری ست بر پای دلم زنجیر بستند
دیوانه ام می خوستند اما نکردند
پوسیده م در کنج این دیوار وحشت
یک آسما ن بودم مرا پیدا نکردند
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - یک آسمان بودم
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih