درود
بامداد خوش
پیوسته حدیث من به گوشت بادا
قوتم ز لب شکر فروشت بادا
بی من چو شراب ناب گیری در دست
شرمت بادا ولیک نوشت بادا
📚 #انوری - رباعیات - رباعی شماره ۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
پیوسته حدیث من به گوشت بادا
قوتم ز لب شکر فروشت بادا
بی من چو شراب ناب گیری در دست
شرمت بادا ولیک نوشت بادا
📚 #انوری - رباعیات - رباعی شماره ۲
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هر که او معشوق دارد گو چو من عیار دار
خوش لب و شیرین زبان خوش عیش و خوش گفتار دار
یار معنی دار باید خاصه اندر دوستی
تا توانی دوستی با یار معنی دار دار
از عزیزی گر نخواهی تا به خواری اوفتی
روی نیکو را عزیز و مال و نعمت خوار دار
#ماه #ترکستان #بسی #از #ماه #گردون #خوبتر
#مه #ز #ترکستان #گزین و ز ماه گردون دون عار دار
زلف عنبر بار گیر و جام مالامال کش
دوستی با جام و با زلفین عنبر بار دار
ور همی خواهی که گردد کار تو همچون نگار
چون سنایی خویشتن در عشق او بر کار دار
📚 #سنایی- غزلیات - غزل شماره ۱۵۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هر که او معشوق دارد گو چو من عیار دار
خوش لب و شیرین زبان خوش عیش و خوش گفتار دار
یار معنی دار باید خاصه اندر دوستی
تا توانی دوستی با یار معنی دار دار
از عزیزی گر نخواهی تا به خواری اوفتی
روی نیکو را عزیز و مال و نعمت خوار دار
#ماه #ترکستان #بسی #از #ماه #گردون #خوبتر
#مه #ز #ترکستان #گزین و ز ماه گردون دون عار دار
زلف عنبر بار گیر و جام مالامال کش
دوستی با جام و با زلفین عنبر بار دار
ور همی خواهی که گردد کار تو همچون نگار
چون سنایی خویشتن در عشق او بر کار دار
📚 #سنایی- غزلیات - غزل شماره ۱۵۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ساقی، چو نمیدهی شرابم
خونابه بده بجای آبم
خون شد جگرم، شراب در ده
تا کی دهی از جگر کبابم؟
دردی غمم مده، که من خود
از درد فراق تو خرابم
از تابش می دلم برافروز
تا روی دل از جهان بتابم
در کیسهٔ من چو نیست نقدی
دانم ندهی شراب نابم
چون خاک در توام ، کرم کن
یاد آر به جرعهای شرابم
می ده، که ز هستی عراقی
یک باره مگر خلاص یابم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۶۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ساقی، چو نمیدهی شرابم
خونابه بده بجای آبم
خون شد جگرم، شراب در ده
تا کی دهی از جگر کبابم؟
دردی غمم مده، که من خود
از درد فراق تو خرابم
از تابش می دلم برافروز
تا روی دل از جهان بتابم
در کیسهٔ من چو نیست نقدی
دانم ندهی شراب نابم
چون خاک در توام ، کرم کن
یاد آر به جرعهای شرابم
می ده، که ز هستی عراقی
یک باره مگر خلاص یابم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۶۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
از دلم صورت آن خوب ختن مینرود
چاشنی شکر او ز دهن مینرود
بالله ار شور کنم هر نفسی عیب مگیر
گر برفت از دل تو از دل من مینرود
همه مرغان ز چمن هر طرفی میپرند
بلبل بیدل یک دم ز چمن مینرود
جان پروانه مسکین که مقیم لگنست
تن او تا به نسوزد ز لگن مینرود
بوالحسن گفت حسن را که از این خانه برو
بوالحسن نیز درافتاد و حسن مینرود
رسن دوست چو در حلق دلم افتادست
لاجرم چنبر دل جز به رسن مینرود
مرغ جان از قفس قالب من سیر شدست
وز امید نظر دوست ز تن مینرود
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۸۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
از دلم صورت آن خوب ختن مینرود
چاشنی شکر او ز دهن مینرود
بالله ار شور کنم هر نفسی عیب مگیر
گر برفت از دل تو از دل من مینرود
همه مرغان ز چمن هر طرفی میپرند
بلبل بیدل یک دم ز چمن مینرود
جان پروانه مسکین که مقیم لگنست
تن او تا به نسوزد ز لگن مینرود
بوالحسن گفت حسن را که از این خانه برو
بوالحسن نیز درافتاد و حسن مینرود
رسن دوست چو در حلق دلم افتادست
لاجرم چنبر دل جز به رسن مینرود
مرغ جان از قفس قالب من سیر شدست
وز امید نظر دوست ز تن مینرود
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۸۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی
لرزان بسان ماه و لغزان بسان ماهی
آمد ز برف مانده بر طره شانه عاج
ماه است و هرگزش نیست پروای بی کلاهی
افسون چشم آبی در سایه روشن شب
با عشوه موج میزد چون چشمه در سیاهی
زان چشم آهوانه اشکم هنوز حلقه است
کی در نگاه آهوست آن حجب و بی گناهی
سروم سر نوازش در پیش و من به حیرت
کز بخت سرکشم چیست این پایه سر به راهی
رفتیم رو به کاخ آمال و آرزوها
آنجا که چرخ بوسد ایوان بارگاهی
دالانی از بهشتم بخشید و دلبخواهم
آری بهشت دیدم دالان دلبخواهی
دردانه ام به دامن غلطید و اشکم از شوق
لرزید چون ستاره کز باد صبحگاهی
چون شهد شرم و شوقش میخواستم مکیدن
مهر عقیق لب داد بر عصمتش گواهی
ناگه جمال توحید وانگه چراغ توفیق
الواح دیده شستند اشباح اشتباهی
افسون عشق باد و انفاس عشقبازان
باقی هر آنچه دیدیم افسانه بود و واهی
عکس جمال وحدت در خود به چشم من بین
آیینه ام لطیفست ای جلوه الهی
مائیم و شهریارا اقلیم عشق آری
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۵۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
شاهد شکفته مخمور چون شمع صبحگاهی
لرزان بسان ماه و لغزان بسان ماهی
آمد ز برف مانده بر طره شانه عاج
ماه است و هرگزش نیست پروای بی کلاهی
افسون چشم آبی در سایه روشن شب
با عشوه موج میزد چون چشمه در سیاهی
زان چشم آهوانه اشکم هنوز حلقه است
کی در نگاه آهوست آن حجب و بی گناهی
سروم سر نوازش در پیش و من به حیرت
کز بخت سرکشم چیست این پایه سر به راهی
رفتیم رو به کاخ آمال و آرزوها
آنجا که چرخ بوسد ایوان بارگاهی
دالانی از بهشتم بخشید و دلبخواهم
آری بهشت دیدم دالان دلبخواهی
دردانه ام به دامن غلطید و اشکم از شوق
لرزید چون ستاره کز باد صبحگاهی
چون شهد شرم و شوقش میخواستم مکیدن
مهر عقیق لب داد بر عصمتش گواهی
ناگه جمال توحید وانگه چراغ توفیق
الواح دیده شستند اشباح اشتباهی
افسون عشق باد و انفاس عشقبازان
باقی هر آنچه دیدیم افسانه بود و واهی
عکس جمال وحدت در خود به چشم من بین
آیینه ام لطیفست ای جلوه الهی
مائیم و شهریارا اقلیم عشق آری
مرغان قاف دانند آیین پادشاهی
📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۵۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
از گفتن دوست دارمت ميترسد
از عشق كه آمده وسط ميترسد
ميميرم و بر زبان نمي آرد آه
ميترسم ازينكه او فقط ميترسد
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
از عشق كه آمده وسط ميترسد
ميميرم و بر زبان نمي آرد آه
ميترسم ازينكه او فقط ميترسد
📚 #احمد_پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
از دیدهٔ سنگ خون چکاند غم تو
بیگانه و آشنا نداند غم تو
دم در کشم و غمت همه نوش کنم
تا از پس من به کس نماند غم تو
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۷۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
از دیدهٔ سنگ خون چکاند غم تو
بیگانه و آشنا نداند غم تو
دم در کشم و غمت همه نوش کنم
تا از پس من به کس نماند غم تو
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۷۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم
تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم
هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای
که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم
به حق مهر و وفایی که میان من و توست
که نه مهر از تو بریدم نه به کس پیوستم
پیش از آب و گل من در دل من مهر تو بود
با خود آوردم از آن جا نه به خود بربستم
من غلام توام از روی حقیقت لیکن
با وجودت نتوان گفت که من خود هستم
دایما عادت من گوشه نشستن بودی
تا تو برخاستهای از طلبت ننشستم
تو ملولی و مرا طاقت تنهایی نیست
تو جفا کردی و من عهد وفا نشکستم
سعدیا با تو نگفتم که مرو در پی دل
نروم باز گر این بار که رفتم جستم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۶۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
من خود ای ساقی از این شوق که دارم مستم
تو به یک جرعه دیگر ببری از دستم
هر چه کوته نظرانند بر ایشان پیمای
که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم
به حق مهر و وفایی که میان من و توست
که نه مهر از تو بریدم نه به کس پیوستم
پیش از آب و گل من در دل من مهر تو بود
با خود آوردم از آن جا نه به خود بربستم
من غلام توام از روی حقیقت لیکن
با وجودت نتوان گفت که من خود هستم
دایما عادت من گوشه نشستن بودی
تا تو برخاستهای از طلبت ننشستم
تو ملولی و مرا طاقت تنهایی نیست
تو جفا کردی و من عهد وفا نشکستم
سعدیا با تو نگفتم که مرو در پی دل
نروم باز گر این بار که رفتم جستم
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۶۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
کدام دل که گرفتار و پای بند تو نیست
کدام صید که در آرزوی بند تو نیست
نه من به بند کمند تو پای بندم و بس
کسی بشهر نیامد که شهر بند تو نیست
ترا بقید چه حاجت که صید وحشی را
بهیچ روی خلاص از خم کمند تو نیست
ضرورتست که پیش تو پنجه نگشایم
مرا که قوت بازوی زورمند تو نیست
گرم گزند رسانی بضرب تیغ فراق
مکن که بیشم از این طاقت گزند تو نیست
چو سروم از دو جهان گر چه دست کوتاهست
ولی شکیبم از آن قامت بلند تو نیست
دلم برآتش عشقت بسوخت همچو سپند
بیا که صبرم از آنخال چون سپند تو نیست
عجب ز عقل تو دارم که میدهی پندم
خموش باش که این لحظه وقت پند تو نیست
ز شور بختی خواجوست اینکه چون فرهاد
نصیبش از لب شیرین همچو قند تو نیست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
کدام دل که گرفتار و پای بند تو نیست
کدام صید که در آرزوی بند تو نیست
نه من به بند کمند تو پای بندم و بس
کسی بشهر نیامد که شهر بند تو نیست
ترا بقید چه حاجت که صید وحشی را
بهیچ روی خلاص از خم کمند تو نیست
ضرورتست که پیش تو پنجه نگشایم
مرا که قوت بازوی زورمند تو نیست
گرم گزند رسانی بضرب تیغ فراق
مکن که بیشم از این طاقت گزند تو نیست
چو سروم از دو جهان گر چه دست کوتاهست
ولی شکیبم از آن قامت بلند تو نیست
دلم برآتش عشقت بسوخت همچو سپند
بیا که صبرم از آنخال چون سپند تو نیست
عجب ز عقل تو دارم که میدهی پندم
خموش باش که این لحظه وقت پند تو نیست
ز شور بختی خواجوست اینکه چون فرهاد
نصیبش از لب شیرین همچو قند تو نیست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گهی که یادم آمد صحبت یار
لب و دندان و زلف و چشم و رخسار
دل و دین و قرار و صبر فایز
فکندند در طلسم چار در چار
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۷۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گهی که یادم آمد صحبت یار
لب و دندان و زلف و چشم و رخسار
دل و دین و قرار و صبر فایز
فکندند در طلسم چار در چار
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۷۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
غم که می آید در و دیوار، شاعر می شود
در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود
می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط کش و نقاله و پرگار، شاعر می شود
تا چه حد این حرفها را می توانی حس کنی؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود
تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر می شود
باز می پرسی: چه طور این گونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جای من بگذار شاعر می شود
گرچه می دانم نمی دانی چه دارم می کشم
از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
غم که می آید در و دیوار، شاعر می شود
در تو زندانی ترین رفتار شاعر می شود
می نشینی چند تمرین ریاضی حل کنی
خط کش و نقاله و پرگار، شاعر می شود
تا چه حد این حرفها را می توانی حس کنی؟
حس کنی دارد دلم بسیار شاعر می شود
تا زمانی با توام انگار شاعر نیستم
از تو تا دورم دلم انگار شاعر می شود
باز می پرسی: چه طور این گونه شاعر شد دلت؟
تو دلت را جای من بگذار شاعر می شود
گرچه می دانم نمی دانی چه دارم می کشم
از تو می گوید دلم هر بار شاعر می شود
📚 #نجمه_زارع - عشق قابیل است (باید دوباره زاده شوم ...) - غزل شماره ۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
زمانه وار اگر می پسندیم کر و لال
به سنگفرش تو این خون تازه باد حلال
مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست
که دوست جان کلام من است در همه حال
قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت
به واژه ها که مرا برده اند زیر سوال
تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم
به شوق توست که تکرار می شود هر سال
ترا ز دفتر حافظ گرفته ام یعنی
که تا همیشه ز چشمت نمی نهم ای فال
مرا ز دست تو این جان بر لب آمده نیز
نهایتی ست که آسان نمی دهم به زوال
خوشا هر آنچه که تو باغ باغ می خواهی
بگو رسیده بیفتم به دامنت، یا کال؟
اگر چه نیستم آری بلور بارفتن
مرا ولی مشکن گاه قیمتی ست سفال
بیا عبور کن از این پل تماشایی
ببین چگونه گذر کرده ام ز هر چه محال
ببین بجز تو که پامال دره ات شده ام
کدام قله نشین را نکرده ام پامال
تو کیستی؟ که سفر کردن از هوایت را
نمی توانم حتی به بال های خیال
📚 #محمدعلی_بهمنی
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
زمانه وار اگر می پسندیم کر و لال
به سنگفرش تو این خون تازه باد حلال
مجال شکوه ندارم ولی ملالی نیست
که دوست جان کلام من است در همه حال
قسم به تو که دگر پاسخی نخواهم گفت
به واژه ها که مرا برده اند زیر سوال
تو فصل پنجم عمر منی و تقویمم
به شوق توست که تکرار می شود هر سال
ترا ز دفتر حافظ گرفته ام یعنی
که تا همیشه ز چشمت نمی نهم ای فال
مرا ز دست تو این جان بر لب آمده نیز
نهایتی ست که آسان نمی دهم به زوال
خوشا هر آنچه که تو باغ باغ می خواهی
بگو رسیده بیفتم به دامنت، یا کال؟
اگر چه نیستم آری بلور بارفتن
مرا ولی مشکن گاه قیمتی ست سفال
بیا عبور کن از این پل تماشایی
ببین چگونه گذر کرده ام ز هر چه محال
ببین بجز تو که پامال دره ات شده ام
کدام قله نشین را نکرده ام پامال
تو کیستی؟ که سفر کردن از هوایت را
نمی توانم حتی به بال های خیال
📚 #محمدعلی_بهمنی
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
وقتی که ابتهاجِ جان میگه؛
آری آن روز چو میرفت کسی
داشتم آمدنش را باور؛
من نمیدانستم معنی هرگز را
تو چرا باز نگشتی دیگر؟!..
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
آری آن روز چو میرفت کسی
داشتم آمدنش را باور؛
من نمیدانستم معنی هرگز را
تو چرا باز نگشتی دیگر؟!..
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Telegram
Hassan kashavarz
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
درود
بامداد خوش
باز هم پشت باغ چشمانم ، انتظاری غریب روییده ست
بازهم یک نفس سیاهی و درد، در حیاطم شبانه تابیده ست
هیچ کس نیست باورم بکند ، دست بر زخم شانه ام بکشد
هیچ کس هم ندیده ازسردرد، بغض برگونه هام باریده ست
زخمی اشتباه دیرینم ، سنگسار هجوم باورها
خشم سنگی که بازاز ته دل، پیکرم را شدید بوسیده ست
شاعر زخم خورده ی شعرم ، زیر آوار حس کال خودم
مرگ احساس کهنه ای ست که باز،نسخه ای ازغروب پیچیده ست
هیچ کس هم نخواست تا دیگر، نشوم زیر غصه ها مدفون
آه دیرست و پیکرم این بار، زیر آوار درد پوسیده ست
باورم می کنی رفیق دلم؟ ، من همان اشتباه دیرینم
بی گمان این صدای تقدیراست، که به این حس و حال خندیده ست
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - رفاقت
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
باز هم پشت باغ چشمانم ، انتظاری غریب روییده ست
بازهم یک نفس سیاهی و درد، در حیاطم شبانه تابیده ست
هیچ کس نیست باورم بکند ، دست بر زخم شانه ام بکشد
هیچ کس هم ندیده ازسردرد، بغض برگونه هام باریده ست
زخمی اشتباه دیرینم ، سنگسار هجوم باورها
خشم سنگی که بازاز ته دل، پیکرم را شدید بوسیده ست
شاعر زخم خورده ی شعرم ، زیر آوار حس کال خودم
مرگ احساس کهنه ای ست که باز،نسخه ای ازغروب پیچیده ست
هیچ کس هم نخواست تا دیگر، نشوم زیر غصه ها مدفون
آه دیرست و پیکرم این بار، زیر آوار درد پوسیده ست
باورم می کنی رفیق دلم؟ ، من همان اشتباه دیرینم
بی گمان این صدای تقدیراست، که به این حس و حال خندیده ست
📚 #شیوا_فرازمند - غزلیات - رفاقت
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
جز نقش تو در نظر نیامد مارا
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ار چه خوش آید همه را در عهدش
حقا که به چشم در نیامد ما را
📚 #سلمان ساوجی - رباعیات - رباعی شماره ۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
جز نقش تو در نظر نیامد مارا
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ار چه خوش آید همه را در عهدش
حقا که به چشم در نیامد ما را
📚 #سلمان ساوجی - رباعیات - رباعی شماره ۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ای هجر مگر نهایتی نیست ترا
وی وعده وصل غایتی نیست ترا
ای عشق مرا به صد هزاران زاری
کشتی و جز این کفایتی نیست ترا
📚 #انوری - رباعیات - رباعی شماره ۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای هجر مگر نهایتی نیست ترا
وی وعده وصل غایتی نیست ترا
ای عشق مرا به صد هزاران زاری
کشتی و جز این کفایتی نیست ترا
📚 #انوری - رباعیات - رباعی شماره ۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
ای من غلام عشق که روزی هزار بار
ر من نهد ز عشق بتی صد هزار بار
این عشق جوهریست بدانجا که روی داد
بر عقل زیرکان بزند راه اختیار
جز عشق و اختیار به میدان نام و ننگ
نامرد را ز مرد که کردست آشکار
جز درد عشق غمزه معشوق را که کرد
بر جان عاشقان بتر از زخم ذوالفقار
این درد عشق راست که در پای نیکوان
هر ساعت ار بخواهد جانها کند نثار
در عشق نیست زحمت تمییز بهر آنک
در باغ عشق دوست به نرخ گلست خار
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ای من غلام عشق که روزی هزار بار
ر من نهد ز عشق بتی صد هزار بار
این عشق جوهریست بدانجا که روی داد
بر عقل زیرکان بزند راه اختیار
جز عشق و اختیار به میدان نام و ننگ
نامرد را ز مرد که کردست آشکار
جز درد عشق غمزه معشوق را که کرد
بر جان عاشقان بتر از زخم ذوالفقار
این درد عشق راست که در پای نیکوان
هر ساعت ار بخواهد جانها کند نثار
در عشق نیست زحمت تمییز بهر آنک
در باغ عشق دوست به نرخ گلست خار
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هیهات! کزین دیار رفتم
ناکرده وداع یار رفتم
چه سود قرار وصل جانان؟
اکنون که من از قرار رفتم
چون خاک در تو بوسه دادم
با دیدهٔ اشکبار رفتم
بگذاشتم، ای عزیز چون جان،
دل نزد تو یادگار رفتم
زنهار! دل مرا نگهدار
چون من ز میان کار رفتم
بردند به اضطرارم، ای دوست،
زین جا نه به اختیار رفتم
غم خواره و مونسم تو بودی
بیمونس و غمگسار رفتم
از خلق کریم تو ندیدم
یک عهد چو استوار، رفتم
چون از لب تو نیافتم کام
ناکام به هر دیار رفتم
نایافته مرهمی ز لطفت
دل خسته و جان فگار رفتم
شکرانه بده، که از در تو
چون محنت روزگار رفتم
تو خرم و شاد و کامران باش
کز شهر تو سوکوار رفتم
در قصهٔ درد من نگه کن
بنگر که چگونه زار رفتم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۶۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هیهات! کزین دیار رفتم
ناکرده وداع یار رفتم
چه سود قرار وصل جانان؟
اکنون که من از قرار رفتم
چون خاک در تو بوسه دادم
با دیدهٔ اشکبار رفتم
بگذاشتم، ای عزیز چون جان،
دل نزد تو یادگار رفتم
زنهار! دل مرا نگهدار
چون من ز میان کار رفتم
بردند به اضطرارم، ای دوست،
زین جا نه به اختیار رفتم
غم خواره و مونسم تو بودی
بیمونس و غمگسار رفتم
از خلق کریم تو ندیدم
یک عهد چو استوار، رفتم
چون از لب تو نیافتم کام
ناکام به هر دیار رفتم
نایافته مرهمی ز لطفت
دل خسته و جان فگار رفتم
شکرانه بده، که از در تو
چون محنت روزگار رفتم
تو خرم و شاد و کامران باش
کز شهر تو سوکوار رفتم
در قصهٔ درد من نگه کن
بنگر که چگونه زار رفتم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۶۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
هست مستی که مرا جانب میخانه برد
جانب ساقی گلچهره دردانه برد
هست مستی که کشد گوش مرا یارانه
از چنین صف نعالم سوی پیشانه برد
نعل آنست که بوسه گه او خاک بود
لعل آنست که سوی می و پیمانه برد
جان سپاریم بدان باده جان دست نهیم
پیشتر زانک خردمان سوی افسانه برد
شاخ شاخست دل از رنگ سر زلف خوشش
تا چرا بند چنان موسی سر شانه برد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۹۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
هست مستی که مرا جانب میخانه برد
جانب ساقی گلچهره دردانه برد
هست مستی که کشد گوش مرا یارانه
از چنین صف نعالم سوی پیشانه برد
نعل آنست که بوسه گه او خاک بود
لعل آنست که سوی می و پیمانه برد
جان سپاریم بدان باده جان دست نهیم
پیشتر زانک خردمان سوی افسانه برد
شاخ شاخست دل از رنگ سر زلف خوشش
تا چرا بند چنان موسی سر شانه برد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۹۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
یک عمر قناعت نتوان کرد الهی
دیریست که چون هاله همه دور تو گردم
چون بازشوم از سرت ای مه به نگاهی
بر هر دری ای شمع چو پروانه زنم سر
در آرزوی آن که بیابم به تو راهی
نه روی سخن گفتن و نه پای گذشتن
سرگشته ام ای ماه هنرپیشه پناهی
در فکر کلاهند حریفان همه هشدار
هرگز به سر ماه نرفته است کلاهی
بگریز در آغوش من از خلق که گلها
از باد گریزند در آغوش گیاهی
در آرزوی جلوه مهتاب جمالش
یا رب گذراندیم چه شبهای سیاهی
یک عمر گنه کردم و شرمنده که در حشر
شایان گذشت تو مرا نیست گناهی
📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۵۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
تا چند کنیم از تو قناعت به نگاهی
یک عمر قناعت نتوان کرد الهی
دیریست که چون هاله همه دور تو گردم
چون بازشوم از سرت ای مه به نگاهی
بر هر دری ای شمع چو پروانه زنم سر
در آرزوی آن که بیابم به تو راهی
نه روی سخن گفتن و نه پای گذشتن
سرگشته ام ای ماه هنرپیشه پناهی
در فکر کلاهند حریفان همه هشدار
هرگز به سر ماه نرفته است کلاهی
بگریز در آغوش من از خلق که گلها
از باد گریزند در آغوش گیاهی
در آرزوی جلوه مهتاب جمالش
یا رب گذراندیم چه شبهای سیاهی
یک عمر گنه کردم و شرمنده که در حشر
شایان گذشت تو مرا نیست گناهی
📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۵۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih