درود
بامداد خوش
ره عشق است باید زان حذر کرد
به اول گام باید ترک سر کرد
نه راه هرکس است این راه، فایز
خوشا آن شیردل کاو این سفر کرد
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۴۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ره عشق است باید زان حذر کرد
به اول گام باید ترک سر کرد
نه راه هرکس است این راه، فایز
خوشا آن شیردل کاو این سفر کرد
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۴۷
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
چشمکان پیش من پر آب مکن
دلم از عاشقی کباب مکن
ریگ را پیش چشم رود مکن
رود را پیش دل سراب مکن
به کس از ابتدا رسول مباش
رقعه ای آیدت جواب مکن
به صبوری توان رسید به دوست
به هم اندر مزن شتاب مکن
نه خدایی چنین مجیب مباش
دعوت خلق مستجاب مکن
با سنایی چنین توانی بود
ور نه شو خویشتن عذاب مکن
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۳۳۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چشمکان پیش من پر آب مکن
دلم از عاشقی کباب مکن
ریگ را پیش چشم رود مکن
رود را پیش دل سراب مکن
به کس از ابتدا رسول مباش
رقعه ای آیدت جواب مکن
به صبوری توان رسید به دوست
به هم اندر مزن شتاب مکن
نه خدایی چنین مجیب مباش
دعوت خلق مستجاب مکن
با سنایی چنین توانی بود
ور نه شو خویشتن عذاب مکن
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۳۳۰
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم
دلم را جز تو جانانی نمیبینم نمیبینم
ز خود صبری و آرامی نمییابم نمییابم
ز تو لطفی و احسانی نمیبینم نمیبینم
ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم
بجز روی تو درمانی نمیبینم نمیبینم
بیا، گر خواهیم دیدن که دور از روی خوب تو
بقای خویش چندانی نمیبینم نمیبینم
بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم
که آن را هیچ پایانی نمیبینم نمیبینم
ز راه لطف و دلداری، بیا، سامان کارم کن
که خود را بی تو سامانی نمیبینم نمیبینم
عراقی را به درگاهت رهی بنما، که در عالم
چو او سرگشته حیرانی نمیبینم نمیبینم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مرا جز عشق تو جانی نمیبینم نمیبینم
دلم را جز تو جانانی نمیبینم نمیبینم
ز خود صبری و آرامی نمییابم نمییابم
ز تو لطفی و احسانی نمیبینم نمیبینم
ز روی لطف بنما رو، که دردی را که من دارم
بجز روی تو درمانی نمیبینم نمیبینم
بیا، گر خواهیم دیدن که دور از روی خوب تو
بقای خویش چندانی نمیبینم نمیبینم
بگیر، ای یار، دست من، که در گردابی افتادم
که آن را هیچ پایانی نمیبینم نمیبینم
ز راه لطف و دلداری، بیا، سامان کارم کن
که خود را بی تو سامانی نمیبینم نمیبینم
عراقی را به درگاهت رهی بنما، که در عالم
چو او سرگشته حیرانی نمیبینم نمیبینم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Telegram
Hassan kashavarz
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
❤1
درود
بامداد خوش
چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد
چه بسی نعره مستان که ز گلزار برآمد
ز رخ ماه خصالش ز لطیفی وصالش
همه را بخت فزون شد همه را کار برآمد
ز دو صد روضه رضوان ز دو صد چشمه حیوان
دو هزاران گل خندان ز دل خار برآمد
غم چون دزد که در دل همه شب دارد منزل
به کف شحنه وصلش به سر دار برآمد
ز پس ظلم رسیده همه امید بریده
مثل دولت تابان دل بیدار برآمد
تن و جان از پس پیری ز وصالش چه جوان شد
همه را بعد کسادی چه خریدار برآمد
چو صلاح دل و دین را همه دیدیت بگویید
که چه خورشید عجایب که ز اسرار برآمد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۶۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
چو سحرگاه ز گلشن مه عیار برآمد
چه بسی نعره مستان که ز گلزار برآمد
ز رخ ماه خصالش ز لطیفی وصالش
همه را بخت فزون شد همه را کار برآمد
ز دو صد روضه رضوان ز دو صد چشمه حیوان
دو هزاران گل خندان ز دل خار برآمد
غم چون دزد که در دل همه شب دارد منزل
به کف شحنه وصلش به سر دار برآمد
ز پس ظلم رسیده همه امید بریده
مثل دولت تابان دل بیدار برآمد
تن و جان از پس پیری ز وصالش چه جوان شد
همه را بعد کسادی چه خریدار برآمد
چو صلاح دل و دین را همه دیدیت بگویید
که چه خورشید عجایب که ز اسرار برآمد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۶۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Telegram
Hassan kashavarz
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
درود
بامداد خوش
آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری
ما هم از کارگه دیده نهان شد چو پری
باز در خواب سر زلف پری خواهم دید
بعد از این دست من و دامن دیوانه سری
منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس
سوخت در فصل گلم حسرت بی بال و پری
خبر از حاصل عمرم نشد آوخ که گذشت
اینهمه عمر به بی حاصلی و بی خبری
دوش غوغای دل سوخته مدهوشم داشت
تا به هوش آمدم از ناله مرغ سحری
باش تا هاله صفت دور تو گردم ای ماه
که من ایمن نیم از فتنه دور قمری
منش آموختم آئین محبت لیکن
او شد استاد دل آزاری و بیدادگری
سرو آزادم و سر بر فلک افراشته ام
بی ثمر بین که ثمردارد از این بی ثمری
شهریارا بجز آن مه که بری گشته ز من
پری اینگونه ندیدیم ز دیوانه بری
📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۳۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
آن کبوتر ز لب بام وفا شد سفری
ما هم از کارگه دیده نهان شد چو پری
باز در خواب سر زلف پری خواهم دید
بعد از این دست من و دامن دیوانه سری
منم آن مرغ گرفتار که در کنج قفس
سوخت در فصل گلم حسرت بی بال و پری
خبر از حاصل عمرم نشد آوخ که گذشت
اینهمه عمر به بی حاصلی و بی خبری
دوش غوغای دل سوخته مدهوشم داشت
تا به هوش آمدم از ناله مرغ سحری
باش تا هاله صفت دور تو گردم ای ماه
که من ایمن نیم از فتنه دور قمری
منش آموختم آئین محبت لیکن
او شد استاد دل آزاری و بیدادگری
سرو آزادم و سر بر فلک افراشته ام
بی ثمر بین که ثمردارد از این بی ثمری
شهریارا بجز آن مه که بری گشته ز من
پری اینگونه ندیدیم ز دیوانه بری
📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۳۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Telegram
Hassan kashavarz
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
درود
بامداد خوش
بيچاره دلم كه با غمت هرجا سوخت
شب تا سحر از تجسم فردا سوخت
با من چه كند نگاه داغت وقتي
منشور حقوق شهروندي را سوخت
📚 #احمد پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بيچاره دلم كه با غمت هرجا سوخت
شب تا سحر از تجسم فردا سوخت
با من چه كند نگاه داغت وقتي
منشور حقوق شهروندي را سوخت
📚 #احمد پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
در درگه ما دوستی یک دله کن
هر چیز که غیرماست آنرا یله کن
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
گر کار تو بر نیامد آنگه گله کن
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
در درگه ما دوستی یک دله کن
هر چیز که غیرماست آنرا یله کن
یک صبح به اخلاص بیا بر در ما
گر کار تو بر نیامد آنگه گله کن
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
دلی که دید که غایب شدست از این درویش
گرفته از سر مستی و عاشقی سر خویش
به دست آن که فتادست اگر مسلمانست
مگر حلال ندارد مظالم درویش
دل شکسته مروت بود که بازدهند
که باز میدهد این دردمند را دل ریش
مه دوهفته اسیرش گرفت و بند نهاد
دو هفته رفت که از وی خبر نیامد بیش
رمیدهای که نه از خویشتن خبر دارد
نه از ملامت بیگانه و نصیحت خویش
به شادکامی دشمن کسی سزاوارست
که نشنود سخن دوستان نیک اندیش
کنون به سختی و آسانیش بباید ساخت
که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش
دگر به یار جفاکار دل منه سعدی
نمیدهیم و به شوخی همیبرند از پیش
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۳۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
دلی که دید که غایب شدست از این درویش
گرفته از سر مستی و عاشقی سر خویش
به دست آن که فتادست اگر مسلمانست
مگر حلال ندارد مظالم درویش
دل شکسته مروت بود که بازدهند
که باز میدهد این دردمند را دل ریش
مه دوهفته اسیرش گرفت و بند نهاد
دو هفته رفت که از وی خبر نیامد بیش
رمیدهای که نه از خویشتن خبر دارد
نه از ملامت بیگانه و نصیحت خویش
به شادکامی دشمن کسی سزاوارست
که نشنود سخن دوستان نیک اندیش
کنون به سختی و آسانیش بباید ساخت
که در طبیعت زنبور نوش باشد و نیش
دگر به یار جفاکار دل منه سعدی
نمیدهیم و به شوخی همیبرند از پیش
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۳۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
برسر کوی عشق بازاریست
که رخی همچو زر بدیناریست
دل پرخون بسی بدست آید
زانکه قصاب کوچه دلداریست
نخرد هیچکس دلی بجوی
بنگر ای خواجه کاین چه بازاریست
برسر چار سوی خطهٔ عشق
رو بهر سو که آوری داریست
سر که هست از برای پای انداز
بر سر دوش عاشقان باریست
یوسف مصر را بجان عزیز
بر سر هر رهی خریداریست
زلف را گر سرت نهد بر پای
برمکش زانکه اوسیه کاریست
غمزه را پند ده که غمازیست
طره را بند نه که طراریست
آنکه خواجو ازو پریشانست
زلف آشفته کار عیاریست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
برسر کوی عشق بازاریست
که رخی همچو زر بدیناریست
دل پرخون بسی بدست آید
زانکه قصاب کوچه دلداریست
نخرد هیچکس دلی بجوی
بنگر ای خواجه کاین چه بازاریست
برسر چار سوی خطهٔ عشق
رو بهر سو که آوری داریست
سر که هست از برای پای انداز
بر سر دوش عاشقان باریست
یوسف مصر را بجان عزیز
بر سر هر رهی خریداریست
زلف را گر سرت نهد بر پای
برمکش زانکه اوسیه کاریست
غمزه را پند ده که غمازیست
طره را بند نه که طراریست
آنکه خواجو ازو پریشانست
زلف آشفته کار عیاریست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
دو چشمت چون به چشمانم نگه کرد
لب لعل و رخت روزم سیه کرد
مکن عشوه دگر بر فایز زار
که ابروی کجت جانم تبه کرد
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۴۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
لب لعل و رخت روزم سیه کرد
مکن عشوه دگر بر فایز زار
که ابروی کجت جانم تبه کرد
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۴۸
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
مکن آن زلف را چو دال مکن
با دل غمگنان جدال مکن
پرده راز عاشقان بمدر
کار بر کام بدسگال مکن
خون حرامست خیره خیره مریز
می نبیلست در سفال مکن
حال خود عالمی کند حالی
فتنه نو میار و حال مکن
این چه چیزست و آن همیشه که تو
با خجسته همیشه فال مکن
با سنایی همه عتاب میار
با خراباتیان نکال مکن
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۳۳۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
مکن آن زلف را چو دال مکن
با دل غمگنان جدال مکن
پرده راز عاشقان بمدر
کار بر کام بدسگال مکن
خون حرامست خیره خیره مریز
می نبیلست در سفال مکن
حال خود عالمی کند حالی
فتنه نو میار و حال مکن
این چه چیزست و آن همیشه که تو
با خجسته همیشه فال مکن
با سنایی همه عتاب میار
با خراباتیان نکال مکن
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۳۳۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
بر در یار من سحر مست و خراب میروم
جام طرب کشیدهام، زآن به شتاب میروم
ساغری از می لبش دوش سؤال کردهام
وقت سحر به کوی او بهر جواب میروم
از می ناب جزع او گرچه خراب گشتهام
تا دهد از کرشمهام باز شراب، میروم
بر سر خوان درد او درد بسی کشیدهام
تا کشم از دو لعل او بادهٔ ناب میروم
جذبهٔ حسن دلکشش میکشدم به سوی خود
از پی آن کشش دگر، همچو ذباب میروم
برقع تن ز شوق او پیش رخش گشادمی
لیک ز شرم روی او بسته نقاب میروم
در سر باده میکنم هستی خویش هر زمان
خاک رهم، رواست گر بر سر آب میروم
شحنهٔ عشق هر شبی بر کندم ز خواب خوش
در هوس خیال او باز به خواب میروم
شاید اگر هوای او میکشدم، که در رهش
بر سر آب چشم خود همچو حباب میروم
بیخود اگر ز صومعه بر در میکده روم
گر تو خطا گمان بری راه صواب میروم
نیست مرا ز خود خبر، بیش ازین که: در جهان
مست و خراب آمدم، مست و خراب میروم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
بر در یار من سحر مست و خراب میروم
جام طرب کشیدهام، زآن به شتاب میروم
ساغری از می لبش دوش سؤال کردهام
وقت سحر به کوی او بهر جواب میروم
از می ناب جزع او گرچه خراب گشتهام
تا دهد از کرشمهام باز شراب، میروم
بر سر خوان درد او درد بسی کشیدهام
تا کشم از دو لعل او بادهٔ ناب میروم
جذبهٔ حسن دلکشش میکشدم به سوی خود
از پی آن کشش دگر، همچو ذباب میروم
برقع تن ز شوق او پیش رخش گشادمی
لیک ز شرم روی او بسته نقاب میروم
در سر باده میکنم هستی خویش هر زمان
خاک رهم، رواست گر بر سر آب میروم
شحنهٔ عشق هر شبی بر کندم ز خواب خوش
در هوس خیال او باز به خواب میروم
شاید اگر هوای او میکشدم، که در رهش
بر سر آب چشم خود همچو حباب میروم
بیخود اگر ز صومعه بر در میکده روم
گر تو خطا گمان بری راه صواب میروم
نیست مرا ز خود خبر، بیش ازین که: در جهان
مست و خراب آمدم، مست و خراب میروم
📚 #عراقی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Telegram
Hassan kashavarz
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
درود
بامداد خوش
خنک آن کس که چو ما شد همگی لطف و رضا شد
ز جفا رست و ز غصه همه شادی و وفا شد
ز طرب چون طربون شد خرد از باده زبون شد
گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد
مه و خورشید نظر شد که از او خاک چو زر شد
به کرم بحر گهر شد به روش باد صبا شد
چو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدش
نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد
به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد
به نظرهای الهی به یکی لحظه کجا شد
چو زمین بود فلک شد همگی حسن و نمک شد
بشری بود ملک شد مگسی بود هما شد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۶۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
خنک آن کس که چو ما شد همگی لطف و رضا شد
ز جفا رست و ز غصه همه شادی و وفا شد
ز طرب چون طربون شد خرد از باده زبون شد
گرو عشق و جنون شد گهر بحر صفا شد
مه و خورشید نظر شد که از او خاک چو زر شد
به کرم بحر گهر شد به روش باد صبا شد
چو شه عشق کشیدش ز همه خلق بریدش
نظر عشق گزیدش همه حاجات روا شد
به سفر چون مه گردون به شب چارده پر شد
به نظرهای الهی به یکی لحظه کجا شد
چو زمین بود فلک شد همگی حسن و نمک شد
بشری بود ملک شد مگسی بود هما شد
📚 #مولوی - دیوان شمس - غزل شماره ۷۶۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Telegram
Hassan kashavarz
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
درود
بامداد خوش
فریب رهزن دیو و پری تو چون نخوری
که راه آدم و حوا زده است دیو و پری
به پرده داری شب بود عیب ما پنهان
ولی سپیده دمان میرسد پرده دری
سرود جنگل و دریاچه سنفونیهایی است
برون ز دایره درک و رانش بشری
به باغ چهچه سحر بلبلان سحر
به کوه قهقه شوق کبکهای دری
زمینه ایست سکوت از برای صوت و صدا
ولی سکوت طبیعت ز بان لال و کری
از آن زمان که دلم در به در ترا جوید
حبیب من چه دلی داده ام به در به دری
سرشک و دیده جمال تو می نمایندم
یکی به آینه سازی دگر به شیشه گری
به تیر عشق تو تا سینه ها سپر نشود
چه عمرها که به بیهوده می شود سپری
پناه سایه آزادگی است بر سر سرو
که جور اره نبیند به جرم بی ثمری
تو شهریار به دنبال خواجه رو تنها
که این مجامله هم برنیامد از دگری
📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۳۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
فریب رهزن دیو و پری تو چون نخوری
که راه آدم و حوا زده است دیو و پری
به پرده داری شب بود عیب ما پنهان
ولی سپیده دمان میرسد پرده دری
سرود جنگل و دریاچه سنفونیهایی است
برون ز دایره درک و رانش بشری
به باغ چهچه سحر بلبلان سحر
به کوه قهقه شوق کبکهای دری
زمینه ایست سکوت از برای صوت و صدا
ولی سکوت طبیعت ز بان لال و کری
از آن زمان که دلم در به در ترا جوید
حبیب من چه دلی داده ام به در به دری
سرشک و دیده جمال تو می نمایندم
یکی به آینه سازی دگر به شیشه گری
به تیر عشق تو تا سینه ها سپر نشود
چه عمرها که به بیهوده می شود سپری
پناه سایه آزادگی است بر سر سرو
که جور اره نبیند به جرم بی ثمری
تو شهریار به دنبال خواجه رو تنها
که این مجامله هم برنیامد از دگری
📚 #شهریار - غزلیات - غزل شماره ۱۳۶
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
عاشقي تا اشتباه اول ما بوده است
عاشق ما اشتباهي ها اهورا بوده است
ما كه كشتيم آتش داغ جهنم را به اشك
انتقام آتش از ما بوده غم تا بوده است
موج دريا نيست جز آشفتگي بعد از خيال
مثل من ديوانه رقص پري ها بوده است
دست اگر در گردنم انداخت غم كاري نداشت
او گمان ميكرد كه دست تو آنجا بوده است
ما نشان داديم بي عشقت نبوديم از ازل
در دلت از ما نشان يك لحظه آيا بوده است؟
📚 #احمد پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
عاشقي تا اشتباه اول ما بوده است
عاشق ما اشتباهي ها اهورا بوده است
ما كه كشتيم آتش داغ جهنم را به اشك
انتقام آتش از ما بوده غم تا بوده است
موج دريا نيست جز آشفتگي بعد از خيال
مثل من ديوانه رقص پري ها بوده است
دست اگر در گردنم انداخت غم كاري نداشت
او گمان ميكرد كه دست تو آنجا بوده است
ما نشان داديم بي عشقت نبوديم از ازل
در دلت از ما نشان يك لحظه آيا بوده است؟
📚 #احمد پروين
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
درود
بامداد خوش
گفتم که: رخم به رنگ چون کاه مکن
کس را ز من و کار من آگاه مکن
گفتا که: اگر وصال ما میطلبی
گر میکشمت دم مزن و آه مکن
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۴۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گفتم که: رخم به رنگ چون کاه مکن
کس را ز من و کار من آگاه مکن
گفتا که: اگر وصال ما میطلبی
گر میکشمت دم مزن و آه مکن
📚 #ابوسعید ابوالخیر - رباعیات - رباعی شماره ۵۴۴
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Telegram
Hassan kashavarz
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
درود
بامداد خوش
گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش
نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش
تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی
چنان که در دلت آید به رای انور خویش
نظر به جانب ما گر چه منتست و ثواب
غلام خویش همیپروری و چاکر خویش
اگر برابر خویش به حکم نگذاری
خیال روی تو نگذاردم از برابر خویش
مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند
که راضیم که قفا بینم از ستمگر خویش
حدیث صبر من از روی تو همان مثلست
که صبر طفل به شیر از کنار مادر خویش
رواست گر همه خلق از نظر بیندازی
که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر خویش
به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
دگر به شرم درافتادم از محقر خویش
تو سر به صحبت سعدی درآوری هیهات
زهی خیال که من کردهام مصور خویش
چه بر سر آید از این شوق غالبم دانی
همان چه مورچه را بر سر آمد از پر خویش
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
گرم قبول کنی ور برانی از بر خویش
نگردم از تو و گر خود فدا کنم سر خویش
تو دانی ار بنوازی و گر بیندازی
چنان که در دلت آید به رای انور خویش
نظر به جانب ما گر چه منتست و ثواب
غلام خویش همیپروری و چاکر خویش
اگر برابر خویش به حکم نگذاری
خیال روی تو نگذاردم از برابر خویش
مرا نصیحت بیگانه منفعت نکند
که راضیم که قفا بینم از ستمگر خویش
حدیث صبر من از روی تو همان مثلست
که صبر طفل به شیر از کنار مادر خویش
رواست گر همه خلق از نظر بیندازی
که هیچ خلق نبینی به حسن و منظر خویش
به عشق روی تو گفتم که جان برافشانم
دگر به شرم درافتادم از محقر خویش
تو سر به صحبت سعدی درآوری هیهات
زهی خیال که من کردهام مصور خویش
چه بر سر آید از این شوق غالبم دانی
همان چه مورچه را بر سر آمد از پر خویش
📚 #سعدی - غزلیات - غزل شماره ۳۴۱
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Telegram
Hassan kashavarz
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
درود
بامداد خوش
ترا که طرهٔ مشکین و خط زنگاریست
چه غم ز چهره زرد و سرشک گلناریست
فغان ز مردم چشمت که خون جانم ریخت
چه مردمیست که در عین مردم آزاریست
از آن دو چشم توانای ناتوان عجبست
که خون خسته دلانش غذای بیماریست
بیا که در غم هجر تو کار دیدهٔ من
ز شوق لعل روان برقدت گهرباریست
ندانم این نفس روح بخش جان پرور
نسیم زلف تو یا بوی مشک تاتاریست
شنیدهام که ز زر کارها چو زر گردد
مرا چو زر نبود چاره ناله و زاریست
به حضرتی که شهانرا مجال گفتن نیست
چه جای زاری سرگشتگان بازاریست
مده بدست سر زلف دوست خواجو دل
که کار سنبل هندوی او سیه کاریست
چنین که طرهٔ او را شکسته میبینی
بزیر هر سرمویش هزار طراریست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
بامداد خوش
ترا که طرهٔ مشکین و خط زنگاریست
چه غم ز چهره زرد و سرشک گلناریست
فغان ز مردم چشمت که خون جانم ریخت
چه مردمیست که در عین مردم آزاریست
از آن دو چشم توانای ناتوان عجبست
که خون خسته دلانش غذای بیماریست
بیا که در غم هجر تو کار دیدهٔ من
ز شوق لعل روان برقدت گهرباریست
ندانم این نفس روح بخش جان پرور
نسیم زلف تو یا بوی مشک تاتاریست
شنیدهام که ز زر کارها چو زر گردد
مرا چو زر نبود چاره ناله و زاریست
به حضرتی که شهانرا مجال گفتن نیست
چه جای زاری سرگشتگان بازاریست
مده بدست سر زلف دوست خواجو دل
که کار سنبل هندوی او سیه کاریست
چنین که طرهٔ او را شکسته میبینی
بزیر هر سرمویش هزار طراریست
📚 #خواجوی کرمانی - غزلیات - غزل شماره ۱۸۵
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Telegram
Hassan kashavarz
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين
سحر دل، خود به خود فریاد می کرد
از این فریاد، خاطر شاد می کرد
سراپا شمع سان می سوخت فایز
مگر عهد جوانی یاد می کرد
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۴۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
از این فریاد، خاطر شاد می کرد
سراپا شمع سان می سوخت فایز
مگر عهد جوانی یاد می کرد
📚 #فایز - دوبیتی ها - دو بیتی شماره ۴۹
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
جانا اگر چه یار دگر می کنی مکن
اسباب عشق زیر و زبر می کنی مکن
گویی دگر کنم مگرم کار به شود
حقا که کار خویش بتر می کنی مکن
منمای روی خویش بهر ناسزا از آنک
خود را بگرد شهر سمر می کنی مکن
بر گل ز مشک ناب رقم می کشی مکش
هر مشک را نقاب قمر می کنی مکن
ای سیمتن ز عشق لب چون عقیق خود
رخساره مرا تو چو زر می کنی مکن
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۳۳۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
اسباب عشق زیر و زبر می کنی مکن
گویی دگر کنم مگرم کار به شود
حقا که کار خویش بتر می کنی مکن
منمای روی خویش بهر ناسزا از آنک
خود را بگرد شهر سمر می کنی مکن
بر گل ز مشک ناب رقم می کشی مکش
هر مشک را نقاب قمر می کنی مکن
ای سیمتن ز عشق لب چون عقیق خود
رخساره مرا تو چو زر می کنی مکن
📚 #سنایی - غزلیات - غزل شماره ۳۳۳
🆔 https://tttttt.me/manotanhaih
Telegram
Hassan kashavarz
إشعار حافظ ، شهريار ، سعدي ، رهي معيري ، مولانا و رباعيات دلنشين