Hassan kashavarz
65 subscribers
2.91K photos
89 videos
3.59K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
گذشت ایام گل ای بلبل زار
بکن چون من ز هجران ناله بسیار

گل تو سر زند هر ساله از نو
گل فایز نمی روید دگر بار

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۷۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

جمع خراباتیان سوز نفس کم کنید
باده نهانی خورید بانگ جرس کم کنید

نیست جز از نیستی سیرت آزادگان
در ره آزادگان صحو و درس کم کنید

راه خرابات را جز به مژه نسپرید
مرکب طامات را زین هوس کم کنید

مجمع عشاق را قبله رخ یار بس
چون به نماز اندرید روی به پس کم کنید

قافله عاشقان راه ز جان رفته اند
گر ز وفا آگهید قصد فرس کم کنید

روی نبینیم ما دیدن سیمرغ را
نیست چو مرغی کنون ز آه و نفس کم کنید

گر نتوانید گفت مذهب شیران نر
در صف آزادگان عیب مگس کم کنید

📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

باز در دام بلا افتاده‌ام
باز در چنگ عنا افتاده‌ام

این همه غم زان سوی من رو نهاد
کز رخ دلبر جدا افتاده‌ام

یاد ناورد آن نگار بی‌وفا
از من بیچاره، تا افتاده‌ام

دست من نگرفت روزی از کرم
تا ز دست او ز پا افتاده‌ام

ننگ می‌دارد ز درویشی من
چون کنم؟ چون بینوا افتاده‌ام

بر درش گر مفلسان را بار نیست
پس من مسکین چرا افتاده‌ام؟

هم نیم نومید از درگاه او
گرچه درویش و گدا افتاده‌ام

عاقبت نیکو شود کارم، چو من
بر سر کوی رجا افتاده‌ام

هان! عراقی، غم مخور، کز بهر تو
بر در لطف خدا افتاده‌ام

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

آنک عکس رخ او راه ثریا بزند
گر ره قافله عقل زند تا بزند

آنک نقل و می او در ره صوفی نقدست
رسدش گر به نظر گردن فردا بزند

گر پراکنده دلی دامن دل گیر که دل
خیمه امن و امان بر سر غوغا بزند

عمری باید تا دیو از او بگریزد
احمدی باید تا راه چلیپا بزند

در هر آن کنج دلی که غم تو معتکفست
نیم شب تابش خورشید بر آن جا بزند

عارفا بهر سه نان دعوت جان را مگذار
تا سنانت چو علی در صف هیجا بزند

زین گذر کن که رسیدست شهنشاه کرم
خیز تا جان تو بر عیش و تماشا بزند

کف حاجت بگشا جام الهی بستان
تا شعاع می جان بر رخ و سیما بزند

رخ و سیمای تو زان رونق و نوری گیرد
که کف شق قمر بر مه بالا بزند

بر سرت بردود و عقل دهد مغز تو را
عقل پرمغز تو پا بر سر جوزا بزند

خواجه بربند دو گوش و بگریز از سخنم
ور نه در رخت تو هم آتش یغما بزند

بگریز از من و از طالع شیرافکن من
کاخترم کوکبه بر آدم و حوا بزند

هین خمش باش که نور تو چو بر دل‌ها زد
نور محسوس شود بر سر و بر پا بزند

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۸۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای دل به ساز عرش اگر گوش می کنی
از ساکنان فرش فراموش می کنی

گر نای زهره بشنوی ای دل بگوش هوش
آفاق را به زمزمه مدهوش می کنی

چون زلف سایه پنجه درافکن به ماهتاب
گر خواب خود مشوش و مغشوش می کنی

عشق مجاز غنچه عشق حقیقت است
گل گوشکفته باش اگر بوش می کنی

از من خدای را غزل عاشقی مخواه
کز پیریم چو طفل قلمدوش می کنی

زین اخگر نهفته دمیدن خدای را
بس اخگر شکفته که خاموش می کنی

من شاه کشور ادب و شرم و عفتم
با من کدام دست در آغوش می کنی

پیرانه سرمشاهده خط شاهدان
نیش ندامتی است که خود نوش می کنی

من خود خطا به توبه بپوشم تو هم بیا
گر توبه با خدای خطا پوش می کنی

گو جام باده جوش محبت چرا زند
ترکانه یاد خون سیاووش می کنی

دنیا خود از دریچه عبرت عزیز ماست
زین خاک و شیشه آینه هوش می کنی

با شعر سایه چند چو خمیازه های صبح
ما را خمار خمر شب دوش می کنی

تهران بی صبا ثمرش چیست شهریار
نیما نرفته گر سفر یوش می کنی

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۵۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

رنگ خداست چشم تو حاشا چه ميكني
محرومم از سجود و تماشا چه ميكني

اي سرو اگرچه وا كني از سر مرا چو برف
افتادنم به پاي خودت را چه ميكني

ساحل نشين ايمن از آشوب موجها
با ناله مداوم دريا چه ميكني

بي ما خوشي و خرمي و شاد و برقرار
با خنده ات بفهم كه با ما چه ميكني

چون شاپرك در آتشم از بي هراسي ام
اي شعله از من اين همه پروا چه ميكني

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
دورم اگر از سعادت خدمت تو
پیوسته دلست آینهٔ طلعت تو

از گرمی آفتاب هجرم چه غمست
دارم چو پناه سایهٔ دولت تو

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۷۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

روزگاریست که سودازده روی توام
خوابگه نیست مگر خاک سر کوی توام

به دو چشم تو که شوریده‌تر از بخت منست
که به روی تو من آشفته‌تر از موی توام

نقد هر عقل که در کیسه پندارم بود
کمتر از هیچ برآمد به ترازوی توام

همدمی نیست که گوید سخنی پیش منت
محرمی نیست که آرد خبری سوی توام

چشم بر هم نزنم گر تو به تیرم بزنی
لیک ترسم که بدوزد نظر از روی توام

زین سبب خلق جهانند مرید سخنم
که ریاضت کش محراب دو ابروی توام

دست موتم نکند میخ سراپرده عمر
گر سعادت بزند خیمه به پهلوی توام

تو مپندار کز این در به ملامت بروم
که گرم تیغ زنی بنده بازوی توام

سعدی از پرده عشاق چه خوش می‌گوید
#ترک_من پرده برانداز که هندوی توام

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۶۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست
بی باده گلرنگ نمی باید زیست

این سبزه که امروز تماشاگه ماست
تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست



این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده ست

این دسته که بر گردن او می بینی
دستی ست که برگردن یاری بوده ست



* هر ذره که بر روی زمینی بوده است،
خورشید رخی، زهره جبینی بوده است،

گرد از رخ آستین به آزرم فشان،
کان هم رخ خوب نازنینی بوده است.



📚 #خیام

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ورطهٔ پر خطر عشق ترا ساحل نیست
راه پر آفت سودای ترا منزل نیست

گر شوم کشته بدانید که در مذهب عشق
خونبهای من دلسوخته بر قاتل نیست

نشود فرقت صوری سبب منع وصال
زانکه در عالم معنی دو جهان حائل نیست

میل خوبان نه من بی سر و پا دارم و بس
کیست آنکو برخ سرو قدان مایل نیست

هیچ سائل ز درت باز نگردد محروم
گرچه در کوی تو جز خون جگر سائل نیست

چه دهم شرح جمال تو که در معنی حسن
آیتی نیست که در شان رخت نازل نیست

بنده از بندگیت خلعت شاهی یابد
که غلامی که قبولت نبود مقبل نیست

هیچ کامی ز دهان تو نکردم حاصل
چکنم کز تو مرا یک سر مو حاصل نیست

چه نصیحت کنی ای غافل نادان که مرا
پند عاقل نکند سود چو دل قابل نیست

اگرت عقل بود منکر مجنون نشوی
کانکه دیوانه لیلی نشود عاقل نیست

غم دل با که تواند که بگوید خواجو
مگر آنکس که غمی دارد و او را دل نیست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

سحر در خواب دیدم با دل زار
که سر بنهاده ام در دامن یار

نبودم راضی از این خواب فایز
که تا محشر شوم ولله بیدار

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۷۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بیهوده چه شینید اگر مرد مصافید
خیزید همی گرد در دوست طوافید

از جانب خود هر دو جهان هیچ مجویید
جز جانب معشوق اگر صوفی صافید

چون مایه همی در پی یک سود بدادید
آنگاه کنم حکم که در صرف صرافید

تا بر نکنید جان و دل از غیر دلارام
دعوی مکنید صفوت و بیهوده ملافید

دارید سرای طایفه دستی بهم آرید
ورنه سرتان دادم خیزید معافید

📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ایندم منم که بیدل و بی‌یار مانده‌ام
در محنت و بلا چه گرفتار مانده‌ام؟

با اهل مدرسه چو به اقرار نامدم
با اهل مصطبه چه به انکار مانده‌ام؟

در صومعه چو مرد مناجات نیستم
در میکده ز بهر چه هشیار مانده‌ام؟

در کعبه چون که نیست مرا جای، لاجرم
قلاش وار بر در خمار مانده‌ام

ساقی، بیار درد و از این درد یک زمان
بازم رهان، که با غم و تیمار مانده‌ام

در کار شو کنون، غم کاری بخور، که من
از کار هر دو عالم بی‌کار مانده‌ام

کاری بکن، که کار عراقی ز دست رفت
در کار او ببین که: چه غمخوار مانده‌ام

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۵۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

آنچ روی تو کند نور رخ خور نکند
و آنچ عشق تو کند شورش محشر نکند

هر کی بیند رخ تو جانب گلشن نرود
هر کی داند لب تو قصه ساغر نکند

چون رسد طره تو مشک دگر دم نزند
چون رسد پرتو تو عقل دگر سر نکند

مالک الملک چنان سنجق عشاق فراشت
که کسی را هوس ملکت سنجر نکند

تاب آن حسن که در هفت فلک گنجا نیست
جز که آهنگ دل خسته لاغر نکند

دل ویران که در و گنج هوای ابدیست
رخ عاشق ز چه رو همچو رخ زر نکند

من ندانم تو بگو آه چه باشد آن چیز
که دلارام به یک غمزه میسر نکند

توبه کردم که نگویم من از آن توبه شکن
هر کی بیند شکنش توبه دیگر نکند

یا رب ار صبر نیابد ز تو دل ز آتش عشق
تا ابد قصه کند قصه مکرر نکند

گر چه با خاک برابر کند او قالب ما
خاک ما را به دو صد روح برابر نکند

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۸۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای غنچه خندان چرا خون در دل ما میکنی
خاری به خود می بندی و ما را ز سر وا میکنی

از تیر کجتابی تو آخر کمان شد قامتم
کاخت نگون باد ای فلک با ما چه بد تا میکنی

ای شمع رقصان با نسیم آتش مزن پروانه را
با دوست هم رحمی چو با دشمن مدارا میکنی

با چون منی نازک خیال ابرو کشیدن از ملال
زشت است ای وحشی غزال اما چه زیبا میکنی

امروز ما بیچارگان امید فردائیش نیست
این دانی و با ما هنوز امروز و فردا میکنی

ای غم بگو از دست تو آخر کجا باید شدن
در گوشه میخانه هم ما را تو پیدا میکنی

ما شهریارا بلبلان دیدیم بر طرف چمن
شورافکن و شیرین سخن اما تو غوغا میکنی

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۵۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

كم سر به سر دل غمينم بگذار
آتش به خيال دلنشينم بگذار

بر باد كه داده اي مرا حرفي نيست
بر خاك قدوم خود زمينم بگذار

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
جان و دل من فدای خاک در تو
گر فرمایی بدیده آیم بر تو

وصلت گوید که تو نداری سرما
بی سر بادا هر که ندارد سر تو

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۷۲

🆔https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

من اندر خود نمی‌یابم که روی از دوست برتابم
بدار ای دوست دست از من که طاقت رفت و پایابم

تنم فرسود و عقلم رفت و عشقم همچنان باقی
و گر جانم دریغ آید نه مشتاقم که کذابم

بیا ای لعبت ساقی نگویم چند پیمانه
که گر جیحون بپیمایی نخواهی یافت سیرابم

مرا روی تو محرابست در شهر مسلمانان
و گر جنگ مغل باشد نگردانی ز محرابم

مرا از دنیی و عقبی همینم بود و دیگر نه
که پیش از رفتن از دنیا دمی با دوست دریابم

سر از بیچارگی گفتم نهم شوریده در عالم
دگر ره پای می‌بندد وفای عهد اصحابم

نگفتی بی‌وفا یارا که دلداری کنی ما را
الا ار دست می‌گیری بیا کز سر گذشت آبم

زمستانست و بی برگی بیا ای باد نوروزم
بیابانست و تاریکی بیا ای قرص مهتابم

حیات سعدی آن باشد که بر خاک درت میرد
دری دیگر نمی‌دانم مکن محروم از این بابم

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۶۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

اگر ترا غم امثال ما بود غم نیست
که درد را چو امید دوا بود غم نیست

دوا پذیر نباشد مریض علت شوق
ولی چو روی مرض در شفا بود غم نیست

کنون که کشتی ما در میان موج افتاد
اگر چنانکه مجال شنا بود غم نیست

صفا ز بادهٔ صافی طلب که صوفی را
بجای جامه صوف ار صفا بود غم نیست

براستان که گدایان آستان توایم
وگر ترا غم کار گدا بود غم نیست

غمت چو ساغر اگر خون دل بجوش آرد
چو همدم تو می جانفزا بود غم نیست

گرت فراق بزخم قفای غم بکشد
مدار غم که چو وصل از قفا بود غم نیست

بغربتم چو کسی آشنا نمی‌باشد
بشهر خویشم اگر آشنا بود غم نیست

چنین که مرغ دلم در غمش هوا بگرفت
بسوی ما اگر او را هوا بود غم نیست

چو اقتضای قضا محنتست و غم خواجو
اگر بحکم قضایت رضا بود غم نیست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۲۰۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

سحرگه ز نوای مرغ گلزار
سرم پرشور گشت و دیده بیدار

به هر گل بلبلی فایز نواخوان
چه خوش باشد نشستن یار با یار

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۷۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih