درود
بامداد خوش
جز عشق تو كه در همه من نمانده است
راهي به غير با همه گفتن نمانده است
گفتم بميرم از غمت اما به جان تو
جاني براي رفتن از تن نمانده است
خوابيده روي ريل م و از آه داغ من
بيچاره شد قطار كه آهن نمانده است
اما دوباره مي كشمت سمت خود كه دل
در انتظار وعده و خرمن نمانده است
ديگر نمي پذيرد ازين بيشتر دلم
غم را كه جاي يك سر سوزن نمانده است
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
جز عشق تو كه در همه من نمانده است
راهي به غير با همه گفتن نمانده است
گفتم بميرم از غمت اما به جان تو
جاني براي رفتن از تن نمانده است
خوابيده روي ريل م و از آه داغ من
بيچاره شد قطار كه آهن نمانده است
اما دوباره مي كشمت سمت خود كه دل
در انتظار وعده و خرمن نمانده است
ديگر نمي پذيرد ازين بيشتر دلم
غم را كه جاي يك سر سوزن نمانده است
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ای غم که حجاب صبر بشکافتهای
بی تابی من دیده و برتافتهای
شب تیره و یار دور و کس مونس نه
ای هجر بکش که بیکسم یافتهای
📚 #ابوسعید - ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۲۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای غم که حجاب صبر بشکافتهای
بی تابی من دیده و برتافتهای
شب تیره و یار دور و کس مونس نه
ای هجر بکش که بیکسم یافتهای
📚 #ابوسعید - ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۲۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
مده ای حکیم پندم که به کار درنبندم
که ز خویشتن گزیرست و ز دوست ناگزیرم
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرم
تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنودهام دوش و نه مردم از نفیرم
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوشست عیش مردم به روایح عبیرم
نه تو گفتهای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو میکشی نمیرم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۹۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
به خدا اگر بمیرم که دل از تو برنگیرم
برو ای طبیبم از سر که دوا نمیپذیرم
همه عمر با حریفان بنشستمی و خوبان
تو بخاستی و نقشت بنشست در ضمیرم
مده ای حکیم پندم که به کار درنبندم
که ز خویشتن گزیرست و ز دوست ناگزیرم
برو ای سپر ز پیشم که به جان رسید پیکان
بگذار تا ببینم که که میزند به تیرم
نه نشاط دوستانم نه فراغ بوستانم
بروید ای رفیقان به سفر که من اسیرم
تو در آب اگر ببینی حرکات خویشتن را
به زبان خود بگویی که به حسن بینظیرم
تو به خواب خوش بیاسای و به عیش و کامرانی
که نه من غنودهام دوش و نه مردم از نفیرم
نه توانگران ببخشند فقیر ناتوان را
نظری کن ای توانگر که به دیدنت فقیرم
اگرم چو عود سوزی تن من فدای جانت
که خوشست عیش مردم به روایح عبیرم
نه تو گفتهای که سعدی نبرد ز دست من جان
نه به خاک پای مردان چو تو میکشی نمیرم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۹۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت
مطرب بگوی نوبت عشاق در نهفت
دل را چو لاله از میگلگون شکفته دار
اکنون که لاله پرده برافکند و گل شکفت
خواهی که سرفراز شوی همچو زلف یار
در پای یار سرکش خورشید چهره افت
هر کس که دید قامت آنسرو سیمتن
ای بس که خاک پای صنوبر بدیده رفت
از کوی او چگونه توانم که بگذرم
بلبل کسی نگفت که ترک چمن بگفت
شد مدتی که دیده اختر شمار من
یک شب ز عشق نرگس پر خواب او نخفت
ای آنکه چشم شوخ کماندار دلکشت
ما را به تیر غمزهٔ دل خون چکان بسفت
شامست گیسوی تو و تا صبح بسته عقد
طاقست ابروی تو و با ماه گشته جفت
خواجو بزیر جامه نهان چون کند سرشک
دریا شنیدهئی که بدامن توان نهفت
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۲۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
نوبت زدند و مرغ سحر بانگ صبح گفت
مطرب بگوی نوبت عشاق در نهفت
دل را چو لاله از میگلگون شکفته دار
اکنون که لاله پرده برافکند و گل شکفت
خواهی که سرفراز شوی همچو زلف یار
در پای یار سرکش خورشید چهره افت
هر کس که دید قامت آنسرو سیمتن
ای بس که خاک پای صنوبر بدیده رفت
از کوی او چگونه توانم که بگذرم
بلبل کسی نگفت که ترک چمن بگفت
شد مدتی که دیده اختر شمار من
یک شب ز عشق نرگس پر خواب او نخفت
ای آنکه چشم شوخ کماندار دلکشت
ما را به تیر غمزهٔ دل خون چکان بسفت
شامست گیسوی تو و تا صبح بسته عقد
طاقست ابروی تو و با ماه گشته جفت
خواجو بزیر جامه نهان چون کند سرشک
دریا شنیدهئی که بدامن توان نهفت
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۲۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بتا در گوش، گوش آویز داری
لب می گون شکرریز داری
بشارت می دهد این دل به فایز
دلی در سینه مهرانگیز داری
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۱۰۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بتا در گوش، گوش آویز داری
لب می گون شکرریز داری
بشارت می دهد این دل به فایز
دلی در سینه مهرانگیز داری
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۱۰۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
صدای پچ پچ غم... خواب من به هم خورده است
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است
صدای پچ پچ غم... هیس! هیس! ساکت باش
سکوت، در دل بی تاب من به هم خورده است
تو قاب عکس مرا دیده ای، نمی دانی
نشاط چهره ی در قاب من به هم خورده است
غم تو را نسرودم وگرنه می دیدی
که وزن، در غزل ناب من به هم خورده است
هجای چشم تو را وزنها نمی فهمند
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - شعر شماره ۲۷ - (۱)
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
صدای پچ پچ غم... خواب من به هم خورده است
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است
صدای پچ پچ غم... هیس! هیس! ساکت باش
سکوت، در دل بی تاب من به هم خورده است
تو قاب عکس مرا دیده ای، نمی دانی
نشاط چهره ی در قاب من به هم خورده است
غم تو را نسرودم وگرنه می دیدی
که وزن، در غزل ناب من به هم خورده است
هجای چشم تو را وزنها نمی فهمند
دو ساعت است که اعصاب من به هم خورده است
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - شعر شماره ۲۷ - (۱)
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
مرغی هنوز در قفس صبح می پرد
مرغ ستاره ای
شب در درون پوسته اش می خزد چو مار
من چون مسافری که فرومانده در غبار
نور سپیده در قدح سبز آسمان
شیر بریده ایست پر از لخته های خون
مرغی ز لای پنجره ی خوابگاه من
سر می کند برون
مار سیاه ، پوسته اش را دریده است
مرغ سپید ، از قفس خود پریده است
در من غبار حادثه ای موج می زند
مرغی نشسته غمگین ، در موج این غبار
ماری خزیده سنگین ، در راه انتظار
📚 #نادر_نادرپور - گیاه و سنگ نه، آتش - حادثه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مرغی هنوز در قفس صبح می پرد
مرغ ستاره ای
شب در درون پوسته اش می خزد چو مار
من چون مسافری که فرومانده در غبار
نور سپیده در قدح سبز آسمان
شیر بریده ایست پر از لخته های خون
مرغی ز لای پنجره ی خوابگاه من
سر می کند برون
مار سیاه ، پوسته اش را دریده است
مرغ سپید ، از قفس خود پریده است
در من غبار حادثه ای موج می زند
مرغی نشسته غمگین ، در موج این غبار
ماری خزیده سنگین ، در راه انتظار
📚 #نادر_نادرپور - گیاه و سنگ نه، آتش - حادثه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
روی صندلی غم نشسته است...مردی از نگاه عشق پاک تر
با غرور دست های خسته اش..سرنوشت تازه ای ست بارور
جرعه جرعه می نویسد از بهار ...می نویسد از زلال آفتاب
می نویسد از ستاره ای که باز...استکان نور را کشیده سر
خاطرات مرد باز جان گرفت..سمت روز های دور پرکشید
سمت کوچه های عاشقانه و....مرد بود توی کوچه رهگذر
اشتیاق تازه ای به سمت نور...توی دفترش که دیده می شود
آتش دوباره ای به رنگ مهر ...می شود درون مرد شعله ور
سرنوشت دیگری شده شروع...آفتاب باز توی کوچه هاست
ایستاده ابتدای کوچه ها...مردی از نگاه عشق پاک تر
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - کوچه ها
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
روی صندلی غم نشسته است...مردی از نگاه عشق پاک تر
با غرور دست های خسته اش..سرنوشت تازه ای ست بارور
جرعه جرعه می نویسد از بهار ...می نویسد از زلال آفتاب
می نویسد از ستاره ای که باز...استکان نور را کشیده سر
خاطرات مرد باز جان گرفت..سمت روز های دور پرکشید
سمت کوچه های عاشقانه و....مرد بود توی کوچه رهگذر
اشتیاق تازه ای به سمت نور...توی دفترش که دیده می شود
آتش دوباره ای به رنگ مهر ...می شود درون مرد شعله ور
سرنوشت دیگری شده شروع...آفتاب باز توی کوچه هاست
ایستاده ابتدای کوچه ها...مردی از نگاه عشق پاک تر
📚 #شیوا_فرازمند - وقتی تو هستی من آسمانم - کوچه ها
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
با مهر رخ تو بیش از ایت تابم نیست
وز دست خیالت هم شب خوابم نیست
از دیده به جای اشک از آن می ریزم
من خون جگر که در جگر آبم نیست
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
با مهر رخ تو بیش از ایت تابم نیست
وز دست خیالت هم شب خوابم نیست
از دیده به جای اشک از آن می ریزم
من خون جگر که در جگر آبم نیست
📚 #سلمان ساوجی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بگیر فطرهام اما ، مخور برادر جان
که من در این رمضان قوت غالبم غم بود
✍🏻 #اخوان_ثالث
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
که من در این رمضان قوت غالبم غم بود
✍🏻 #اخوان_ثالث
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هردم ز تو گر تازه غمی باید هست
در دور فلک نو ستمی باید هست
در عشق تو گرچه ایچ می باید هست
این بس نبود کانچ نمی باید هست
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هردم ز تو گر تازه غمی باید هست
در دور فلک نو ستمی باید هست
در عشق تو گرچه ایچ می باید هست
این بس نبود کانچ نمی باید هست
📚 #انوری - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۶۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هجرت به دلم چو آتشی در پیوست
آب چشمم قوت او را بشکست
چون خواستم از یاد غمت گشتن مست
بگرفت مرا خاک سر کوی تو دست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هجرت به دلم چو آتشی در پیوست
آب چشمم قوت او را بشکست
چون خواستم از یاد غمت گشتن مست
بگرفت مرا خاک سر کوی تو دست
📚 #سنایی - دیوان اشعار - رباعیات - رباعی شماره ۳۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
❤1
Ahangi Ke Doost Dashti
Hamid Askari [ Mifa-Music.ir ]
همین که یک نفر از دور لباسش رنگ تو باشه
همین که تو مسیر من یه گل فروشی پیداشه
بازم یاد تو می افتم
همین که عصر یه جمعه آدم تو خونه تنهاشه
همین که یک نفر اسمش شبیه اسم تو باشه
بازم یاد تو می افتم
با آهنگی که دوست داشتی تموم کافه ها بازن
تموم شهر همدستن منو یاد تو بندازن
تو نیستی سرد و یخبندون تموم فصلا پاییزه
گذشتن از تو واسه من گذشتن از همه چیزه
همین که عکس تنهایی کنار دریا میگیرم
بدون شب بخیر تو به خواب گریه ها میرم
بازم یاد تو می افتم
با هر بارون با هر برفی که میشینه رو این کاجا
میرم هرجایی تو این شهر میرم هرجای این دنیا
بازم یاد تو می افتم
یه وقتایی همه چی هست ولی اونی که باید نیست
دوبار ترکم کن مردن به این آسونی ها هم نیست
تو نیستی سرد و یخبندون تموم فصلا پاییزه
گذشتن از تو واسه من گذشتن از همه چیزه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
همین که تو مسیر من یه گل فروشی پیداشه
بازم یاد تو می افتم
همین که عصر یه جمعه آدم تو خونه تنهاشه
همین که یک نفر اسمش شبیه اسم تو باشه
بازم یاد تو می افتم
با آهنگی که دوست داشتی تموم کافه ها بازن
تموم شهر همدستن منو یاد تو بندازن
تو نیستی سرد و یخبندون تموم فصلا پاییزه
گذشتن از تو واسه من گذشتن از همه چیزه
همین که عکس تنهایی کنار دریا میگیرم
بدون شب بخیر تو به خواب گریه ها میرم
بازم یاد تو می افتم
با هر بارون با هر برفی که میشینه رو این کاجا
میرم هرجایی تو این شهر میرم هرجای این دنیا
بازم یاد تو می افتم
یه وقتایی همه چی هست ولی اونی که باید نیست
دوبار ترکم کن مردن به این آسونی ها هم نیست
تو نیستی سرد و یخبندون تموم فصلا پاییزه
گذشتن از تو واسه من گذشتن از همه چیزه
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
جانا، نظری که ناتوانم
بخشا، که به لب رسید جانم
دریاب، که نیک دردمندم
بشتاب، که سخت ناتوانم
من خسته که روی تو نبینم
آخر به چه روی زنده مانم؟
گفتی که: بمردی از غم ما
تعجیل مکن که اندر آنم
اینک به در تو آمدم باز
تا بر سر کوت جانفشانم
افسوس بود که بهر جانی
از خاک در تو بازمانم
مردن به از آن که زیست باید
بیدوست به کام دشمنانم
چه سود مرا ز زندگانی
چون از پی سود در زیانم؟
از راحت این جهان ندارم
جز درد دلی کزو بجانم
بنهادم پای بر سر جان
زان دستخوش غم جهانم
کاریم فتاده است مشکل
بیرون شد کار میندانم
درمانده شدم، که از عراقی
خود را به چه حیله وارهانم؟
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۷۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
جانا، نظری که ناتوانم
بخشا، که به لب رسید جانم
دریاب، که نیک دردمندم
بشتاب، که سخت ناتوانم
من خسته که روی تو نبینم
آخر به چه روی زنده مانم؟
گفتی که: بمردی از غم ما
تعجیل مکن که اندر آنم
اینک به در تو آمدم باز
تا بر سر کوت جانفشانم
افسوس بود که بهر جانی
از خاک در تو بازمانم
مردن به از آن که زیست باید
بیدوست به کام دشمنانم
چه سود مرا ز زندگانی
چون از پی سود در زیانم؟
از راحت این جهان ندارم
جز درد دلی کزو بجانم
بنهادم پای بر سر جان
زان دستخوش غم جهانم
کاریم فتاده است مشکل
بیرون شد کار میندانم
درمانده شدم، که از عراقی
خود را به چه حیله وارهانم؟
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۷۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
نه فلک مر عاشقان را بنده باد
دولت این عاشقان پاینده باد
بوستان عاشقان سرسبز باد
آفتاب عاشقان تابنده باد
تا قیامت ساقی باقی عشق
جام بر کف سوی ما آینده باد
بلبل دل تا ابد سرمست باد
طوطی جان هم شکرخاینده باد
تا ابد پستان جان پرشیر باد
مادر دولت طرب زاینده باد
شیوه عاشق فریبیهای یار
کم مباد و هر دم افزاینده باد
از پی لعلش گهربارست چشم
این گهر را لعلش استاینده باد
چشم ما بگشاد چشم مست او
طالبان را چشم بگشاینده باد
دل ز ما بربود حسن دلربا
چابک و صیاد و برباینده باد
مرغ جانم گر نپرد سوی عشق
پر و بال مرغ جان برکنده باد
عشق گریان بیندم خندان شود
ای جهان از خندهاش پرخنده باد
سنگها از شرم لعلش آب شد
شرمها از شرم او شرمنده باد
من خموشم میوه نطق مرا
می بپالاید که پالاینده باد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۲۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
نه فلک مر عاشقان را بنده باد
دولت این عاشقان پاینده باد
بوستان عاشقان سرسبز باد
آفتاب عاشقان تابنده باد
تا قیامت ساقی باقی عشق
جام بر کف سوی ما آینده باد
بلبل دل تا ابد سرمست باد
طوطی جان هم شکرخاینده باد
تا ابد پستان جان پرشیر باد
مادر دولت طرب زاینده باد
شیوه عاشق فریبیهای یار
کم مباد و هر دم افزاینده باد
از پی لعلش گهربارست چشم
این گهر را لعلش استاینده باد
چشم ما بگشاد چشم مست او
طالبان را چشم بگشاینده باد
دل ز ما بربود حسن دلربا
چابک و صیاد و برباینده باد
مرغ جانم گر نپرد سوی عشق
پر و بال مرغ جان برکنده باد
عشق گریان بیندم خندان شود
ای جهان از خندهاش پرخنده باد
سنگها از شرم لعلش آب شد
شرمها از شرم او شرمنده باد
من خموشم میوه نطق مرا
می بپالاید که پالاینده باد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۸۲۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چه خوش برقی به چشم شب درخشید
چراغم را فروغی تازه بخشید
مخوان ای جغد شب لالایی شوم
که پشت پرده بیدار است خورشید
📚 #سایه - سیاه مشق - دو بیتی ها - امید)
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چه خوش برقی به چشم شب درخشید
چراغم را فروغی تازه بخشید
مخوان ای جغد شب لالایی شوم
که پشت پرده بیدار است خورشید
📚 #سایه - سیاه مشق - دو بیتی ها - امید)
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چون لاله كه خلوت چمن را پر كرد
خون دلم عرصه سخن را پر كرد
امروز غم از كنار من دور نشد
تنهايي زادروز من را پر كرد
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چون لاله كه خلوت چمن را پر كرد
خون دلم عرصه سخن را پر كرد
امروز غم از كنار من دور نشد
تنهايي زادروز من را پر كرد
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
من کیستم از خویش به تنگ آمدهای
دیوانهٔ با خرد به جنگ آمدهای
دوشینه به کوی دوست از رشکم سوخت
نالیدن پای دل به سنگ آمدهای
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۲۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
من کیستم از خویش به تنگ آمدهای
دیوانهٔ با خرد به جنگ آمدهای
دوشینه به کوی دوست از رشکم سوخت
نالیدن پای دل به سنگ آمدهای
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۶۲۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih