Hassan kashavarz
65 subscribers
2.91K photos
90 videos
3.6K links
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
Download Telegram
درود

بامداد خوش

ما چو قدر وصلت، ای جان و جهان، نشناختیم
لاجرم در بوتهٔ هجران تو بگداختیم

ما که از سوز دل و درد جدایی سوختیم
سوز دل را مرهم از مژگان دیده ساختیم

بسکه ما خون جگر خوردیم از دست غمت
جان ما خون گشت و دل در موج خون انداختیم

در سماع دردمندان حاضر آ، یارا، دمی
بشنو این سازی که ما از خون دل بنواختیم

عمری اندر جست‌و جویت دست و پایی می‌زدیم
عمر ما، افسوس، بگذشت و تو را نشناختیم

زان چنین ماندیم اندر ششدر هجرت، که ما
بر بساط راستی نزد وفا کژ باختیم

چون عراقی با غمت دیدیم خوش، ما همچو او
از طرب فارغ شدیم و با غمت پرداختیم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

مشو ای دل تو دگرگون که دل یار بداند
مکن اسرار نهانی که وی اسرار بداند

همه را از تو چو خاشاک بر آن آب براند
که همه شیوه می را دل خمار بداند

کف او خار نشاند کف او گل شکفاند
همه گل‌های نهانی ز دل خار بداند

تو به هر روز به تدریج یکی چیز بدانی
تو برو چاکر او شو که به یک بار بداند

چو اسیری به گه حکم به اقرار و گواهی
تن صوفی به گواهی دل اقرار بداند

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۶۴

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

زلف او برده قرار خاطر از من یادگاری
من هم از آن زلف دارم یادگاری بیقراری

روزگاری دست در زلف پریشان توام بود
حالیا پامالم از دست پریشان روزگاری

چشم پروین فلک از آفتابی خیره گردد
ماه من در چشم من بین شیوه شب زنده داری

خود چو آهو گشتم از مردم فراری تاکنم رام
آهوی چشم تو ای آهوی از مردم فراری

گر نمی آئی بمیرم زانکه مرگ بی امان را
بر سر بالین من جنگ است با چشم انتظاری

خونبهائی کز تو خواهم گر به خاک من گذشتی
طره مشکین پریشان کن به رسم سوگواری

شهریاری غزل شایسته من باشد و بس
غیر من کس را در این کشور نشاید شهریاری

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۳۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

هم متهم به عشقم و هم مبتلا به درد
سرسبزم از خيال تو از دوري تو زرد

همزيستي كني و نه همدردي اين رواست؟
مثل خدا كه گوش به حرف دلم نكرد

رويايت از مذاكره با من گريز داشت
گيسويت از اسارت من آخر نبرد

شد شعر داغ جرم من اما كه ميسرود
از برف داغ پيكر تو شعرهاي سرد

دورت بگردم اي همه هستي ام خودت
دورم نزن نرو بنشين با كسي نگرد!

📚 #احمد پروین

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای چشم من از دیدن رویت روشن
از دیدن رویت شده خرم دل من

رویت شده گل، خرم و خندان گشته
روشن مه من گشته ز رویت دل من

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۴۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

یار بیگانه نگیرد هر که دارد یار خویش
ای که دستی چرب داری پیشتر دیوار خویش

خدمتت را هر که فرمایی کمر بندد به طوع
لیکن آن بهتر که فرمایی به خدمتگار خویش

من هم اول روز گفتم جان فدای روز تو
شرط مردی نیست برگردیدن از گفتار خویش

درد عشق از هر که می‌پرسم جوابم می‌دهد
از که می‌پرسی که من خود عاجزم در کار خویش

صبر چون پروانه باید کردنت بر داغ عشق
ای که صحبت با یکی داری نه در مقدار خویش

یا چو دیدارم نمودی دل نبایستی شکست
یا نبایستی نمود اول مرا دیدار خویش

حد زیبایی ندارند این خداوندان حسن
ای دریغا گر بخوردندی غم غمخوار خویش

عقل را پنداشتم در عشق تدبیری بود
من نخواهم کرد دیگر تکیه بر پندار خویش

هر که خواهد در حق ما هر چه خواهد گو بگوی
ما نمی‌داریم دست از دامن دلدار خویش

روز رستاخیز کان جا کس نپردازد به کس
من نپردازم به هیچ از گفت و گوی یار خویش

سعدیا در کوی عشق از پارسایی دم مزن
هر متاعی را خریداریست در بازار خویش

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۴۲

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
جان من جان مرا چون ضرر از بیماریست
نظری کن که بجانم خطر از بیماریست

حال من نرگس بیمار تو داند زآنروی
که در او همچو دل من اثر از بیماریست

هرطبیبی که علاج دل بیمار کند
تو مپندار که او را خبر از بیماریست

تا جدا مانده‌ام از روی تو ای سیمین بر
رنگ روی من بیدل چو زر از بیماریست

چه شود گر به عیادت قدمی رنجه کنی
که فغانم همه شب تا سحر از بیماریست

من پرستار دو چشم خوش بیمار توام
گرچه بیمار پرستی بتر از بیماریست

تا دلم فتنهٔ آن نرگس بیمار تو شد
بر من این واقعه نوعی دگر از بیماریست

چشم بیمار تو پیوسته چو در چشم منست
دل پر درد مرا ناگزر از بیماریست

ایکه از چشم تو در هر طرفی بیماریست
قامتم چون سر زلفت مگر از بیماریست

عیب خواجو نتوان کردن اگر بیمارست
هر کسی را که تو بینی گذر از بیماریست

همه بیماری او روز و شب از نرگس تست
ورنه پیوسته مر او را حذر از بیماریست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

سحر، دل ناله های زار می کرد
چنان که دیده را خونبار می کرد

شکایت های ایام جوانی
به فایز یک به یک اظهار می کرد

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۵۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
برق اولمادی ” قیزیم گئجه یاندیردی لاله نی
پروانه نین ” اودم ده باخیر دیم اداسینه

گؤردوم طواف کعبه ده یاندیقجا یالواریر
سؤیلور : دؤزوم نه قدر بو عشقین جفاسینه ؟

یا بو حجاب شیشه نی قالدیرکی صاورولوم
یا سوندوروب بو فتنه نی ” باتما عزاسینه !

باخدیم کی شمع سؤیله دی : ای عشقه مدعی !
عاشق هاچان اولوب یئته اؤز مدعا سینه ؟

بیر یار مه لقادی بیزی بئیله یاندیران
صبر ائیله یاندیران دا چاتار اؤز جزاسینه “

اما بو عشقی آتشی عرشیدی ” جاندادیر
قوی یاندیریب خودینی یئتیرسین خداسینه

📚 #شهریار - پروانه و شمع

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
👍1
درود

بامداد خوش

گفتم از عشقش مگر بگریختم
خود به دام آمد کنون آویختم

گفتم از دل شور بنشانم مگر
شور ننشاندم که شور انگیختم

بند من در عشق آن بت سخت بود
سخت تر شد بند تا بگسیختم

عاشقان بر سر اگر ریزند خاک
من به جای خاک آتش ریختم

بر بناگوش سیاه مشک رنگ
از عمش کافور حسرت بیختم

عاجزم با چشم رنگ آمیز او
گر چه از صد گونه رنگ آمیختم

📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۶

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

افسوس! که باز از در تو دور بماندیم
هیهات! که از وصل تو مهجور بماندیم

گشتیم دگر باره به کام دل دشمن
کز روی تو، ای دوست، چنین دور بماندیم

ماتم زدگانیم، بیا، زار بگرییم
بر بخت بد خویش، که از سور بماندیم

خورشید رخت بر سر ما سایه نیفکند
بی روز رخت در شب دیجور بماندیم

از بوی خوشت زندگیی یافته بودیم
واکنون همه بی‌بوی تو رنجور بماندیم

روشن نشد این خانهٔ تاریک دل ما
از شمع رخت، تا همه بی‌نور بماندیم

ناخورده یکی جرعه ز جام می وصلت
بنگر، چو عراقی، همه مخمور بماندیم

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۴۰

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

هله نومید نباشی که تو را یار براند
گرت امروز براند نه که فردات بخواند

در اگر بر تو ببندد مرو و صبر کن آن جا
ز پس صبر تو را او به سر صدر نشاند

و اگر بر تو ببندد همه ره‌ها و گذرها
ره پنهان بنماید که کس آن راه نداند

نه که قصاب به خنجر چو سر میش ببرد
نهلد کشته خود را کشد آن گاه کشاند

چو دم میش نماند ز دم خود کندش پر
تو ببینی دم یزدان به کجا هات رساند

به مثل گفتم این را و اگر نه کرم او
نکشد هیچ کسی را و ز کشتن برهاند

همگی ملک سلیمان به یکی مور ببخشد
بدهد هر دو جهان را و دلی را نرماند

دل من گرد جهان گشت و نیابید مثالش
به کی ماند به کی ماند به کی ماند به کی ماند

هله خاموش که بی‌گفت از این می همگان را
بچشاند بچشاند بچشاند بچشاند

📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۶۵

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ز دریچه های چشمم نظری به ماه داری
چه بلند بختی ای دل که به دوست راه داری

به شب سیاه عاشق چکند پری که شمعی است
تو فروغ ماه من شو که فروغ ماه داری

بگشای روی زیبا ز گناه آن میندیش
به خدا که کافرم من تو اگر گناه داری

من از آن سیاه دارم به غم تو روز روشن
که تو ماهی و تعلق به شب سیاه داری

تو اگر به هر نگاهی ببری هزارها دل
نرسد بدان نگارا که دلی نگاهداری

دگران روند تنها به مثل به قاضی اما
تو اگر به حسن دعوی بکنی گواه داری

به چمن گلی که خواهد به تو ماند از وجاهت
تو اگر بخواهی ای گل کمش از گیاه داری

به سر تو شهریارا گذرد قیامت و باز
چه قیامتست حالی که تو گاه گاه داری

📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۳۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بيشتر هرچه تماشا ماه سيمايت كنم
سينه را خورشيد سوزان از تماشايت كنم

راه بي اكراه عشقت دين من شد نازنين
با تو همدستم كه همپاي اهورايت كنم

تا كه ميخواهم فراموشت كنم گم ميشوي
در ميان بغض و ميگريم كه پيدايت كنم

جمع كردي در دلم هرچه بلد بودي بلا
كاش من بودم بلد از درد منهايت كنم

با دل دريايي خود شرط بستم عاقبت
با غزل بايد شبي درگير دريايت كنم

📚 #احمد_پروين

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

ای عشق تو مایهٔ جنون دل من
حسن رخ تو ریخته خون دل من

من دانم و دل که در وصالت چونم
کس را چه خبر ز اندرون دل من

📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۴۹

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

به عمر خویش ندیدم شبی که مرغ دلم
نخواند بر گل رویت چه جای بلبل باغ

تو را فراغت ما گر بود و گر نبود
مرا به روی تو از هر که عالمست فراغ

ز درد عشق تو امید رستگاری نیست
گریختن نتوانند بندگان به داغ

تو را که این همه بلبل نوای عشق زنند
چه التفات بود بر ادای منکر زاغ

دلیل روی تو هم روی توست سعدی را
چراغ را نتوان دید جز به نور چراغ

📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۴۳

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

نفسی همدم ما باش که عالم نفسیست
کان کسی نیست که هرلحظه دلش پیش کسیست

تو کجا صید من سوخته خرمن باشی
که شنیدست عقابی که شکار مگسیست

نه من دلشده دارم هوس رویت و بس
هر کرا هست سری در سر او هم هوسیست

از دل ما نشود یاد تو خالی نفسی
حاصل از عمر گرانمایهٔ ما خود نفسیست

تو نه آنی که شوی یک نفس از چشمم دور
کانکه او هر نفسی بر سر آبیست خسیست

دمبدم محترز از سیل سرشکم می‌باش
زانکه هر قطره‌ئی از چشمهٔ چشمم ارسیست

چون گرفتار توام دام دگر حاجت نیست
چه روی در پی مرغی که اسیر قفسیست

بت محمول مرا خواب ندانم چون برد
زانکه در هر طرفش ناله و بانگ جرسیست

کمترین بنده درگاه تو گفتم خواجوست
گفت گو بگذر از این در که مرا بنده یکیست

📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۷

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

بتم سرپنجه با لوح و قلم زد
زمین و آسمان از نو به هم زد

پس پرده درآمد یار فایز
چو خورشیدی که از مشرق علم زد

📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۵۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

من نصیب خویش دوش از عمر خود برداشتم
کز سمن بالین و از شمشاد بستر داشتم

داشتم در بر نگاری را که از دیدار او
پایه تخت خود از خورشید برتر داشتم

نرگس و شمشاد و سوسن مشک و سیم و ماه و گل
تا به هنگام سحر هر هفت در بر داشتم

بر نهاده بر بر چون سیم و سوسن داشتم
لب نهاده بر لب چون شیر و شکر داشتم

دست او بر گردن من همچو چنبر بود و من
دست خود در گردن او همچو چنبر داشتم

بامدادان چون نگه کردم بسی فرقی نبود
چنیر از زر داشت او سوسن ز عنبر داشتم

چون موذن گفت یک الله اکبر کافرم
گر امید آن دگر الله اکبر داشتم

📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۲۳۸

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود

بامداد خوش

نرسد به هر زبانی سخن دهان تنگش
نه به هر کسی نماید رخ خوب لاله رنگش

لب لعل او نبوسد، به مراد، جز لب او
رخ خوب او نبیند بجز از دو چشم شنگش

لب من رسیدی آخر ز لبش به کام روزی
شدی ار پدید وقتی اثر از دهان تنگش

به من ار خدنگ غمزه فگند چه باک؟ لیکن
سپرش تن است، ترسم که بدور رسد خدنگش

چو مرا نماند رنگی همه رنگ او گرفتم
که جهان مسخرم شد چو برآمدم به رنگش

منم آفتاب از دل، که ز سنگ لعل سازم
منم آبگینه آخر، که کند خراب سنگش

ز میان ما عراقی چو برون فتاد، حالی
پس ازین نمانده ما را سرآشتی و جنگش

📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۴۱

🆔 https://tttttt.me/manotanhaih